کد خبر: 6400

1400/07/02 19:04

نسخه چاپی | دسته بندی: فرهنگی / نقد و معرفی کتاب / چهره ها / مسائل نظری / جریان شناسی
+1
بازدیدها: 1 192

نقدی بر استاد محمدرضا حکیمی

نقد حجت‌الاسلام دکتر رضا غلامی به استاد محمدرضا حکیمی […]

حجت الاسلام دکتررضاغلامی نقدی به دیدگاه های مرحوم استاد حکیمی در دوبخش منتشر کرد. این نقد به نکاتی قابل توجه پرداخته است:

 

نقد من به استاد محمدرضا حکیمی

ابتدا لازم می دانم ضمن عرض تسلیت به مناسبت درگذشت محقق محترم جناب استاد محمد رضا حکیمی، به روح ایشان و همه کسانی که با معارف قدسی اهل بیت عصمت و طهارت (ع) مأنوس بوده و هستند و در جهت تجمیع و نشر آن قدم مهمی برداشته اند درود بفرستم. من با مرحوم حکیمی هیچ مسأله شخصی ندارم و آنچه در این متن مختصر به عرض می رسانم، همه از سر تعهد به آزاداندیشی و نقد سازنده  و کمک به اعتلای اسلام عزیز است و مطمئن هستم روح ایشان از این مباحث نامسرور نخواهد شد.

ماجرا از توئیتی شروع شد که چند روز پیش منتشر کردم. متن توئیت دقیقاً این بود که : «حرف زدن از عدالت و حدیث نوشتن و حدیث خواندن در این باب، کم ترین کاری است که می توان برای عدالت انجام داد، مهم این است که از خانه خود بیرون بیاییم و ضمن تعامل با نخبگان، یک ساز و کار عقلانی برای تحقق تعالیم دینی در باب عدالت ارائه کنیم و سپس در اجراء به سهم خود مشارکت داشته باشیم». مخاطب من در این توئیت یک طیف بود که البته به طور طبیعی مرحوم حکیمی نیز در آن قرار داشت اما عده ای فوراً با برگرداندن ضمیر به مرحوم حکیمی و بهره برداری از فضای احساسی نسبت به درگذشت ایشان، شروع به هجمه به بنده کردند و تا توانستند از توهین، فحاشی و تهمت زنی علیه اینجانب دریغ نکردند. البته من در گذشته تجربه روشنگری زیاد داشته ام و برایم دور از انتظار نیست که در مقابل حرف های روشنگرانه صف کشی شود؛ اما نکته ای در این صف آرایی برایم جالب بود، و آن اینکه گذشته از دوستان و طرفداران محترم ایشان که شاید به دلیل جوّ عاطفی موجود، به توئیت بنده فوراً عکس‌العمل منفی نشان دادند، بخش مهمی از هجمه کننده ها را انجمن حجتیه ای‌ها، اخباری‌ها، احمدی نژادی‌ها، آخوندهای سکولار و عدالت خواهان قلابی، لیبرال ها تشکیل داده بودند و حتی کار به جایی رسید که منافقین آلبانی نشین هم در این صف آرایی حضور پیدا کردند و تا توانستند با بقیه در جهت فحاشی و اتهام زنی به حقیر، هم افزایی کردند که البته این ها برای من شیرین و افتخار آمیز است.

قبل از شروع نقد خود، لازم می دانم سه نکته را جهت تنویر افکار عمومی عرض کنم : اولاً، من یک روحانی انقلابیِ روشنفکر و البته فقیر و بی ادعا هستم و تا الآن به اقدامات ناچیزی که برای گسترش و تعمیق گفتمان انقلاب اسلامی کرده ام مباهات می کنم لذا نه مانند برخی، از انقلابی بودن خود پشیمان هستم و نه به این راحتی ها صحنه را ترک می کنم هرچند نسبت به بعضی مسائل نظام نقد نیز دارم و البته تا الآن از بیان این نقدها دریغ نکرده ام. ثانیاً، بنده در بیان واقعیت هیچ ترسی ندارم و به عنوان یک طلبه حوزه و دانش آموخته دانشگاه، هر کجا و درباره هر کس که لازم باشد با رعایت اصول اخلاقی روشنگری می کنم و هزینه های سنگین آن را نیز پرداخت می کنم. ثالثاً، موسسه ای که بنده مدیر و خادم آن هستم با وجود خروجی های بزرگ و اثربخش، خصوصی است نه دولتی و برای انجام کارهای پژوهشی ای که تا الآن انجام داده تنها از بودجه های ناچیز کمکی استفاده کرده که مطمئناً جمع آن از یک- بیستم کارهای عادی موسسات پژوهشیِ روشنفکران لیبرال و یا انجمن حجته ای ها و غیره کمتر بوده است بطوریکه تا الآن بارها به خاطر فقدان بودجه حداقلی، تصمیم به تعطیل کردن مجموعه داشته ام ولی به اصرار همکاران صدیقم به هر مشقتی که شده کار را ادامه داده ام لذا بحمدالله برچسب های متداول عدالت خواهان قلابی به این موسسه و بنده نمی چسبد.

و اما نقد بنده به مرحوم استاد حکیمی:

1. با اینکه مرحوم حکیمی جزو عناصر فکری فعال در جریان شکل گیری و پیروزی انقلاب بودند، و با تألیفات جذابشان موفق شدند به شماری از نیازهای فکری- دینی جوانان پرشور دهه 60 پاسخ بدهند، اما ایشان تقریباً با شروع دهه هفتاد عزلت گرایی و انزوا را انتخاب کرده و خود را خانه نشین کردند که این خانه نشینی تا آخر عمرشان ادامه داشت. بنابراین، عمده کُنش های فکری و تالیفات ایشان مربوط به پیش از انقلاب و دهه 60 می باشد و به دلیل مختصات آثار مرحوم استاد، شماری از آنها را بوی کهنگی فراگرفته و به آثاری تاریخی بدل ساخته است.

2. خانه نشینی و حتی قطع ارتباط با برخی دوستان انقلابی می تواند دلایل متعددی داشته باشد؛ مشکلات شخصی یا شاکله شخصیتی که کاری به آن نداریم؛ اما شواهد زیادی از جمله فتواهای ایشان در مجالس محدود درباره نظام، نشان می دهد که خانه نشینی طولانی مرحوم حکیمی بیشتر ناشی از نوع تفکری بود که به طور طبیعی ایشان را به بن بست می رساند؛ بن بستی که باب هرگونه کُنش گری فعال را بست و ایشان را به یکی از کم کار ترین اندیشه ورزان دهه هفتاد به بعد تبدیل نمود.

3. بر خلاف دروغی که امروز بر سر زبان فرصت طلبان افتاده است، طی سه دهه اخیر، صدا و سیما ( و حتی سایر رسانه های رسمی ) در نظام، هیچگاه بنای به سانسور یا بستن دوربین های خود بر روی مرحوم آقای حکیمی نداشتند و این شخصِ آقای حکیمی بود که با نوعی قهر با رسانه ملی، این رسانه را دائماً از نزدیک شدن به خود محروم می کرد. فراموش نمی کنم که در زمان برپایی مراسم کنگره نکوداشت مرحوم علامه محمد تقی جعفری (ره) در سال 76، که بنده توفیق دبیری آن را داشتم، بارها مرحوم آقای حکیمی در صدد تحمیل سبک زندگی خود به مرحوم استاد جعفری و به انزوا کشاندن ایشان بود اما استاد به رغم رفاقت قدیمی با مرحوم حکیمی و علاقه وافر به او، تن به خواسته های ایشان نداد.

4. بدون تردید، تالیف مجموعه الحیاه توسط ایشان و برادران محترمشان یکی از کارهای ارجمندی است که بنده نیز توفیق بهره برداری از آن را داشته و دارم. با این حال باید توجه داشت که اولاً، الحیاه از سرسفره مرحوم کلینی (ره) و محدثین بزرگ دیگر بهره گرفته و اساساً قابل مقایسه با منابع درجه یک حدیثی شیعه و تلاش های مجاهدانه و حوصله‌ سوز برخی از محدثین عظیم الشأن در جهت حفظ و انتقال منابع حدیثی به شیعیان نیست؛ ثانیاً، الحیاه مجموعه ای است طبقه بندی شده از احادیث با ترجمه ها و شرح های بعضاً ذوقی که هیچ نشانی از وجود تفکری عمیق، جامع و منسجم پشت آن وجود ندارد و حتی بر خلاف هدفی که برای آن ترسیم شده بود، نمی تواند تصویری جامع و هم‌آهنگ از فکر و فرهنگ اسلامی را برای مواجهه با شرایطی که انقلاب در آن ظهور کرده به مخاطب ارائه کند و حتی در مواردی مخاطب را نسبت به نظام فکری اسلام دچار گیجی و سردرگمی می کند.

5. از مرحوم آقای حکیمی که پیش از انقلاب اشتهار به عدالت گرایی داشت انتظار می رفت به ویژه پس از پایان مجموعه الحیاه، عزمشان را جزم کنند و با تبدیل مباحث پراکنده و و فاقد نظم علمی و حتی در مواردی داستان‌سرایی در حوزه عدالت، مبادرت به نظریه پردازی در زمینه عدالت کرده و جمهوری اسلامی را از یک تکیه گاه نظری قوی بهره مند کنند لکن ایشان یا در خود چنین توانی را نمی دیدند و یا اساساً انگیزه ای برای انجام یک کار علمیِ روشمند نداشتند لذا مباحث ایشان در باب عدالت در طول سال های متمادی، هیچگاه نتوانسته حتی در حد یک تز دکترای درجه یک مفید به حال سیستم فکری نظام جمهوری اسلامی باشد یا نظر نسل های جدید متفکران حوزه و دانشگاه را به خود جلب کند.

6. یکی از مسائلی که نمی توان نادیده گرفت، در معرض نقد نبودن مرحوم استاد حکیمی است؛ ایشان به دلیل دعبشان که ثمره آن خانه نشینی و قطع ارتباط با بسیاری از علماء و اساتید حوزه و دانشگاه بود، هیچگاه تن به نقد جانانه آثارشان ندادند و فرصت آن را از بین بردند و کسی نیز از ترس معدود هوادارن متعصبشان جرأت نقادی صحیح ایشان را پیدا نکرد و همین امر موجب شد خیلی از ضعف ها و اشکالات فکری مرحوم حکیمی، هم از خودشان، و هم از دنبال کننده های افکار ایشان مخفی بماند و تصوری بی عیب و نقص از آثارشان ( حتی برای خود آن مرحوم ) ایجاد شود.

7. مرحوم حکیمی مشهور به عدالت گرایی بودند اما از دهه 70 به بعد حاضر نشدند به جز حدیث خواندن در مجالسِ عمدتاً محدود و انطباقِ بعضاً درست و بعضاً نادرست این احادیث با وضع جامعه، کوچک ترین قدمی را برای شکل دهی به الگوی پیاده سازی عدالت در جمهوری اسلامی بردارند و هنر خود را صرف غر زدن و یأس پراکنی در میان کسانی کردند که به ایشان و امثال ایشان برای ایجاد سازو کارهای علمی برای تحقق عدالت امید زیادی بسته بودند. البته تصریح می کنم که حدیث نوشتن و حدیث خواندن کار ارزشمند و لازمی است و توفیق آن نصیب هر کسی نمی شود اما کسی که مدعی عدالت گرایی است آن را مقدمه راه پر فراز و نشیب خود در جهت تحقق تعالیم قدسی اسلام می داند و نه غایت راه خود. از سوی دیگر، بعضی تصور می کنند که تدوین الگوی پیاده سازی تعالیم اسلامی در باب عدالت یک کار اجرایی است این در حالی است که هر کسی که با الفبای فعالیت های حوزوی و آکادمیک آشنایی داشته باشد می داند که کشف و ترسیم الگوی پیاده سازی عدالت ( مبتنی بر نظریه عدالت ) یکی از خطیرترین کارهایی است که جز از عهده علمای عدالت پژوه برنمی آید. در واقع، مرحوم آقای حکیمی نه نظریه ای در باب عدالت داشتند و نه الگویی برای پیاده سازی نظریه خود ارائه دادند.

8. آنچه خیلی مهم می نماید، سبک ایشان در عدالت گرایی بود که بنده درباره آن حرف جدی دارم. خانه‌نشینی و قطع رابطه با خیلی از دوستان منتقد اما مشفق، و نداشتن نگاهی جامع و دقیق از شرایط نظام و کشور، موجب شد که مرحوم حکیمی با دست گذاشتن روی نقاطی که در مواردی، اصل آن به کذب به ایشان گزارش می شد، کل نظام را متهم به بی عدالتی کرده و جمهوری اسلامی را با اتهامات ثابت نشده؛ محکوم جلوه دهند. همین بود که معدود کسانی اطراف مرحوم حکیمی را تا پایان عمر گرفتند که برخی از مهم ترین آنها را عناصر زاویه دار جدی با انقلاب و رهبری تشکیل داده بودند و اگر هوشمندی یا روحیه محافظه کارانه مرحوم حکیمی نبود، از ایشان حداکثرِ استفاده ابزاری را بر علیه نظام می کردند.

9. همه می دانیم که نشستن در خانه و از عدالت سخن گفتن و دیگران را متهم کردن به عدالت‌نافهمی و بی‌عدالتی، کار چندان سختی نیست بلکه مهم، قیام برای عدالت اعم از قیام علمی و عملی است. اسلام، هم ارائه طریق دارد و هم ایصال به مطلوب، و ایندو از یکدیگر جدا نیستند و طبیعی است که از یک عالم و متفکر، در درجه اول قیام علمی توقع می رود اما کسی که خود را عدالت گرا می داند نباید از مشارکت عملی در اجرای عدالت ( در حد بضاعت خود ) ابایی داشته باشد. حداقل خاصیت این مشارکت اولاً، محک خود در عدالت طلبی در امور اجتماعی؛ ثانیاً، آشنایی با ظرافت، پیچیدگی ها و موانع اجرای عدالت و کسب واقع بینی کافی در این عرصه و ثالثاً، عینیت‌بخشی به عدالت طلبی ای است که یک فرد سالها از آن صحبت کرده و مدعی آن می باشد. مرحوم حکیمی نه تنها قیام علمی برای بسط و تعمیق اندیشه عدالت نکرد بلکه خانه نشینی را بر هرگونه مشارکت ( حتی مشارکت حداقلی ) در اجرای عدالت ترجیح داد و نشان داد که نشانه چندانی از یک مصلح اجتماعی مانند دوستان قدیمی خود از قبیل استاد شهید مطهری، مرحوم علامه محمد تقی جعفری و غیره ندارد.

10. مسأله دیگر که برای بنده خیلی مهم است، بحث مکتب تفکیک است که از جمله مباحث کم مایه و توخالیِ علمی طی دهه های گذشته محسوب می شود. از نظر من، مکتب تفکیک، تطهیر جریان اخباریگری است که به طور طبیعی دفاع از میوه های تلخ آن، در طول تاریخ برای کمتر کسی ممکن بود و نیازمند قرائتی تازه داشت که مرحوم آقای حکیمی و دوستانشان این مسئولیت را بر عهده گرفتند. اگر به کتاب مکتب تفکیک و سایر اظهار نظرهای مرحوم استاد حکیمی در باب تفکیک منصفانه توجه بفرمایید تصدیق خواهید کرد که مکتب تفکیک ایشان نه توانایی دفاع علمی از خود را دارد و نه می تواند در عمل، گرهی از کار جامعه اسلامی بگشاید؛ بلکه با کمرنگ کردن حضور فلسفه و به طورکل علوم عقلی در اتمسفر فکر دینی، جامعه اسلامی را به سمت استنباطات سطحی و در مواردی موهن از سنت رهنمون می کند که آخر خط آن زوال تدریجی شیعه، سپس خداحافظی با نهضت امام (ره) و پذیرش سکولاریسم و در نهایت هم آغوشی با اسلام امریکایی است.

11. هرچند مرحوم استاد حکیمی با طرح مکتب تفکیک و سپس تلاش دوستانشان برای رواج این مکتب به خصوص در حوزه مشهد و قم، قصد فراگیر کردن تفکر تفکیکی در حوزه را داشتند اما الحمدلله از طرفی به خاطر فقدان ظرفیت های مکتب تفکیک برای دفاع علمی از خود، و از سوی دیگر با تلاش فیلسوفان و حکیمان متشرع در حوزه، راه رواج این مکتب در حوزه به شدت ناهموار شد تا جائیکه امروز به جز اقلیتی در قم و مشهد کسی دنباله روی این مکتب سُست‌اندیش نیست. این در حالی است که بعضی از طرفداران این مکتب تاکنون با استفاده از رسانه های قدرتمند در جهت اظهار وجود در حوزه تلاش های زیادی را به خرج داده و می دهند اما طنین صدای خورد شدن استخوان های این مکتب در مواجهه با جریان پرخروش نهضت امام خمینی (ره) که متأثر از سنت فلسفی و عرفانیِ اصیل بود همچنان در گوش بسیاری وجود دارد.

12. هرچند من قصد اغراق درباره آثار سوء مکتب تفکیک ندارم لکن معتقدم که طرد کردن فلسفه که گوهر آن همان طرد کردن علوم عقلی است، در شرایطی مطرح شد که انقلاب اسلامی بیش از هرچیز برای پاسخگویی به نیازهای به روز و متراکم، آن هم در سطح نظام سازی و نیز رقابت با غرب در حوزه های پیچیده فکری به پیوند دین و عقل نیاز داشت و ضدیت با فلسفه چنانچه در عمل با موفقیت روبرو می شد کار انقلاب اسلامی را در همان سال های ابتدایی ساخته بود. امروز هم بسیاری از نقایص فکری و عملی ما به همین بهاء ندادن به علوم عقلی ( اعم از عقل برهانی و عقل ابزاری ) برمی گردد.

13. نباید فراموش کرد با اینکه مرحوم حکیمی از سر هوشمندی یا روحیه احتیاط گری، از علنی کردن بخشی از افکار خود در حوزه های اجتماعی پرهیز کرد و فرصت طلبان را برای استفاده ابزاری از خویش محروم ساخت اما نوع علاقمندی ها به افکار ایشان در سال های گذشته عمدتاً مربوط به طیفی بوده که یا به دلیل عدم برداشتی صحیح، جامع و مسنجم از تفکر اسلامی و یا افتادن در باتلاق غربزدگی و یا سد شدن راه منفعت جویی های خود در نظام جمهوری اسلامی، از تفکرات- و به ویژه سلوک عملی ایشان- پلی برای رسیدن به خداحافظی با نهضت اصیل امام (ره) و تن دادن به سکولاریسم ساخته اند و این خود باید نشانه بارزی از ثمره جهت گیری کلانِ فکری و کُنش اجتماعی مرحوم حکیمی تلقی شود.

در پایان امیدوارم دوستان عزیز به ویژه علاقمندان به استاد حکیمی به جای عکس‌العمل های عاطفی به عرایض حقیر، فرصت نقد آثار و کُنش‌های اجتماعیِ آن فقید سعید را قدر بدانند و با احترام به اصل آزاداندیشی و نقد، باب نقد ایشان را نبندند تا انشاالله از ناحیه این نقدها به رشد و بالندگی تفکر اسلامی کمک شود.

والسلام علیکم و رحمه الله

بخش دوم این نقد

پس از یادداشت مختصر اینجانب در نقد «اندیشه و سلوک اجتماعی مرحوم استاد محمدرضا حکیمی»، شماری از اساتید، علما و دانش پژوهان محترم طی تماس یا ارسال پیام، ضمن تایید مفاد یادداشت مزبور، بنده را مشمول لطف و عنایت خود قراردادند و متقابلاً برخی از محققین و دانش پژوهان گرامی با ارسال نقدهای خصوصی و یا انتشار نقدهایشان در رسانه ها، اشکالاتی را از منظر اخلاقی یا علمی متوجه عرایض حقیر کردند. در بین این عزیزان، شماری از علاقمندان مرحوم استاد حکیمی نیز قرار داشتند و کاملاً طبیعی بود که هنوز موفق به حاشیه راندن عواطف و احساسات خود و ارائه یک بحث علمی نیستند. در عین حال در بدو سخن، مایلم از همه برادران و خواهران بزرگواری که با نقدهای خود اعم از علمی و غیر علمی خواسته یا ناخواسته به پیشرفت این بحث مهم کمک نمودند سپاسگزاری نموده و تلاش آنها را ارج دهم. همانطور که در یادداشت قبلی متذکر شدم، بنده برای مرحوم استاد حکیمی به خاطر زحماتی که در حد بضاعت خویش در مسیر ترویج معارف اهل بیت عصمت و طهارت (ع) کشیدند احترام قائلم و به هیچ وجه مایل به نادیده گرفتن زحمات آن فقید سعید در این عرصه نیستم لکن بر حسب وظیفه ای که در باب روشنگری بر دوش خود احساس می کنم، لازم می دانستم نقدهایی را که البته جا داشت در زمان حیات آن بزرگوار منتشر شود، تقدیم علاقمندان نمایم. بحث من درباره اندیشه و سلوک اجتماعی استاد حکیمی از سه بخش عمده تشکیل شده است : یکم. عدالت گرایی به سبک مرحوم حکیمی دوم. عدالت گرایی مطلوب و سوم موضوع مکتب تفکیک و پیامدهای آن. در همین جهت و در پاسخ به برخی اشکالاتی که به یادداشت قبلی اینجانب وارد شده، چند نکته را از باب تکمیل عرایض پیشین خدمت علاقمندان تقدیم می‌کنم‌:

1-  عدالت گرایی یکی از ارکان و مقوّمات جامعه اسلامی است و چنانچه از سکه رایج بیفتد و به فراموشی سپرده شود، بدون تردید، بی عدالتی ها جامعه اسلامی را به تباهی خواهد کشید. ما همه مأمور به قیام به عدالت هستیم و هرگونه کوتاهی در این زمینه قابل قبول نیست. با این حال باید توجه داشت که عدالت گرایی نه از سویی با نشستن و سخنرانی کردن محقق می شود، نه از سوی دیگر با انزوا طلبی و از متن جامعه فاصله گرفتن و به تبع آن، فقدان واقع بینی و جامع نگری قابل جمع است.

2- عدالت گرایی را باید به دو بخشِ عدالت گرایی نظری و عدالت گرایی عملی تقسیم کرد. در عدالت گرایی نظری، در گام نخست، مهم، توانایی اجتهاد صحیح و روشمند از قرآن و سنت و بکارگیری حداکثری عقل به منظور دست یابی به یک نظریه روشن است که بتواند در برابر نقدها از خود بیشترین مقاومت را نشان دهد؛ و درگام بعدی، رسیدن به الگوی علمی پیاده سازی نظریه در جامعه اسلامی متناسب با واقعیت های حاکم بر جامعه در اعصار گوناگون است. هرچند داشتن نظریه در جای خود بسیار ارزشمند است لکن چنانچه نظریه‌ای فاقد الگوی پیاده سازی باشد، در حد نظریه باقی مانده و جامعه را از عدالت بهره مند نخواهد ساخت. و اما در عدالت گرایی عملی، مهم، اولاً برخورداری تحلیل درست و فراگیر از شرایط جامعه و نوسانات آن و ثانیاً درک عمیق ظرایف، پیچیدگی‌ها و موانع گوناگون حاکم بر اجرای عدالت است.

3- آنچه در یادداشت قبلی نیز به اجمال یادآور شدم، لزوم نگاه سیستمی به عدالت و ایجاد سیستم و مکانیزم تحقق عدالت در جامعه اسلامی است. حتی الگوی پیاده سازی عدالت نیز جای سیستم و مکانیزم اجرایی عدالت را نمی گیرد. البته می پذیرم که ایجاد سیستم و مکانیزم، کار هر عدالت پژوهی نیست و بدون کمک گرفتن از عرصه های میان رشته ای امکان طراحی فعال سازی سیستم ها و مکانیزم ها وجود ندارد با این حال، آنچه مسلم است، رسیدن به سیستم و مکانیزم، بدون مشارکت عدالت پژوهان ممکن نیست.

4- با آنکه عدالت گرایی برای جامعه اسلامی یک امر تماماً حیاتی است اما روشن است که عدالت گرایی مورد نظر اسلام، یک عدالت گراییِ توأم با عدالت، اخلاق و در یک کلمه، توأم با رعایت احکام شرعی است. بنابراین، عدالت گرایی ای که خود از عدالت به دور باشد و به سهولت از مرزهای اخلاق و شرع عبور کند، نسبتی با عدالت گراییِ اسلامی ندارد و ثمره آن چیزی جز اضافه شدن ظلمی جدید بر مظالم قبلی نخواهد بود. با این وصف، کسانی که به نام عدالت گرایی بدون تحقیق کافی و رسیدن به حجت شرعی دیگران -اعم از اشخاص حقیقی و حقوقی- و مهم تر از همه، نظام اسلامی را متهم به ظلم می کنند یا مانند آب خوردن، با آبروی دیگران بازی می کنند، خود مرتکب بی عدالتی شده اند.

5- هرچند عدالت گرایی باید صحیح و مشروع باشد اما کمرنگ و متوقف سازی آن از روی تساهل و تسامح و یا مصلحت اندیشی های بی مبنا قطعاً جامعه اسلامی را با لطمات جبران ناپذیری روبرو ساخته و خواهد ساخت. با این وصف من معتقدم که مرزبندی نکردن میان عدالت گرایان حقیقی و عدالت گرایان دروغین و مواجهه ناصواب با عدالت گرایان حقیقی، حتماً بسترهای مساعد برای تقویت و تداوم عدالت گرایی در جامعه اسلامی را از میان خواهد برد. علاوه بر این، نباید از نظر دور داشت که اهالی ستم، نه از فریب عدالت گرایان و تبدیل آنها به خدمه خود خواهند گذشت و نه از تهدید و ارعاب عدالت گرایان حقیقی و خفه کردن صدای آنها در گلو ابایی خواهند داشت و این میدان، یک میدان مبارزه واقعی و البته پرهزینه است.

6- من در کتاب «بازکاوی نظریه عدالت در تفکر اسلامی» به وضوح و با ذکر مصادیق روشن تشریح کرده ام که جمهوری اسلامی در جهت درک و تحقق عدالت اجتماعی گام های بلندی برداشته است لکن فقدان درک عمیق از عدالت اجتماعیِ مورد نظر اسلام، نداشتن ایده روشن برای پیاده سازی عدالت، به علاوه وجود برخی انحرافات فکری و عملی در برخی دولت ها به ویژه دولت های مولود دو جریان اصلاح طلب و تکنوکرات، سرجمع شرایطی را برای عدالت فراهم ساخته است که هیچ یک از ما که از طرفداران سرسخت جمهوری اسلامی هستیم از آن راضی و خوشنود نیستیم و همواره از آن رنج می کشیم. با این حال، توجه به این نکته ضروری است که متهم ساختن کلیّت نظام به بی عدالتی، نادیده گرفتن دشواری ها و موانع حقیقی اجرای عدالت و مهم تر از همه، تلاش نظام برای جبران عقب ماندگی های خود در باب تحقق عدالت، نه تنها خود یک مواجهه ناعادلانه با جمهوری اسلامی است بلکه ثمره‌ای جز ناامید سازی مردم و کاهنده انگیزه ها در میان مدیران انقلابی و دلسوز برای تحقق عدالت اجتماعی نخواهد داشت.

7- نباید این واقعیت را نادیده گرفت که کسانی که تا اکنون با همه توان در مسیر تقویت لیبرالیسم تلاش کرده اند و در مناصب گوناگون در دولت ها، خود متهمان اصلی دور کردن کشور از مسیر عدالت اجتماعی و رواج اشرافیت هستند نسبتی با عدالت گرایی و به تبع آن، نسبتی با مرحوم حکیمی در این باب ندارند و جای تعجب است که نه تنها این افراد در نیمه دوم حیات مرحوم استاد حکیمی با ایشان مأنوس بودند بلکه تا الآن سهم مهمی را در انتشار تجلیل‌نامه های رنگارنگ از مرحوم استاد حکیمی و عدالت گرایی ایشان داشته اند که «تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل».

8- در خلال بحث هایی که از سوی اینجانب درباره اندیشه و سلوک اجتماعی مرحوم حکیمی داشتیم، بعضی از من خواستند که در باب رابطه روحانیت و عدالت گرایی سخن بگویم. البته من مرحوم استاد حکیمی را در سلک روحانیت تعریف می کنم و لذا صحبت از استاد حکیمی را صحبت از طیفی از روحانیت قلمداد می کنم اما برای اجابت به درخواست دوستان، در ادامه بر چند نکته تاکید می  کنم :

اولاً؛ در طول تاریخ معاصر ایران، بر خلاف جریان روشنفکری غربگرا، نه تنها بیشترین تلاش و مجاهدت برای مطالبه و تحقق عدالت از سوی علماء و روحانیت صورت گرفته بلکه ملجأ و پناهگاه همیشگی مردم مظلوم ایران روحانیت بوده است. از مرحوم آیت الله العظمی میرزای شیرازی تا مرحوم طباطبایی،  بهبهانی و آقا نورالله اصفهانی، از شهید والامقام شیخ فضل الله نوری تا شیهد مظلوم سید حسن مدرس از مرحوم آیت الله ابوالقاسم کاشانی تا امام خمینی و غیره. موضوع عدالت گرایی در میان علماء و روحانیت به قدری حائز اهمیت بوده است که شمار کثیری از روحانیون مجاهد در این مسیر هتک حرمت، زندانی، شکنجه و یا به شهادت رسیده اند.

ثانیاً. در عین حال که در میان روحانیون می توان از صدها مجاهد عظیم الشأن نام برد که در مسیر عدالت گام های بلند و پرهزینه ای برداشته اند. روحانیانی نیز بوده اند که یا از سر ترس و محافظه کاری، یا از سر جذب در بدنه سازمان اشراف و آلوده شدن به خوی اشرافی، یا از سر رسوخ تفکرات مسمومی مانند تفکرات انجمن حجتیه ای و غیره، پرچم عدالت خواهی را بر زمین نهادند و لکه ننگی را بر دامن خود و روحانیت در تاریخ به جا گذاشتند.

ثالثاً. در طول 42 سالی که از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته، روحانیون عدالت گرا که برای تحقق عدالت سر از پا نشناخته و انواع رنج ها و فشارها را در راه به جان خریده اند کم نبوده و نیستند لکن واقعیت این است که از دهه 60 به بعد، شیوع یک ویروس خطرناک به نام مصلحت اندیشی در کنار میکروب قباحت زدایی از اشرافی گرایی، بخشی از روحانیون را از وظیفه حیاتی خود در باب عدالت گرایی دور ساخت. از سوی دیگر، برخی از روحانیونی نیز که از ویروس مصلحت اندیشی و اشرافی گری جان سالم به در برده بودند- که عدد آنها کم نبوده و نیست- دچار ویروس دیگری شدند که من نام آن را به ویروس بی مسئولیتی در قبال نظام و سرگرم شدن به امور خود می گذارم. یعنی عده ای تصور کردند که جامعه سرپرست دارد و خودش به تنهایی عدالت را محقق می کند! «فاذهب أنت و ربّک فقاتلا إنّا هاهُنا قاعدون»

رابعاً. در کنار ویروس ها و میکروب هایی که از آن نام بردم، نمی توانم از پرده برداری از ویروس دیگری به نام تفکر انجمن حجتیه که یکی از میوه های جریان اخباری‌گری است چشم پوشی کنم. هرچند این تفکر با هوشیاری امام راحل و رهبر بزرگوار انقلاب از شیوع گسترده در حوزه ها و محافل دینی بازایستاد لکن رسوخ آن در میان جمعی از روحانیون معمم یا مکلّا چه در قم و مشهد و چه در سایر نقاط کشور قابل انکار نیست. این طیف که حتی بعضاً در بیت برخی از علمای بزرگ نیز نفوذ عمیقی داشته و دارند، نه فقط عدالت گرایی را به حدیث خواندن درباره عدالت تقلیل داده اند بلکه علاوه بر متهم سازی نظام اسلامی به بی عدالتی، خود نیز از برداشتن گامی هرچند کوچک در جهت کمک به زعیم جامعه اسلامی به منظور تحقق عملی عدالت دریغ کرده و حتی دیگران را به خانه‌نشینی و بی تفاوتی در حوزه عمل ترغیب کرده اند.

خامساً. امروز به لطف الهی شاهد گسترش طیف های عدالت گرا در میان روحانیون و طلاب در سراسر کشور هستیم. کسانی که نه تنها در قیام علمی بلکه در قیام عملی نیز در حال به دست گیری نقش پیشرو در جامعه اسلامی هستند. اگر این طیف ها زودتر از این، جدی تر و صریح تر وارد میدان شده بودند و با غلبه بر ویروس هایی که از آن سخن به میان آمد، میدان عدالت گرایی را به دست گرفته و وسعت می دادند، امروز شاهد ظهور برخی مفاسد بزرگ اقتصادی در کشور یا سرکشی برخی مدیران عدالت ستیز در کشور نبودیم اما مهم این است که این طیف امروز با هدایت ها و بسترسازی های رهبر معظم انقلاب اسلامی به میدان آمده و از فرصت شکل گیری دولت، مجلس و قوه قضائیه انقلابی برای جبران عقب ماندگی نیز استفاده می کنند.

9- من در یادداشت پیشین، نکات مهمی را درباره مکتب تفکیک و عوارض سوء آن مطرح کردم که با استقبال خیلی از اساتید و محققان گرامی روبرو شد و یکی از موسسات علمی نیز از حقیر مقاله ای در این زمینه خواستند که قبول کردم. با این حال، لازم می دانم فعلاً در تکمیل مطالب قبلی، چند مطلب جدید را در این باب اضافه کنم :

یکم. با آنکه مرحوم حکیمی در احیاء مکتب تفکیک و طرح آن به زبان روز نقش غیرقابل انکاری دارد اما جریان اخباری گری و حتی تفکیک، شعب گوناگونی دارد که نمی توان از تفاوت های جزئی این شعب با یکدیگر غافل بود.

دوم. به رغم اینکه اصحاب امروزی مکتب تفکیک خود را مبرّا از عقل ستیزی دانسته و حمله خود را صرفاً متوجه فلسفه و عرفان می کنند، لکن اولاً. آنها قادر به تمایز بخشیدن میان تاریخ فلسفه و آراء فلاسفه و خود فلسفه به مثابه یک دستگاه فکری نیستند و هجمه های آنها عمدتاً متوجه آراء برخی از فلاسفه است که برخی از فلاسفه نیز به آراء مزبور نقدهایی دارند. ثانیاً. متاسفانه عمده اهالی تفکیک با آنکه بعضاً سابقه کار در حوزه فلسفه نیز دارند، از فهم عمیق فلسفه اسلامی خصوصاً فلسفه صدرایی عاجز بوده اند چه رسد به عرفان. ثالثاً. اهالی این مکتب قادر به پاسخگویی به این پرسش مهم نیستند که با حذف فلسفه، چه دستگاه جدیدی را برای به کارگیری روشمند عقل سراغ دارند و اگر سراغ دارند چرا تاکنون قادر به رونمایی از آن نشده‌اند؟ این سئوال اصلی من در این بحث است که خوشحال می شوم یکی از بزرگان مکتب تفکیک به آن پاسخ روشنی ارائه نماید.

سوم. چرا جریان اخباری گری به ویژه مکتب تفکیک طی دهه های اخیر به جز ناسزاگویی به اهالی فلسفه و عرفان که بسیاری از آنها جزو وزنه های شیعه محسوب می شوند، و به تبع آن، ایجاد اختلاف در میان شیعیان، هنری از خود حتی در دفاع موفق از دین در برابر سونامی شبهات و انواع هجمه های بی سابقه ای که از سوی عالم غرب به سمت دنیای اسلام و جامعه شیعی سرازیر شده نشان نداده اند؟ چنانچه اهالی حکمت و فلسفه تا الان در این زمینه قیام عقلی نکرده بودند، معلوم نبود امروز چه بر سر فکر شیعی آمده بود.

چهارم. مسئول این همه سطحی نگری ها و برداشت و ترویج گسترده تفاسیر غلط و بعضاً موهن از احادیث که نمی‌تواند ثمره ای جز کمرنگ شدن نقش عقل باشد، کیست و اهالی مکتب تفکیک چه پاسخی در برابر این همه انحرافات، کج روی ها و سوء استفاده ها داشته و دارند؟

پنجم. البته اختلاف افکنی اهالی تفکیک که به آن اشاره شد، صرفاً محدود به شیعیان نمی شود و ایجاد شکاف میان شیعه و سنی و دامن زدن به تنش های مذهبی ( با تمرکز بر روی برخی روایات قابل تأمل ) نیز یکی دیگر از کارنامه های- نه همه ولی بخشی از- اهالی مکتب تفکیک است که زیان های وارد شده به عالم اسلامی از ناحیه آن قابل محاسبه نیست.

ششم. روشن است که بحث ما درباره مکتب تفکیک صرفاً منحصر به فلسفه ستیزی آنان نمی شود و مسأله دیگری که نباید از آن چشم پوشی کرد، نوع فقاهت و اجتهاد آنهاست. وقتی در فرایند اجتهاد، قرآن نیز در برابر سنت به حاشیه رفت، به طریق اولی عقل نیز محلی از اعراب ندارد و میوه آن تولید فقهی است که نهایتاً در حد مسأله گویی در حوزه فردی متوقف شده و هیچ امیدی برای کلان نگری، نظام سازی و به تبع آن جامعه سازی از آن نمی رود.

هفتم. خیلی از اهالی مکتب تفکیک از ابتدا به نهضت امام (ره) امید چندانی نداشتند و قدم موثری برای موفقیت آن برنداشتند و امروز هم خیلی از آنها به تداوم و موفقیت انقلاب اسلامی امیدی ندارند لکن سئوال مهم اینجاست که اگر قائل به خانه نشینی در دوران غیبت نیستند، برای ساختن جامعه اسلامی چه ایده ای تاکنون ارائه داده و یا قادر به ارائه آن

هستند؟

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 منبع + و +

 

نقدی بر استاد محمدرضا حکیمی

 

نقدی بر استاد محمدرضا حکیمی

 

نقدی بر استاد محمدرضا حکیمی

 

نقدی بر استاد محمدرضا حکیمی

 

 

نقدی بر استاد محمدرضا حکیمی

 

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود