تازه های کتاب
تازه های انتشارات کتاب ناب
بایسته های فرهنگ
سازمان های فرهنگی
- شورای وزارت خانه های فرهنگی، گامی درجهت تحقق حکمرانی فرهنگی
- حکمرانی فرهنگی
- برنامه اصلاحات معاونت فرهنگی
- حکمرانی در شکل کلان نیاز دارد، بداند در کجا سفت و کجا منعطف باشد
- انتصاب دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور
- نادره رضایی، معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
- فعالیتهای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در جهت اهداف انقلاب اسلامی است
مسائل نظری
حوزه علمیه
دانشگاه
- انتشار کتابهای فقهی درباره مسائل روز
- گزارشی از حضور استاد احمد مبلغی در مجمع جهانی فقه اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ظرفیتها و چالشهای استفاده از فقه در تقنین
- حجاب امری اجتماعی، با امکان قانونگذاری
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- کسانی که در اصول تابع دیگران باشند، نباید خود را مجتهد بدانند
- تمدید مهلت ارسال اثر به پنجمین دوره انتخاب کتاب برگزیده دانشگاهی
- بازسازی منابع تاریخی مفقود شیعه
- رتبهبندی علمی دانشگاهها، پژوهشگاهها و مؤسسات آموزش عالی وابسته به حوزه علمیه قم
- انتصاب ریاست نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها
- ۱۳ دانشگاه ایرانی در جمع هزار دانشگاه برتر دنیا
- ضرورت پردازش دادههای علمی و کتابخانهای
- دکتر محسن جوادی معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
علمی آموزشی
علمی پژوهشی
هنر
- وضعیت فلسفه در سده اخیر حوزه علمیه قم
- فقهی که بخواهد نظریهپرداز باشد، در بستر درسهای تخصصی و پژوهشهای آزاد شکل میگیرد
- ضرورت پرداختن به مکتب فقهی و اصولی امام خمینی (ره)
- قطب فرهنگی اسلام «عقل» است
- مدیر حوزه های علمیه خواهران کشور انتخاب شد
- جامعه الزهراء س یادگاری پربرکت از حضرت امام ره
- تغییر و تحول در نظام آموزشی حوزههای علمیه
اخبار و مسائل کتاب
نقد و معرفی کتاب
- برنامه اصلاحات معاونت فرهنگی
- حکمرانی در شکل کلان نیاز دارد، بداند در کجا سفت و کجا منعطف باشد
- فعالیتهای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در جهت اهداف انقلاب اسلامی است
- برگزیدگان همایش بیست و پنجم کتاب سال حوزه
- صدور پروانه فعالیت کتابفروشان
- مصوبات جلسات 645 تا 647 هیات انتخاب و خرید کتاب
- علیرضا مختارپور، رئیس کتابخانه ملی و مهدی رمضانی، سرپرست نهاد کتابخانههای عمومی کشور شد
اقتصاد
اجتماعی
- باید امید آفرینی کنیم
- طرح اصلاح قیمت بنزین می توانست بهتر از این اجرا شود
- خواستار استمرار معافیت مالیاتی اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه هستیم
- در عرصه جنگ اقتصادی، به طور قاطع دشمن را عقب می زنیم
- دولت خسته نیست
- فعالیت 11 هزار و ۹۰۰ رسانه دارای مجوز در کشور
- افرادی که نفوذ پیدا می کنند داغترین شعارهای حاکمیتی را میدهند
- وفاق ملی ضرورت تداوم انقلاب اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ثبتنام بیمه درمان تکمیلی اصحاب فرهنگ، هنر، رسانه
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترجوادی
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترصالحی
- نگاهی به اندیشه آیت الله هاشمی رفسنجانی ره
1392/05/03 03:44
دفاع عطاء الله مهاجرانی از آیت الله مومن در پاسخ به عبدالکریم سروش/ پاسخ سروشِ محلاتی به ادعاهای عطاءالله مهاجرانی/ پاسخ مهاجرانی به سروش محلاتی /پاسخ مرتضوی
به گزارش جهان، جام نوشت: ماجرا از این جا شروع شد که سروش طی یادداشتی زیر عنوان "بازی با دین مردم" در سایت جرس به دفاع از فتوای جنجالی آیت الله بیات زنجانی درباره روزه پرداخته است. وی در قسمتی از […]
به گزارش جهان، جام نوشت: ماجرا از این جا شروع شد که سروش طی یادداشتی زیر عنوان "بازی با دین مردم" در سایت جرس به دفاع از فتوای جنجالی آیت الله بیات زنجانی درباره روزه پرداخته است. وی در قسمتی از یادداشت خود خطاب به آیت الله مکارم شیرازی (که فتوای عجیب بیات زنجانی را خلاف اجماع علمای اسلام شمرده و به صاحب آن فتوای نادر هشدار بودند که با دین مردم بازی نکند( می نویسد: «سخن دیگری هم با آیت الله مکارم شیرازی و فقیهان دلسوز و درد مند دارم. بازی نکردن با دیانت مردم البته دغدغه یی مبارک است. اما مصداق اهمّش آب خوردن روزه داران عطش ناک نیست. مصداقش آن است که فقیهی چون آیت الله محمد مومن، عضو فقهای شورای نگهبان، صریحاً فتوا میدهد که جائز بل راجح است که به بد دینان و بدعت گذران تهمت زنا و لواط بزنیم تا از میدان به در روند و از شرّشان آسوده شویم.»
این ادعای خلاف واقع سروش با واکنش مهاجرانی روبرو شده است.
متن یادداشت آقای مهاجرانی در زیر می آید:
««دانشمند گرامی، جناب آقای دکتر سروش در مقاله تازه خود که در ۲۷ تیرماه، با عنوان: بازی با دین مردم؟ در سایت جرس منتشر شده است؛ به عنوان شاهدی و مصداقی بر نوشته خویش مطلبی را از فقیه ارجمند آیه الله مومن روایت کرده اند:
(فقیهی چون آیت الله محمد مومن، عضو فقهای شورای نگهبان، صریحاً فتوا میدهد که جائز بل راجح است که به بد دینان و بدعت گذران تهمت زنا و لواط بزنیم تا از میدان به در روند و از شرّشان آسوده شویم.
آیت الله محمد مومن،مبانی تحریرالوسیله، ج ۲ ص۴۵۲)
به گمانم دکتر سروش متن نوشته آیه الله مومن را ندیده اند، و یا دقیق نخوانده اند و یا نسخه مورد استناد ایشان به کلی متفاوت از نسخه ای است که اینجانب دیده ام و گرنه ممکن نبود چنین نسبتی را به آیه الله مومن بدهند. اتفاقا برعکس نقل قول دکتر سروش، آیه الله مومن کوشیده اند برای واژه باهتوهم تفسیری ارایه کنند تا با خرد و عدالت و انصاف سازگار باشد. تا جایی که می دانم ایشان تنها فقیهی بوده اند که در باره برداشت مشهور از حدیث کافی تردید و تشکیک کرده اند. در صفحه ۴۵۱ جلد دوم کتاب مبانی تحریر الوسیله، موسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت، در ذیل حدیث کافی ایشان نکته مهمی را با عنوان روشنگری آورده اند:
ببان: أنّ قوله: «باهتوهم» ترغیب فی إیراد البهتان و الفریة علیهم، و إطلاقه شامل لقذفهم بمثل الزنا و اللواط، لکنّه مبنی علی کون المباهتة هنا بمعنی إیراد البهتان، و هو غیر مسلّم؛ إذ من المحتمل أن یراد بها جعلهم متحیّرین بإلزامهم ببطلان قولهم بالحجج القاطعة، کما فی قوله تعالی فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ، فحاصل الحدیث: أنّه یجب هتک حیثیاتهم بذکر ما فیهم، کما یجب جعلهم مبهوتین بإقامة الحجج القاطعة علی بطلان مقالتهم، و مع هذا الاحتمال فلا حجّة فیها علی جواز قذفهم، بل إنّ عمومات حرمة القذف و لزوم الحدّ به محکّمة.
واژه باهتوهم، در صورتی که از آن مباهته -بهتان زدن- برداشت شود می تواند به معنای ترغیب در تهمت و دروغ مثل نسبت زنا و لواط، به کار رود. اما چنین برداشتی از باهتوهم مسلم نیست. احتمال دارد این واژه را چنین تعبیر کنیم: با دلایل روشن و قاطع آنان را نسبت به بطلان سخنشان مبهوت نماییم. چنان که سخن خداوند متعال در قرآن هم همین است: پس ان کس که کفر ورزیده بود، مبهوت ماند.( سوره بقره ایه ۲۵۸)
نتیجه حدیث: سخن بر سر هتک آبروی افراد است منتها با استناد به مواردی که در آن ها وجود دارد. چنان که ایه هم کافران را با بیان دلایل روشن در ابطال سخنشان بهت زده تعریف کرده است. با چنین احتمالی دلیلی برای نسبت ناراست و دروغ به انان وجود ندارد؛ بلکه قاعده عمومی حرمت نسبت دروغ و لزوم اجرای حد بر کسی است که نسبت دروغ می دهد.
پیداست که سخن آیه الله مومن دقیقا بر عکس استنباط دکتر سروش است.
یکم: ایشان مطلقا فتوایی صادر نکرده اند.
دوم: تعبیر تا از میدان به در روند و از شرشان اسوده شویم، در نوشته ایشان وجود ندارد.
سوم: نوشته ایشان تدقیق در متن حدیث و تشکیک در برداشت کسانی است که می خواهند از واژه باهتوهم ،حدیث کافی را وسیله ای و مجوزی برای بهتان زدن تفسیر کنند.
چهارم: آیه الله مومن قمی از زمره فقیهان آزاده و دقیق النظری هستند که همواره کوشیده اند در طرح نظر خود از معیارهای اصولی و ارزشی و فقهی فراتر نروند و سلیقه سیاسی مختار را بر نظر فقهی خویش حاکم نکنند.»»
-------
پاسخِ سروشِ محلاتی به ادعای مهاجرانی:
به نقل از "آینده":
س. با توجه به اظهارات اخیر آقای مهاجرانی در زیر سوال بردن نقل قولی که از آیت الله مومن درباره مجاز بودن تهمت زدن به مخالفان منتشر شده، آیا شما این نقل قول را همچنان صحیح می دانید.
سروش محلاتی: از بنده در سال 1389 مقاله ای با عنوان تهمت در خدمت دیانت منتشر شد، و این موضوع را در آن جا آورده ام. در آن جا توضیح داده ام که برخی از فقهای ما تهمت زدن به افراد منحرف را جایز می دانند، مثلاً می توان به آن ها نسبت زشت ترین کارها از قبیل زنا و لواط را داد. البته در آن مقاله این دیدگاه هم نقد علمی شده، و هم به عنوان نظریه ای که عواقب خطرناکی دارد، معرفی گردیده است.
س. شما در مقاله ی خودتان از آیت الله مؤمن هم مطلبی نقل کرده اید؟
ج: بله، ایشان هم در کتاب مبانی تحریر الوسیله، این مسأله را مطرح کرده است و اصل این نظریه را قبول دارد.
س: ولی آقای عطاء الله مهاجرانی، این مسأله را تکذیب کرده و آیه الله مؤمن را مخالف این دیدگاه می داند، و حتی جملات کتاب ایشان راهم آورده است که «باهتوهم» را به معنی تهمت زدن نمی داند.
ج: ای کاش همین طور بود و آیه الله مؤمن نفرموده بود و بنده در نقل کلام ایشان اشتباه کرده بودم، ولی این طور نیست. کسانی که بدگویی به منحرفان را جایز می دانند، استدلال های مختلفی دارند، استدلال ایشان کمی با استدلال دیگران متفاوت است، دیگران به کلمه ی «باهتوهم» در روایت استناد کرده و آن را به «دستور به تهمت زدن» معنی کرده اند، ایشان این استدلال را نپذیرفته و آقای مهاجرانی هم فقط به این قسمت توجه کرده و نتیجه گرفته است که نسبت زنا و لواط دادن به منحرفان را برای مؤمن جایز نمی داند، در حالی که بحث آیت الله مؤمن در آن جا ادامه دارد و ایشان برای «جواز قذف» به قسمت دیگری از این روایت استناد می کند که می گوید: «اکثروا السّب فیهم» یعنی فراوان به آن ها دشنام و سبّ بگویید، و بعد آقای مؤمن با استناد به این جمله می گوید، یکی از فحش ها و دشنام ها هم «نسبت زنا» دادن و قذف کردن است، پس منحرفان را می توان زناکار معرفی کرد! البته این کار را در موارد شک جایز می دانند، از این جهت نظر آقای مؤمن مقداری رقیق تر از دیگران است.
به هر حال آقای مهاجرانی از نظر نهایی و پایانی ایشان غفلت کرده است.
س: آیا واقعاً ایشان نظر داده اند؟ یعنی به اصطلاح فتوای فقهی شان این است؟
ج: بله، واقعاً نظر داده اند، ببینید سخن ایشان این است که هر چند قذف کردن و نسبت زنا و لواط دادن به دیگران طبق قاعده ی اولی حرام است، ولی این قاعده تخصیص خورده و یکی از موارد استثناء آن این است که منحرفان را می توان قذف کرد و همین قدر که شک داشته باشید آیا فرد منحرفی، انحراف اخلاقی هم دارد یا نه کافی است که نسبت قطعی به او بدهی، و او را اهل زنا و لواط معرفی کنی. و البته معلوم است که اگر این «احتمال» کافی باشد، خیلی راحت می توان درباره ی افراد مخالف این احتمال را داد و خیلی راحت تر به آن ها زشت ترین نسبت ها را داد! و خیل راحت می توان برای آن ها پرونده های سنگین مفاسد اخلاقی یا اقتصادی یا سیاسی مثل جاسوسی درست کرد.
س: ممکن است عین عبارت ایشان را برایمان بخوانید؟
ج: بله، در کتاب مبانی تحریرالوسیله، جلد دوم، ص452، بحث خود را با این جمله به پایان برده و این طور نوشته اند:
فاطلاق الصحیحة [همان روایت جواز دشنام گویی و تهمت زنی] یقتضی جواز بل رجحان القذف الغیر المعلوم الکذب، و بها یقیّد اطلاقات ادلة حرمته، والله العالم بحقائق احکامه.
بنده هم در مقاله ام عیناً همین نقل را به فارسی آورده ام.
س: آقای مؤمن چنین نسبت دادن هایی را جایز می داند یا بالاتر از آن، به آن تشویق می کند؟
ج: ایشان علاوه بر جواز این کار، بحث «رجحان» را هم مطرح کرده است، یعنی بهتر است که به منحرفان این نسبت ها داده شود، لابد نظرشان این است که در روایت به این کار امر شده که اگر دلالت بر وجوب نداشته باشد، دلالت بر رجحان دارد.
س: آیا در علمای فعلی، کسان دیگری هم با ایشان هم عقیده هستند؟
ج: بنده در آن مقاله مقید بودم که به نقل های شفاهی استناد نکنم، اگر این کار برای برای خودم جایز بدانم، بله، از برخی از مقامات هم نقل های شفاهی دارم، ولی از بازگوکردن آن ها عذر می خواهم.
---------
پاسخ مهاجرانی به سروش محلاتی
چنان که انتظار می رفت، جناب آقای سروش محلاتی که مقاله ایشان ماخذ و مرجع دکتر سروش بوده است؛ و در حقیقت این همه آوازها از اوست، در باره ی یادداشت: «اندکی تامل در نوشتهی دکتر سروش»، مصاحبه کرده اند و فرموده اند که برداشت اینجانب از متنِ «مبانی تحریرالوسیله ایه الله مومن» درست نیست، و یا به تعبیر سایت آینده، تحریف سخن آیه الله مومن است؛ البته واژه تحریف در سخنان جناب سروش محلاتی نیامده است.
به نظرم ضرورت دارد بار دیگر نوشته ایشان و روایت دکتر سروش را مرور کنیم و به تدقیق درباره آن بپردازیم.
یکم:
جناب سروش محلاتی در مقاله خود با استناد به مبانی تحریر الوسیله نوشته اند:
"برای آیت اله مؤمن قابل قبول است که: قذف و نسبت زنا دادن به آنان نه تنها جایز است، بلکه رجحان دارد. و با این روایت، روایاتی که قذف را حرام می داند تخصیص می خورد.(البته قذف در موارد مشکوک جایز است، نه باعلم به کذب) مبانی التحریر الوسیله جلد دوم صفحه ۴۵۱ "
دکتر سروش با توجه به همین مطلب و با ذکر این که در ارجاع به متن وامدار آیه الله سروش محلاتی است، نوشتهاند:
" فقیهی چون آیت الله محمد مومن، عضو فقهای شورای نگهبان، صریحاً فتوا میدهد که جائز بل راجح است که به بد دینان و بدعت گذران تهمت زنا و لواط بزنیم تا از میدان به در روند و از شرّشان آسوده شویم"
دوم:
در مصاحبه مذکور ، جناب آقای سروش محلاتی به چند نکته تازه اشاره کرده اند:
الف: نظریه آیه الله مومن در مورد قذف اهل بدعت با دیگران متفاوت است
ب: ایشان باهتوهم را به معنای بهتان زدن نمی دانند
ج: نظریه ایشان نسبت به دیگران رقیق است
همانگونه که مابین دو تعبیر، «قابل قبول» از دید جناب سروش محلاتی و «فتوای صریح» از نگاه دکتر سروش تفاوت چشمگیری وجود دارد. این ملاحظاتِ ثانوی جناب محلاتی سروش هم می تواند با تدقیق در متن، سرنوشت دیگری پیدا کند.
سوم:
به گمانم می بایست متن را با دقت خواند و همه جهات و اصطلاحات آن را سنجید. نهایتا می توان داوری کرد که برداشت اینجانب دقیق و درست است یا برداشت دانشمندان گرامی جناب سروش محلاتی و جناب دکتر سروش غیرِ محلاتی.
یک نکته روش شناختی
به نظر می رسد ما با متن به شکل های گونه گونی رویارو می شویم. مثلا خود نظریه و اندیشه ای داریم. درجستجوی مستندی برای اندیشه خويش هستیم. در این صورت کمترین شباهت و یا نشانه ای بسنده است تا ما را خرسند کند و آن سند را به عنوان مستند سخن خویش قرار دهیم؛ و جز همان چیزی که می جوید ندید.
وجه دیگر این است که ما متن را با تمام جهات و نشانه ها بررسی می کنیم. در جستجوی حقیقت و معرفتیم. چنان چه متن از سویی هم ما را تایید نکند همان سویه را هم متذکر می شویم. این رویکرد با رویکرد سویه تایید، کاملا متفاوت است.
شکل سوم آن است که متن را تغییر می دهیم و متناسب با خواستِ خویش آن را تفسیر و یا تاویل و یا تعبیر می کنیم. این وجه، شمایل بزرگنمایی شده به خود می گیرد.؛ وقتی که شیفته و شیدای کسی هستیم و دوستی او چشم خرد و گوشِ هوش ما را می پوشاند و نیز وقتی که می خواهیم کسی را ویران کنیم.
ترجمه ی متن محلِ نزاع
ببيان: أنّ قوله: «باهتوهم» ترغيب في إيراد البهتان و الفرية عليهم،
روشنگری: همانا سخن او: باهتوهم، تشویق به بهتان زدن و دروغ بستن بر انان است
و إطلاقه شامل لقذفهم بمثل الزنا و اللواط،
و اطلاق ان شامل قذف آنان همانند زنا و لواط می شود
لكنّه مبني علي كون المباهتة هنا بمعني إيراد البهتان، و هو غير مسلّم؛
اما، این سخن مبنی بر این برداشت است که مباهته را در اینجا به معنای بهتان زدن بگیریم، و این امری مسلم نیست
إذ من المحتمل أن يراد بها جعلهم متحيّرين بإلزامهم ببطلان قولهم بالحجج القاطعة،
احتمال دارد که مراد این است که آنان را با دلایل قطعی که می آوریم شگفت زده و مبهوت کنیم
کما في قوله تعالي فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ
چنان که در سخن خداوند متعال آمده است: پس آن که کفر می ورزید مبهوت شد،
فحاصل الحديث: أنّه يجب هتك حيثياتهم بذكر ما فيهم،
پس نتیجه حدیث: واجب است آبروی انان را با توجه به ذکر آنچه در باره انان وجود دارد، هتک کنیم
کما يجب جعلهم مبهوتين بإقامة الحجج القاطعة علی بطلان مقالتهم.
چنان که واجب است با بیان دلایل قاطع و روشن سخن آنان را باطل نماییم
و مع هذا الاحتمال فلا حجّة فيها علي جواز قذفهم،
با توجه به این احتمال هیچگونه دلیلی بر جواز قذف آنان وجود ندارد
بل إنّ عمومات حرمة القذف و لزوم الحدّ به محكّمة.
بلکه عمومات حرام بودن قذف و ضرورت اجرای حد حاکم است
إن قلت: إنّ إطلاق تجويز سبّهم بل الأمر به يقتضي جواز سبّهم بمثل القذف
اگر بگویی: اطلاق جواز سب آنان بلکه امر به آن، مقتضی جواز قذف آنها هم می شود
قلت: إنّ ما يقتضيه السبّ بما هو سبّ إنّما هو إهانة المسبوب
]در پاسخ] می گویم: آنچه مقتضای سب از آن حیث که سب است می باشد، اهانت به کسی است که سب شده است
و أمّا ارتكاب الكذب أو حرام آخر مثلًا فلا
لکن، ارتکاب دروغ و یا مثلا حرامی دیگر پذیرفته نیست
فغاية تجويز السبّ إنّما هو تجويز إهانتهم لا مثل قذفهم المشتمل علي حرام آخر
نهایت مجاز بودن سب، تجویز اهانت به انان است نه این که مانند قذف مشتمل بر ارتکاب حرامی دیگر باشد.
اللهمّ إلّا أن يقال: إنّه لا يشمل القذف المعلوم كذبه، لا المعلوم صدقه و لا المشكوك الصدق؛:
مگر ان که [به عنوان ابداع احتمال در مقام مناقشهی بیان قبل] گفته شود: تجویز سبّ قذف به امر معلوم الکذب را شامل می شود، [هرچند سبّ به امور] معلوم الصدق و مشکوک الصدق را [شامل] نمی شود
فإنّه في هذين الموردين إنّما يکون حراماً بما أنّه قذف و القذف من مصاديق السبّ بما أنّه سبّ
در این دو مورد صرفا حرام است از ان حیث که قذف است، و قذف از مصادیق سب از ان حیث که سب است ،می باشد
فإطلاق الصحيحة يقتضي جواز بل رجحان القذف الغير المعلوم الكذب، و بها يقيّد إطلاقات أدلّة حرمته، و اللّه العالم بحقایق احکام
بنابراین اطلاق صحیحه مقتضی، جواز بلکه رجحان قذف به امری است که کذب او معلوم نیست. و اطلاق ادله حرمت قذف در اینجا تقیید می خورد و خداوند عالم است به حقایق احکامش
می توان متن را به شکل ذیل تفسیر و صورت بندی کرد:
بخش اول: قذف مبتدع از طریق بهتان به وی به استناد باهتوهم
ایشان در بخش اول صریحا نظر می دهند که مبتدع را می باید با ادله روشن و قاطع بی آبرو کرد، نه اینکه با نسبت دادن امر خلاف واقع به وی به وی بهتان زد. بهتان به مبتدع به زنا و لواط تحت عمومات حرمت قذف واقع میشود و بر بهتان زننده حد قذف جاری می شود.
بخش دوم: قذف مبتدع از طریق سبّ وی با استناد به اکثروا فیهم السب
در مرتبه اول ایشان در این بخش ابتدا به شیوه اگر گفته شود تجویز سبّ مبتدع را به قذف مطرح می کند.
در مرتبه دوم در پاسخ این احتمال، اهانت به مبتدع را بوسیله سب مجاز می داند اما سبّ به نسبت دادن به حرام دیگر را به وی حرام می داند. یعنی نسبت خلاف واقع زنا و لواط به مبتدع از باب سبّ هم حرام است.
در مرتبه سوم با ابداع احتمالی، در بیان مرتبه دوم خود مناقشه می کند. به این معنی که سبّ به امر معلوم الکذب به مبتدع جایز نیست، اما سبّ به امر معلوم الصدق (که بهتان محسوب نمی شود) و سبّ به امر مشکوک الصدق به وی مجاز است. به بیان دیگر اطلاق صحیحه (اکثروا فیهم السبّ) مقتضی جواز بلکه رجحان سب مبتدع به امر غیرمعلوم الکذب (مشخصا مشکوک الصدق) است.
به بیان دیگر، ایشان اولا نظر به عدم جواز بهتان به مبتدع دارند، ثانیا جواز سبّ و دشنام به وی به قذف به امر مشکوک الصدق را محتمل دانسته است. یعنی به نظر ایشان نسبت زنا و لواط از باب بهتان به مبتدع مطلقاً حرام است، اما همین نسبت از باب سبّ و دشنام در صورت شکِ در صدقِ نسبت، احتمالا مجاز است.
به دو قرینه ایشان در بخش دوم فتوا نداده است:
اولا کتاب مبانی فقه استدلالی، در حقیقت کتاب فتوا و یا مجموعه فتاوی نیست.
ثانیا با تاکید بر دو اصلاح شناخته شده معمول در کتب فقهی: ۱. اللهم الا ان یقال که در مقام ابداع احتمال و مناقشات طلبگی در بیان قبلی به کار می رود و یقینا فتوای صریح مجتهد محسوب نمی شود. ۲. اشعار عبارت آخر بحث والله عالم بحقایق احکامه. نکته قابل توجه این است که وقتی فقیه می گوید: والله العالم، این تعبیر با والله اعلم متفاوت است. در وجه اول مراد او این است که در این باب نظری ندارد و خداوند داناست. در وجه دوم خود را عالم و صاحب نظر به حساب می آورد و خداوند را اعلم می داند.
در حقیقت در فقه استدلالی، فقیه می کوشد به موضوع از زاویه های مختلف و حتی متعارض بنگرد. تمامی اقوال و حتی اقوال فرضی مبتکرانه را مطرح می کند. نمی توان تمامی اقوال مطرح شده را قول شخص فقیه و یا به تعبیر جناب سروش محلاتی "قول قابل قبول" او و یا به تعبیر دکتر سروش "فتوای صریح" تلقی کرد.
حاصل سخن:
۱- آیت الله مومن قائل به «جوازِ بهتان به مبتدع» نمی باشند.
۲- ایشان هیچگونه فتوایی صریح و یا ضمنی درباره «جواز قذف مبتدع از بابِ سب» صادر نکرده اند.
۳- ایشان «احتمال جواز قذف مبتدع به امور مشکوک الصدق از باب سب» را با توجه به اطلاق صحیحه، مطرح کرده اند. این سخن به معنای قول ایشان و یا قول مورد قبول ایشان نیست.
به گمانم جناب سروش محلاتی بدون توجه به تمامی این نشانه ها و اشاره ها و سیاق متن، داوری کرده اند؛ بنای نااستواری ساخته اند و جناب آقای دکتر سروش هم با اعتماد به ایشان در این خانه ی لرزان، سکنی گزیده اند.
مرحوم آیه الله امامی خوانساری حکیم و مجتهد شهر ما، می فرمودند، هنگامی که فقیهی از قول: اللهم الا ان یقال، استفاده می کند. صرفا می خواهد یک احتمال بسیار شاذ را روایت کند؛ نه این که فتوا بدهد. چنان که مطرزی هم در شرح مقامات حمیدی، اللهم الا را دال بر یک امر بسیار استثنایی تلقی کرده است. ( قال المطرزي قد يؤتي باللهم قبل إلا إذاكان المستثنى عزيزا نادرا، سيوطي هم در کتاب: همع الهوامع فی شرح جمع الجوامع، اللهم الا را دلیل بر یک امر یا سخن نادر تلقی می کند؛ به عنوان مثال می گوید، همانند سخن دانشمندان: « لا یجوز اکل المیته، اللهم ، الا ان یضطر فیجوز؛ خوردن گوشت مردار جایز نیست؛اللهم مگر آن که انسان مضطر باشد، همع الهوامع، جلد ۳ ص: ۶۵ موسسه الرساله )
به عبارت دیگر، بر اساس متن، قاعده این است که نمی توان به مبتدع بهتان زد و افترا بست. اما یک احتمال از دید کسانی که به اطلاق صحیحه باور دارند، مطرح شده است. چگونه و بر اساس کدام نشانه یا اماره جناب سروش محلاتی این قول را «قول قابل قبول» ایه الله مومن تلقی کرده اند؟در حالی که سیاق متن به گونه ای است که با اطمینان می توان گفت، این قول مورد قبول آیه الله مومن نبوده است. آن قول ضعیف این است که در موارد مشکوک می توان اهل بدعت را قذف کرد. در واقع این یک قول استثناست. تمام سخن من هم همین است که سروش اول آن استثنا و قول ضعیف را پررنگ کرده و به جای نظریه یا قاعده نشانده و یا قائل به نظریه فقهی و قول قابل قبول آیه الله مومن شده است. سروش دوم هم از ان یک فتوای صریح ساخته و پرداخته است. متن به روشنی گواه است که نمی توان بر ان مبنا بنای فتوایی صریح یا ضمنی پدید آورد.
به گمانم بسیاری از ما، همواره از سوی سخنگویانی رسمی و غیر رسمی، مکتوب و تصویری ، در داخل و خارج، سال هاست در معرض بهتان ها و هتک ها بوده و هستیم؛ حال وقتی خودمان می خواهیم در باره دیگری داوری کنیم، می بایست جانب انصاف و احتیاط را فرو نگذاریم و سخنِ ناتمام نگوییم. همان گونه که انتظار داریم در باره خود ما به استناد سخنی و یا نوشته ای داوری ظالمانه صورت نگیرد و ما را به عنوان مخالف دین و آئین و انقلاب و نظام ملکوک نکنند؛ از هر بهتانی اندوهی سنگین بر جانمان آوار می شود و غیر از خداوند متعال عزیز حکیم پناهی نداریم؛ خود نیز نمی توانیم زبانی تند وتیز و غیرمستدل و غیر موجه در نفی و طرد دیگری داشته باشیم. سخنی را که به عنوان یک قول ضعیف و استثناء نادر مطرح شده است؛ به عنوان «قول مورد قبول» و یا «فتوای صریح» مطرح کنیم و دستاویز طعنه بر فقیهی ارزشمند قرار دهیم. فقیهی که در تحول احوال نشان داده است که از حقوق مظلومان دفاع می کند، سیاست روز و مذهب مختار او را تحت تاثیر قرار نمی دهد. چنان که آیه الله مومن در قضیه پر حسرت و پر آب چشم ،حضرت آیه الله منتظری و شیوه تقابل حاکمیت با ایشان و نیز در قضیه غریب سلب صلاحیت آیه الله هاشمی رفسنجانی، با حکمت و درایت ایستادگی کرد.
به عنوان برادری کوچک از جناب سروش محلاتی تقاضا می کنم. متن را مجددا بخوانند. تمامی اشاره ها و نکته ها را ملاحظه کنند. اگر دیدند بین ایشان و خداوند حکیم قدیر، بینه ای دارند که از سخن خویش دفاع کنند، بر موضع خویش بایستند. اما اگر دیدند در داوری شتاب کرده اند و ناخواسته موجب شده اند که حرمت فقیهی ارجمند و شجاع و دقیق النظر آسیب ببیند، سخن خود را اصلاح کنند. ایشان که فرموده اند اگر اشتباه کرده باشند، خوشحال می شوند. به گمانم اسباب خوشحالی ایشان فراهم است. خوشحالی درونی، همان که مولوی سرود: مطربانشان از درون دف می زنند. خوشحالی از حفظ کرامت و حرمت و اعتبار دیگری، اگر هم در تمام زمینه ها با او موافق نبوده باشیم. از هیبت و هیمنه و طنین لفظ آیه الله که از سوی دکتر سروش بدان متصف شده اند، دلواپس نباشند و بدانند که:
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
دوشنبه ۳۱ تیرماه ۱۳۹۲
تامل در تامل، پاسخی به جناب مهاجرانی
سید ضیاء مرتضوی
در پی طرح جواز آشامیدن ناچاری آب توسط روزه دار در شرایط ویژه، مباحثه ای مفید در فضای مجازی درگرفت و بازتاب آن را در میان کاربران و نیز برخی محافل علمی شاهد هستیم. نقطه محوری این مباحثه این است که آیا از آنچه جناب آیت الله مومن –حفظه الله- درباره حدیث معروف داود بن سرحان نوشته اند، می توان گفت ایشان نیز یکی از کسانی اند که به استناد این حدیث قائل به جواز تهمت زدن به اهل بدعت می باشند؟ آقای دکتر عطاءالله مهاجرانی این نسبت را نادرست شمردند؛ نخست با این تصور که مستند برادر عزیز و عالم روشن بین ما جناب استاد سروش محلاتی که منبع استناد آقای دکتر عبدالکریم سروش قرار گرفته، فرازی از عبارت جناب آقای مومن است که آقای مهاجرانی در نقد نخست خود آوردند. اما توضیحات بعدی آقای سروش محلاتی به خوبی نشان داد که این گمان نادرست است و گویا در آن نقد به ادامه سخن آیت الله مومن که محل استناد ایشان بوده توجه نشده است.
با این حال آقای مهاجرانی در نقد بعدی خود به تفصیل تلاش کردند نشان دهند برداشت آن استاد محترم از ادامه سخن نیز درست نیست. امری که جناب مهاجرانی را وا داشت بر «شیوه» درست «تدقیق» -تعبیر از ایشان است- نیز تاکید کنند. و این پافشاری برای کسانی که جناب آقای مهاجرانی را به فضل و دقت نظر می شناسند، و با ادبیات حوزوی آشنایند، مایه شگفتی است.
نقطه اصلی استدلال جناب آقای مهاجرانی این است که کتاب مورد استناد کتاب فتوایی نیست و تعبیر «اللهم الا ان یقال..» تنها در یک رفت و برگشت طلبگی و فقهی بیان شده و گویای نظر خود نویسنده نیست و شاهد آنکه آیت الله مومن در پایان سخن آورده اند: «و الله عالم..» و ننوشته اند: «و الله اعلم».
نادرستی این تلقی برای کسانی که از نزدیک با ادبیات فقه استدلالی آشنا هستند، امری آشکار است؛ اما در صحبتی که این بنده با برادر بزرگوار جناب آقای سروش محلاتی داشت، ایشان مایل به ادامه این بحث نبودند و آن را چندان مهم ندانستند. با این حال عدم پی گیری بحث ممکن است در نگاه برخی علاقه مندان این مباحث، این احتمال را پدید بیاورد که برداشت و نقد جناب آقای مهاجرانی صائب است و در نگارش مقاله جناب آقای سروش محلاتی دقت لازم نشده است.
چنان که در این میان شاهد بودیم برخی کاربران محترم در صدد گسترش اشکال به دیگر مقالات برآمدند تا چه بسا برخی گفته ها یا نظرات مخدوش گذشته خود را جبران کنند! به ویژه که در نقد جناب آقای مهاجرانی، ایشان موصوف به شتابزدگی و حرمت شکنی شده اند و به ایشان توصیه شده «دلواپس هیبت و هیمنه و طنین لفظ آیت الله» نباشند! و در صورت پی بردن به اشتباه سخن خود را اصلاح کنند. از این رو این بنده ذکر چند نکته کوتاه را مناسب دید:
1- کسانی که با ادبیات رایج حوزه از جمله در فقه استدلالی انس دارند، و حتی کسانی که دوره فراگیری متونی مانند کتاب «رسائل» و «مکاسب» را می گذرانند، به خوبی اذعان دارند که تعبیر رایج «اللهم الا ان یقال..» در عرف مباحث حوزوی قالبی بیانی برای استدراک سخن پیش و ارائه نکته یا نگاه و استدلالی متفاوت از سخن پیش است؛ استدراکی که گوینده یا نویسنده، خود با آن همراهی دارد و می پسندد و صرف بیان یک احتمال یا گفته دیگران نیست. مگر اینکه وی عدم پذیرش خود یا تردید در آن را به صراحت در پایان بیاورد. از این رو در کاربرد این قالب بیانی، با دو دسته موارد مواجه هستیم. گاه مانند آنچه در عبارت مورد بحث آیت الله مؤمن آمده، به بیان نظر با تعبیر یادشده بسنده شده و گاه پس از آن با استدراک مجدد یا تعابیری مانند «و فیه تإمل» یا «لکنّه کما تری» یا «فتأمل»، به صراحت یا به اشاره، به عدم همراهی با آن سخن پرداخته شده است. و این امری رایج در متون موجود فقهی است.
چنان که در کتاب های فقهی آیت الله مؤمن از جمله مبانی تحریر الوسیله ده ها مورد از آن را می توان دید. به عنوان مثال وی در کتاب قضاء بارها این قالب را به کار می برد اما در برخی موارد که می خواهد در آن خدشه کند، به عنوان مثال می گوید: «لکنه محل تأمل»(ص 104)، «لکنک خبیر» (ص 195)، و یا «و التحقیق...» (ص 256). نیز در «الولایة الإلهیة» پس از بیان یک مدعا با تعبیر «اللهم إلا أن یقال» می گوید :«لکنه خلاف الظاهر جداً». (1/355) و یا در مورد دیگر می گوید :«لکن الحق...» (2/473).
به هر حال در عرف ما حوزویان در این امر تردیدی نیست و این گونه بیان را نشانه همراهی با مفاد جمله می دانیم و کسی نیز در محاورات علمی اعتراضی نمی کند که چرا مفاد سخن در چنین مواردی به نویسنده یا گوینده نسبت داده می شود، با این بیان که تنها ذکر یک احتمال است. بنابراین آنچه در عبارت جناب آیت الله مؤمن آمده صرف بیان یک احتمال ضعیف و استثنای نادر، آن گونه که جناب آقای مهاجرانی گمان برده اند، نیست.
2-نکته شگفتی ساز دیگر قرینه سازی تعبیر « والله العالم» یا «والله عالم» است که به گفته ایشان با تعبیر « والله أعلم» فرق می کند. در ادبیات رایج حوزوی فرقی میان این دو تعبیر جز از این نظر نیست که در جملاتی چون «والله العالم» یا «والله عالم» رعایت ادب بیشتری در پیشگاه خداوند شده است، چرا که گوینده اساساً مقایسه ای میان دانش خود و دانش خداوند نکرده است.نه اینکه یکی نشانه بی نظری است و دیگری نشانه نظر دادن! از این رو برخی فقها در پایان پاسخ های قطعی خود به پرسش های شرعی نیز این تعبیر را به کار می برند؛ چنان که استاد مرحوم آیت الله تبریزی نوعاً چنین روشی داشته اند.
3-شگفتی دیگر این است که جناب آقای مهاجرانی محتوای کتاب آیت الله مؤمن را که فقه استدلالی است و نه فقه فتوایی، شاهد بر نادرستی انتساب دیدگاه یاد شده به ایشان شمرده اند! در حالی که لابد ایشان نیز اذعان دارند که بخش عمده ای از ارزیابی گفته های فقها و انتساب دیدگاه ها بر اساس کتاب ها و آثار فقه استدلالی آنان است و نه منابع فتوایی. به عنوان مثال وقتی گفته می شود صاحب جواهر یا شیخ انصاری چنین نظری دارند، بر اساس همان دیدگاهی است که در فقه استدلالی «جواهر الکلام» یا «مکاسب» مطرح شده است.
آری ممکن است یک فقیه به رغم نظری که در بحث های استدلالی مطرح و بر آن استدلال و با آن همراهی کرده است، به دلایلی در رساله عملیه عمومی خود آن را مسکوت بگذارد یا حتی نظر دیگری ابراز کند، اما این به معنای نفی نظر فقهی وی در آن کتاب استدلالی وی نیست. این نیز برای کسانی که با ادبیات فقهی و منابع آن از نزدیک آشنایی دارند امری روشن است.
4-نگارنده مناسب می داند به یک نکته دیگر نیز هرچند ارتباط مستقیم با بحث ندارد، اشاره کند و آن اینکه در پایان نقد، کمی دور از مراتب وارستگی علمی و اخلاقی دانشمند عزیز ما جناب آقای سروش محلاتی سخن گفته شده است. همه ما نیازمند پند دادن به یکدیگر هستیم. اما درباره شخصیت های علمی وارسته و از خود گذشته ای مانند این استاد محترم نباید به گونه ای سخن گفت که چه بسا کسانی گمان برند اینان در بند برخی عناوین و القاب مجازی و اعتباری اند.
اینجانب بیش از 35 سال است که از نزدیک توفیق مصاحبت و معاشرت با جناب سروش محلاتی را داشته است و در ایشان جز تلاش برای وظیفه شناسی و پای بندی به آن و پرهیز از مظاهر وابستگی مادی ندیده است و یک شاهد روشن آن، تلاش های علمی و قلمی و خطابه های روشنگرانه ایشان در چند سال اخیر است که طبعا خالی از برخی فشارها و محدودیت ها و محرومیت ها نبوده و نیست و اینک نیازی به پرداختن به آنها نمی باشد.
در پایان تاکید می کند که مباحثاتی از این دست مایه خوشحالی است و بی تردید فرصتی نیک برای تضارب آراء و نزدیکی به افکار است و فراموش نمی کنیم که اقدام اولیه جناب آقای دکتر سروش در تصریح به منبع ارجاعات مقاله خویش، زمینه این بحث مفید را فراهم ساخت. از خداوند تعالی توفیق مستمر علاقه مندان به حقایق اسلامی را درخواست می کنیم.
منبع:دین انلاین
مطالب مشابه