کد خبر: 1137

1392/04/30 02:51

نسخه چاپی | دسته بندی: ---
0
بازدیدها: 683

بانوي نمونه اسلام/ آيت‌الله‌ جوادي آملي

گاهي انسان كاري را انجام مي‌دهد كه نه تنها خداوند آن را قبول مي‌كند و به او پاداش مي‌دهد، بلكه آن كار را به خود اسناد مي‌‌دهد. عمل حضرت خديجه(س) از اين قبيل است كه خداوند نه تنها كار اين بانو را قبول […]

گاهي انسان كاري را انجام مي‌دهد كه نه تنها خداوند آن را قبول مي‌كند و به او پاداش مي‌دهد، بلكه آن كار را به خود اسناد مي‌‌دهد. عمل حضرت خديجه(س) از اين قبيل است كه خداوند نه تنها كار اين بانو را قبول كرد و به او پاداش حسن داد، بلكه كار او را به خود اسناد داد و فرمود: اين كار من است. در سوره مباركه «ضحي» به رسول اكرم(ص) فرمود: «و وجدك عائلاً فاغني: تو را نيازمند يافت و بي‌نياز كرد»؛ گرچه در بعضي از روايات به استجابت دعا تفسير شده است، يعني دعاي تو مستجاب شد؛ اما معناي ظاهري «اغناء» هم همچنان محفوظ است؛ يعني تو نيازمند بودي و خدا تو را بي نياز كرده است. بي‌نيازي رسول اكرم(ص) با مال حلال خديجه(س) بود. آن مالي را كه اين بانوي طاهره در راه اسلام صرف كرده است، ذات اقدس الهي قبول كرد و به خود اسناد داد.

طهارت خديجه(س)

همان‌ گونه كه وجود گرامي رسول اكرم(ص) قبل از نزول اسلام و قرآن، به امانت معروف بود، خديجه(س) هم قبل از اسلام به طهارت معروف بود و مي‌گفتند «بانوي طاهره». آن طاهره همتاي اين امين شد و اين امين همسر آن طاهره شد و آن اموال در راه اسلام صرف شد و خدا آن را پذيرفت و به رسولش فرمود: «و وجدك عائلا فأغني»؛ يعني تو را بي‌نياز كرد؛ يعني مال خديجه(س) مال خداست و كار خديجه مقبول الهي است.

گاهي انسان مال حلال دارد و در راه خدا صرف مي‌كند و خدا عملش را مي‌پذيرد و به او ده برابر يا هفتصد برابر يا بيش از آن پاداش مي‌دهد. اين در صورتي است كه خدا مال انسان را قبول كند، عمل انسان را قبول كند و به انساني كه عمل خوب انجام داد، پاداش بدهد؛ چون «إنّما يتقبّلُ الله من المتّقين»، گاهي بالاتر از اين است؛ خدا نه تنها عمل انسان صالح را قبول مي‌كند، بلكه خود او را مي‌پذيرد. درباره حضرت مريم(س) آمده است:«فتقبّلها ربُّها بقبولٍ حسن و أنبتها نباتاً حسنا»؛ خداوند مريم(س) را قبول كرد، نه عمل او را. وقتي عمل مريم را قبول كند، به او پاداش خير مي‌دهد، وقتي خود مريم(س) را قبول كند، او را مادر پيغمبر مي‌كند. وقتي خديجه(س) را قبول كند، او را سيده نساء عالميان قرار مي‌‌دهد.

صلاح در مقام ذات و فعل

اگر گوهر ذات كسي قبول شد، او از«صالحين» است، نه از«و عملوا الصّالحات». در قرآن بين كساني كه از«عملوا الصّالحات»اند و كساني كه از«صالحين»اند، بسيار فرق است. آنهايي كه كارهاي خوب مي‌كنند، مؤمن متوسط هستند و آنان كه گوهر ذاتشان سالم است، از صالحين اند. برخي در دنيا با اينكه در زمره كساني هستند كه اعمال صالح دارند، جزء صالحين نيستند، بلكه در آخرت به صالحين ملحق مي‌شوند: «و إنّهُ في الآخره لمن الصّالحين». اگر كسي گوهر ذاتش صالح شد، از ذات او چيزي جز كار خير نشئت نمي‌گيرد، بر خلاف كسي كه در زمره «وعملوا الصّالحات» است كه ممكن است گاهي عمل صالح انجام ندهد يا ـ خداي ناكرده ـ بلغزد و گرفتار عمل طالح شود.

راه نيل به مقام صالحين

ما بايد اين راه را طي كنيم. موظفيم اين راه را شناسايي كنيم و طي كنيم. اين اختصاصي به آن وجود پاك نداشت و ندارد. بعضي از كارهاست كه مخصوص انبياست، مخصوص ائمه عليهم‌السلام است و ديگران توان آن را ندارند؛ ولي برخي از كارها در توان ديگران نيز هست. اين راهها را ديگران هم مي‌توانند طي كنند، البته به نوبه خود، اما چگونه ديگران بشناسند و چگونه اين راه را طي كنند؟ اينكه انسان كار خير بكند، خيلي سخت نيست. احكام را ياد مي‌گيرد، تمرين مي‌كند، اول واجبها را انجام مي‌دهد، بعد توفيق انجام مستحب پيدا مي‌كند. اول حرام را ترك مي‌كند، بعد توفيق ترك مكروه نصيبش مي‌شود و مانند آن؛ اما درباره كساني كه گوهر ذاتشان صالح باشد، اين مسئله نياز به تدبّر بيشتري دارد. ذات ما همان جان ماست كه بدن ما ابزاردست اوست. خداوند راه رسيدن به اين مقام صالحين را ـ كه گوهر ذات انسان صالح بشود ـ در قرآن مشخص كرده و روايات آن را باز كرده است.

گناه، عامل مهر شدن قلب

در قرآن كريم فرمود: گناه اين قلب را مي‌بندد و نمي‌گذارد اين دل باز بشود. وقتي دل باز نشد، معارف الهي در دل نفوذ ندارد، وقتي در دل نفوذ نداشت، اين قلب، قلب انساني نيست. همان بيان نوراني اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه است كه فرمود: «فالصوره صوره إنسان و القلبُ قلبُ حيوان... و ذلك ميت الأحياء»؛ گناه در قلب را مي‌بندد و وقتي قلب بسته شد، انسان راه تعقل قرآني را از دست مي‌دهد و ديگر معاني قرآن، معارف قرآن در اين دل نفوذ پيدا نمي‌كند؛ چه اينكه فرمود: «أفلا يتدبّرون القرآن أم علي قلوب أقفالها»؛ اينها چرا درباره قرآن تدبر نمي‌كنند؟ سرّ تدبر نكردن آن است كه قلب اينها قفل است و وقتي قلب بسته بود، اين الفاظ را انسان مي‌شنود، ولي معاني اش در دل نفوذ نمي‌كند. گناه، قفل قلب است، دل را واقعاً مي‌بندد.

گام اول طريق و صلاح

اولين قدم اين است كه انسان از گناه بپرهيزد، مخصوصاً ماه مبارك رمضان فرصت مناسبي است كه انسان به مهماني خدا دعوت شده است. گناه باعث مي‌شود كه انسان پشتش خم بشود و او را بدهكار بكند و انسان بدهكار بايد در رهن و گرو باشد كه در خطبه شعبانيه آمده است كه «مردم! پشت شما از گناه خميده است؛ خود شما در رهن و گرو گناهيد.» كسي كه گناه كرد، بدهكار است و كسي كه بدهكار است، بايد رهن بدهد و گرو در مسائل اعتقادي آن است كه خود انسان را گرو مي‌گيرد، خود انسان از آزادي مي‌افتد و وقتي خود انسان در گرو بود، توان كاري ندارد و وقتي انسان بسته بود، آزاد نبود، در اختيار شيطان است، نه در اختيار رحمان و ساير مسائلي كه بر اين امر مترتب است. ماه مبارك رمضان فرصت خوبي است كه انسان اين قفلهاي قلب را باز كند.

وقتي قفل قلب باز شد؛ يعني انسان آلوده نبود و به اين فكر است كه «ذكرالله» را در قلب خود جا بدهد كه «خيرالمجالس» همين است. نام خدا، احكام خدا، معارف الهي، اسماي حُسنا، صفات خدا، دين خدا در قلب راه پيدا كند (اين مرحله دوم) وقتي در قلب راه پيدا كرد، انسان معتقد مي‌شود، متخلّق مي‌شود، عمل مي‌كند؛ وقتي عمل كرد و متخلّق شد و معتقد بود، ثمر مي‌دهد. اعتقاد پيدا كردن، تخلق يافتن، عمل كردن، اين شجره طوبا را غرس مي‌كند، آبياري مي‌كند، برومند مي‌كند، مثمر مي‌كند.

حكمت، ثمره شجره طوباي اخلاص

حالا ثمر اين شجره طوبا چيست؟ همان است كه در روايات آمده است كه: «من أخلص لله أربعين صباحاً، ظهرت ينابيعُ الحكمهُ من قلبه علي لسانه»؛ چشمه‌هاي حكمت از قلب او، بر زبان او، بر قلم او جاري مي‌شود؛ آنگاه عالم رباني خواهد شد كه هرچه مي‌گويد، حكمت است؛ هر چه مي‌نويسد، حكمت است كه چشمه‌هاي حكمت از قلب او بر زبان و قلم او جاري مي‌شود. اينكه مي‌بينيد ما بسياري از بزرگاني داريم كه خيلي از مطالب نو آوردند كه ديگران نگفتند، سرّش آن است كه آنها شجره طوبايي در قلب خود غرس كردند و اين معاني را ذات اقدس الهي به آنها افاضه كرده است. سرّ نوآوري و ابتكار بزرگان علمي و ديني همين است.

آنچه مطرح شد، سه اصل كلي قرآني است: اصل اول آنكه گناه واقعاً قلب را مي‌بندد؛ يعني يك انسان تبهكار توفيق شنيدن نام حق، ياد حق، درك قرآن، معارف قرآن، معاني اسماي الهي را ندارد؛ چون دل بسته است. توبه، طهارت و كليدي است كه اين قفل را باز مي‌كند و قلب مفتوح مي‌شود. وقتي قلب باز شد و انسان شرح صدر پيدا كرد، آنگاه معاني قرآن، رهاورد وحي در دل ظهور و حضور پيدا مي‌كند. عقايد خوب، اخلاق خوب، عمل خوب، در اين دل حضور و ظهور دارد؛ اين مي‌شود شجرة طوبا. وقتي درخت طوبا در دل غرس شد، اين درخت سر برمي‌آورد و ميوه مي‌دهد؛ ميوه او همان مطلب سوم است كه فرمود: اگر كسي با اخلاص بود، چشمه‌هاي جوشان حكمت از دل او بر زبان يا بر قلمش جاري مي‌شود. حرفي كه مي‌زند، دلها را روشن مي‌كند؛ كتابي كه مي‌نويسد، دلها را روشن مي‌كند. گفتار او تازه است، نوشتار او تازه است. اين سه كار طوري است كه انسان را در درجه اول جزء كساني قرار مي‌دهد كه «عملوا الصّالحات» مي‌شود و خدا عملش را قبول مي‌كند. اگر اين كارها ملكه شد، انسان سالك را به جايي مي‌رساند كه گوهر ذات او را خدا قبول مي‌كند، جزء صالحين مي‌شود، خودش شجره طوبا خواهد شد كه: «أصلُها ثابتٌ و فرعُها في السّماء» .

شجرة ممنوعه و آثار وجودي درخت طوبا

از وجود مبارك امام رضا(ع) سؤال كردند: «دربارة درخت بهشت كه آدم و حوا نبايد از آن مي‌خوردند، روايات مختلف است، آيا او گندم بود، انگور بود، خرما بود، چه درختي بود؟» فرمود: «درخت بهشت، نظير درخت دنيا نيست، بلكه هر درختي هر ميوه‌اي كه شما بخواهيد، مي‌دهد.» اين‌طور نيست كه اگر درخت انگور بود، ديگر خرما ندهد. درخت بهشت، هر چه بهشتي بخواهد، مي‌دهد. مؤمن جامع علوم هم ميوه‌هاي گوناگون مي‌دهد. شما ميوه‌هاي علوم نقلي و عقلي را از بعضي از بزرگان سراغ داريد. وجودش شجرة طوبايي شده است كه «تُؤتي أُكُلها كلّ حينٍ بإذن ربها». «اُكُل» يعني خوراكي، نه خوردن. شجره طوبا دائماً ميوه و خوراكي خود را مي‌دهد.

چنين انساني كه جزء صالحين است، خود شجره طوبا مي‌شود و همين شخص را ذات اقدس الهي قبول مي‌كند؛ نه تنها عمل او را قبول مي‌كند، بلكه گوهر ذات او را قبول مي‌كند. وقتي گوهر ذات او را قبول كرد، نظير مريم(س)، آنگاه كه «فتقبّلها ربُّها بقبُول حسن و أنبتها نباتاً حسناً» كار او را به خود اسناد مي‌دهد. مي‌بينيد كارخديجه(س) را خدا به خود اسناد داد، فرمود: «و وجدك عائلاً فأغني»، تو را بي‌نياز كرده است؛ يعني آنچه خديجه طاهره(س) انجام داده است، كار ما بود و اگر به مريم، عيسي مسيح(س) داده است، به اين طاهره، سيّده نساء عالميان داده است كه عيساي مسيح(س) به فرزند او در زمان ظهورش اقتدا مي‌كند. اين مقام والاي حضرت بقيه‌الله است.

منبع:اطلاعات

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود