کد خبر: 2138

1391/10/07 21:59

نسخه چاپی | دسته بندی: ---
0
بازدیدها: 986

دکتر محمد محمدرضایی، عضو هیئت علمی پردیس قم دانشگاه تهران:مخالفت با عقل از مسیحیت تحریف شده وارد اسلام شد/ تأکید اسلام به عقل/لزوم پاسخ عقلانی به سؤالات اساسی/ ناتوانی تفکیک در فهم آیات و روایات

چکیده: آیت الله سبحانی معتقد است که مکتب تفکیک از زمان بنی عباس وارد اسلام شد، چون می خواستند مردم را از خردورزی و تعقل دور کنند و بنابراین عقل و دین را از هم جدا کردند. اگر عقل نداشته باشیم نمی […]

چکیده:

آیت الله سبحانی معتقد است که مکتب تفکیک از زمان بنی عباس وارد اسلام شد، چون می خواستند مردم را از خردورزی و تعقل دور کنند و بنابراین عقل و دین را از هم جدا کردند. اگر عقل نداشته باشیم نمی توانیم دین را ثابت کنیم، وقتی وارد دین شدید چگونه می توانید فهم صحیحی از دین داشته باشید. این همه روایات اسرائیلی در مجموعه روایات ما وجود دارد چگونه می توان در این خزائنی که از اشرفی و طلا پر است، طلاهای تقلبی را جدا کرد؟ اینها را باید با ملاک عقل تشخیص داد، مثلا اگر عقل را کنار بگذاریم، دیگر نمی توانیم تفسیر درستی از خداوند داشته باشیم.

یک عضو هیئت علمی پردیس قم دانشگاه تهران با بیان اینکه مخالفت با عقل و تفکر عقلانی و فلسفی از مسیحیت تحریف شده وارد اسلام شده است، گفت: برخی افراد تحت تأثیر این افکار قرار گرفتند و با فلسفه ضدیت دارند.

دکتر محمد محمدرضایی، عضو هیئت علمی پردیس قم دانشگاه تهران در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد روند عقل ستیزی در جهان اسلام گفت: بحث رابطه عقل و دین را در جهان مسیحیت هم مشاهده می کنیم، برخی از آنها معتقدند که ما باید تعقل و خردورزی داشته باشیم و برخی هم معتقدند که هیچ نیازی به عقل و خردورزی نیست و باید به دین ایمان آورد. در جهان مسیحیت (تحریف شده)، گرایشی وجود دارد.

وی افزود: می دانید به علت غیرعقلانی بودن اصول اساسی مسیحیت مثل تثلیث، اولوهیت، تجسد عیسی مسیح(ع)، عشای ربانی، گناه ذاتی انسان و ... علمای مسیحی چاره ای جز این نداشتند که بگویند ایمان بیاورید تا بفهمید؛ نه اینکه بفهمید و بعد ایمان بیاورید، لذا به این گروه «ایمان گرا» گفته شد، یعنی اینکه معتقدند ایمان و دین ضد ایمان به خدا و دین خدا ضد عقل است و حتی مشاهده می کنید پولوس ـ حواری عسیی ـ (در کتاب مقدس، رساله پولوس) نوشته است «با خبر باشید که شما را به فلسفه و مکر باطل نرباید»، یعنی در واقع پولوس فلسفه و خردورزی را هم ردیف با مکر باطل می داند و به مردم توصیه می کند که از آن پرهیز کنند و یا همچنان مشاهده می کنیم که ترتولیان، از مسیحیان صدر اول می گوید: «آتن را با اورشلیم چه کار؟!» مقصود او از آتن فلسفه و خردورزی و از اورشلیم کلیسای مسیحی است. پاسخ او به این پرسش این است که ایمان و فلسفه به هیچ وجه مشترکی ندارد، بلکه کاملا ضد یکدیگرند. پس ببینید که رابطه فلسفه و دین و یا تعقل و خردورزی و دین، در مسیحیت هم ریشه داشته است و گرایشی در مسیحیت وجود دارد که دین را ضد عقل و خردورزی می داند.

سردبیر فصلنامه قبسات در ادامه سخنانش اظهار داشت: همان طور که می دانید در مسیحیت تحریف شده هست، وقتی حضرت آدم(ع) در بهشت قرار گرفت خداوند به او نهی کرد که از میوه این درخت نخور. مسحیحیان این درخت را درخت معرفت می دانند که حضرت آدم(ع) نباید میوه آنرا می خورد و چون حضرت آدم(ع) از میوه درخت معرفت خورد، از بهشت رانده شد. این به ذهن متفکران القا می شد که معرفت، تعقل و خردورزی با سعادت جاودانه دینی ناسازگار است و با هم قابل جمع نیست. از این دو باید یکی را برگزید یا باید سعادت دینی را برگزید و یا تعقل و معرفت و خردورزی را.

محمدرضایی تأکید کرد: پس در واقع، رابطه عقل و دین از ابتدا یعنی در مسیحیت ریشه داشته و در واقع می دانید که برخی از متفکران از سوء فهمی که از کتاب مقدس و داستان حضرت ابراهیم(ع) پیدا کردند، معتقد شدند که عقل ضد دین است، مثلا شما نگاه می کنید که «کیرکگور» ـ پدر اگزیستانسیالیسم جدید ـ معتقد است وقتی خداوند به حضرت ابراهیم(ع) امر کرد که فرزندت را قربانی کن، ایشان معتقد است عقل می گوید که نه فرزندت را قربانی نکن. برای اینکه گردن به فرامین الهی بدهد باید عقلش را زیر پا بگذارد و وارد حریم دین شود، وقتی که می خواهد وارد مرحله دینداری شود، آنجاست که عقل به پایان خود رسیده است، لذا به نظر می رسد در واقع این گرایش ضدیت با عقل در مسیحیت تحریف شده ریشه داشته است و در حوزه اسلام گرایش پیدا کرده است، در صورتی که مشاهده می کنیم که خداوند در قرآن چقدر عقل را تمجید می کند و چقدر تذکر می دهد که ای انسانها تعقل کنید.

نویسنده کتاب «فلسفه اخلاق کانت» در ادامه سخنانش بیان کرد: از نظر قرآن بدترین جنبندگان کران و لالانی هستند که نمی اندیشند. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ: قطعا بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانى‏اند که نمى‏اندیشند.»(آیه 22 سوره انفال) و یا در روایتی از امام موسی کاظم(ع) هست که «خداوند دو حجت برای مردم قرار داده است؛ یک حجت بیرونی و یک حجت درونی. حجت بیرونی همان انبیاء و اولیاء و حجت درونی همان عقل است.» و لذا عقل یک نوع حجیتی دارد و یا در برخی از روایات است که می فرمایند: «هر کسی عقل است، دین دارد و کسی که دین دارد به بهشت می رود.» خلاصه اینکه خداوند در قرآن هدف از نزول قرآن را تعقل می داند، «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ: ما آن را قرآنى عربى نازل کردیم باشد که بیندیشید.» (آیه 2 سوره یوسف) و یا در آیه دیگر می گوید: «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا: آیا در [معانى] قرآن نمى‏اندیشند اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیارى مى‏یافتند.» (آیه 82 سوره نساء) یعنی این دلایل یک نوع استدلال است، که چون یک هماهنگی وجود دارد. پس جهان و هستی از جانب خداوند است. امام صادق(ع) هم در روایتی می فرمایند: «بندگان خدا با عقل، خدای خویش را می شناسند و به واسطه آن کار پسندانه و زیبا را از ناپسند و زشت تشخیص می دهند.»



وی با اشاره به اینکه در اسلام این همه بر تعقل و خردورزی تأکید شده، تأکید کرد: متکلمان معتقدند که عقل انسان حُسن و قبح اشیاء را ذاتا می تواند درک کند، اگر حُسن و قبح اشیاء ذاتی باشد شرع و دین ثابت نمی شود. مثلا اگر دروغ گفتن قبیح نباشد اگر پیامبری هم که نبوت او ثابت شده خبر دهد که دروغ قبیح است؛ از او نمی توانیم بپذیریم، چون ممکن است دروغ گفته باشد و از سوی پیامبری او ثابت نمی شود چه آنکه خلاف حکمت بر خدا قبیح نیست. تصدیق دروغگو نیز قبیح نمی باشد، بعید نیست کسی به دروغ ادعای نبوت کند و خداوند معجزات را به دست او جاری کند و او را تصدیق کند و او نیز بسیار چیزها را که خداوند منع یا امر نکرده برای مردم حرام و واجب کند. پس اگر خوب و بدی افعال تنها از طریق شخص و اخبار پیامبران الهی بخواهد معلوم شود ما نمی توانیم به خوبی و بدی فعلی حکم کنیم، چرا که در گزارش ما احتمال دروغ وجود دارد، با فرض اینکه قبح دروغ هنوز ثابت نشده است، لذا اگر ما نتوانیم حسن و قبح اشیاء یعنی استقلال عقل را ثابت کنیم استقلال دین هم ثابت نمی شود.

این محقق و نویسنده کشورمان با اشاره به اینکه هیچ حکمی در دین ثابت نمی شود، تأکید کرد: به واسطه عقل مان هست که به خداوند پی می بریم، از طریق تفکری که در خودمان و جهان می کنیم می توانیم به خالق هستی پی ببریم. خود قرآن می فرماید: «أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ ... آیا به شتر نمى‏نگرند که چگونه آفریده شده... »(آیات 17 تا 21 سوره غاشیه) خداوند در این آیات به مردم توصیه می کند که در خلقت شتر و ... نگاه، نظاره و تأمل کنید. با تأمل به این نتیجه می رسیم که ناظم باید حکیم باشد. اشیاء این عالم، جمادات، گیاهان، جانوران و ... نمی توانند خالق این همه پیچیدگی در نظام تکوین و تشریع و یا در وجود خود انسان باشد. پس این آیات قرآن، خود یک نوع استدلال عقلی است، مگر می توانیم استدلال عقلی را کنار بگذاریم، لذا فکر می کنم که مخالفت با عقل و تفکر عقلانی و فسلفی از مسیحیت تحریف شده وارد اسلام شده و برخی تحت تأثیر این افکار قرار گرفتند و با فلسفه ضدیت دارند.

مؤلف کتابهای اندیشه اسلامی با بیان اینکه آنهایی که معتقدند تعقل و خردورزی جدا از دین است، می توانند دو دسته باشند، گفت: یک دسته آنها این است که کلا با تعقل و خردورزی مخالف هستند و یا اینکه با یک نوع فلسفه های خاصی مخالف هستند. هیچ انسان عاقلی نمی تواند با تعقل و خردوزی مخالفت کند چون اگر واقعا با تعقل و خردورزی مخالفت کنیم خدای خود را هم نمی توانیم ثابت کنیم. فلسفه در واقع خردورزی و تعقل و پاسخی عقلانی به سؤالات اساسی انسان است. شما ببینید وقتی انسان بزرگ می شود و رشد عقلی می کند در خودش تأمل می کند. از خود می پرسد که آیا من مرکب از بدن مادی ساخته شده ام یا اینکه حقیقت دیگری در من بنام نفس وجود دارد. حقیقت نفس از چیست؟ آیا با بدن تفاوت دارد؟ آیا آن هم مادی است؟ یا از جنس دیگری است؟ آیا قوای نظری یا عملی دارد؟ کارکرد عملی یا نظری دارد؟ آیا فقط در حوزه معرفت می تواند فعالیت کند؟ آیا در حوزه گرایشها هم می تواند فعالیت کند؟

این استاد دانشگاه با بیان اینکه بخشی از مباحث فلسفه همان نفس شناسی و انسان شناسی است، تصریح کرد: مگر انسان می تواند خودش را نشناسد، در روایات داریم که هر کس خود را شناخت می تواند خدا را بشناسد. مگر ما نباید خودمان را بشناسیم. بخشی از مباحث فلسفه، نفس شناسی و خودشناسی است. اگر مابعدالطبیعه فلسفه را بخواهید تقسیم کنید به بحثهای اصلی می رسید، نفس شناسی مورد تأکیدات دین است. خودتان را بشناسید و در خودتان تأمل کنید. اگر در خودتان تأمل کردید می توانید دیگران را هم بشناسید. در قرآن از روح سخن گفته شده است، روح چیست؟ آیا روح همان بدن است؟ آیا غیر از بدن است؟ آیا ما باید همانند کر و کور و لال، ایمان بیاوریم و باید عقل را کنار بگذاریم.

وی افزود: یا اینکه می توانیم سؤال طرح کنیم. پس بخشی از بحثهای فلسفی، نفس شناسی و بخشی هم جهان شناسی است. آیا خارج از ما جهانی وجود دارد یا ندارد؟ چه دلیلی وجود دارد تا نشان دهد جهانی خارج از ما وجود دارد؟ دلیل عقلی آن چیست؟ براساس اصل علیت است که ما درک می کنیم جهان خارج از ما وجود دارد. در یک فضایی قرار می گیریم می بینیم که حالتهایی در ما به وجود می آید و دچار سرد و گرم می شویم، علتش ما نیستیم. پس باید علت اینها خارج از ما باشد. جهان خارج را از طریق یک اصل عقلی اثبات می کنیم. حالا که اثبات شد صورتهایی که در ذهن ما نقش می بندد، چه نسبتی با خارج دارند. ما در امر شناخت چقدر سهم داریم. آیا ذهن ما لوح سفیدی است؟ آیا ذهن ما بر امر شناخت و معرفتی که ما داریم تأثیر و تأثر می گذارد؟، اینها بحث معرفت شناسی را تشکیل می دهد.

وی با اشاره به اینکه بخش عمده ای از بحثهای فلسفه، معرفت شناسی است، بیان کرد: یعنی اینکه تصوراتی که ما داریم نسبتشان با عالم خارج به چه صورت است آیا کاملا مطابق با خارج است؟ اقوال مختلفی وجود دارد. در فلسفه خودمان بخشی از مباحث وجود ذهنی اشاره به همین مباحث دارد.

این عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با بیان اینکه به نظرم بحثهای فلسفی به طور کلی لازم و ضروری است تا پاسخ عقلانی به سؤالات اساسی انسان داده شود، گفت: دین نمی تواند با تعقل و خردورزی مغایرتی داشته باشد.

دکتر محمد محمدرضایی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد مکتب تفکیک و ناتوانی آن در فهم آیات و روایات گفت: قرآن می فرماید: «أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» آیا غنی حمید، موجودات خارجی است یا عالم حکیم علیمی که دارای قدرت و علم نامتناهی است؟ باید اینها اثبات شود. اگر ماتریالیسم معتقد است عناصر شیمیایی و مواد اولیه جهان، واجب الوجود است، باید اثبات کنیم که اینها نیازمند هستند. چگونه می توان این کار را انجام داد؟، وقتی امام صادق(ع) با دهریون بحث می کرد چگونه اثبات می کرد که مواد این عالم نمی توانند خالق این عالم باشند؟ باید با استدلال عقلی اثبات کرد.

وی با بیان اینکه همچنین سؤالات مختلف دیگری هم مطرح در این باب مطرح است، گفت: آیا جهان حادث است یا قدیم؟ آیا جهان از اول بوده و یا زمانمند است؟ چه دلیلی بر هر یک از مدعاها وجود دارد؟ آیا نظام علی و معلولی بر جهان حاکم است؟ یا اینکه نه نظام بخت و اتفاق بر جهان حاکم است و هیچ علتی در امور جهان وجود ندارد، بلکه فقط اتفاق حاکم است.

این محقق و نویسنده کشورمان در ادامه سخنانش تصریح کرد: علوم تجربی موجود مبتنی بر قوانین کلی و ضروری هستند، توضیح و تبیین این قوانین کلی و ضروری برعهده چیست؟ چگونه یک دانشمند قانون کلی و ضروری را تدوین می کند؟ آیا بر اثر استقراء است یا براساس قیاس است؟ چگونه دانشمندی از موارد جزئی، یک مرتبه نتیجه می گیرد که اصل کلی وجود دارد؟ بخش زیادی از فلسفه در مورد این مباحث بحث می کند، مگر ما می توانیم در هستی تأمل نکنیم. وقتی قرآن می فرماید: « فَلَا یَنظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ*وَ إِلَى السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَتْ*وَ إِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ*و َإِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ» یعنی جهان شناسی کنید، یعنی تفکر کنید. نظاره یعنی تأمل کردن و تفکر کردن. اصلا انسان خودش از چه چیزی ساخته شده است؟ آیا از این مواد ساخته شده است؟ این تفکر فلسفی است.

نویسنده کتاب «تبیین و نقد فلسفه اخلاق کانت» اظهار داشت: در مورد اینکه چه چیزهایی خوب است و یا چه چیزهایی بد است هم بحثهای عمیق فلسفی وجود دارد. اصولا ملاک خوبی و بدی چیست؟ آیا ملاک خوبی و بدی شرع و دین و یا عقل است؟ چه دلیلی بر این کار وجود دارد؟ اصولا ما چرا باید از خداوند تبعیت کنیم؟ اگر این سؤالها طرح شود چگونه باید به آن پاسخ داد؟ پاسخ به این سؤالها دلایل عقلی و بحثهای فلسفی نیاز دارد. ملاکها و معیارهای مختلفی برای خوبی و بدی در مکاتب مختلف وجود دارد. امروزه دیدگاهی در دنیا بنام اصل سود و لذت وجود دارد که معتقد است هر چیزی که خوب و لذت بخش باشد، خوب است. باید بتوان این دیدگاه ها را ابطال و اشکالاتش را بیان کرد که این کار تنها با تفکر عقلی، اندیشیدن و با لسان قوم سخن گفتن امکان پذیر است.

وی با تأکید بر اینکه به نظرم بحثهای فلسفی به طور کلی لازم و ضروری است تا پاسخ عقلانی به سؤالات اساسی انسان داده شود و لذا دین نمی تواند با تعقل و خردورزی مغایرتی داشته باشد، گفت: همان طور که گفتم شاید مخالفت با عقل از مسیحیت تحریف شده وارد اسلام شده و کسانی که مخالفت با عقل دارند متأثر از مسیحیت تحریف شده بودند.

سردبیر فصلنامه قبسات افزود: آیت الله سبحانی معتقد است که مکتب تفکیک از زمان بنی عباس وارد اسلام شد، چون می خواستند مردم را از خردورزی و تعقل دور کنند و بنابراین عقل و دین را از هم جدا کردند. اگر عقل نداشته باشیم نمی توانیم دین را ثابت کنیم، وقتی وارد دین شدید چگونه می توانید فهم صحیحی از دین داشته باشید. این همه روایات اسرائیلی در مجموعه روایات ما وجود دارد چگونه می توان در این خزائنی که از اشرفی و طلا پر است، طلاهای تقلبی را جدا کرد؟ اینها را باید با ملاک عقل تشخیص داد، مثلا اگر عقل را کنار بگذاریم، دیگر نمی توانیم تفسیر درستی از خداوند داشته باشیم.




مؤلف «خدا از نگاه امام علی(ع)» با بیان اینکه مخالفان عقل نمی توانند تفسیر درستی از برخی از آیات داشته باشند، گفت: در قرآن مشاهده می کنید که می فرماید: «یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» و در جای دیگر می فرماید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» در جایی آمده دست خدا بالای همه دستهاست و در جای دیگر می فرماید: خداوند شبیه چیزی نیست. کسانی که با عقل و خردورزی مخالفت می کنند در تفسیر این آیات دچار مشکل می شوند. می گویند خداوند دستی دارد که از همه دستها بلندتر است.

استاد پردیس قم دانشگاه تهران تأکید کرد: اگر با عقل خودت قبول نکنیم که ماده عالم، نمی تواند خالق عالم باشد، چون ماده نیازمند است و محدودیت دارد و اصولا چیزی که محدود است نمی تواند خدا باشد، چگونه می توان به این نتایج رسید. وقتی با استدلال عقلی اثبات می کنیم که خداوند نمی تواند ماده باشد آن وقت بهتر می توان این آیات و روایات را تفسیر کرد. اگر دروغ را قبیح ندانیم، چگونه می توان نتیجه گرفت که پیامبر(ص) حرفهای درستی زده است و یا قرآن درست نازل شده است؟، لذا می بینید که مخالفت با عقل واقعا جایگاهی ندارد.

نویسنده کتاب «فلسفه کانت» با اشاره به اینکه مذهب تشیع همواره با تعقل و خردورزی همراه بوده است، بیان کرد: به قول استاد شهید مطهری، اصلا عقل شیعی همیشه عقل فلسفی بوده است و علامه طباطبایی هم می فرمایند: فلسفه و تفکر عقلانی و دین دو تعبیر از یک واقعیت هستند و آن در فلسفه ملاصدرا ظهور و بروز پیدا کرده است.

وی با بیان اینکه استاد مطهری در باب تفکر شیعی تعبیر بسیار زیبایی دارد که می گوید: مورخان اهل تسنن اعتراف دارند که عقل شیعی از قدیم الایام عقل فلسفی بوده است، گفت: یعنی طرز تفکر شیعی از نوع استدلالی و تعقلی بوده است. تعقل و تفکر شیعی نه تنها با تفکر حنبلی که از اساس منکر به کار بردن استدلال در عقاید مذهبی بود و یا تفکر اشعری که اصالت را از عقل می گرفت و آنرا تابع ظواهر الفاظ می کرد مخالف و مغایر بود، لکه با تفکری معتزلی نیز با تمام عقلگرایی آن مخالفت می کرد، زیرا تفکر معتزلی هرچند عقلی اما جدلی است و نه برهانی است. به همین جهت است که اکثریت قریب به اتفاق فلاسفه اسلامی شیعه بودند، لذا تفکر شیعه با تفکر عقلانی عجین بوده است.

محمدرضایی با بیان اینکه به نظرم شاید دستهایی در کار است که تفکر عقلانی را از تفکر دینی جدا می کند، تصریح کرد: تا هر باطلی را بخواهند از دین برگیرند و در واقع این را به مردم تزریق کنند و بر روح و روان تفکر جامعه حاکم کنند، لذا باید در برابر این تفکر ایستاد. به نظر می رسد برخی از کسانی که با تفکر عقلانی و فلسفی مخالف هستند تداوم بخش همان حرکت طالبانیسم در تفکر شیعی است که شدیدا باید با این تفکر ایستاد. پس ما با تفکر عقلانی نمی توانیم مخالفت کنیم.

وی با اشاره به اینکه میان دیدگاه تفکیکی ها و برخی منتقدان تفاوت وجود دارد، اذعان کرد: ممکن است برخی از فقها و متفکران با عقیده ای از فلان فیلسوف مخالف باشند، مخالفت با نظر فیلسوفی که به معنای مخالفت با فلسفه و یا تعقل نیست. ممکن است ابن سینا و یا ملاصدرا در توضیح یک مسأله عقلی اشتباه کرده باشند، اگر اشتباه کرده باشند به معنای بطلان تفکر عقلی یا فلسفی که نیست. چطور در مورد فقها اگر با منطق صحیح برای استنباط حکم رفته باشند می گوئیم کسی که به حقیقت می رسد دو اجر دارد و کسی که خطا می کند یک ارج دارد. وقتی خداوند انسان را به خردورزی دعوت کرده و انسانها و متفکرانی به این خردورزی لبیک گفتند اگر هم در جایی اشتباه کردند همین تعبیر فوق را می توان در مورد آنها جاری کرد، زیرا سفارش پیامبران و خداوند است که تعقل و خردورزی کنید.

وی تأکید کرد: مخالفت با حکم یک فیلسوف با نظر فیلسوف دلیل و مدرکی نمی شود که به طور کلی با فلسفه و تفکر عقلانی مخالفت کنیم و آنرا دشمن دین بدانیم، لذا اگر عقل را دشمن دین بدانیم، واقعا دین هم قابل اثبات نیست چون مبنای دین را زیر سؤال بردیم و این دین دیگر ریشه ندارد، لذا افرادی که اشتباه می کنند با مهربانی و زبان نرم و برهانی با آنها سخن بگوئیم و حقیقت را بر آنها آشکار کنیم تا اینکه متوجه شوند و دست از مخالفت با تفکر عقلانی بردارند.

وی در پایان سخنانش با اشاره به حدیثی گفت: امیرالمؤمنین(ع) می فرمایند: «آرا را با یکدیگر تضارب دهید تا از آن صواب و درست ناشی شود.» حضرت امام(ره) نماد تعقل و خردورزی شیعه در دنیای معاصر است. از کسانی که با فلسفه مخالفت دارند می خواهم تقریرات فلسفی و عرفانی حضرت امام(ره) را ببینید. آیا این تفکرات ایشان را از عبادت خدا محروم کرده است؟ کدام انسان عابدی را می بینید که مثل امام(ره) عبادت کرده باشد. کدام انسان متفکری و عالم دین را می بینید که مثل ایشان شجاع باشد. کدام عالم مذهبی را می بینید که مثل حضرت امام(ره) تفکر اسلام ناب محمدی داشته باشد. مخالفان عقل دارند با تفکر حضرت امام(ره) مخالفت می کنند، چون حضرت امام(ره) نماد تفکر عقلانی و شیعی در دنیای معاصر است، هر کسی که با تفکر عقلانی مخالف است در واقع با امام(ره) مخالف است. امیدوارم این افراد سر عقل بیایند و دست از مخالفت با تفکر عقلانی بردارند.

 

منبع:مهر +  

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود