کد خبر: 628

تاریخ انتشار: 1392-11-19 - 00:28

نسخه چاپی | دسته بندی: لینکستان (مطالب دیگران) / آسیب ها / مطالب دیگران- دیدگاه های نظری / مسائل نظری
0
بازدیدها: 1 305

"به پاي اسلام"/ محمد سروش محلاتي

اشاره دهه فجر يادآور خاطرات اين دهه در سال 1357 است. همه كساني كه آن روزهاي پرشور را به ياد دارند و از نزديك آن را تجربه كرده‌اند هر ساله با زنده شدن خاطرات خود با پرسشهاي جديد روبرو شده و به تأمل […]

اشاره
دهه فجر يادآور خاطرات اين دهه در سال 1357 است. همه كساني كه آن روزهاي پرشور را به ياد دارند و از نزديك آن را تجربه كرده‌اند هر ساله با زنده شدن خاطرات خود با پرسشهاي جديد روبرو شده و به تأمل مجدد از گذشته مي‌پردازند. دأب اين نويسنده آن است كه در چنين موقعيتهايي، به بازخواني سخنان حضرت امام خميني(ره) مي‌پردازد و تلاش مي‌كند كه با تأمل ديگري، "غفلتهاي ديروز" خود را كشف كند. در اين بازخواني‌ها، يك بار ديگر به سراغ چيزهايي مي‌رويم كه 35 سال قبل شنيده بوديم يا خوانده بوديم، و يا ديده بوديم ولي به دليل روحي? انقلابي به سرعت از آنها عبور نموده و حاضر به مكث و توقف براي تأمل در آنها نشده بوديم.
يك نمونه كه اينك به گزارش آن مي‌پردازيم نگراني حضرت امام(ره) از "حيثيت اسلام" در نظام جديد بود. اين نگراني پس از گذشت حدود 5 ماه از پيروزي انقلاب، در كلام امام خود را نشان داد و در حالي كه در چند ماه نخست، "اميد به آينده" همه را سرشار از نشاط ساخته بود، ولي با گذشت يك دوره كوتاه، نگراني‌هاي جدي آن هم در سطح رهبري انقلاب، آشكار گرديد. اين نگراني چه بود؟ از كجا نشأت مي‌گرفت؟ و چگونه مي‌توانستيم بر آن فائق آئيم؟...
اسلام گرايي؛ فرصت و تهديد
انقلاب اسلامي ايران، يك انقلاب مكتبي بود، انقلابي متكي به اسلام، با انگيزه‌هاي اسلامي، و با شعارهاي اسلامي. پس از آن كه نظام طاغوتي هم سرنگون شد و انقلاب به پيروزي رسيد، باز هم نظامي متكي به اسلام و شعارهاي اسلامي، مطرح گرديد. پسوند "اسلامي" براي نظام جديد زمينه‌هاي موفقيت و پيشرفت را در مقابل اين نظام قرار مي‌داد و بر سرعت گردش امور مي‌افزود؛ اينك "اطاعت" جنب? ديني داشت و چون تخلّف، معصيت تلقّي مي‌شد، مؤمنان از آن پرهيز مي‌كردند. همكاري و مساعدت به دولت، با انگيزه الهي انجام مي‌شد، ايثار و فداكاري، مقدّس بوده و موجب ثواب بود، و دفاع از نظام و جانفشاني در برابر تهاجم دشمن، انجام تكليف شرعي بود و.... اين امور هم نظام را "مستحكم" مي‌ساخت و هم به اتكاي مشاركت مردم ديندار، تدبير امور را "تسهيل" مي‌نمود.
ولي "انتساب به اسلام" پيامدهاي ديگري هم به همراه داشت و اگر در جريان اداره كشور، خللي رخ مي‌داد و ضعف و سستي بروز مي‌كرد، "به پاي اسلام" گذاشته مي‌شد و به جاي اينكه ضعفها به "اشخاص" و "نهادها" نسبت داده شود، به نام اسلام تمام مي‌شد. ريشه اين يكسان نگري آن بود كه گاه يك شخص و يا يك نهاد و مجموعه، تجسّم عيني اسلام شناخته مي‌شد، به گونه‌اي كه انگار اسلام، در او حلول كرده و تار و پود وجود او را تشكيل مي‌دهد. اين تصوّر هرچند واقعي نبود و گاه از سوي دشمنان و معاندان و در جهت تخريب بنيه ديني مردم انجام مي‌گرفت ولي به هر حال در ذهنيت مردم، تأثير واقعي مي‌گذاشت و تفكيك، مورد قبول آنها قرار نمي‌گرفت، زيرا به هر حال كارها به نام دين صورت مي‌گرفت و چهره‌هاي ديني در انجام آن دخالت داشتند.
امام خميني(ره) به پاسداران فرمودند: شما امروز با سمت پاسداري در جمهوري اسلامي يك شرافت زياد و بزرگي داريد، و يك مسئوليت بزرگ، اما شرافت به خاطر اينكه خدمتگذار به اسلام شريف هستيد، و اما مسئوليت براي اينكه بايد همه چيزتان را اسلامي كنيد، چنانچه از سربازهاي اسلام به مردم يك تعدّي بشود، اين "پاي اسلام" حساب مي‌شود.[صحيفه نور، ج9، ص220]
اينك بايد به تحليل اين "نسبت" پرداخت؛ نسبت "ما" - به عنوان كارگزاران حكومت و يا حاميان ?ن - با "اسلام". نسبتي كه موجب مي‌شود رفتار شخصي به عنوان عملكرد "اسلام" به حساب آيد و البته ما نمي‌توانيم اين نسبت را از خود "سلب" كنيم، چون وقتي دائما از اسلام سخن مي‌گوئيم، و كارهاي خود را "اسلامي" معرفي مي‌كنيم، قهرا اين نسبت را "تثبيت" مي‌كنيم. در چنين فضائي جدا كردن نقاط ضعف و آنها را به حساب "افراد" گذاشتن، براي بسياري از اشخاص قانع‌كننده نيست. به علاوه كه ما نسبت به ديگران هم با همين شيوه داوري مي‌كنيم، مثلا با نقد عملكرد ماركسيست‌ها، ماركسيسم را نقد مي‌كنيم. حضرت امام(ره) با انتقاد از عملكرد"روحانيون" مسيحي، انرا خطري براي "دين مسيح" ميدانست: "حضرت عيسي(ع) و مذهب مسيح را دريابيد. مسيحيت را دريابيد و نگذاريد در نظر مردم مشوّه بشود، نگذاريد روحانيت مسيح در نظر مردم، يك روحانيتي باشد طرفدار ظالمها."[همان: ج11، ص411]
آسيب جديد
با تغيير رژيم شاهنشاهي به اسلامي، يك اتفاق بسيار مهم در كشور ما رخ داد و "نظام اسلامي" تأسيس گرديد. با اين اتفاق همه رخدادهائي كه در نظام جديد ظهور مي‌كرد، "اسلامي" شناخته ميشد، و خواسته يا ناخواسته، در داوريها، پاي اسلام به ميان مي‌آمد. در گذشته هر عمل خلاف، چهر? رژيم پهلوي را مشوّه مي‌ساخت، ولي هرگز غباري بر چهر? اسلام نمي‌نشاند، ولي پس از آن، نه:
"كارهاي رژيم سابق را "پاي اسلام" حساب نمي‌كردند. اين به "مسلك ما" هيچ ضرري وارد نمي‌آورد، به "مملكت ما" ضرر وارد مي‌آورد.... اين خطر نبود كه اگر چنانچه محمد رضا يك ظلمي بكند، يا سازمان امنيت مردم را چه بكند، اين به اسلام مرتبط است، هيچ، جدا بود حساب از اسلام، حساب آنها هم جدا بود، اين خطر آن روز هيج نبود، بلكه هر چه آنها ظلم مي‌كردند، مردم توجهشان به اين زيادتر مي‌شد، اما امروز رژيم يك رژيم اسلامي است."[همان: 8، ص274]
"اگر ما در رژيم سابق يك اشتباه و خطائي مي‌كرديم "پاي اسلام" حساب نمي‌شد، نمي‌گفتند دولت اسلامي كذا. مي‌گفتند در دولت طاغوت واقع شده. امروز كه اسلام است، اگر چنانچه يك خطائي واقع شود، فرم اين خطا با خطاي سابق فرق دارد، پاي اسلام حساب مي‌شود، و اين مسئوليت بزرگي است بر عهد? ما"[همان: ج8، ص389]
پس فرق است بين كار خلاف و ظلمي كه به "يك شخص" نسبت داده مي‌شود، يا به "يك نهاد"، انتساب پيدا مي‌كند، يا به "يك نظام" و رژيم نسبت داده مي‌شود، و يا به "اسلام" انتساب مي‌يابد، و فقط در صوتي كه حكومت به نام اسلام باشد و ادعاي برافراشتن پرچم اسلام را داشته باشد، اين نسبت اخير اتفاق مي‌افتد:
"امروز كه جمهوري اسلامي است، اگر يك مطلبي بر خلاف مقاصد اسلامي واقع شود، اين نه اين كه ضرر به "همان كسي" كه اين كار را انجام مي‌دهد مي‌خورد، (بلكه) اگردر پاسدارها باشد، ضرر به اصل "پاسدارهاي جمهوري اسلامي" مي‌خورد، از آنجا هم يك قدم بالاتر مي‌رود و به "جمهوري اسلامي" مي‌خورد. در آن زمان اگر هر چه برايمان واقع مي‌شد "بر ما" واقع مي‌شد، بر اسلام واقع نمي‌شد، لكن امروز، كه به اسم اسلام هر كس الان مشغول يك كاري است، چنانچه يك خطائي يا عمدي واقع شود "پاي اسلام" حساب مي‌شود"[همان: ج11، ص65]
حيثت اسلام
"به پاي اسلام" تمام شدن، كه در آغاز "صرفا منفعت" شناخته مي‌شد، چرا كه بر وجاهت و "اعتبار ما" مي‌افزود، اينك روي ديگر خود را نشان مي‌دهد كه با كمترين غفلت، از "اعتبار اسلام" كاسته مي‌شود، و آيا به همان اندازه كه براي ما "فايده" به ارمغان مي‌آورد، براي خود او "هزينه" ندارد؟ مثلا وقتي دادگاه به نام اسلام مشروعيت ديني پيدا مي‌كند، آيا اين نام با كمترين خطاي ما، بيشترين ضرر را متحمل نمي‌شود؟
شجاعت بزرگ حضرت امام(ره) اين بود كه به اين "معادله" اذعان داشت و آن را به صراحت بيان مي‌كرد. از نظر ايشان حكم ناعادلانه قاضي، فقط "ظلم به يك شخص" نيست، بلكه اگر اين كار در دادگاه اسلامي اتفاق بيفتد، علاوه بر آن، "ظلم به اسلام" است. و لذا به قضات مي‌فرمود:
"توجه كنند به واسطه قضاوت آنان جاني بدون مجوّز شرعي از بين نرود، مالي از بين نرود، آبرويي از بين نرود، امروز اهميتش بيشتر از سابق است. سابق قضيه اين نبود كه اگر قاضي تخلف مي‌كرد اصل اسلام را مشوّه كند... امروز پاي اسلام حساب مي‌كنند، و لهذا قاضي امروز مسئول حيثيت اسلام است و مثل قضاوت در طول تاريخ نيست كه فقط مسئول باشد نسبت به آن قضاوتي كه در مورد شخصي مي‌كرد، امروز علاوه بر آن، بُعد خاصي را دارد كه بر مي‌خورد به حيثيت اسلام."[همان: ج14، ص336]
براساس اين معادله، يك نظام ديني، دو كاربرد كاملا متضاد مي‌تواند داشته باشد، مي‌تواند براي اسلام "آبروسازي" كند، و مي‌تواند براي اسلام "آبروسوزي" كند. اگر عملكردش مطابق با حق و عدل باشد، افتخار آفرين بوده و بيشترين جاذبه را خواهد داشت و اگر به اين نام، ظلم و جنايت اتفاق افتد، و يا نظام نتواند در برابر عوامل فساد آفرين مقاومت كند، اين نظام، مهمترين عامل تنفّر از دين خواهد بود، و در همين شرايط است كه كارگزاران حكومت ديني به شكل عاملان شكست اسلام نقش آفريني مي‌كنند. نقشي كه حاكمان هرگز در يك حكومت غيرديني و يا حتي ضدديني نمي‌توانند ايفاء كنند. آنها فقط "از بيرون" مي‌توانند در برابر ارزشهاي ديني مانع تراشي كنند، در حالي كه در نظام ديني وقتي انحرافي رخ مي‌دهد، "از درون" ارزشهاي ديني را بي‌اعتبار مي‌كند:
"امروز يك مسأله خطرناكي كه مطرح است، ما آن وقت اگر از طاغوت شكست خورده بوديم هيچ إبايي نداشتيم، مطلب حقي داشتيم، مي‌گفتيم نتوانستيم پيش ببريم و آنها بر ما غلبه كردند. اما امروز مسأله اين نيست، اگر امروز ما يك خطايي بكنيم كه دشمنهاي ما در خارج دامن به آن بزنند، در داخل دامن به آن بزنند، و منعكس كنند كه اسلام هم مثل ساير مكتبها بلكه پايين‌تر از آنها، اين شكست، شكستي است كه جبران ناپذير است"[همان: ج8، ص273]
اگر خطر اينقدر جدي است، و اگر مسأله در حد شكست جبران ناپذير براي دين است، پس در چه شرايطي مي‌توان به اين اقدام مخاطره آميز دست زده و براي رسيدن به منافع عاجل از خطرات سهمگين آجلِ آن چشم پوشي كرد؟! همين پرسش جدي بود كه عده‌اي از عالمان متعهد - مثل ايه‌الله شيخ مرتضي حايري - را از ادامه دادن راه منصرف كرد.
جايگزيني معيارهاي عيني
ديروز كه اسلام در "مصاف علمي" با رقيبان خود حاضر بود، آنها را نقد علمي مي‌كرد و از خود هم دفاع علمي مي‌نمود. با پيروزي انقلاب و تشكيل نطام اسلامي، درگيري و نزاع به "مصاف عيني" كشيده شد و نظامهاي مختلف سياسي، هر يك تجربه‌هاي عيني خود را در برابر يكديگر قرار دادند. ديروز مي‌گفتيم نظام خانوادگي اسلام بر نظامهاي ديگر به اين دلايل برتري دارد، و اگر غير از اين ديده مي‌شود، به دليل آن است كه نظام حاكم نمي‌خواهد و نمي‌گذارد كه احكام اسلام اجرا شود، ولي امروز زمانِ نشان دادن "تفوق عيني" است. آيا آمار اختلافات خانوادگي كاهش يافته است؟ آيا شرايط ازدواج تسهيل شده است؟ و آيا آمار طلاق سير نزولي داشته است؟ و....
امروز نمي‌توانيم كاستيهايمان را در تجربه‌هاي عيني در زمينه محيط زيست، يا آزاديهاي اجتماعي، يا رفاه عمومي و يا بهداشت، به اتكاي مباحث نظري پر كنيم، بلكه به عكس، هر اختلال عيني ما را با يك چالش نظري مواجه مي‌سازد. پس ما در برابر يك دوراهي قرار گرفته ايم: ارائه يك تجرب? موفق و برافراشته شدن پرچم اسلام، يا ناكام ماندن از نشان دادن برتري تجربي و فرو افتادن پرچم و بلكه به تعبير حضرت امام(ره) "دفن شدن اسلام"!
"امروز قضيه اسلام است، در يك وقت حساسي واقع هستيم كه امر دائر بين اين است كه خداي نخواسته، خداي نخواسته، -و نخواهد شد ان شاءالله- اسلام زير پاي ما دفن بشود و برود سراغ كارش، و بين اينكه پيروز بشويم ان شاءالله -و مي‌شويم- و اسلام را به آن طوري كه هست در اين مملكت پياده كنيم تا همه بدانند اسلام چه هست"[ج10، ص146]
پس ما در اين مرحله پذيرفته‌ايم كه بار سنگين "حيثيت اسلام" بر دوش ماست، و پذيرفته‌ايم كه با لغزش ما اين بار سنگين و حياتي، ساقط مي‌شود. و پذيرفته‌ايم كه اين سقوط يك سقوط معمولي نيست، نه سقوط يك شخص است، و نه سقوط يك نظريه در باب ولايت فقيه است، و نه سقوط يك مبنا در باب حكومت اسلامي، و نه سقوط نظام اسلامي، بلكه سقوط اسلام است، و پذيرفته‌ايم كه در جهان حاضر با اين سقوط احتمالي - به فرض- فرصت ديگري براي برخاستن و جبران كردن نداريم، يعني خود را دفن كرده ايم! چه اينكه متقابلا در صورت پيروزي، با سرافرازي، اسلام را به دنيا نشان خواهيم داد، ولي اين نشان دادن، نشان دادنِ در كتاب و يا تبليغ كردنِ در رسانه نيست، بلكه معرفي عيني است با پياده كردن اسلام.
در اين مصاف شكست از "دو سو" ما را تهديد مي‌كند؛ يكي از طرف "افرادي" كه در نظام جايگاه دارند و مرتكب رفتارهاي خلاف مي‌شوند:"دادگاههاي ما دادگاههاي اسلامي است، پاسدارهاي ما پاسدار اسلامي، قواي انتظامي ما اسلامي، دولت ما اسلامي، ما همچو ادعا داريم، من خوف آن دارم كه به واسطه قشرهايي كه نادان هستند، كارهايي صورت بگيرد كه مكتب ما را آلوده كند و بد معرفي كند و اسلام دفن بشود. ما اگر در رژيم سابق بعضي كارهاي خلاف -فرض كنيد- مي‌كرديم، به مكتبمان مربوط نبود، و اگر امروز كار خلاف بكنيم، مكتب شكست مي‌خورد"[ج8، ص479]
و ديگري از طرف "شيوه ها" و برنامه‌هايي كه "به نام اسلام" معرفي مي‌شود و به اجرا گذاشته مي‌شود، شيوه‌هايي كه در عمل به ناكامي مي‌انجامد و چون مستقيما به عنوان "راه حل اسلامي" معرفي مي‌شود، با شكست آن، زمينه شكست اسلام فراهم مي‌گردد.نظامي كه پيوسته به نام اسلام "قانون" و "برنامه" و "تصويب نامه" توليد و ارائه مي‌كند، و از بانك و صنعت تا تفريح و ورزش، و تا بهداشت و جمعيت و فرهنگ، از زبان اسلام سخن مي‌گويد، به ميزان همين انتسابها، و به تناسب خطاپذيري آنها، زمينه‌هاي آسيب به اسلام را فراهم مي‌كند. به همين دليل است كه در حكم تأسيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، حضرت امام(ره) آورده بودند كه غفلت از مصلحت نظام، زمينه "شكست اسلام" را فراهم مي‌آورد:
"حضرات آقايان توجه داشته باشند كه مصلحت نظام از امور مهمه‌اي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مي‌گردد. امروز جهان اسلام نظام جمهوري اسلامي ايران را تابلوي تمام نماي حل معضلات خويش مي‌داند."[ج20، ص464]
ولي آيا ما در موقعيتي قرار داريم كه براي معضلات جهان راه حل ارائه نمائيم؟ آيا مي‌توانيم وضع اخلاقي يا اقتصادي جامعه خويش را به عنوان نمونه‌اي از راهكارهاي جديد براي بشريت عرضه كنيم؟
دغدغه امام(ره) اين نبود كه آيا اسلام در بحثهاي نظري تفوق خود را حفظ مي‌كند و در مجامع بين‌المللي توان دفاع علمي از اسلام را داريم يا نه؟ دغدغه امام اين بود كه آيا مي‌توانيم "قدرت اسلام براي اداره جهان" را در پيچ و خم‌هاي مهم زندگي امروز بشر، نشان دهيم؟ لذا به اعضاي شوراي نگهبان فرمود:
"بايد تمام سعي خودتان را بنماييد كه خداي ناكرده اسلام در پيچ و خم‌هاي اقتصادي، نظامي، اجتماعي و سياسي، متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد"[ج21، ص218]
اينگونه جملات گوياي آن است كه وقتي در پيچ و خم‌هاي جامعه "ناتواني ما" ظهور مي‌كند، در حقيقت زمينه اتهام "عجز اسلام" را فراهم مي‌آوريم، زيرا توانائي و ناتواني دين براي حل معضلات بشر، استنتاجي از عملكرد موفق يا ناموفق ماست، و آنجا كه ما موفق نيستيم، عملا دينمان را ناتوان معرفي مي‌كنيم!
زمينه‌هاي اتهام
كساني كه عمل "ما" را "به پاي اسلام" مي‌گذارند و ضعفهاي ما را به ضعف دينمان سرايت داده و بي‌محابا همه چيز را مورد ترديد و شك قرار مي‌دهند، در موارد مختلف، برخوردهاي متفاوتي دارند. برخي از كارها را مستقيما از چشم اسلام مي‌بينند و برخي ديگر را به شكل غير مستقيم به آن نسبت مي‌دهند. مثلا نمي‌توانند بگويند خشك سالي در كشور ما، عامل ديني دارد، ولي ممكن است "بي تدبيري" در مواجهه با اين مشكل طبيعي را، به پاي دين بگذارند.
در چنين مواردي دفاع از حريم دين چندان دشوار نيست و مي‌توان حساب اسلام را از حساب اشخاص جدا كرد. ولي در مواردي كه مشكل برخاسته از يك "تلقّي ديني" است و مستقيما به منابع اسلامي نسبت داده مي‌شود، چگونه مي‌توان از اين تفكيك دفاع كرد؟ مثلا وقتي در معرض اتهام ديكتاتوري قرار گرفته ايم، ولي خودمان هزار دليل و برهان اقامه مي‌كنيم تا آن را با استناد به اسلام توجيه نمائيم، در اين صورت چگونه مي‌توان اسلام را از آن اتهام تبرئه كرد؟
بي دليل نيست كه در ميان همه اتهامات، حضرت امام(ره) نسبت به اين اتهام حساسيت بيشتري داشتند، زيرا نقش تخريبي آن را در تنفّر از اسلام بيشتر مي‌دانستند و بارها آن را به زبان مي‌آوردند:
"آبروي اسلام در ايران امروز بسته به اعمال همه است و خصوصا روحانيون. اگر خداي ناخواسته از اين طايفه يك اشتباهي صادر شود اين به پاي اسلام تمام مي‌شود. همانطور كه گفته مي‌شود و اشخاص مغرض گفته‌اند و مي‌گويند: از زير بار ديكتاتوري رضاخان بيرون آمديم و زير بار ديكتاتوري آخوندها واقع شديم." [ج8، ص258]
"بهانه به دست دشمنان ندهيد كه ما را آلوده كنند و بگويند اهل علم يا ديكتاتور هستند يا انحرافات دارند."[ج8، ص303]
"امروز اگر از يك روحاني مطلبي صادر شود كه بر خلاف موازين باشد، آنهايي كه بايد ما را لكه‌دار كنند مي‌گويند: اين هم آخوندها، الان ديكتاتوري كفش و عمامه است. بهانه دست مردم ندهيد، اسلام ديكتاتوري نيست آن كه ديكتاتور است عالم نيست."[ج8، ص370]
"چشمها دوخته شده است ببينند روحانيون كه حالا يك قدرت ظاهري دستشان آمده است با ملت چه مي‌كنند؟... ما را معرفي مي‌كنند به اينكه اينها تا قدرت دستشان نبود هي مي‌گفتند بايد آزادي باشد حالا كه خودشان مشغول شده‌اند با مردم بدرفتاري مي‌كنند."[ج9، ص475]
"ائمه جمعه بايد خيلي مواظب باشند اگر چيزي اتفاق افتاد با جهت پدري حل كنند، اگر بناباشد اعمال قدرت بكنند براي اينكه امام جمعه است پاي روحانيت حساب مي‌شود، پاي اسلام حساب ميشود."[ج19، ص250]
"ولايت فقيه آنطور كه اسلام مقرّر فرموده است به كسي صدمه وارد نمي‌كند، ديكتاتوري به وجود نمي‌آورد." [ج10،ص58]
و از همه اينها صريح‌تر زماني بود كه فرستاده ويژه پاپ به ايران آمد و در قم به خدمت امام رسيد تا براي حل مشكل گروگانهاي آمريكايي چاره انديشي كند و حضرت امام(ره) بر اساس اينكه نمي‌توان از خواست مردم تخطي كرد و چيزي را بر آنها تحميل نمود، و من شخصا چنين حقي ندارم، به او پاسخ منفي داد.
"آقاي پاپ اين را بداند كه مسأله، مسأله‌اي نيست كه من بتوانم شخصا حل كنم. ما بناي بر اين نداريم كه يك تحميلي بر ملتمان بكنيم و اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتوري بكنيم. ما تابع آزادي ملت هستيم، ملت هرطور كه رأي داد ما هم از آنها تبعيت مي‌كنيم. ما حق نداريم. خداي تبارك و تعالي به ما حق نداده است، پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه ما به ملتمان يك چيزي را تحميل بكنيم.[ج11، ص34]
اين جملات بسيار صريح و روشن است و به لحاظ مباني نظري مي‌تواند پايه و اساس يك تحليل جدي درباره ديدگاه اسلامي حضرت امام در زمينه تحميل رأي شخص بر شهروندان قرار گيرد، ولي اينگونه تحليل‌ها فقط در صورتي كه با "رويه‌هاي عملي" همخواني داشته باشد، جلوي اتهام به اسلام را مي‌گيرد. و در غير اين صورت داوريها به اقتضاي رفتارها - و نه گفتارها - صورت مي‌گيرد.
پيامدهاي نظريه
1- نظريه "به پاي اسلام" يك نظريه فقهي و حقوقي نيست، يعني نمي‌توان گفت كه فقه چنين نسبتي را "تجويز" مي‌كند، بلكه اين انتساب يك "واقعيت اجتماعي" است كه ريشه در "ذهنيت" اشخاص و تلقّي آنها از "ظهور و بروز هر آئين در رفتارهاي پيروان" آن دارد، چنين دركي هرچند از نظر منطقي قابل نقد بوده و چه بسا عيب و ايراد رفتارها ريشه در عامل ديگري غير از آئين پيروان داشته باشد، ولي اينگونه درك و داوري، به عنوان يك "پديده اجتماعي" قابل انكار نيست و همه هشدارهاي حضرت امام(ره) گوياي آن است كه ما نمي‌توانيم چنين واقعيتي را ناديده گرفته و چشم خود را به روي داوريهاي ديگران ببنديم. و به دليل همين پيوند عرفي بين رفتار ما و قضاوت ديگران است كه ما مسئوليت قضاوت ديگران را هم بر عهده داريم و در نتيجه نبايد به گونه‌اي عمل كنيم كه ديگران را نسبت به مكتب و مراممان دچار ترديد نموده و موجب بدبيني و تنفّر آنها شود. بر اين اساس نه تنها گاه يك "عمل خلاف" به دليل آن كه حيثيت اسلام را لكه‌دار مي‌كند، داراي گناه مضاعف است، بلكه گاه از يك "عمل مباح" هم به همين دليل بايد پرهيز كرد و بلكه گاه از يك "عمل واجب" هم به دليل آن كه بر اين حيثيت آسيب مي‌رساند و حفظ حيثيت اسلام اهميت بيشتري دارد بايد صرف نظر كرد.
2- بر اساس نظريه "به پاي اسلام"، پيامدهاي منفي رفتار "بعضي از اشخاص" به پاي اسلام تمام مي‌شود و "اين بعض" همان كساني‌اند كه خود را به اسلام نزديك‌تر معرفي نموده و زبان خود را زبان اسلام دانسته و مخالفت با خود را مخالفت با اسلام تلقي مي‌كنند. كساني كه از نام اسلام ارتزاق مي‌كنند، و به استناد اسلام به موقعيت و جايگاه ويژه مي‌رسند. در بيانات حضرت امام(ره) هر جا سخن از "به پاي اسلام" است، از گروههاي خاص مانند دولتمردان و روحانيون و پاسداران نام برده شده است. والاّ افراد عادي كه از چنين رتبه‌اي برخوردار نيستند، قهرا رفتارشان به پاي اسلام و يا جمهوري اسلامي گذاشته نمي‌شود:
"اگر از دولت اسلامي خلاف صادر شود، اسلام را لكه‌دار مي‌كند. اگر از روحاني در اين زمان يك خلاف صادر شود، مكتب را متزلزل مي‌كند. اگر از پاسدارهاي ما خداي نخواسته يك خلافي صادر شود، همان كارهايي كه در رژيم سابق مي‌شد، صادر به اسم اسلام بشود، مكتب ما متزلزل مي‌شود.[ج8، ص422]
"در رأس علما هستند و اگر در رأس يك خطايي واقع شود مردم او را پاي انبياء مي‌گذارند و مي‌گويند تعليم آنهاست. لااقل دشمنهاي ما مي‌گويند اسلام همين بوده است."[ج8، ص259]
3- در نظريه "به پاي اسلام" پيامدهاي منفي در يك "قلمرو گسترده" مورد داوري و انتساب به اسلام قرار مي‌گيرد. اين قلمرو اختصاص به شهروندان كشور خود ما ندارد. چه بسا بسياري از رفتارهاي سوال برانگيز براي بسياري از مردم كشورقابل توجيه بوده و به حيثيت اسلام در نزد آنان لطمه‌اي وارد نكند، ولي همان رفتار ممكن است در دنياي امروز براي كساني كه از بيرون ما را تماشا مي‌كنند به اعتبار و آبروي دين ما آسيب وارد كند. حضرت امام(ره) توجه عميقي داشتند كه "دنيا" درباره كارهاي ما چه قضاوتي دارد:
"اگر ما يك كاري بكنيم كه اين مكتب لكه‌دار شود، در دنيا بگويند كه وقتي به دست پاسداران اسلام و به دست علماي اسلام افتاد، اگر يك وقت خطا واقع بشود، اين مسأله از خطاهاي كوچك نيست."[ج8، ص260]
"اگر ما يك كاري بكنيم كه اسلام در نظر دنيا لكه‌دار شود اين جرم از جرمهايي است كه نابخشيدني است، قابل جبران نيست، غير از اين است كه ما خودمان "بيني و بين الله" يك خلافي بكنيم، خوب اين را توبه مي‌كنيم، تمام مي‌شود، اما اسلام را در دنيا جلوه بدهيم كه اين رژيم همان رژيم محمدرضايي است، اين آخوند هم همان كاري را مي‌كند كه آن سرهنگ آن وقت مي‌كرد، اين پاسدار اسلامي هم همان كاري را مي‌كند كه آن سازمان امنيتي مي‌كرد، اين اسباب اين مي‌شود كه مكتب آلوده شود."[ج8، ص409]
امام پس از اشاره به خلاف كاريهايي كه به نام اسلام تمام مي‌شود و تأثير منفي در جهان دارد، مي‌فرمود:
"مي گويند اين پاسدارها را ببينيد مثل ساواكيها عمل مي‌كنند، اين دادگاهها را ببينيد مثل همان دادگاههاي طاغوتي است، و هكذا. آن كه امروز نگراني دارد، آن كه امروز مصيبت است براي ما، اين است كه اسلاممان درمعرض اين است كه "دنيا" به آن پشت بكند و با اعمال ما دفنش كنند. فكري براي اين بايد كرد."[ج8، ص486]
4- نظريه "به پاي اسلام" را در "خطاهايي كه از دولتمردان سر مي‌زند" نمي‌توان محدود و محصور كرد، بلكه فراتر از خطا و اشتباه در اجراي احكام اسلامي، برخي شيوه‌ها و روشها هم مي‌تواند "حيثيت شكن" و آبرو سوز باشد. مقصود اين است كه گاه ممكن است يك شخص كه از اسلام مايه و اعتبار گرفته، بين خود و خدا براي رفتارش حجّت داشته باشد، و بر اساس فهم و درك خود آن را صواب و صحيح بداند، ولي همان رفتار در منطق ديگران و به خصوص از نگاه افراد بي‌طرف زشت و زننده تلقي شود، و با ديني معرفي شدن آن، اسلام را در اتهام قرار دهد. در چنين وضعي استناد شخص به "حجّت شخصي" و ناديده گرفتن "قضاوت عمومي" موجّه نيست؛ زيرا در مسائل اجتماعي به "اقناع" عمومي كه پشتوانه‌اي از "عقلانيت" داشته باشد نياز است. و در غير اين صورت "اتهام" جاي اقناع را گرفته و "به پاي اسلام" گذاشته مي‌شود. حضرت امام(ره) يك بار در ديدار با اعضاي شوراي نگهبان موضوع "استبداد ديني" را مطرح كردند و بر دو نكته مهم انگشت گذاشتند: يكي حساسيت نسبت به "نظر مردم" در اينكه ما را متهم كنند و ديگري اينكه اتهام استبداد ديني را نمي‌توان ناديده گرفت. و از همين جا بود كه نتيجه گرفتند كاري كه چنين تهمتي را به دنبال دارد نبايد انجام داد:
"كاري نبايد بكنيم كه مردم بگويند اينها دستشان به جايي نمي‌رسيد حالا كه رسيد ديديد اينطور شدند. استبداد ديني خود تهمتي است كه از كنارش نبايد گذشت."[ج19، ص43]
5- اگر اعمال و رفتار مناديان و مدعيان اسلام "به پاي اسلام" گذاشته مي‌شود، و اگر حيثيت اسلام تابعي از حيثيت ماست، در اين صورت چگونه ممكن است "حيثيت اسلام" را حفظ كنيم؟ مگر نه آن است كه نه "هم? كارگزاران" و متصديان حكومت اسلامي از لياقت كافي برخوردارند، و نه "هم? تصميمات" آنها مصون از خطا و اشتباه است، و نه هم? "رفتارهاي آنان" عادلانه و به حق است؟ پس چنين مجموعه‌اي كه معمولا با عيب و ايراد همراه است چگونه مي‌تواند بار سنگين "حيثيت اسلام" را بر دوش گيرد؟
بسياري از متدينان عالم يا عامي، و مجتهد يا مقلد كه از صحنه سياست و مسئوليتهاي اجتماعي گريزانند، با اين ابهام روبرو هستند و خود را در برابر يك دو راهي مي‌بينند: به ميدان آمدن به نام اسلام كه از يك سو مي‌توانند نتايج مثبت و سازنده‌اي داشته باشد، و از سوي ديگر مي‌تواند خسارت‌هاي جدّي به اسلام وارد كند! آن‌ها كه در اين موازنه، جانب "پرهيز" را مي‌گيرند، به اقتضاي "احتياط" مي‌خواهند "دين" را از آفات و آسيب‌ها مصون نگهدارند. اين جماعت را به شكل كلي و فراگير نبايد "مسئوليت ناشناس" و "بي تعهد" معرفي كرد، بلكه برخي از آن‌ها از سر درد و تعهد ديني، به چنين نتيجه‌اي رسيده‌اند.
آن چه كه گاه از برخي مراجع بزرگ مانند آخوند خراساني ـ رهبر مشروطه ـ نقل مي‌شود مؤيد اين ديگاه است كه ايشان وسپس آيت‌الله بروجردي به دليل همين نگراني‌ها در اجراي موفقيت‌آميز احكام اسلامي به عنوان حكومت اسلامي، از اين آرمان عدول كرده و به يك آرمان متوسط كه پاي اسلام در ميان نباشد و مستقيما ضعف‌هاي آن به اسلام انتساب پيدا نكند، رضايت داده‌اند.
6- اگر ما بر اساس تفكر حضرت امام بپذيريم كه اصل اين خطر بسيار جدي است و به پاي اسلام تمام شدن همه مسائل نظام، به شدت به ايمان و عقيده مردم مي‌تواند آسيب وارد كند، در اين صورت چگونه مي‌توان در عين حضور در عرصه‌هاي اجتماعي، اين دغدغه را به شكل معقول و منطقي كاهش داد؟
اين مسأله هرچند نياز به يك پژوهش و تحقيق مستقل دارد، ولي مي‌توان به عنوان مثال اين راهكار‌ها را مورد بررسي قرار داد:
الف)در هزينه كردن از "دين"، صرفه جويي كرده و از نسبت دادن شخصيت‌ها و نهاد‌ها و سازمان‌ها و رفتار‌هاي آنان به اسلام، حداكثر امساك را به كار بريم، زيرا هرچه بيشتر از اين ذخيره برداشت و از اعتبارات آن هزينه كنيم، آن را در معرض آسيب بيشتر قرار داده ايم.
ب) بياييم مسئوليت رفتار‌ها و تصميم‌هاي خودمان را، خودمان به عهده بگيريم. اين سخنِ معقول و مستدل فقه را بپذيريم و رسماً اعلام كنيم كه حكم فرمانروايان حكم آن هاست نه حكم خدا. به تعبير صاحب جواهر: اما الحكم فهو انشاء انفاذ من الحاكم لامنه تعالي. (جواهر الكلام، ج40، ص100)
ج) تبيين دين خدا را در انحصار خود ندانيم، اگر براي خود اين حق را قائليم كه درباره ديني يا ضد ديني بودن يك رفتار داوري كنيم و برخي از رفتار‌ها را چون برخلاف دين مي‌دانيم، محكوم نماييم، به اهل نظر و اجتهاد هم اجازه دهيم كه آن‌ها هم بر اساس شاخص‌هايي كه از دين مي‌شناسند، اظهار نظر نموده و بگويند كه كدام رفتارحاكمان خلاف دين است. مگر در حكومت قرار داشتن و يا از سوي حكومت حمايت شدن، معيار حقانيت يك نظريه ديني و يك اجتهاد است؟ شكستن اين انحصار موجب آن مي‌شود كه عيب‌ها و ايراد‌ها، متوجه يك "تفسير خاص" از دين شود و مردم به جاي آن كه انرا به "پاي اسلام" بگذارند به پاي يك اجتهاد از اسلام، يا يك قرائت از دين مي‌گذارند و قهرا اصل ديانت كم‌تر آسيب مي‌بيند. يكي از افت‌هاي حكومت ديني همين انحصاراجتهاد و اختصاص يافتن سخنگويي دين به حكام است؛ مثلا چگونه است كه براي جواز شطرنج استناد به فتواي ايه ا.. خونساري جايز است ولي براي عدم اجراي حدود در عصر غيبت استناد به فتواي ايشان جايز نيست؟! اگر اولي يك نظر اسلامي است هرچند خلاف مشهور است پس دومي هم يك نظر اسلامي است ولو خلاف مشهور است.
د) همان گونه كه جرأت و جسارت هزينه كردن از دين و دين را به خود چسباندن را داريم، شجاعت نقد و نفي كار‌هاي خلاف دين را هم كه در حوزه اختيارات ما رخ مي‌دهد داشته باشيم، اگر ورود به خانه مردم بدون حكم قضايي خلاف شرع است، از بازگو كردن آن ابايي نداشته و در مجازات متخلفان كوتاه نياييم. از حضرت امام بياموزيم كه در هشدار‌هاي خود از ذكر نمونه‌هاي عيني ظلم و تعدّي به مردم استيحاش نداشت: "خوف اين است كه اين به پاي اسلام نوشته شود و در خارج بگويند اين نظام اسلامي هم مثل سابق است، همان طوري كه سابق مي‌ريختند توي خانه مردم و مي‌گرفتند و هيچ قاعده‌اي نبود الّا قاعده جباريت و ظلم، حالا هم بي‌ميزان مثلا در بعضي جاها مي‌روند خانه مردم، اين پاي اسلام حساب شود." (ج8، ص272)
هـ) در انتساب دادن مسائل به اسلام، توجه داشته باشيم كه برخي موضوعات را به "شكل قطعي" مي‌توان به اسلام نسبت داده و از اسلام دانست، مثل احكام و معارف مسلّم دين كه فراتر از اجتهاد مجتهدان بوده و در نظر همگان پذيرفته شده است. و برخي موضوعات ديگر را به "شكل ظني" مي‌توان به اسلام نسبت داد زيرا محصول يك اجتهاد ظني است مثل مسائل فرعي فقهي كه در رساله‌هاي عمليه مورد اختلاف نظر مراجع قرار دارد. در اين موارد چه بسا "نسبت ظني" هم بي‌مورد است، زيرا تكثّر و تعارض فتاوا به حدّي است كه فقط مي‌توان گفت: "احتمالاً" اين حكم از خداوند است!
به نظر مي‌رسد بسياري از مشكلات ما ناشي از نسبت دادن قطعي امور ظني و احتمالي است. بگذريم از اين كه امور ذاتا غير ديني هم به دين نسبت داده و دائما دائره مقدسات را گسترش مي‌دهيم!
موارد فوق چند مثال بود، والّا نويسنده توجه دارد كه معضل "به پاي اسلام"، به تأملات جدي‌تر و راه حل‌هاي اساسي‌تر نياز دارد.
* امام خميني: اگر ما در رژيم سابق اشتباه خطائي مي‌كرديم پاي اسلام حساب نمي‌شد نمي‌گفتند دولت اسلامي، مي‌گفتند در دولت طاغوت واقع شده ولي امروز اگر خطائي واقع شود پاي اسلام حساب مي‌شود
* در هزينه كردن از "دين" صرفه‌جوئي كنيم و از نسبت دادن شخصيت‌ها و نهادها و سازمان‌ها و رفتارهاي آنان به اسلام خودداري نمائيم
* تبيين دين را در انحصار خود ندانيم. شكستن اين انحصار موجب مي‌شود عيب‌ها و ايرادها متوجه يك تفسير خاص از دين شود و مردم به جاي آنكه آن را به پاي اسلام بگذارند، به پاي يك قرائت از دين بگذارند و اصل ديانت كمتر آسيب ببيند
* همانگونه كه جرأت و جسارت هزينه كردن از دين را داريم، ‌شجاعت نقد و نفي كارهاي خلاف دين را هم كه در حوزه اختيارات ما رخ مي‌دهد داشته باشيم

+

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود