تازه های کتاب
تازه های انتشارات کتاب ناب
بایسته های فرهنگ
سازمان های فرهنگی
- شورای وزارت خانه های فرهنگی، گامی درجهت تحقق حکمرانی فرهنگی
- حکمرانی فرهنگی
- برنامه اصلاحات معاونت فرهنگی
- حکمرانی در شکل کلان نیاز دارد، بداند در کجا سفت و کجا منعطف باشد
- انتصاب دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور
- نادره رضایی، معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
- فعالیتهای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در جهت اهداف انقلاب اسلامی است
مسائل نظری
حوزه علمیه
دانشگاه
- انتشار کتابهای فقهی درباره مسائل روز
- گزارشی از حضور استاد احمد مبلغی در مجمع جهانی فقه اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ظرفیتها و چالشهای استفاده از فقه در تقنین
- حجاب امری اجتماعی، با امکان قانونگذاری
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- کسانی که در اصول تابع دیگران باشند، نباید خود را مجتهد بدانند
- تمدید مهلت ارسال اثر به پنجمین دوره انتخاب کتاب برگزیده دانشگاهی
- بازسازی منابع تاریخی مفقود شیعه
- رتبهبندی علمی دانشگاهها، پژوهشگاهها و مؤسسات آموزش عالی وابسته به حوزه علمیه قم
- انتصاب ریاست نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها
- ۱۳ دانشگاه ایرانی در جمع هزار دانشگاه برتر دنیا
- ضرورت پردازش دادههای علمی و کتابخانهای
- دکتر محسن جوادی معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
علمی آموزشی
علمی پژوهشی
هنر
- وضعیت فلسفه در سده اخیر حوزه علمیه قم
- فقهی که بخواهد نظریهپرداز باشد، در بستر درسهای تخصصی و پژوهشهای آزاد شکل میگیرد
- ضرورت پرداختن به مکتب فقهی و اصولی امام خمینی (ره)
- قطب فرهنگی اسلام «عقل» است
- مدیر حوزه های علمیه خواهران کشور انتخاب شد
- جامعه الزهراء س یادگاری پربرکت از حضرت امام ره
- تغییر و تحول در نظام آموزشی حوزههای علمیه
اخبار و مسائل کتاب
نقد و معرفی کتاب
- برنامه اصلاحات معاونت فرهنگی
- حکمرانی در شکل کلان نیاز دارد، بداند در کجا سفت و کجا منعطف باشد
- فعالیتهای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در جهت اهداف انقلاب اسلامی است
- برگزیدگان همایش بیست و پنجم کتاب سال حوزه
- صدور پروانه فعالیت کتابفروشان
- مصوبات جلسات 645 تا 647 هیات انتخاب و خرید کتاب
- علیرضا مختارپور، رئیس کتابخانه ملی و مهدی رمضانی، سرپرست نهاد کتابخانههای عمومی کشور شد
اقتصاد
اجتماعی
- باید امید آفرینی کنیم
- طرح اصلاح قیمت بنزین می توانست بهتر از این اجرا شود
- خواستار استمرار معافیت مالیاتی اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه هستیم
- در عرصه جنگ اقتصادی، به طور قاطع دشمن را عقب می زنیم
- دولت خسته نیست
- فعالیت 11 هزار و ۹۰۰ رسانه دارای مجوز در کشور
- افرادی که نفوذ پیدا می کنند داغترین شعارهای حاکمیتی را میدهند
- وفاق ملی ضرورت تداوم انقلاب اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ثبتنام بیمه درمان تکمیلی اصحاب فرهنگ، هنر، رسانه
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترجوادی
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترصالحی
- نگاهی به اندیشه آیت الله هاشمی رفسنجانی ره
1392/04/30 02:59
گفتاري درباره عقل دفائني/استاد محمدرضا حكيمي - بخش نخست
در شناخت حقايق، عقل ابزاري (مانند عقل فلسفي و امثال آن)، راهگشاي كامل نيست، بلكه اصل، رسيدن به «عقل دفائني» است؛1 يعني دفائن و اعماق عقل نه سطوح عقل. به اصطلاح روز، در شناختن حقايق بايد همه نيروهاي […]
در شناخت حقايق، عقل ابزاري (مانند عقل فلسفي و امثال آن)، راهگشاي كامل نيست، بلكه اصل، رسيدن به «عقل دفائني» است؛1 يعني دفائن و اعماق عقل نه سطوح عقل. به اصطلاح روز، در شناختن حقايق بايد همه نيروهاي عقل آزاد و فعال شود، نه برخي از سطوح و نيروهاي آن؛ زيرا حقايق همه در سطوح نيستند تا با عقل سطوحي و ابزاري و فلسفي شناخته شوند. و اين تنها وحي است كه ميتواند عقل را از لغزشگاههاي اعتماد به سطح خود نگاه دارد، و به عمق برساند. از اينجاست كه امام علي ابن ابيطالب(ع) به هنگام ذكر ويژگيهاي پيامبران (يعني آنچه در پيامبران هست و كار آنان است نه ديگران)، يكي از عمدهترين آن ويژگيها اين را برميشمارد كه: «و يثيرو الهم دفائن العقول»2 اين پيامبرانند كه اعماق عقل انسان را فعال ميسازند [و انسان را از سطح عقل و درك سطحي چه فلسفي، چه تجربي...] ميگذرانند.
بدينگونه پيامبران(ع)، كاشفان دفينههاي عقل انسانياند و تفصيل آموزان آن اجمالي هستند كه عقل ابتدايي به آن ميرسد. و براي همين امام خميني ـ با همه علاقه به فلسفه و عرفان ـ به صراحت ميگويد: «اگر قرآن نازل نشده بود، باب معرفهالله بسته بود الي الابد».3 پس به نص فرمايش ايشان كه در اين مسائل حجت است، از فلسفهها و عرفانها معرفه الله حاصل نميشود. و اگر معرفهالله حاصل نشد، هيچ معرفتي حاصل نشده است.
بنابر اين اصول مسلم و تجربه شده،4 تكيهگاه بنيادين معرفت حقايق، همان عقل دفائني است (كه جز از طريق علم وحياني به كسي نميرسد)، نه عقل سطوحي، و كساني از متفكران غربي يا شرقي كه تصور ميكنند، دوره توجه به حقايق و علوم كلي تمام شده است، با عقل ابزاري و سطوحي (عقل ناقص)، به جهان و مسائل و مبادي جهان مينگرند. و به اصطلاح با عينك نمره پايين نگاه ميكنند، بايد نمره عينكشان را عوض كنند.
و اين بزرگواران ـ اعم از شرقي و غربي ـ چون با حاق معارف وحياني آشنايي ندارند، و استادان اين معارف را درك نكردهاند، يا آشنايي درست و كاملي به دست نياوردهاند، يا فقط به تورات و انجيل موجود مراجعه داشتهاند، يا كتب كلامي و فلسفي و عرفاني اسلامي را نديدهاند، و از مباني جهان شناختي خالص قرآن، و خط توحيدي و معارفي نبوي، و نهجالبلاغه و خطب فاطميه، و دعاي عرفه، و صحيفه سجاديه، و ديگر تعاليم الوهيين ناآگاهند، يا آگاهيهايي التقاطي و تأويلي دارند ـ كه از نظر علمي ارزش چنداني ندارد ـ هرچه دارند و ندارند، در همان دادههاي عقل سطوحي خلاصه ميشود. و نسبت عقل سطوحي به عقل دفائني مانند نسبت حس است به عقل. شما چيزهايي را با حس درك نميكنيد و با عقل درك ميكنيد و وجود آنها قطعي است. جريان «الكتريسيته» را در سيم نميبينيد، اما وجود آن قطعي است.
با ظواهر و سطوح عقل ميتوان به ظواهر و سطوح اشياء و جهان و حقايق جهان رسيد. با نيروهاي دفائني عقل ميتوان به دفائن (ناپيداهاي) هستي و اعماق عالم رسيد. از اين روست كه در «مكتب تفكيك»، توجه عمده به «عقل اعماقي و دفائني» است يعني «عقل خود بنياد ديني» نه عقل سطوحي و يوناني بنياد و التقاطي. و اين است كه ميگوييم فلسفه بايد خود را تا اوج وحي بالا ببرد، نه اينكه سطح وحي را تا فلسفه پايين بياورد، آنهم با برهانهايي كه اغلب اغلب، صورت آن ممكن است شكل اول باشد، ليكن ماده يقيني نيست، بلكه نظري است و ميتوان در برابر آن اقامه برهان مخالفت كرد.
در فلسفه عرفاني مشكل بيشتر ميشود؛ زيرا شالوده اصلي مسائل كليدي آن «كشف» است. و كشف اگر صحيح باشد، حجت شخصي است و براي خود مكاشف اعتبار دارد، مگر كساني كه از كشف مدعيان كشف تقليد كنند كه اين ديگر فلسفه نيست، تقليد است، آنهم در مسائل عقلي كه تقليد درآنها جايز نيست (لاتعبد في العقليات).
اكنون اگر شما از مشتغلان به فلسفه عرفاني صدرايي بپرسيد كه: آيا شما خود به آن مرتبه بالاي از كشف (كه رياضات چند و چندين ساله و راه درست ميخواهد و استاد كامل) رسيدهايد كه «حقيقت وجود» و وحدت و اصالت آن را مشاهده كرده باشيد، صادقان آنان خواهند گفت: نه (و بسياري از آنان چه بگويند و چه نگويند، معلوم است كه اهل مكاشفات نيستند). ميگوييم پس چطور اين مطالب را ميپذيريد؟ ميگويند: چون ملاصدرا فرموده است و بر آن اقامه برهان كرده است.
و هر صاحبنظري ميداند كه مواد اين گونه براهين و اصول مبنايي آنها مأخوذ از كشف مورد ادعاي جناب صدرالمتألهين است. و اين كشفها همه حجت شخصي است. پس نتيجه اين ميشود كه آنچه بر فضاي اين فلسفهها حاكم است، تقليد است.5 و اگر كوششي در فهم مطالب به كار ميرود، كوشش براي فهم مدعاي كشفاني گوينده است نه فهم شخصي و كشف استقلالي يا درك مستقل عقلي.
و اين امور حقايقي است كه بايد مدرسان و استادان فلسفه به طلاب و دانشجويان بگويند و عقل آنان را در مدار باز قرار دهند، نه در مدار بسته، تا صاحب استقلال نظر شوند و عقلانيت جامعه را رشد دهند؛ اما چنين نميكنند، زيرا خود از همين مرتبهها نگذشتهاند. و اگر بزرگاني از اهل نظر، شناخت جويان راستين را فرا خوانند به بهرهگيري از مدار باز تعاليم الهي و حقايق وحياني كه پاياني ندارد، ميگويند اينان مخالف عقلند، در صورتي كه بزرگترين مخالفان عقل و استقلال عقلاني و جنجاليترين مروجان تعبد عقلي و تقليد شناختي خودشانند، چه بدانند و چه ندانند، و چه اعتراف كنند و چه نكنند!
پس مباني و اصولي كه از عقل سطوحي (عقول اهل فلسفه و ديگران) مايه ميگيرد، به حكم خود عقل آزاد نميتواند در حد مباني و اصولي جاي گيرد كه از «عقل دفائني» به دست ميآيد؛ بنابر اين براي شناخت جويان راستين و معرفتطلبان راه يقين، راه منحصر است به طلب عقل دفائني. و به عقل دفائني و دفائن عقلي ـ به نص كلام امام علي(ع) ـ 6 نميتوان رسيد جز از راه تعاليم وحياني، و فهم مباني دفينه شناسان عقول، و تجسمهاي عقل كلي الهي.
بنابر اين آنان كه در اين مقوله بسيار مهم و سرنوشتساز، دفينهشناس و دفينه شكاف (پيامبر اكرم و اوصياي او) نيستند، و به عالم علم الهي متصل نگشتهاند، و در ذات وحي ممسوس نشدهاند، و قرآن كريم را به «حق تلاوت»،7 تلاوت نكردهاند، اگر به طلب اين دفائن (يعني حقايق اصلي هستي)، از پيش خود برآيند، چه با ابزار فلسفهها يا عرفانها ـ چه از قديم و چه جديد ـ جز به مطالب ناهمگون و آلوده به اوهام نخواهند رسيد. اگر در فلسفه است، به همان مطالبي ميرسند كه خواجه نصيرالدين طوسي آنها را ارزيابي كرده است و اگر عرفان است، يا دچار «خواطر شيطاني» ميشوند (به تعبير محييالدين) يا «اغلاط المكاشفين» به تعبير علاءالدوله سمناني.
محدوديت توان عقل فلسفي و ناتواني فلسفه از ادارك حقايق
متفكران بزرگ تاريخ انديشه و تفكر همواره به محدوديت توان عقل در كار شناخت حقايق اعتراف كردهاند. يكي از برجستهترين اين متفكران شيخالرئيس ابن سيناست كه به محدوديت توان عقل پي برده است و آن را با شجاعت و آزادي در چندين جاي از كتابهاي خويش اظهار داشته است. ابنسينا نشان ميدهد كه قلمرو شناخت را محدود نميداند، بلكه توان عقل بشري را محدود ميداند و براي معرفت آنچه بيرون از محدوده عقل است، راه و وسيلهاي مييابد و آن راه، وحي است و اخبار صادق مصدق (معصوم(ع)).
در «قرآن كريم» و احاديث نيز يادآوري شده است كه علم بشر اندك و توان عقل انساني ـ به خودي خود ـ محدود است. و چون قلمرو شناخت و معرفت محدود نيست، بايد براي رسش عقل به آفاق پهناور معرفت امدادي جست. عقل خود نيز به محدوديت توان خويش حكم ميكند، و هم به اينكه ميتواند امداد شود. اين هر دو حكم از آن خود عقل است (به جز شرع و حاصل تجربه عقل در طول تاريخ تعقل). به سخن ديگر، توانايي عقل انساني سه مرحلهاي است:
يك) مرحله خود عقل به تنهايي (محدود).
دو) مرحله عقل به ضميمه امداد بروني (يعني برون از ذات عقل، مانند تجربه، مشاهده عيني، كشف؛ اين مرحله نيز محدود است به حدود توانايي عامل امداد).
سه) مرحله عقل به ضميمه امداد وحياني (اين مرحله نامحدود است: «قل رب زدني علما»؛8 «عيون صافيه تجري بأمر ربها، لا نفاد لها و لا انقطاع»).9
اينك بخشي از سخنان ابنسينا؛ سخناني بسيار با اهميت درباره ناقص بودن و محدوديت ادراكات عقلي و فلسفي: «الوقوف علي حقائق الأشياء ليس في قدره البشر و نحن لانعرف من الأشياء إلا الخواص و اللوازم و الأعراض...:10 در امكان بشر نيست كه حقايق اشيا را دريابد. ما از چيزها تنها خواص و لوازم و اعراض آنها را ميشناسيم، و فصلهاي مقوم هر يك را ـ كه نشاندهنده حقيقت آنها هستند ـ درك نميكنيم، بلكه همين اندازه ميفهميم كه چيزهايي در عالم هست و خواص و اعراضي دارد، وگرنه ما حقيقت مبدأ اول، عقل، نفس، فلك، آتش، هوا، آب و زمين را درك نميكنيم، حتي در مورد اعراض نيز به حقايق آنها نميرسيم.
به عنوان مثال: ما حقيقت «جوهر» را نميشناسيم، بلكه همين اندازه ميدانيم كه جوهر چيزي است با اين خصوصيت كه چون در خارج وجود يابد، نيازي به «موضوع» (محل وضع، محل تحقق) ندارد. و اين اندازه شناخت، شناخت حقيقت جوهر نيست. همچنين حقيقت جسم را نميشناسيم، بلكه چيزي را ميشناسيم داراي طول و عرض و عمق. حقيقت حيوان را نيز نميشناسيم، بلكه چيزي را ميشناسيم با اين خصوصيت كه درك ميكند و فعل از او سر ميزند، ليكن «درك» داشتن و داراي «فعل» بودن، حقيقت حيوان نيست، بلكه عَرَض خاص يا لازم وجود آن است، پس ما بدينگونه «فصل حقيقي» حيوان را درك نكردهايم. و از همينجاست كه در فهم ماهيّات اشيا اختلاف پديد ميآيد؛ يعني هر كس يكي از لوازم ماهيت را درك ميكند ـ غير از آن لازمي كه ديگري درك كرده است ـ و بر طبق همان لازمي كه خود درك كرده است حكم (و تعريف) ميكند.
ما گاه چيز مخصوصي را اثبات ميكنيم كه از راه يك يا چند تا از خواص به آن پي بردهايم، سپس به برخي ديگر از خواص آن ـ از راه همان خواص نخستين كه دريافتهايم ـ پي ميبريم، آنگاه همين مايه از شناخت (ناقص) را وسيله شناخت ماهيت آن قرار ميدهيم. چنان كه كار همينگونه است درباره شناخت «نفس» و «مكان» و چيزهاي ديگري كه ماهيات (و حقيقتهاي) آنها را، از روي نسبتهايي كه با اشياي ديگر دارند، يا از راه يكي از اَعراض يا لوازم آنها تعريف ميكنيم، در حالي كه از ذات (و اصل حقيقي) آنها اطلاعي نداريم.
ابنسينا درباره نفوس مختلف، از جمله نفس انساني كه نزديكترين چيز به انسان، بلكه خود انسان است، نيز همينگونه سخن ميگويد و بر عدم قدرت بشر بر شناخت حقيقت آنها تأكيد ميكند و شناخت فلسفي آنها را شناخت برخي از خواص و لوازم ميداند و تعريفهاي فلسفي آنها را، «رسم» (تعريف به لوازم و خواص) ميخواند، نه «حد» (تعريف به حقيقت)، و با اين سخنان آزادانه نشان ميدهد كه «عقل فلسفي» درباره شناخت حقايق عالم ـ از نزديكترين تا دورترين ـ در كمال ضعف و ناتواني است. و درود بر آزادگي در علم و معرفت، و نفرين بر جمود و تحجّر عقلي!
سخنان تاريخي و بسيار مهم ابنسينا:
«الفصول المنوعه لا سبيل ـ البته ـ الي معرفتها و ادراكها و انما يدرك لازم من لوازمها11...: فصلهاي منطقي كه «اجناس» را به «انواع» تقسيم و تنويع ميكنند، به حتم براي شناخت و فهم حقيقت آنها هيچ راهي نيست. آنچه از آنها شناخت ميشود، لازمي از لوازم( و خصوصيتي از خصوصيات) آنهاست؛ بنابراين ما هيچ راهي نداريم كه حقيقت چيزي كه «نفس نباتي» را از «نفس حيواني»، و همچنين از «نفس انساني» (نفس ناطقه) جدا ميكند به دست بياوريم... حقيقت فصل مقوّم نوع اصلاً شناخته نميشود.
چيزهايي هم كه به عنوان « فصل مقوم» ( بيان كننده حقيقت شيء)، در علم منطق ذكر ميشوند، همه دلالت( و اشارهاي) به آن فصل دارند( نه بيش از اين)؛ مثلاً «ناطق»، كه به نام «فصل مقوم» انسان ذكر ميشود، تنها دلالت و اشارهاي به فصل مقوم انسان دارد؛ يعني اينكه انسان داراي جهتي است كه موجب ميشود تا ناطق (مدرك كليات) باشد؛ بنابراين تعريف اشيا به اينگونه تعريفها، همه رسم (تعريف ناقص) است نه حد حقيقي(تعريف كامل). به همينگونه است تعريفهايي كه اشخاص را از هم جدا ميكند. يا تعريفهايي كه براي تميّز مزاجها و طبايع اشيا به كار ميرود.»
در اينجا به وضوح ميبينيم كه ابنسينا گذشته از «انواع»، درباره «امزجه» و «طبايع» و «اشخاص» نيز قايل به وجود حد حقيقي براي آنها نيست. شيخالرئيس در پارهاي ديگر از آثار خويش به حقيقت ياد شده اشاره كرده است، از جمله در «رساله الحدود».12
سخنان ابنسينا در «المباحثات»
در كتاب «المباحثات» نيز كه به صورتي خودماني با شاگردان خويش گفتگو ميكرده، يا براي آنان پاسخ مينوشته است و مسائل را بيشتر ميشكافتهاند، در پاسخ به سؤالهاي گوناگون فلسفي، در موارد چندي اينگونه ميبينيم:
ـ «پاسخ مورد ترديد است.» (ص158)
ـ «سوال در پي دارنده سوالهاي ديگري است كه موجب اشكال ميشود.» (ص66)
ـ «با سختي ميتوان موضوع را روشن كرد.» (ص177)
ـ «من پاسخ را نميدانم، خوب است خودم و شما را راحت كنم.» (ص179)
ـ «اين مطلب ظني است نه قطعي.» (ص181 و260)
ـ «بايد در اينباره فكر كرد، شايد خداوند راهي بگشايد.» (ص184)
ـ «ما اين موضوع را هنوز نميدانيم.» (ص265)
ـ «ما درباره كشف حقايق موجودات چيز زيادي نميدانيم، وگرنه بايد هرچه را خداوند آفريده است ميشناختيم» (ص267) و...
و اين سخنان دليل عظمت عقل شيخ است و بزرگي او؛ آنان كه گمان ميكنند همه چيز را ميدانند، خيلي كوچكند.
سخنان تاريخي و بسيار مهم خواجه نصيرطوسي
«اعلم! ان هذين النوعين منالحكمه النظريه ـ اعني الطبيعي و الالهي ـ لايخلوان عن انغلاق شديد، و اشتباه عظيم...:13بدان كه اين دو رشته از حكمت نظري (يعني طبيعيّات و الهيات) همواره آكندهاند از پيچيدگيهاي سخت و اشتباههاي بزرگ، چرا؟ چون در فراگرفت اين دو رشته،قوه واهمه با عقل ميچالد، و در بحثهاي اين دو رشته، باطل خود را مانند حقنشان ميدهد. و اين است كه مسائل اين دو علم هميشه ميدان كشايش آراي متضاد، و محل اصطكاك هواهاي مخالف يكديگر بودهاست، تا بدانجا كه اميد نميرود كه زماني متفكران بر آنها توافق كنند، و عملي به نظر نميرسد كه صاحبنظران در مورد آنها داراي يك رأي گردند. و هركس به اين دو رشته ميپردازد، نياز شديد دارد به:
ـ تجريد هر چه بيشتر عقل خويش.14
ـ و پاكسازي ذهن،
ـ و شفافكردن فكر
ـ و هر چه دقيقتر كردن نظر،
ـ و بريدن از اميال و شهوات حسي،
ـ و دوري جستن از وسوسههاي دنياو...
ستيغ فروغ معرفت
در سخناني كه از كتاب «المباحثات» ابنسينا آورديم، خوب دقت كنيد و ژرف شويد. ايشان از جمله در پاسخ به شاگردان ميگويد: «ما درباره كشف حقايق موجودات چيز زيادي نميدانيم...» اينان مردان بزرگي بودهاند كه حد خود را ميدانستهاند و به صراحت اعتراف ميكردهاند. آن وقت هيچ انسان عاقل و فاضلي اين گونه معارف را هم رده و ناجدا معرفي ميكند، و اصلاً قابل قياس ميداند با قرآن كريم، يا معارف محمّدي، يا معارف كسي كه ميفرمود: «ها! ان ههنا لعلماً جمّا (و اشار بيده إلي صدره)، لو اصبت له حمله... : آي، كه در نزد من چه دانش بيكراني هست، اي كاش كساني مييافتم كه ميتوانستند آنها را فراگيرند!»
يا در سخنراني عمومي خود ميفرمود: «أيها الناس! سلوني، قبل أن تفقدوني، فلانا بطرق السما، اعلم مني بطرق الأرض:15 اي مردمان! پيش از آنكه مرا نيابيد، هرچه ميخواهيد از من بپرسيد! من به خدا سوگند، راههاي رفتن به آسمان را از راههاي زميني بهتر بلدم.»
ادامه دارد
پي نوشتها:
1. بايد درباره «عقل دفائني» و «عقل سطوحي»، بحث شود و فرق بسيار مهم اين دو به تبيين درآيد.
2. «نهجالبلاغه»، خطبه «1»، نيز «مكتب تفكيك»، ص 342 ـ 357، مبحث «عقل بنيادي بنيادين» در كتاب «مقام عقل»، ص46 به بعد.
3. «صحيفه امام»، ج17، ص433.
4. رجوع كنيد به سخنان ابن سينا، درباره ناتواني عقل فلسفي حتي از درك حقيقت «اعراض» تا چه رسد به «جواهر» ـ «رسائل ابن سينا» (23رساله). نيز : سخنان جمعي ديگر از بزرگان فلسفه، در همين باره ـ «اجتهاد و تقليد در فلسفه»، ص15 به بعد.
5. «وقتي كه جناب صدرالمتألهين مطلبي را بيان كردند، ديگر نبايد چون و چرا كرد.» «نظريه شناخت» (تقريرات استاد دكتر مهدي حائري يزدي)، تأليف دكتر عبدالله نصري. جاي تعجب است كه دكتر حائري در چند جا از همين كتاب، ملاصدرا را رد كردهاند! در كتاب «الهيات الهي و الهيات بشري»، درباره زيان بنيادين و وسيع اين گونه اظهارات سخن خواهيم گفت.
6. «نهجالبلاغه»، خطبه «1».
7. «پيام جاودانه» فصل «قرآن كريم و بسائط حروف»، ص308. نيز: ص205 به بعد.
8. «سوره طه» (20)، آيه 114.
9. بخشي از سخنان اميرالمؤمنين(ع)، به نقل امام صادق(ع)، درباره طلب معرفت از معصوم كه علم او علم الهي است و بيكران است و علوم ديگران ـ اگر علومي بينقص وجود داشته باشد ـ برگرفته از يكديگر و همه ناقص و آميخته به تناقضها و اختلاف است (آغاز «شرح اشارات» خواجه نصير طوسي ديده شود). نقل حديث مورد اشاره در اينجا بيفايده نيست. اميد است صاحبنظران را مايه بيداري باشد: «... ذهب الناس إلي عيون كدره يفرغ بعضها في بعض؛ و ذهب من ذهب إلينا، إلي عيون صافيه تجري بأمر ربها، لا نفاد لها و لا انقطاع: مردم [براي كسب معارف و شناخت حقايق،] به سوي چشمههايي رفتند لايناك، كه آب برخي در برخي ديگر ميريزد [و با وجود لايناكي اندك و محدود است]؛ ليكن كساني كه به سوي ما آمدند [و تعاليم و معارف ما را فرا گرفتند]، به سوي چشمههاي زلالي روي آوردند كه به امر پروردگار خويش هماره جاري است و تمام شدني و گسستي ندارد.» اصول كافي، ج1، ص180
10. «التعليقات»، ص34ـ 35.
11- همان،137
12- «رسائل ابنسينا»، ص77 به بعد.
13- تعبير خواجه: «مزيد تجريد للعقل» به خوبي ميرساند كه انسان ميتواند هرچه بر عقل او تنيده است(از پيشفرض و ...)، همه را دور ريزد، بلكه در اين كار به حدي بالا (مزيد) نيز برسد.
14. «نهجالبلاغه»، ص 1146، «شرح عبده»، جزء 3، ص 187.
15. «نهجالبلاغه»، ص 761؛ «شرح عبده»، جزء 2، ص 153.