کد خبر: 185

1394/07/27 20:49

نسخه چاپی | دسته بندی: / بایسته های فرهنگ
0
بازدیدها: 2 444

عاشورا چه تاثیری در زندگی انسان معاصر دارد؟ /امام موسی صدر،آیت الله سید رضا صدر

امام موسی صدر و آیت الله سید رضا صدر در نوشته ها و تحلیل های خود از واقعه عاشورا نگاه های جدیدی را عرضه می کنند و پیوندی بین آن واقعه و روزگار کنونی برقرار می کنند.   واقعه عاشورا چه تاثیری در زندگی […]

امام موسی صدر و آیت الله سید رضا صدر در نوشته ها و تحلیل های خود از واقعه عاشورا نگاه های جدیدی را عرضه می کنند و پیوندی بین آن واقعه و روزگار کنونی برقرار می کنند. 

 واقعه عاشورا چه تاثیری در زندگی انسان معاصر و نبرد همیشگی خیر و شر دارد؟/ امام موسی صدر

امام موسی صدر سخنرانی ها بسیاری درباره واقعه عاشورا و نهضت امام حسین(ع) دارد که همه آنها در کتابی با عنوان «سفر شهادت» منتشر شده است. مطلبی که در ادامه می خوانید تحلیل امام صدر درباره ستیز حق و باطل از ابتدای تاریخ بشر تا کنون است که با بررسی این امر در واقعه عاشورا پیوندی بین آن و وضعیت امروز جهان برقرار می کند.

ستیز حق و باطل، سنت خداوندی

حق و باطل از ازل با هم در ستيز بودند. اين مسئله سنّت خداوند در خلق است. آدمي خير و شر را مي‌شناسد، چنان‌كه در قرآن آمده است: «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا.»  خداوند است كه به من آموخت و الهام كرد و روح در من دميد و مرا آفريد. من هم خير و شر را درمي‌يابم، و هم بر خير توانا هستم و هم بر شر: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا.»

اين سنت خداوند است كـه در هستي هـم امكان انجـام دادن خير هست و هم شر. ما راه خير را، چشم‌بسته و بدون آگاهي از شر، طي نمي‌کنيم. آدمي، در هر موقعيتي كه قرار مي‌گيرد، خود را در برابر دو گزينه مختار مي‌بيند؛ چيزي هست كه او را به خير مي‌خواند، و چيزي ديگر كه او را به شر دعوت مي‌کند. او در هر موقعيتي خود را در نبردي آزاد مي‌بيند، كه مي‌تواند خير را برگزيند و يا در چاه شر سقوط کند. اگر خير را برگزيند، كامل مي‌شود، زيرا اين گزينش پس از نبردي جانکاه و دروني بوده است.

انسان همچون زنبور عسل نيست. زنبور تنها مي‌تواند عسل بسازد. آدمي مثل گوسفند، مثل حيوانات نجيب يا مثل خورشيد نيست. اين‌ها فقط توانايي کار خير دارند. اما آدمي هم توانايي انجام دادن خير را دارد و هم شر. بنابراين، سنّت آفرينش خداوند، وجود احساس خير و شر در نفس انسانْ و وجود خير و شر در عالم خارج است. پس، آدمي در هر موضعي در برابر دو گزينه قرار دارد.

وجود خير و شر دو جبهة ابدي و ازلي پديد مي‌آورد. جد مـا، حضرت آدم، برگزيدة خدا، جبهة اصلي را رهبري كرد و نبرد ميان قابيل و هابيل صورت پذيرفت. مي‌توان گفت که اين ستيز نبردي نمادين يا حقيقتي تاريخي است، فرقي نمي‌کند. آنچه مهم است، بازتاب اين نبرد براي ماست. قرآن نيز نبرد هابيل و قابيل را بيان مي‌كند. در اين نبرد، جبهة كوچك خير در برابر جبهة كوچك شر قرار مي‌گيرد. گسترة اين نبرد محدود است. ميان دو برادر كه از يك پدر و يك مادر هستند، نبرد روي مي‌دهد. قابيلْ هابيل را مي‌كشد. هابيل در زيرِ خاك دفن مي‌شود. نبرد از همان لحظة اول رنگ خون به خود گرفت. اين نبردِ سخت که آغاز شد، از همان زمان تا به امروز و تا ابد، تجربه‌اي در اختيار انسان قرار داد.

از آن زمان به بعد نبردها ادامه يافتند. پژوهشگران و منتقدان و فلاسفه و اقتصاددانان و پايه‌گذاران مكتب‌هاي اقتصادي قديم و جديد، اين نبردها را تفسير كرده‌اند، دربارة آن‌ها نظر داده‌اند و اثرهاي آن‌ها را برشمرده‌اند. آنان در اظهار‌نظر خود بر حق هستند، زيرا هر کدام به نوعي اين نبردها را تعريف کرده‌اند. آنان در زماني زندگي مي‌کردند که ويژگي بارزِ نبرد، اختلاف طبقاتي بود. من شك ندارم كه اگر آنان در دورة ما زندگي مي‌كردند، به اين نبردها ويژگي ديگري مي‌دادند، چرا‌كه اين نبردها، امروز، از چارچوب طبقاتي خارج شده‌اند. اين نبردها گاهي ميان طبقات است و گاهي درونِ طبقات مختلف اجتماعي و گاهي ميان ملت‌ها و يا غير اين‌هاست. آنان آخرين نبردها را مشخص کردند و آن‌ها را تعميم دادند و گفتند که همه تاريخ، از ابتدا تا انتها، نتيجة مبارزه و نبرد است.

نبرد حقیقی میان ستم پیشه و ستم دیده در طول تاریخ

اما واقعيت اين است كه نبردِ حقيقي ميان ستم‌پيشه و ستم‌ديده است، زيرا‌كه ستم شكل‌هاي گوناگوني دارد. گاهي ظلم حالت شخصي دارد؛ كسي ديگري را مي‌زند، شوهري همسرش را مي‌زند، برادري برادرش را مي‌زند و يا شخصي به همسايه‌اش آزار مي‌رساند. اين نبردها شخصي است.

گاهي ستم ويژگي ديگري مي‌يابد. استعمار ستمي سياسي است و استعمار‌گران به مردم ستم مي‌كنند؛ آزادي و سرزمين و وطنشان را غصب مي‌کنند. اين چيزها را گاهي به كمك سياست غصب مي‌کنند و گاهي به زور شمشير. اين نوع ستم، نبردِ ميان ظالم و مظلوم را تصوير مي‌كند و نيز استعمارگران را نشان مي‌دهد.

گاهي نبرد ويژگي اقتصادي مي‌يابد؛ استثمار‌كننده و استثمارشونده. گروهي با فريب و زور و ربا، اموال ديگران را مي‌دزدند. ربا در قديم رواج داشت؛ چه پيش از اسلام، چه پس از اسلام، حتي امروز هم وجود دارد. گروهي با سوء‌استفاده از مال و امکاناتي که دارند، اموال و حاصلِ تلاش ديگران را تصاحب مي‌كنند. اين نوعِ ديگري از ستم است؛ نبرد ميان استثمار‌كننده و استثمار‌شونده.
گاهي نبرد با ويژگي فرهنگي و فكري نمودار مي‌شود. يكي از متفکران اين ستم را استحمار مي‌نامد. استحمار يعني اينكه مردم را نادان نگه دارند. مردم چيزي نفهمند و نادان بمانند. در اينجا نيز ستمكار عقل و انديشه و آگاهي و احساس ستم‌ديده را ناديده مي‌گيرد. در اينجا نيز نبرد پا برجاست.

قرآن كريم همة انواع ستم را معرفي مي‌كند، و ستم‌ديـدگان را يک‌جا نشان مي‌دهد: «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ.» 

استضعاف، يعني گروهي، گروهي ديگر را ضعيف بشمارد و دارايي و انديشة آنان را غصب كند. نگاه تاريخي قرآن كريم مي‌گويد که در زمين مردم دو گروه‌اند: يا ظالم‌ يا مستضعف. اين دو گروه در برابر هم قرار مي‌گيرند، ستم فزوني مي‌يابد، ظالم طغيان مي‌كند، چيره مي‌شود و سرانجام حكم مي‌راند.

مستضعفان جستجو مي‌كنند، همدل مي‌شوند، التماس مي‌كنند، توسل مي‌جويند، ناله و فرياد سر مي‌دهند، و سرانجام خداوند براي آنان رهبر يا وحي و يا پيامبري مي‌فرستد، تا آنان را گردِ هم آورد و رهبري كند. آنان نيز از مصالح خود در برابر ستمكار دفاع مي‌كنند. همة پيامبران، كساني كه فريادشان خداي واحد و احد بود، هميشه در ميان عدة بسياري مستضعف بودند. آنان در كنار مستضعفان مي‌ايستادند، نه به علت کينه‌ از قدرتمندان، چرا‌که عقده‌اي در کار نيست، بلكه به سبب بيزاري از ظلم. آنان مي‌خواهند زورمداران و ستمگران را از عرششان فرو کشند. پيامبر هيچ کينه و عقده‌اي از هيچ‌کس ندارد. او از اين کينه‌توزي‌ها مبراست.

نبرد بالا مي‌گيرد. مستضعفان به‌پا مي‌خيزند، بر گِرد پيامبر خود فراهم مي‌آيند و نبرد را آغاز مي‌کنند، فداكاري مي‌كنند و مبارزه را پي مي‌گيرند تا ستمكار از عرشش سقوط كند و از طغيانش دست بشويد. مستضعفان در برابر استعمار و استثمار و استحمارِ ستمکار مي‌ايستند.

انواع سه‌‌گانة ستم سردمداراني دارد. اينان قبلاً بوده‌اند و اكنون نيز هستند. اما سرانجام ستم در برابر اكثريت شکست مي‌خورد و ستمکار نيز در‌هم مي‌شکند. سپس ستمكار جامة نو بر تن مي‌كند؛ جامة انبيا و لباسِ دين. به دعوت جديدي فرا مي‌خواند و شعار دفاع از مصلحت مردم را سر مي‌دهد. اعلام مي‌کند كه در كنار مستضعفان است. مستضعفان مي‌بينند ستم از درون خودشان پا گرفته است؛ غصب و استبداد و استعمار و استثمار و استحمار از دورن خودشان است. در اين هنگام نبردي ديگر آغاز مي‌‌شود. بدين‌گونه اين نبرد از ازل تا ابد پاينده است.

چرا این نبرد همیشه وجود داشته است؟

اين نبرد براي چيست؟ اين سنّت خداوند است. اين نبرد هميشگي براي اين است كه آدمي بتواند با ارادة کامل خود، از ميان خير و شر، يکي را انتخاب کند و اين‌گونه است که سلسلة پايندة ستيز ميان ستمكار و ستم‌ديده کامل مي‌گردد. در اين روند بود که نبرد آغاز شد: از آدم ع، برگزيدة خدا و نوح ع، پيامبر خدا و عيسي ع، روح خدا و موسي ع، هم‌سخن خدا و تا محمّدص، محبوب خدا و علي ع، ولي خدا.

از اين رو، واقعة كربلا نبردي منفک و پديده‌اي يگانه در تاريخ انسان نيست، البته حلقه‌اي ويژه است و، به‌طور طبيعي، با ديگر حلقه‌هاي تاريخِ نبرد، تفاوت دارد و همچنان‌كه اين حلقه با گذشته پيوند دارد، با آينده نيز در پيوند است.

ما با اين يادکردها و عزاداري‌ها و برپايي مجالس سوگ، مي‌كوشيم تا اين واقعه‌ را همچون رويدادي تازه تجربه كنيم. پدران و نياکان و رهبران و علماي ما نيز چنين کرده‌اند. به سخنان امام حسين گوش فرا مي دهيم: «ألا تَرَونَ الحَقَّ لا يُعمَلُ بِه وَ الباطِلَ لايُتَناهَي عَنهُ.» (آيا نمي‌بينيد به حق عمل و از باطل دوري نمي‌شود.)

واقعه عاشورا چه تاثیری در روند این نبرد برای انسان امروز دارد؟

ايـن سخن در گـوش عـزاداران طنيـن مي‌افكنـد، و انسـان را وا‌مي‌دارد تا هوشيار باشد كه امروز چه بايد بكند؟ تا وقتي که نبرد ادامه دارد و دو جبهه از هم متمايز است، و تا هنگامي كه دو جبهه رهبران و پيروان خود را دارد، ما بايد ببنيم آيا در جاي خود ايستاده‌ايم؟ در كدام جبهه هستيم؟

سخنان و شعارها روشن‌اند. وقتي كه انسان معاصر درمي‌يابد که نبرد امام حسين با گذشته و آينده پيوند دارد، درنگ مي‌كند و در برابر دو جبهه مي‌ايستد تا صف خود را انتخاب کند. اگر بخواهيم هر دو جبهه را بشناسيم، بايد بدانيم هر كدام ويژگي‌هاي خود را دارد. زياد دقت نمي‌‌خواهد. ويژگي‌ها روشن است. آيا كسي هست كه شك كند اسرائيل ظالم است؟ اسرائيل فلسطين را اشغال و مردم را آواره و بي‌گناهان را نابود كرده است. به بهانة حمايت از خود، اشغال را ادامه مي‌دهد و فكر جهاني را با استعمار و استثمار و استحمار به بيراهه برده است.

بنابراين، ما مستضعف هستيم. اسرائيل در جبهة يزيد است؛ جبهة باطل، جبهة ستم‌پيشگان، و ما در جبهه مستضعفين هستيم؛ جبهة حسين. ما چه بايد بكنيم؟ سيرة حسين را مي‌خوانيم و مي‌بينيم كه حسين با خاندان و ياران و فرزندان و با همة هستي و مردان و زنان خود به آوردگاه مي‌رود. كساني هم كه با حسين از مدينه خارج نشدند، با اجباري از جانب حسين مواجه نشده بودند، چرا‌كه امام حسين براي آنان چنين نوشت: «ألا وَ مَن خَرَجَ مَعِي يُقتَلُ وَ مَن لَم يَخرُج، لَن‌يَبلُغَ النَّصرَ.» (بدانيد آن که با من از مدينه خارج شود، کشته خواهد شد و آن کس که بماند به پيروزي نخواهد رسيد.)

او مي‌خواهد همة دوستداران و عزيزان خود را به همراه ببرد، اما به كجا؟ به محراب شهادت. او مي‌داند كه همگي به‌سوی شهادت گام بر مي‌دارند و همين‌طور هم بود. سخنان امام حسين و علي‌اكبر را وقتي که علي‌اكبر به خيمه‌ها بازگشت و آب خواست، مي‌خواندم. مضمون سخن امام حسين اين بود كه آبي در کار نيست، اما به علي‌اکبر مي‌گويد: «اميدوارم كه از دست جدّت سيراب شوي.» آيا علي‌اکبر در اين دنيا سيراب مي‌شود؟ جدّش كجا به او آب مي‌دهد؟ حسين شهادت و مرگ را براي فرزندش آرزو مي‌كند. مي‌گويد: بفرما، بجنگ و بمير. اين معناي سيراب شدن از دست جدت است. ديگران از او اجازه مي‌خواهند و او به آنان اجازه مي‌دهد، و همين‌گونه يكي پس از ديگري، همة آنان را تقديم كرد.

در مقتل ماجرا را شنيده‌ايد. جزئيات اين كارزار به حقيقت بسيار نزديك است. مردمي بودند که گمراه شدند و طمع ورزيدند. به آنان اندكي پول دادند يا اينكه يك مشت خرماي خشك گرفتند و براي قتل حسين آمدند. روايات و سيره‌ها متفاوت است، برخي گفته‌اند كه سي هزار نفر يا بيشتر امام حسين را محاصره كرده بودند... آنان مي‌ديدند كه پس از کشتن امام حسين ع به درون خيمه‌ها مي‌روند و لباس‌ها و زيور‌آلات و گوشواره‌ها را بي‌رحمانه به غارت مي‌برند. آري، روشن شد كه چه كردند. در مقتل خوانده‌ايد که با شمشيرها و نيزه‌ها و هر وسيله‌اي كه در دسترسشان بود، حمله كردند.

چرا نبرد امام حسین(ع) با باطل از دیگر نبردها متمایز و ویژه شده است؟

ما روايت اين رخدادها را در ايام عاشورا مي‌خوانيم. هدف چيست؟ مي‌خواهيم عاشورا را در جايگاه درست تاريخي خود قرار دهيم، زيرا‌كه اين واقعه در سلسلة حلقه‌هاي متصل به هم جاي دارد. نبرد حق و باطل با حسين به اوج خود مي‌رسد، اما اين نبرد همچنان ادامه دارد. پيش از امام حسين بود و پس از او‌ هم خواهد بود. چرا حلقة امام حسين متفاوت و ويژه است؟ زيرا فداكاري امام حسين فداكاري بزرگي بود. او همه‌چيز را براي خدا تقديم كرد: «إن كانَ دينُ مُحَمَّدٍ لَم يَستَقِم‌ إلّا بِقَتلِي، فَيَا سُيُوفُ خُذِينِي.» (اگر دين محمد پا بر جا نمي‌ماند مگر با مرگ من، پس اي شمشيرها مرا در يابيد.)

او همه‌چيز را تقديم كرد. اگر اين واقعه را بـه سلسلة تاريخـي و سرمدي نبرد ميان حق و باطل پيوند دهيم، خود را در اين جبهة نبرد قرار داده‌ايم.

همة ابعاد واقعة كربلا هم اكنون نيز وجود دارد. حسين بازنگشت و نگفت كه آنان ظالم‌اند و به مرد و زن و مرده رحم نمي‌كنند. نگفت كه آنان پس از كشتنم، سينه‌ام را پاره‌پاره مي‌كنند. پس، بر ماست که در راه حق گام برداريم. چه سودي دارد كه خوار بمانيم؟ او که پيشواست بايد اين همه را تحمل كند. بنابراين، نبرد ما با اسرائيل، ادامة نبرد امام حسين است. آنان دربارة حسين مي‌گفتند: «خرج عن حده فقتل بسيف جده» (او از حد و حدود خود تجاوز کرد و با شمشير جدش کشته شد.)

اين حكمي بود كه در محكمه براي امام حسين صادر كردند. مي‌گفتند: چرا عصيان مي‌کني؟ چرا نمي‌گذاري مردم شادمان باشند؟ چرا نمي‌گذاري مردم نماز بگزارند و روزه بگيرند؟ حج به جاي آورند و زكات بپردازند؟ اي حسين، چرا اين کار را مي‌کني؟ از اين همه نبرد و درگيري چه مي‌جويي؟ من آمده‌ام تا به شما هشدار دهم كه اسرائيل هم همان حرف را مي‌زند: بياييد با هم زندگي كنيم، بيايد با هم زندگي مسالمت‌آميز داشته باشيم!. آيا اين حرف‌ها از دولتي که بر اساس اشغالگري و تعدي و طمع و زياده‌خواهي برپاست، پذيرفتني است؟ اسرائيل مي‌گويد: ما بالاتر از ديگر انسان‌ها هستيم. همة آدميان بايد تحت سلطة ما باشند. پس، اين نبرد امام حسين در عصر ماست. ما چيزي را از سلسلة نبرد حق و باطل جدا نمي‌كنيم، چنان‌كه به حسين در نبردش با يزيد مي‌گوييم: «السلام عليك يا وارث آدم صفوة الله.»

 حسین آماده شهادت بود اما از تلاش برای ممانعت از خون ریزی دریغ نمی کرد/ اسلام راه را بر گناهکار نمی بندد و او در انتخاب مختار است/ آیت الله سید رضا صدر

آنچه می خوانید بخشی از نوشتار آیت الله سید رضا صدر درباره واقعه کربلا و تحلیل او از مختار بودن انسان برای انتخاب شر یا خیر است که با عنوان «پیشوای شهیدان» منتشر شده است.

«دوستان خدا دارای صفات متضاد هستند: در عین خشونت مهربان‌اند؛ در حد اعلای دقّت، چشم‌پوشی می‌کنند؛ در کمال قدرت، تسلیم می‌شوند؛ یک تنه در برابر سپاهی قیام می‌کنند. عقل بشر، اگر آشنای به راه خدا نباشد، قادر به حلّ این تضاد‌ها نخواهد بود.

حسین ع آماده شهادت بود، ولی از کوشش برای جلوگیری از خون‌ریزی دریغ نمی‌کرد. یک درصد احتمال به مقصد رسیدن بدون خون‌ریزی، کافی بود که حسین در راه مسالمت گام بردارد. حسین پس از ورود عمر به زمین کربلا، قاصدی نزد وی فرستاد و پیامی داد که می‌خواهم با تو ملاقات کنم و جایگاه ملاقات میان دو لشکر باشد.

عمر با سختی پذیرفت و با بیست سوار به دیدارگاه آمد. حسین نیز با چند تن از یارانش بدان‌جا شد و ملاقات دست داد.
حسین به یاران همراه فرمود: دور شوید. اطاعت کردند. عمر نیز به سربازانش فرمانی مشابه داد. آن‌ها نیز دور شدند. آن‌گاه حسین و عمر تنها ماندند. هرچند تنها نبودند، رحمان با حسین بود و شیطان با عمر. گفت‌وگوی حق و باطل به درازا کشید و بخشی از شب را نیز بگرفت.

از سخنان حسین به عمر این بود: «بیا دو لشکر را بگذاریم و با هم به شام برویم و با خود یزید گفت‌وگو کنیم».

پاسخ عمر چنین بود: «از پسر زیاد می‌ترسم. مبادا خانه‌ام را در کوفه خراب کند.»
حسین گفت: «من خانه‌ات را آباد خواهم کرد.» 
عمر گفت: «املاک مرا مصادره خواهد کرد».

حسین گفت: «بهتر از آن‌ها را در حجاز به تو خواهم داد.» عمر حجازی بود.

عمر گفت: «حکومت ری چه خواهد شد؟»

حسین گفت: «امیدوارم از گندم ری نخوری.»

هوای ملک ری نگذارد که عمر کوچک‌ترین موافقتی با پیشنهاد حسین نشان دهد. عذرهای وی نادرست بود. اگر عمر با حسین به سوی شام می‌رفت، پسر زیاد جرئت نمی‌کرد که گزندی به خانه و کاشانه‌اش بزند. سفر شام صددرصد به سود عمر بود؛ دستش به خون حسین آلوده نمی‌شد و به پاداش آنکه مشکل را حل کرده از سوی یزید به اماراتی از استان‌های کشور منصوب می‌گردید.

عمر کودن بود، آینده‌نگر نبود، نزدیک را می‌دید، و از دیدن دور غافل بود. حسین می‌دانست که عمر به سخنش رضایت نخواهد داد، ولی دست از خیرخواهی برنداشت؛ خیرخواهی بر عمر، خیرخواهی بر سربازان عمر، بر کشته‌شدگان از سپاه عمر.

حسین، خود و یارانش را می‌شناخت، عمر و سربازانش را می‌شناخت.

آری، سربازی که با زور و زر به میدان آید، هزاران فرسنگ از سربازی که با ایمان و فداکاری به میدان آید فاصله دارد. حسین، رشادت و دلیری یاران خود را می‌دانست و از زبونی عمر نیز آگهی داشت، هر چند: 
پشه چو پر شد بزند پیل را با همه سختی و صلابت که اوست.

اتمام حجّت از کارهای خدا بر خلق است. دوستان خدا تا حجّت را بر خلق تمام نکنند و حقایق را روشن نسازند، به خشونت نمی‌گرایند. اسلام راه را بر گنهکار نمی‌بندد. همیشه وی را سر دو راهی قرار می‌دهد تا با اختیار راهی انتخاب کند و مجبورِ رفتن به راهی نباشد.

مکتب کمونیسم همة راه‌ها را بر پیروان خود می‌بندد و می‌گوید: راه اصلاح یکی است و بس و آن، راهِ من است. کسی که با ایمان به سوی مکتب کمونیست روی آورد و به نادرستی آن پی برد، اگر از مکتب اسلام آگهی نداشته باشد، به خودکشی دست می‌زند. صادق هدایت چنین کرد.

وای به حال کسانی که مارکسیسم را به نام اسلام، به خورد جامعه می‌دهند و اقتصاد اسلام را به اقتصاد چپ و یا اقتصاد راست تفسیر می‌کنند. با آن‌که چپ، چپ است و راست، راست و اسلام، اسلام است؛ نه چپ است و نه راست.

اسلام، اسلام بود، پیش از آن‌که کاپیتالیستی در جهان به وجود آید. اسلام، اسلام بود، پیش از آن‌که مارکس و انگلس از مادر زاییده شوند و افکارشان پراکنده گردد. مسلمانانی که مکتب اسلام را به مکتب دیگر تفسیر می‌کنند، یا اسلام را لمس نکرده و به اصالت آن پی نبرده‌اند و یا خواهش دل را به نام اسلام تحویل جامعه می‌دهند.»

منبع: الاثر به نقل از خبرآنلاین 

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود