اشاره
پژوهش در آثار شهيد مطهري به منظور استخراج و معرفي ديدگاههاي استاد شهيد؛ معرفي و بزرگداشت مقام و شخصيت علمي و فرهنگي شهيد مطهري؛ برنامه ريزي و ارائه خدمات آموزشي براي تربيت استادان و كارشناسان مجرب وزمينه سازي براي تربيت متفكران اسلامي استمرار دهنده راه و انديشههاي استاد مطهري و حمايت از فعاليتهاي پژوهشي مطهري شناسي اعم از تأليف و ترجمه كتاب، مقاله، پايان نامههاي تحصيلي و ابداع و نوآوري در علوم اسلامي و الهي در راستاي آثار وانديشههاي استاد مطهري؛ از جمله اهداف و ماموريتهاي "بنياد علمي و فرهنگي استاد شهيد مرتضي مطهري" است كه دكتر علي مطهري فرزند ارشد استاد شهيد و نماينده صريح اللهجه مجلس شوراي اسلامي مسؤليت آن را بر عهده دارد. دكتر مطهري كه صراحت در گفتار و نيز حقيت گرائي را از پدر به ارث برده است، در مصاحبه با صفحه حوزه با كنكاش در برخي ابعاد شخصيتي استاد شهيد، به نقد وضعيت موجود فرهنگي كشور پرداخته و برخي وظائف حوزويان در اين رابطه را يادآور شده است:
* ضمن تشكر از جنابعالي، با توجه به طول انسي كه شما با شخصيت و آثار شهيد مطهري داشته و داريد، به خصوص در اين سه دهه اخير كه آثار ايشان را به خوبي تنظيم و تنقيح كردهايد، اگر صلاح ميدانيد در ابتدا چهره ايشان را به صورت كلي براي خوانندگان ترسيم بفرماييد؟
ايشان انساني بود كه واقعاً به اسلام و حقانيت اسلام ايمان داشت و معتقد بود اسلام تنها راه سعادت انسان است، و به اين رسيده بود. ايشان توحيد را به يك معنا شهود كرده بود و معاد را واقعاً باور داشت لذا به مكتب اسلام واقعاً ايمان داشت. در واقع ايشان به اسلام اعتماد داشت. به همين دليل هم هيچ واهمهاي از مواجهه و رو در رو شدن با مكاتب بيگانه نداشت و آمده بود كه با اينها روبرو بشود، مبارزه كند، مناظره كند و اساساً از اين كار استقبال ميكرد، ضمن اينكه تعبد داشت و از جايگاه عقل در اسلام به شدت دفاع ميكرد و اين دو تا را با هم متضاد نميدانست، اينها را با هم سازگار ميدانست و براي اعتقاد و انديشهاي كه صرفاً از راه تعقّل به دست آمده اهميت و احترام خاصي قائل بود و معتقد بود بيانش هم بايد آزاد باشد و با دارنده اين انديشه هم بايد با احترام رفتار بشود و مادام كه نيرنگ، دروغ و فريب در كار نيست، تفكر و تعقّل و بيان بايد آزاد باشد و در اين زمينه من كسي را نديدم كه اين مقدار بر آزادي تفكر و آزادي بيان، تأكيد داشته باشد، به طوري كه مثلاً ايشان در كتاب فلسفه تاريخ ميگويد من معتقدم اگر كسي واقعاً بر اثر تلاش عقلاني و از روي حقيقت جوئي بالاخره به اين نتيجه رسيده باشد كه اساساً خدائي نيست و پيامبري هم نبوده و نبوّتي هم در كار نيست؛ چون واقعاً دنبال حقيقت بوده و با فكر خودش به اينجا رسيده، او در آن دنيا معذّب نيست. خب خيلي حرف بزرگي است، ممكن است خيليها هم قبول نداشته باشند. ايشان اين قدر براي انديشه و تفكر ارزش قائل است كه اين حرف را ميزند. يا مثلاً درباره جمهوري اسلامي ميگويد در جمهوري اسلامي احزاب غير اسلامي هم ميتوانند فعاليت داشته باشند به شرط اينكه فكر خودشان را ارائه بدهند و با تابلوي خودشان فعاليت بكنند و مردم را فريب ندهند، از اسلام، نمادهاي اسلامي و از مظاهر اسلامي استفاده نكنند. مثلاً اگر طرفداران يك حزب كمونيستي تظاهرات ميكنند همان عكس ماركس را بياورند، عكس امام را نياورند كه مردم دچار شكّ و ترديد و گمراهي شوند. ميگويد اگر اين جور باشد فعاليتاحزاب غير اسلامي هم در جمهوري اسلامي آزاد است. البته ايشان دو ماه بعد از پيروزي انقلاب شهيد شدند و در زمان تدوين قانون اساسي نبودند و اگر بودند شايد قانون اساسي ما يك مقدار به شكل ديگري نوشته ميشد ولي به هر حال فكر ايشان اين جوري است.
از سوي ديگر شهيد مطهري ضمن اينكه اين همه براي عقل و تعقّل و انديشه و آزادي بيان ارزش قائل است، از آن طرف تعبّد دارد، يعني ميگويد كه ما بايد در احكام اسلام تعبّد داشته باشيم. درست است كه ما مجازيم و بلكه بايد درباره فلسفه احكام بحث و تحقيق كنيم ولي اين بدان معني نيست كه بگوييم تا به فلسفه اين حكم نرسيم انجام نميدهيم؛ نه، ما به هر حال بايد انجام بدهيم و از آن طرف هم معتقديم كه تمام احكام اسلام، چه واجباتش و چه محرّماتش، همه بر اساس مصالح و مفاسد نفس الامري است و حتماً يك فلسفهاي دارد اما اين به آن معنا نيست كه من تا نفهمم اجرا نميكنم، مثلا تا فلسفه نماز را نفهمم نماز نميخوانم. ميگويد اين چنين نيست، بايد متعبد باشيم و به آنچه اسلام گفته عمل بكنيم چه عقل ما برسد چه نرسد. بالاخره آن راه معتدل اسلام را ايشان پيشنهاد كرده و واقعاً به آن ايمان دارد.
* برداشت ما اين است كه شهيد مطهري يك عالم جامعي بود ضمن اين كه تلقّي ما اين نيست كه كامل و مطلق بوده اما وقتي به صورت نسبي شخصيتها، علماء و دانشمندان اسلامي را ميبينيم ميتوانيم بدون اغراق درباره ايشان بگوييم عالم جامعي بود و نه تنها عالم جامعي بود بلكه در مراتب عالي اين علوم و دانشهاي ديني و اسلامي بود و در همان حال يك عالم بسيار مهذّب و وارستهاي بود آن هم در مراتب بسيار بالا كه معمولاً جمع اين علم در حد عالي با تهذيب در حد عالي كمتر اتفاق ميافتد و باز يك ضلع سوم شخصيت ايشان كه ناشي از همان تعهد و تعبد ايشان است، اينكه به معناي درست كلمه با قلم، بيان و با عمل خودش مبلّغ اسلام بود؛ اگر ممكن است اين ابعاد را بشكافيد.
نكته خوب و درستي فرموديد. بحث جامعيت ايشان بحث بسيار مهمي است. به قول شما كمتر اتفاق ميافتد كه اين به اصطلاح اضداد با هم جمع بشوند. البته در مورد حضرت علي(ع) هست كه ايشان جامع اضداد بودند ولي ايشان كه در سطح امامت و در سطح خودشان بودند. ولي شهيد مطهري را هم ميتوانيم بگوييم بالاخره در سطح خودش جامع اضداد بود يعني فرض كنيد يك انسان عابد و زاهد كمتر توجه به اصلاحات اجتماعي دارد و كمتر وارد مسائل اجتماعي ميشود ولي در مورد ايشان ميبينيم كه ايشان ضمن اينكه بحث عبادت و تهجد و زهد را دارد، يك آدم اجتماعي هم هست، صرفاً يك آدم درونگرا نيست، آدم برونگرائي هم هست. يا معمولاً فلاسفه شايد كمتر در وادي فقه باشند ولي ميبينيم كه ايشان در هر دو وادي هست. يا يك فيلسوف معمولاً كمتر وارد مسائل اجتماعي ميشود ولي در ايشان هر دو جمع است. يا اينكه فرض كنيد يك فيلسوف يا فقيه كمتر اتفاق ميافتد كه يك خطيب خوب و اهل منبر باشد، اما ايشان اهل منبر است، خطيب خوبي هم هست، در بين توده مردم منبر ميرود با زبان مردم صحبت ميكند، در همان حال در بين قشر تحصيل كرده و دانشگاهي روشنفكر هم به سبك خودشان و با زبان خود آنها صحبت ميكند. يا اينكه كسي كه همه اينها را داشته باشد و در عين حال اهل قلم هم باشد، در بين علماء كمتر بوده، مخصوصاً اينكه فارسي نويس باشند. البته فارسي نويسي اخيراً باب شده، در 50-60 سال پيش خيلي باب نبوده است. خود فارسي نويسي و به زبان مردم نوشتن، خيلي مهم است. امام هم در مورد ايشان فرمود متفكر و فيلسوف و فقيه عالي مقام و اسلام شناس عظيم الشأن و كسي كه در فنون مختلف اسلام كمنظير بود. بعد، از آن طرف هم ميفرمايند مطهري كه در طهارت روح و قوت ايمان و قدرت بيان كمنظير بود رفت و به ملأ اعلاء پيوست. اينها جمع شدنش در يك نفر مشكل است. اينكه فيلسوف باشد، فقيه باشد، خطيب باشد، نويسنده باشد، يك مُصلح اجتماعي هم باشد و از آن طرف هم آدم زاهد و عابدي باشد، اهل تعبد باشد، خب اين جور كسي كم پيدا ميشود.
به نظر من همه اينها ناشي از عشق به اسلام بوده كه ايشان داشتههمانطور كه در پيام امام هم هست كه ايشان تعبير "عشق به مكتب" به كار ميبرند. امام در پيام دومشان ميگويند: "سالروز شهادت شهيدي مطهّر است كه در عمر كوتاه خود اثرات جاويدي به يادگار گذاشت كه پرتوي از وجدان بيدار و روح سرشار از عشق به مكتب بود". به هر حال همه اينها ناشي از آن ايماني است كه ايشان به اسلام داشتند. در طول تاريخ هم همينطور بوده، علماي بزرگ كه كارهاي بزرگ كردند بر اثر همان عشق و علاقهاي بوده كه واقعاً به اسلام داشتند.
* با اين ويژگيها كه از شخصيت شهيد مطهري ارائه كرديد، ايشان ميشود سخنگوي اسلامي كه روي تفكر، عقلانيت، استدلال و برهان تأكيد دارد ضمن آن كه جنبه تعبّد آن نيز محفوظ است؛ با اين حال تفاوت اسلامي كه شهيد مطهري معرفي ميكرد و خودش هم در حدّ بسيار بالا و عالي سمبل آن بود با اسلامي كه در اين سالهاي اخير بيشتر به جنبههاي خطابي، شعاري و احساسي بدون اينكه جنبه إقناعي عقلاني را دربر داشته باشد تأكيد ميكند چيست؟
تفاوت نگاه ايشان به اسلام نسبت به نگاهي كه مثلاً امروز ممكن است در جامعه ما وجود داشته باشد و در خيلي از مقاطع تاريخ معاصر ما وجود داشته، به نظر من همان است كه خود ايشان در كتاب نهضتهاي اسلامي به آن اشارهميكند و آن اين كه ما اسلام را يك حقيقت ميدانيم نه يك مصلحت. يك عدهاي اسلام را به عنوان يك وسيله ميخواهند يعني از اسلام براي رسيدن به هدفهاي خودشان استفاده ميكنند ولي ايشان اسلام را واقعاً يك حقيقت ميدانست كه يگانه راه سعادت بشر است و از ناحيه خدا آمده است و ما بايد اين حقايق را بفهميم و به جامعه منتقل كنيم. لذا ميبينيد كه هيچ جا ايشان از اسلام به شكل يك وسيله استفاده نميكند، همه ابعاد را با هم ميبيند، عقل گرايي اسلام را و حتي آن جايي هم كه لازم است به احساسات و عاطفه پرداخته بشود باز ايشان توجه دارد. مثلاً درباره مسئله احياي شعائر اسلامي و روضه خواني و اين چيزها ايشان ميگويدهمانطور كه احساسات و عواطف مردم بايد تحريك بشود عقلشان هم بايد قانع بشود، اقناع بشود. در همين مسأله عزاداري براي امام حسين(ع) ايشان ميگويد هر دو بايد با هم باشد. اينكه ما صرفاً احساسات را تهييج بكنيم كافي نيست. يا اگر فقط بخواهيم عقل را قانع كنيم و صرفاً به تحليل تاريخي بپردازيم اين هم كافي نيست، اين دو بايد با هم باشد. اگر در هر جهت افراط كنيم اين درست نيست. به نظر من شايد آن وجه تمايز نگاه ايشان به اسلام با نگاه برخي افراد همين باشد كه عدهاي اسلام را به عنوان ابزار ميخواهند ولي ايشان به عنوان يك حقيقت، به اسلام نگاه ميكرد.
* شهيد مطهري در آثار خود به سختي بر منش و رويكرد اخباري گري ميتازد و آن را خطري بزرگ براي تفكر اسلامي و شيعي ميداند؛ درحالي كه اخباري گري مربوط به قرنها قبل بوده است، آيا به نظر شما آن بزرگوار باطن اخباري گري را در زمان خود مشاهده ميكرده كه چنان بر ميآشفت؟
بله، من فكر ميكنم كه ايشان روي بحث اخبارگري و خارجيگري خيلي تأكيد دارند و اين بيشتر به خاطر آن است كه ايشان معتقد بود روح اين جريانات فكري هنوز در جامعه ما هست. حتي درباره تفكر خارجيگري ايشان در كتاب جاذبه و دافعه علي(ع) به صراحت ميگويد ممكن است تفكر خوارج به شكل يك مكتب ديگر وجود نداشته باشد و يا شعار آنها مثل شعار "لا حكمَ الا لله" از بين رفته باشد، اما روح خارجيگري، در جامعه ما باشد. يا درباره اخباريگري كه از زمان وحيد بهبهاني با آن مبارزه شده، ديگر چنين فرقهاي وجود ندارد اما روح اخباريگري را نميتوانيم بگوييم واقعاً الآن در بين بعضي از محققين ما نيست. هستند كساني كه بهاي لازم را به عقل نميدهند و عقل را به عنوان يكي از منابع استنباط احكام به آن شكلي كه بايد، قبول ندارند. مثلاً ما علمايي داريم كه ميگويند چون در اسلام حق طلاق با مرد است در هر حال اين حق باقي است، حالا اگر مردي هم خواست از اين حقّ خودش سوء استفاده بكند و زني را آزار بدهد، نه طلاقش بدهد و نه وظايف خودش را انجام بدهد اين زن بايد بسوزد و بسازد، چون اسلام ميگويد حق طلاق با مرد است و كاري هم نميتوان كرد. ولي آن كسي كه اهميت و ارزش لازم را براي عقل قائل هست و نگاه درستي به جايگاه عقل در استنباط احكام دارد ميگويد اسلام ظلم را اجازه نميدهد بنابراين در اينجا حاكم شرعي ميتواند طلاق اين زن را از اين مرد بگيرد كه به آن طلاق قضايي ميگويند. يعني اين نگاه در استنباط احكام در فتاوي تأثير خودش را ميگذارد. بالاخره آن اهميتي كه شهيد مطهري براي عقل قائل بود، شايد يك وجه تمايز نگاه ايشان به اسلام با خيلي از علماء و اسلام شناسان باشد كه خود به خود در بينش اجتماعي افراد هم تأثير ميگذارد.
* شهيد مطهري به حق يك اسلام شناس بود و پرچمدار احياي فكر ديني. اين تفكر ديني امروزه با پرسشها، مسائل جديد و حتي چالشهايي مواجه است. اگر شهيد مطهري با آن ويژگيهايي كه بيان فرموديد امروز در جامعه ما ميبود اين پرسشها و چالشها را چگونه اصلي و فرعي ميكرد، به چه چيزي بيشتر ميپرداخت و به چه چيزهايي اولويت نميداد؟
جواب اين سؤال شما را شايد با مراجعه به كتاب آينده انقلاب اسلامي ايران بتوانيم دريافت كنيم چون اين كتاب مجموعه سخنرانيهايي است كه ايشان در آستانه پيروزي انقلاب و در فاصله 2 ماه و 20 روزي كه بعد از انقلاب در قيد حيات بودند ايراد كردند كه ناظر به انقلاب و آينده انقلاب است. از آنجا ميتوانيم بفهميم كه اگر امروز هم ايشان بودند چه نگاهي به وضعيت امروز جامعه داشتند و چه مسائلي را مهمتر و در اولويت ميدانستند. اهم اهدافي كه ايشان در آن كتاب براي انقلاب معرفي ميكنند عدالت اجتماعي، آزادي، استقلال فرهنگي، اخلاق و معنويت و مسئله ادامه رهبري اين انقلاب به دست روحانيت است و به مسأله ولايت فقيه نيز اشاره ميكنند. اگر ما به اين بحثهاي ايشان مراجعه كنيم ميبينيم در خيلي جاها وضعيت امروز ما و عملكرد و رفتار ما با آن ايدهها و نظرات ايشان منطبق نيست. مثلاً در باب عدالت، اين نگاه سطحي كه امروز در مسأله عدالت وجود دارد طبيعي است كه نميتواند قابل قبول باشد. ايشان ميگويد جامعه اسلامي جامعه بدون تبعيض است نه جامعه بدون تفاوت، بايد تفاوتهايي را كه ناشي از اختلاف استعدادها و اختلاف تلاش و فعاليتها باشد به رسميت بشناسيم. بنابراين ايشان آن تز سوسياليستها را رد ميكند كه" كار به قدر استعداد، مزد به قدر نياز"، يعني هر كس در حد توان خودش كار كند و محصول كار همه را به طور مساوي بين همه تقسيم كنيم. خب اين قابل قبول نيست چون با فطرت انسان جور در نميآيد. قوه ابداع، ابتكار و رقابت را از بين ميبرد. بالاخره هر انساني دوست دارد محصول كار خودش مال خودش باشد. ايشان براي كار و فعاليت در اينجا اصالت قائل است اما امروز عدالت را مثلاً بيشتر در شكل توزيع پول ميبينيم و به جاي اينكه كار و تلاش و فعاليت را تشويق بكنيم ميخواهيم پول توزيع كنيم. روشن است كه اين گونه عدالت به نتيجه نخواهد رسيد و باعث فقيرتر شدن جامعه ميشود، چون توليد را پايين ميآورد و باعث بيشتر شدن شكاف طبقاتي ميشود.
يا مثلاً در بحث آزادي بيان واقعاً آن آزادي بيان مطلوب شهيد مطهري الان در جامعه ما نيست، يعني هر كسي آن مقدار آزاد نيست كه حرف خودش را راحت مطرح بكند، حتي به مسئولان كشور، به رهبر انقلاب و ولي فقيه بتواند انتقاد بكند در حالي كه از نظر ما اين امر بايد خيلي عادي باشد. سيره پيغمبر(ص) و حضرت امير(ع) هم اين را نشان ميدهد كه آن موقع هم يك امر عادي بوده. خود حضرت امير(ع) مردم را تشويق ميكند كه در خفا و آشكار از من انتقاد كنيد و ممكن است سيره خود رهبر انقلاب هم همين باشد اما يك عدهاي كه خيلي خودشان را ولايتمدار ميدانند يك فضائي ايجاد ميكنند كه كسي جرئت نكند اگر نظري مخالف نظر رهبري داشته باشد اعلام بكند. خب اين فضا درست نيست و بالاخره منتقد و مخالف بايد راحت بتواند حرفش را بزند. مرز توهين هم مشخص است، قانون مشخص كرده است. توهين در جايي است كه از الفاظ ركيك استفاده بشود و نميتوان هر انتقادي را بگوييم توهين است. همين كه يك انتقادي ميشود، مثلاً ميگويند به رئيسجمهور توهين شد. اين طوري واقعاً ايدهآل ما نيست. يا بالاخره فضايي كه در دانشگاهها وجود دارد خيلي مطلوب نيست؛ دانشجو خيلي راحت نميتواند حرفش را بزند. ديده شده كسي حرف زده بعداً محروم يا بازداشت شده است. اينها اشكالاتي است كه امروز وجود دارد.
و در باب استقلال فرهنگي هم ايشان روي استقلال فرهنگي و اعتماد به مكتب تأكيد دارد كه ما فكر نكنيم اسلام براي اداره جامعه كافي نيست و بايد از مكاتب بيگانه استفاده بكنيم. نبايد نسبت به فرهنگ غربي خودباختگي داشته باشيم، احساس خود كمبيني داشته باشيم يا از نظر سبك زندگي كم كم متأثر از آنها بشويم. خب ميبينيم كه يك نقصهايي در اين زمينهها وجود دارد. ما در بعضي زمينهها داريم به سبك زندگي غربي نزديك ميشويم. حساسيتهاي ما نسبت به خيلي از مسائل فرهنگي كمتر شده است. اينها مهم است چون بالاخره واقعيت انقلاب ما فرهنگي بوده و تمام اين زحمات و تلاشهايي كه شده و هر مقدار پيشرفت صنعتي و علمي هم كه بكنيم باز همه اينها براي آن است كه اهداف اسلام پياده بشود و آن زندگي اسلامي در كشور ما پياده بشود و الگويي بشود براي ساير كشورهاي اسلامي و بلكه براي دنيا، ولي اگر بنا باشد ما مثلاً پيشرفتهاي علمي و صنعتي داشته باشيم اما از نظر سبك زندگي كم كم به روش غربي نزديك بشويم اين واقعاً نقض غرض است و با آن اهداف اوليه انقلاب سازگار نيست. نگاهي به فيلمهاي سينمايي، ظاهر جامعه و وضعيت حجابي كه داريم نشان ميدهد حساسيتي كه مردم قبلاً داشتند الان ندارند. اينها مهم است و نشان ميدهد كه ما از آن مسير اصلي منحرف شديم. يا در باب اخلاق و معنويت و پيوندي كه بايد با عدالت داشته باشد دچار نقص هستيم. پشتوانه عدالت در اسلام معنويت و اخلاق است. اسلام نخواسته عدالت را با زور اجراء و پياده بكند، خواسته از راه برادري و اخوت اسلامي اين كار انجام بشود. ما در اين زمينهها به اندازه كافي كار نكردهايم. يا مثلاً دررابطه اخلاق با سياست، ما گاهي واقعاً روش ماكياولي داريم كه براي رسيدن به هدف از هر وسيلهاي استفاده ميكنيم، اخلاق را زير پا ميگذاريم، با آبروي مردم بازي ميكنيم و كم كم عادي ميشود. بزرگان هم گاهي سكوت ميكنند و اين جور كارها را تأييد ميكنند. خب اينها همه در واقع يك نوع پسرفت و يك نوع انحراف از مسير اصلي انقلاب است.
يا نگاهي كه ما مثلاً به مسئله ولايت فقيه داريم، برداشتي كه از اين اصل داريم گاهي واقعاً برداشت درستي نيست، من فكر ميكنم با آن نگاهي كه شهيد مطهري داشته متفاوت است. البته ايشان فرصت نكردند كه تئوري خودشان را در باب ولايت فقيه به طور كامل بيان بكنند و اگر بودند قطعاً اين كار را ميكردند، ولي جسته و گريخته مطالبي دارند. ايشان ميگويد فقيه نقش ايدئولوگ را دارد و ولايت فقيه ولايت ايدئولوژيك است يعني در واقع ما يك مكتب شناس را در رأس حكومت قرار ميدهيم تا حكومت از جاده اسلام خارج نشود يعني در واقع بيشتر نقش نظارت دارد. ولي اين برداشتي كه يك عدهاي دارند كه ما هر كاري ميخواهيم بكنيم اول بايد اجازه بگيريم و بپرسيم، حتي نهادهاي قانوني هم در مسائل مهم از خودشان اراده و اختياري ندارند حتماً بايد سؤال كنند و بپرسند، اين واقعاً يك برداشت غلطي است. نگاهي كه مثلاً در بين برخي نمايندگان مجلس است به نظر من به كشور ضربه ميزند و مسئوليت همه كاستيها را به سمت رهبري سوق ميدهد در حالي كه ما اين را نميخواهيم بگوييم. ما ميخواهيم بگوييم ايشان نظارتي دارد وكشور مجرياني دارد و از آن طرف ناظري داريم به نام مجلس، قانونگذاري به نام مجلس و هر كسي كار خودش را انجام ميدهد و اينكه بگوييم همه جزئيات با اجازه رهبري است و همه چيز با دستور ايشان است، اين اصلاً نه به صلاح كشور است و نه با اصل ولايت فقيه جور در ميآيد.
به نظر من اين نگاهها بايد اصلاح بشود. ممكن است يك كسي در يك مسئله تخصصي نظريهاي غير از نظريه ولي فقيه داشته باشد، بايد بتواند اين را اعلام كند. ولي الان فضا اين جور نيست و اگر كسي اعلام كند ميگويند ضد ولايت فقيه است. در مسئله استيضاح وزير كار رهبري فرمودند كه استيضاح كار غلطي بود. من گفتم غلط نبود منتها اگر ايشان قبل از استيضاح ميفرمودند يعني حكم ميكردند ما انجام نميداديم. التزام به ولايت فقيه در مرحله عمل است در مرحله عمل التزام داشته باشيم نه در مرحله فكر و نظر كه بگوييم تمام افكار ما بايد همان افكار ولي فقيه باشد. هر كس ممكن است نظر ديگري داشته باشد ولي در عمل آن جائي كه ايشان دستور ميدهند و حكم ميكنند ما بايد اطاعت كنيم. خب همين مسئله حتي براي بعضي نمايندگان مجلس قابل درك نبود. ميگويند وقتي ايشان ميگويد غلط است، پس حتماً غلط است، در حالي كه من ميگويم درست بود، براي اينكه ما فكر كرديم، نشستيم بررسي كرديم اين وزير يك سال است دارد با قانون بازي ميكند، مجلس هم نميتواند سكوت كند، بايد يك اقدامي بكند.
به هر حال ميخواهم بگويم يكي از مشكلات ما همين مسئله است و به نظر من مسئله بسيار مهمي است و من در اين چند سالي كه نماينده بودم احساس ميكنم يكي از بزرگترين مشكلات ما برداشت غلط برخي افراد مخصوصاً اصولگراها از اصل ولايت فقيه است و باعث بدبختي كشور شده است. در سال 88 شايد 90 درصد اصولگراها ميگفتند ادامه مديريت آقاي احمدينژاد به صلاح كشور نيست. ما ميگفتيم خب بياييد بر يك نفر ديگر توافق كنيم تا اين داستان تمام شود. ميگفتند بسيار كار خوبي است. ولي بعد از مدتي ميديديم كه ميگويند ما احساس ميكنيم ميل آقا نيست، با فلاني ملاقاتي داشتيم احساس كرديم كه نظر آقا چنين است. مكرر ميگويند نظر آقا. شما چه كار به نظر آقا داريد، خودتان تصميم بگيريد. وقتي ايشان احساس كنند شما روي آقاي الف اجماع كرديد خب ايشان هم مخالفت نميكنند. اصلاً قوه ابتكار را از خودشان گرفتند، قوه ابداع و ابتكار كه بتوانند تحول ايجاد كنند ندارند. يك كلمه"آقا" ياد گرفتهاند اين روش درست نيست. من اين مدتي كه مجلس بودم فهميدم واقعاً ما چه ضربهاي از اين برداشت غلط ميخوريم. فرض كنيد يك طرحي را يك عده نمايندهزحمت ميكشند آماده ميكنند، از كميسيوني، جايي ميآورند، 5-6 ماه كار كارشناسي شده، يكدفعه يكي ميگويد ما پيش آقا بوديم نظرشان راجع به موضوع مخالف بوده ديگر تمام ميشود و بايگاني ميشود. حالا اصلاً نقل قول درست بوده يا غلط هم معلوم نيست. خب اين اصلاً درست نيست و معناي ولايت فقيه اين نيست كه در جزئيات، مكرر نقل قول كنيم و دست همه را ببنديم. به نظر من نحوه اجراي اصل ولايت فقيه خيلي مهم است.
* به نظرم ميتوانيم بگوييم بعضي از مشكلاتي كه امروزه وجود دارد، آثار اجتماعي همان رويكردي است كه ما آن را در راستاي نگاه شهيد مطهري نميدانيم. من احساس ميكنم بعضي ناپايبنديها به ظواهر و شعائر اسلامي كه در جامعه ديده ميشود به همين خاطر باشد، يعني آن نقطه تعادلي كه در نگاه شهيد مطهري بين عقلانيت و احساسات بر قرار شده بود و مخاطب خود را با دليل و برهان اقناع ميكرد به هم خورد و آن مهندسي از بين رفت. وقتي آن مهندسي از بين برود، خواب و خيال و شعار جاي آن را ميگيرد. ما نميتوانيم صرفاً با عزاداري و خواب و خيال و با شور گرفتن در سينه زني جوانان تحصيل كرده را كه هر روز تعدادشان بيشتر ميشود قانع كنيم. اين نكته را تصديق ميفرماييد؟
مطلب بسيار مهمي است، يعني اين كه ما بخواهيم مردم را و خصوصاً جوانان را صرفاً با احساسات و عواطف رو به اسلام بياوريم كافي نيست. ما نميتوانيم فقط با مداحي و شعر و شاعري و تحريك احساسات، افراد را به سمت اسلام دعوت بكنيم و اگر چنين كنيم اثر آن پايدار نيست. البته اصلش خوب است و بايد باشد ولي اين كه كار را منحصر به اينها بكنيم كه گاهي همينطور شده، درست نيست. مثلاً فرض كنيد در ايام محرم و ايام تاسوعا و عاشورا در مساجد كه ميرويم ميبينييم دو سه ساعت عزاداري، سينهزني و شعار است و گاهي سخنراني اصلاً نيست يا همان مداح يك چيزهايي ميگويد، حرفهايي ميزند كه درست نيست. من ميخواهم بگويم اين باعث گرايش پايدار مردم و جوانان به سمت اسلام نيست يعني در حد همان احساس باقي ميماند و ممكن است از بين برود و زائل بشود، يعني مادام كه اقناع عقلي نباشد آن فكر ماندگار نميشود و ريشه در روح انسان نميدواند. اين شبيه - ممكن است تشبيه خيلي درستي نباشد- آن كاري است كه قبل از انقلاب بعضي از گروههاي مبارز انجام ميدادند كه ميآمدند يك تفاسير مادي از مباني اسلامي ميكردند و چون گرايش به ماركسيسم داشتند ميخواستند اسلام را باب طبع روز بكنند تا جوانها بپذيرند لذا خيلي از مفاهيم معنوي و ماوراء طبيعي را تفسير مادي ميكردند. خب وقتي كه محتوا را يك محتواي مادي ميكردند و فقط يك پوستهاي از اسلام باقي ميماند بعد از مدتي آن پوسته هم شكسته ميشد و از بين ميرفت و كم كم به مكاتب بيگانه گرايش پيدا ميكردند. الان هم همينطور است. وقتي شما بخواهيد مردم را صرفاً با احساسات حفظ كنيد، صرفاً با مداحي و سينه زني بخواهيم مردم را به سمت اسلام بياوريم اين خيلي ماندگار نيست و فقط پوستهاي از اسلام باقي ميماند ولي محتوا خالي است، لذا اين پوسته هم پس از مدتي از بين ميرود. شما ميدانيد و ديديد كه شهيد مطهري در همين جور مناسبتها يك سخنراني كامل و پرمحتوا انجام ميداد و بعد هم 15-10 دقيقه يك روضه خوب ميخواند. اول عقل طرف را قانع ميكرد بعد از آن، از عواطف و احساسات هم غفلت نميكرد. حتي در بحث تحريفات درواقعه تاريخي كربلا كه ايشان ميگويند خيلي از اين حوادث تحريف شده و دروغهايي گفته شده و ما نيازي به اين دروغها نداريم، در آخر خودش يك روضه درست و حسابي ميخواند كه اگر ميخواهيد درست روضه بخوانيد روضه درست اين است. يكطرفه نميرود كه خيلي روشنفكري بشود مثل سالهاي 57-56 كه يك عده خيلي روشنفكر شده بودند و ميگفتند اصلاً روضه نبايد بخوانيد. اين اواخر ميآمدند ديكلمه ميكردند و خيلي حالت روشنفكري بود. خودم در اين باره يك خاطرهاي دارم. فكر كنم سال 56 بود، يك شب عاشورايي پدرم گفتند امشب برويم يك جايي كه خيلي روشنفكري نباشد. مساجد مهم همه تيپ روشنفكري بود، مثلاً ميگفتند "حسين آن روح بلند"، خيلي شعار ميدادند، حالت شاعرانه داشت نه، روضهاي بود و نه چيزي. خودشان هم ممنوع المنبر بودند، گفتند برويم يك جايي كه يك مقدار سنتي باشد، روضهاي باشد. رفتيم همان مسجد محل، نشستند كنار امام جماعت - و هنوز مراسم شروع نشده بود- ولي حضار اين قدر سيگار ميكشيدند كه فضا پراز دود سيگار شده بود و بعد هم مداحيهاي خيلي سبك بود. ايشان بلند شدند و آمدند بيرون و گفتند آن طرف كه روشنفكري است، اين طرف هم كه عوامانه است و مطلبي ندارد و يك مشكلي بود.
لذا اينكه اين تعادل واقعاً ايجاد بشود و رعايت بشود خيلي مسئله مهمي است و اين به نظر من يك نقصي است در كار تبليغ اسلامي ما. به نظر من كار روحانيت و حوزههاي علميه است كه به اين مسائل واقعاً اهميت بدهند، همان سبك ايشان را دنبال كنند. در بحث ماديگري هم ميبينيد ايشان كتابي به نام علل گرايش به ماديگري دارد. بالاخره پديدهاي پيدا شده به نام ماديگري، ايشان سراغ عللش ميرود كه چرا عدهاي گرايش به ماديگري پيدا ميكنند. اول بياييم ريشهها را پيدا كنيم. وقتي علل پيدا شد ميتوانيم اينها را از بين ببريم كه اين گرايش هم پيدا نشود. امروز هم همينطور است. گرايشات فكري غلط يا گرايشات عملي غلط مثل گرايش به شبكههاي ماهوارهاي، خب يكي از راههاي مبارزه با آن اين است كه علل آن را پيدا كنيم، ببينيم اين علل چيست. روشن است كه يك مقداري از باب هوا و هوس است، يك سلسله جاذبههايي است كه وجود دارد و آن بحث اخلاقي است. ولي يك مقداري از آن هم بالاخره يك عللي دارد كه ما ميتوانيم اينها را برطرف كنيم و مشكل را حل كنيم، شايد يك نقصي در خبررساني ما وجود دارد. نقصي در برنامههاي ما وجود دارد. اين نگاه به اصطلاح ريشهيابي، نگاه علت محوري بسيار مهم است.
* اشارهاي كرديد به اينكه شهيد مطهري فرصت نكردند بعد از انقلاب انديشههاي سياسيشان را مدوّن كنند. شايد بتوانيم بگوييم شهيد مطهري در همين فرصت كم و شفاف نبودن افقها، بر دو موضوع تأكيد ميكردند، يكي اينكه روي بحث آزادي فكر و عقيده خيلي تأكيد داشت و براي ايشان روشن بود كه نظام بايد با محور جمهوري اسلامي، دمكراتيك باشد و خودش آن روز قويترين و مبناييترين توجيه و تفسير را از تركيب جمهوري اسلامي ارائه كرد. و ديگر اينكه در رابطه با ولايت فقيه،همانطور كه اشاره كرديد، خيلي شفاف گفته بودند كه ولايت فقيه در واقع يك رهبري ايدئولوژيك است و اين منافاتي با دمكراتيك بودن نظام ندارد. شهيد مطهري چون دستش پر بود و دلش هم قرص و محكم بود ابائي نداشت از اين كه بگويد ما اسلام را عرضه ميكنيم، مردم خواستند ما در خدمتشان هستيم، نخواستند هم ما دوباره سرگرم تبليغ شده و دوباره تبل?غ ميكنيم يعني بنا بر اين نيست كه با هر ضرب و زوري خودمان را تحميل كنيم.
درست است، نگاهي كه ايشان راجع به ولايت فقيه داشت كه ولايت فقيه يك ولايت ايدئولوژيك است، با آن نگاهي كه ايشان نسبت به روحانيت داشت، مكمّل هم هستند و اين نشان ميدهد كه ايشان نظرش درباره اين تفسير از ولايت فقيه جدّي بوده است. ايشان ميگويد روحانيت حتي در جمهوري اسلامي نبايد پست اجرايي دولتي بگيرد مگر اضطرارا. بايد همچنان در كنار مردم باشد و استقلال خودش را از دولتها حفظ بكند و امتياز روحانيت شيعه نسبت به روحانيت اهل تسنن بوده كه هميشه مستقل از دولتها بوده ودر نتيجه قادر به ايجاد نهضتها وحركتهاي اجتماعي بوده است. ولي از آن طرف هم چون ارتزاقش از راه مردم بوده، معمولاً دچار عوامزدگي شده است. بر عكس روحانيت اهل سنت كه چون وابسته به دولتها بوده آن استقلال را نداشته ولي عوامزده هم نبوده و ميتوانسته با نقاط ضعف مردم مبارزه بكند. ايشان ميگويد اين استقلال روحانيت شيعه همچنان حتي در جمهوري اسلامي بايد حفظ بشود يعني روحانيت نبايد به اصطلاح دولتي بشود لذا ميبينيد كه ايشان معتقد بود كه خلاصه روحانيت همان نقش نظارت را حفظ بكند، نفوذ كلام خودش را حفظ بكند. حالا نميدانم امروز اگر ايشان بود چه جور برخورد ميكرد.
* لطفاً گزارشي از آخرين وضعيت آثار شهيد مطهري ارائه بفرماييد.
همين روزها يك كتاب جديدي از ايشان منتشر ميشود به نام "انسان شناسي قرآن". چون خودشان در آن مباحث اين عنوان را به كار بردند ما همين عنوان را براي اين كتاب انتخاب كرديم. مباحثي بوده در سال 50 و 51ظاهراً در جمع معلمان و دبيران مدرسه علوي بوده است. آنجا بحثهايي ميكنند درباره جهان شناسي قرآن و درباره انسان شناسي قرآن، كه مباحث نو و جديدي دارد. البته مباحث مشترك با ساير آثارهم دارد ولي مثلاً درباره روش هندي در تربيت نفس، تربيت روح، درباره اصول هشتگانه يوگا يك بحثهايي دارند كه جالب است، مطالب جديدي است و فكر كنم همين هفته با حجم 296 صفحه از چاپ خارج ميشود انشاءالله.
الآن مشغول جلد 29 مجموعه آثار هستيم، منتها مسئوليت ما در مجلس باعث شده كه كارها يك مقداري كند شود و از اين بابت خود من ناراحتم و از خدا ميخواهم توفيق بدهد اين كارها انجام بشود چون من از هيچ كاري به اندازه اين كار لذت نميبرم. يك كتاب از ايشان كه آماده و منتشر ميشود واقعاً لذتش براي ما بيشتر از هر چيز ديگري است اما من مقيد هستم كه حتماً اين كارها را ما خودمان ببينيم و به افراد اعتماد نميكنيم. تجربه نشان داده گاهي دست ميبرند، تغيير ميدهند لذا ما روي اين قضيه تعصب داريم، روي كلمات تعصب داريم و دقت ميكنيم. بنابر اين چون خودم حتماً بايد وقت بگذارم يا محمد آقاي ما كه روحاني است، كار طول ميكشد.
* مجموعه آثار چند جلد است؟
اگر ما يادداشتها را جزء مجموعه آثار بياوريم زياد ميشود ولي خود آثار الان 28 جلد است، دو جلد ديگر شايد مانده باشد كه 30 جلد ميشود. يادداشتها اخيراً تا جلد 12 بيرون آمده و فكر ميكنم 14 جلد بشود. و اگر اين 14 جلد را هم بخواهيم در مجموعه آثار بياوريم خب طبيعي است كه شايد 10 جلد اضافه بشود و مجموعه آثار به 40 جلد برسد. بالاخره اينها هم جزء آثار ايشان است و قاعدتاً بايد در نهايت به سبك همين مجموعه آثار در بيايد.
* با توجه به تسلط و اشراف شما به اين آثار، چه راهكاري را براي استفاده بهتر يا كارآمدتر از آثار ايشان در محيط دانشگاهي و حوزوي به جوانان پيشنهاد ميكنيد؟
من معتقدم بهترين راه، مطالعه آزاد اين كتابهاست يعني افراد بدون هر گونه اجباري خودشان علاقهمند بشوند كه اين كتابها را مطالعه بكنند. شخصاً معتقدم اگر افراد يكي دو تا از آثار ايشان را مطالعه بكنند خود به خود علاقهمند ميشوند. مطالعهشان هم بر اساس نيازشان باشد. اين طور نباشد كه مثلاً بگويند به ترتيب حروف الفبا شروع به خواندن ميكنم يا مثلاً از ساده به مشكل مطالعه ميكنم. پيش خود محاسبه كند كه مثلاً الان چه سؤالات فكري برايش مطرح است و متناسب با آن از آثار استاد استفاده كند. چون خيلي فرق است بين كسي كه اول تشنگي پيدا كرده بعد آب بخورد و كسي كه چون حالا يك آبي در دسترس او است استفاده ميكند، اگر اول كسي تشنه شده باشد، دنبال جواب يك سؤالي باشد و بعد برسد به يك كتابي از شهيد مطهري، اين خيلي مؤثرتر است تا كسي كه همين طوري بدون انگيزه شروع كند اين كتابها را به ترتيب مطالعه كند، اين اثرش كمتر است. به قول مولوي"آب كم جو تشنگي آور به دست". من نمونههايي دارم از افرادي كه ميگفتند يك كتاب شهيد مطهري ما را يكدفعه نجات داد. مثلاً يك گوينده قديمي تلويزيون بود، ميگفت من قبل از انقلاب در دوره دانشجوييام نسبت به كل دنيا، نسبت به عدالت و اينكه دنيا به عدالت برپاست واين كه خدا عادل است، شك كرده بودم. چون بيعدالتيها را ديده بودم واقعاً به بن بست و پوچي رسيده بودم و به مرز خودكشي رسيده بودم. گفت به طور تصادفي به كتاب عدل الهي شهيد مطهري بر خوردم و آن را خواندم و حتي ايشان را هم نميشناختم، يكدفعه احساس كردم اين همان چيزي است كه من دنبالش بودم. گفت پس از آن كه اين كتاب را خواندم، اصلاً نگاهم به دنيا عوض شد و همه آن فكرها از ذهن من رفت.
خب خيلي فرق ميكند كسي با اين حالت كتاب ايشان را مطالعه كند تا اينكه بگوييم همين طوري كتاب ايشان را شروع كند بخواند. لذا جوانان هم به نظر من ببينند در چه زمينهاي بيشتر سؤال دارند، همان كتاب را انتخاب كنند و بخوانند. اجبار بر مطالعه اين كتابها هم شايد آثار منفي داشته باشد. مثلا براي ارتقاء رتبه اداري يا براي استخدام كسي بگويند اين كتاب را امتحان بدهيد. اينها ممكن است آثار سوئي داشته باشد. لذا راههاي ديگري براي اين كارها انتخاب بشود بهتر است كه افراد با علاقه بخوانند. ما به موارد اين چنيني برخورديم، افرادي بودند كه چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب، به مجاهدين خلق گرايش پيدا كرده بودند و با خواندن يكي دو تا از آثار ايشان نجات پيدا كردند.
به هر حال به نظر من آثار ايشان يك سرمايهو واقعاً يك منبع بسيار خوبي است كه در اختيار ما است و خيلي از ماها غافليم. من گاهي اين جور تشبيه ميكنم، مثل اين است كه كسي بخواهد فيزيك را به زبان ساده بخواند و اگر بخواهد به كتابهاي تخصصي مراجعه كند خيلي مشكل است ولي فرض كنيم كه انيشتين آمده فيزيك را به زبان ساده نوشته. خب او بايد مراجعه بكند به اين كتاب و آن را بخواند، اگر نخواند ضرر كرده. الان هم همينطور است. شهيد مطهري آمده معارف اسلامي را با زبان روز، زبان ساده بيان كرده، گاهي مفاهيم خيلي بلند فلسفي را در يك قالب خيلي ساده و رواني ريخته و بيان كرده و لذا حيف است كه آدم نخواند. به جاي اينكه برود 15-10 سال تحصيل بكند همين آثار شهيد مطهري را بخواند كلّي از همان معارف را به دست ميآورد. رهبر انقلاب يك جملهاي دارند ميفرمايند اگر كسي آثار شهيد مطهري را به طور كامل بخواند و بفهمد، به يك سطح راقي از معارف اسلامي رسيده. خب اين واقعاً خيلي مهم است كه ما اين فرصت و اين سرمايه را از دست ندهيم.
منبع:روزنامه جمهوری اسلامی