تازه های کتاب
تازه های انتشارات کتاب ناب
بایسته های فرهنگ
سازمان های فرهنگی
- شورای وزارت خانه های فرهنگی، گامی درجهت تحقق حکمرانی فرهنگی
- حکمرانی فرهنگی
- برنامه اصلاحات معاونت فرهنگی
- حکمرانی در شکل کلان نیاز دارد، بداند در کجا سفت و کجا منعطف باشد
- انتصاب دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور
- نادره رضایی، معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
- فعالیتهای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در جهت اهداف انقلاب اسلامی است
مسائل نظری
حوزه علمیه
دانشگاه
- انتشار کتابهای فقهی درباره مسائل روز
- گزارشی از حضور استاد احمد مبلغی در مجمع جهانی فقه اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ظرفیتها و چالشهای استفاده از فقه در تقنین
- حجاب امری اجتماعی، با امکان قانونگذاری
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- کسانی که در اصول تابع دیگران باشند، نباید خود را مجتهد بدانند
- تمدید مهلت ارسال اثر به پنجمین دوره انتخاب کتاب برگزیده دانشگاهی
- بازسازی منابع تاریخی مفقود شیعه
- رتبهبندی علمی دانشگاهها، پژوهشگاهها و مؤسسات آموزش عالی وابسته به حوزه علمیه قم
- انتصاب ریاست نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها
- ۱۳ دانشگاه ایرانی در جمع هزار دانشگاه برتر دنیا
- ضرورت پردازش دادههای علمی و کتابخانهای
- دکتر محسن جوادی معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
علمی آموزشی
علمی پژوهشی
هنر
- وضعیت فلسفه در سده اخیر حوزه علمیه قم
- فقهی که بخواهد نظریهپرداز باشد، در بستر درسهای تخصصی و پژوهشهای آزاد شکل میگیرد
- ضرورت پرداختن به مکتب فقهی و اصولی امام خمینی (ره)
- قطب فرهنگی اسلام «عقل» است
- مدیر حوزه های علمیه خواهران کشور انتخاب شد
- جامعه الزهراء س یادگاری پربرکت از حضرت امام ره
- تغییر و تحول در نظام آموزشی حوزههای علمیه
اخبار و مسائل کتاب
نقد و معرفی کتاب
- برنامه اصلاحات معاونت فرهنگی
- حکمرانی در شکل کلان نیاز دارد، بداند در کجا سفت و کجا منعطف باشد
- فعالیتهای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در جهت اهداف انقلاب اسلامی است
- برگزیدگان همایش بیست و پنجم کتاب سال حوزه
- صدور پروانه فعالیت کتابفروشان
- مصوبات جلسات 645 تا 647 هیات انتخاب و خرید کتاب
- علیرضا مختارپور، رئیس کتابخانه ملی و مهدی رمضانی، سرپرست نهاد کتابخانههای عمومی کشور شد
اقتصاد
اجتماعی
- باید امید آفرینی کنیم
- طرح اصلاح قیمت بنزین می توانست بهتر از این اجرا شود
- خواستار استمرار معافیت مالیاتی اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه هستیم
- در عرصه جنگ اقتصادی، به طور قاطع دشمن را عقب می زنیم
- دولت خسته نیست
- فعالیت 11 هزار و ۹۰۰ رسانه دارای مجوز در کشور
- افرادی که نفوذ پیدا می کنند داغترین شعارهای حاکمیتی را میدهند
- وفاق ملی ضرورت تداوم انقلاب اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ثبتنام بیمه درمان تکمیلی اصحاب فرهنگ، هنر، رسانه
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترجوادی
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترصالحی
- نگاهی به اندیشه آیت الله هاشمی رفسنجانی ره
1391/11/04 17:27
تراث پژوهی امامت، نهالی در تند باد حوادث/سید علی شهرستانی
حجت الاسلام والمسلمین سید علی شهرستانی- هر قدر که میراثِ کهنِ امامت را بیشتر و بهتر احیا کنیم، پشتوانه مذهبی و اعتقادیِ ما نیز قویتر و کارآمدتر خواهد شد. خلاصه ای از زندگی نامه حجه الاسلام […]
حجت الاسلام والمسلمین سید علی شهرستانی- هر قدر که میراثِ کهنِ امامت را بیشتر و بهتر احیا کنیم، پشتوانه مذهبی و اعتقادیِ ما نیز قویتر و کارآمدتر خواهد شد.
خلاصه ای از زندگی نامه حجه الاسلام والمسلمین سید علی شهرستانی دام عزه
سید علی شهرستانی در 28 رمضان سال 1377 هجری قمری برابر با 1337 شمسی در شهر کربلای معلی، در خانواده ای علمی مذهبی و از نیای فقیه پرور بدنیا آمد. پدر وی مرحوم آیةالله سید عبدالرضا شهرستانی از عالمان بنام کربلا و مادر ایشان فرزند آیة الله سید محمد طاهر بحرانی از عالمان بزرگ آن دیار بود.
او پس از آموختن دروس آغازین، تحصیلات خود را در حوزه علوم دینی کربلا ادامه داد و تا پایان لمعتین به فراگیری علوم حوزوی اهتمام ورزید. در سال 1356 شمسی بر اثر ظلم بعثیان حاکم بر عراق به اتفاق والدین خویش کشور عراق را به مقصد ایران ترک نموده، در شهر مقدس مشهد سکنی گزید، و تحصیلات حوزوی را نزد بزرگان آن حوزه ادامه داد.
مکاسب را از محضر مرحوم آیة الله میرزا علی فلسفی، رسائل و کفایه را در محضر آیة الله سید حسن مرتضوی و منظومه را در محضر آیة الله سید عزالدین زنجانی فراگرفت. پس از اتمام سطح، در دروس خارج حضرات آیات میرزا علی فلسفی ، سید ابراهیم علم الهدی، سید حسن مرتضوی و سید حسین شمس شرکت نموده و به تقریر دروس ایشان پرداخت.
در سال 1358 در کنار شرکت در درس ها با نگارش مقالاتی چند در مجله های الارشاد، الجهاد، نداء الاسلام، تراثنا، المصباح و غیره و تالیف کتاب در زمینه فقه مقارن، امامت، دفع شبهات، لغت و علوم قرآن و حدیث و به فعالیت های فرهنگی بصورت متمرکز پرداخت.
کتابهای تألیفی ایشان به زبان عربی بوده و برخی از آنها به زبانهای فارسی، انگلیسی، اردو، اندونزی، فرانسوی و ترکی از طرف موسسه انصاریان، مجمع جهانی اهل البیت علیهم السلام، مؤسسه امام علی علیه السلام و مؤسسه مؤمل در لکهنو هندوستان و اندونزی ترجمه شده است.
کتاب ایشان با نام منع تدوین الحدیث ، با پیشنهاد دکتر محمد عمارة و تصویب شیخ دانشگاه الازهر طنطاوی به عنوان کمک درسی در دانشکده اصول دین دانشگاه الازهر قاهره انتخاب شده است.
تالیفات:
ـ وضوء النبی (در 5 جلد). که سه جلد آن به چاپ رسیده و دو جلد دیگر آماده چاپ است. ترجمه جلد اول آن که مربوط به بررسی های تاریخی است، چاپ شده است.
ـ منع تدوین الحدیث. ترجمه انگلیسی و فارسی آن چاپ شده و ترجمه زبانهای ترکی ، مالایو، فرانسوی و اردو به پایان رسیده است.
ـ تاریخ الحدیث و مؤثرات الهوی والموروث الجاهلی علیه. ترجمه فارسی آن به نام جستاری در تاریخ حدیث به چاپ رسیده است.
ـ حی علی خیر العمل الشرعیة والشعاریة (جلد اول از موسوعة الأذان). فارسی آن بنام پژوهشی درباره اذان چاپ شده است.
ـ اشهد ان علیاً ولی الله بین الشرعیة والابتداع (جلد سوم از موسوعة الأذان) فارسی آن بنام جایگاه اشهد ان علیاً ولی الله در اذان به چاپ رسیده است.
ـ المنهج الاستدراکی النقدی فی اللغة. ترجمه فارسی آن آماده چاپ است.
ـ من هو الصدیق ومن هو الصدیقة. ترجمه فارسی تحت عنوان تاملی در مفهوم یک لقب و اردوی آن بنام صداقت القاب به چاپ رسیده است.
ـ زواج ام کلثوم الزواج اللغز . ترجمه فارسی بنام معمای ازدواج ام کلثوم و اردوی آن بنام عقد ام کلثوم چاپ شده است.
ـ التسمیات بین التسامح العلوی والتوظیف الأموی . ترجمه فارسی آن تحت عنوان نام خلفا بر فرزندان امامان بن مایه ها و پیرایه ها چاپ شده است.
ـ توثیق فقه الامامیة من الصحاح والسنن . ترجمه فارسی آن بنام با اندیشوران مسلمان به چاپ رسیده است.
ـ الصلوة خیر من النوم الوجه الاخر (ترجمه فارسی آن با عنوان بانک خلافت در اذان آماده چاپ می باشد)
ـ وضوء عثمان بن عفان من النشأة الی الانتشار.
کتابهای آماده چاپ:
ـ الذکر المحفوظ قراءة جدیدة فی تاریخ جمع القرآن و ما قیل فی تحریفه.
ـ الصلاة خیر من النوم شرعة ام بدعة (جلد دوم از موسوعة الأذان).
ـ موسوعة صلاة النبی (سه جزء آن آماده چاپ است : 1ـ جزئیت بسملة 2ـ قبض و ارسال 3ـ آمین).
گفتگـو
اگر نیم نگاهی به تاریخ فرازمند تشیع بیندازیم و دیگر بار آن را بازکاوی کنیم، خواهیم دید که دانشوران اسلامی، اعم از شیعه و سنی، درباره موضوع پرارج امامت، به تمامی و با کمال جدّیت، کتابها نوشته و گاه جانها دادهاند. کافی است گذرا و شتابان به فهرست کتابهایی که درباره امامت نوشته شده اند، نگاهی بیندازیم تا در اندک زمانی از آثار پر برگ امامت آگاه شویم. با این حال، آیا امروزه نیازی هست تا دیگر بار دفتر تحقیق را بگشاییم و درباره امامت پژوهش کنیم؟
به عبارت دیگر، آیا امروزه دلیل قانع کنندهای برای پژوهش در حوزه امامت داریم؟ آیا اساساً موضوع امامت درخور بازکاوی هست یا نه؟
شهرستانی:
بسم الله الرحمن الرحیم.
گفتنی است، در این زمینه هم دلیل قانع کننده داریم و هم موضوع امامت، شایسته بازکاوی و پژوهش بیشتر است؛ زیرا مخالفان تشیع همواره از هر دو روش بر ضد ما استفاده میکنند. برای مثال در دو دهه اخیر، مراکزی تأسیس شدهاند که با عنوانهای: «الال»، «الصحابة»، «جمیعة الال والصحابة»، «مبرة الال و الصحابة» و جز اینها علیه شیعیان در کشورهایی نظیر کویت، بحرین و عربستان سعودی فعالیت میکنند. هدف آنها در ظاهر، ایجاد رابطه دوستی میان صحابه و اهل بیت علیهم السلام است. کتابهایی هم در این باره نوشتهاند؛ مانند: الروض الناظر فی سیرة الإمام أبی جعفر الباقر، الأسماء والمصاهرات بین أهل البیت والصحابة و دهها کتاب دیگر که هدفی جز تظاهر به رابطه دوستانة اهل بیت علیهم السلام با صحابه ندارند.
آنان قصد دارند تا مثلاً فقه جعفری و باقری را که همان فقه پیامبر اکرم ص است، با ترفندها و ساز و کارهایی دقیقاً مطابق با باورهای صحابه معرفی کنند. می خواهند بگویند اهل بیت علیهم السلام در مسائل اختلافی نظرشان نظر عامه است، لیکن شیعیان در زمان های متأخر آن را تغییر داده اند.
روش دیگر آنها این است که بگویند ازدواج بعضی از اهل بیت علیهم السلام با گروهی از صحابه، گویای دوستی و روابط مسالمتآمیز بین آنان است. شایان ذکر است، پیشینیان چنین شیوه هایی را به کار نمیبردند و این شبهات و روش ها جدیداند. معتقدان به این مسئله، هدفی جز تضعیف و تخریب چهره شیعیان و بزرگان ایشان ندارند. یگانه هدف آنان از بیان مسائلی نظیر تطوّر فکر شیعی و فرآیند تکامل آن نیز که از زبان طرفداران و هوادارانِ آنان صادر می شود، این است که شیعیان را گروهی افراطی بنمایانند و باورهای آنان را با اندیشههای امام علی علیه السلام یا امام صادق علیه السلام مغایر نشان دهند.
بنابراین از دیدگاه آنان، اندیشه شیعه تطور و تحول یافته است و آن چیزی نیست که در زمان اهل بیت علیهم السلام بود.
باید بکوشیم تا پاسخگوی چنین شبهاتی باشیم. در این راه میتوان از امکانات و فناوریهایی نظیر ماهواره، سینما و اینترنت بهره برد و شبهات را زدود و جوانان را از سراشیبهای سردرگمی و گمراهی نجات داد.
بیشتر درباره چه موضوعاتی میتوان کار کرد؟ آیا لازم است که روشهای جدید را نظاممند کرده و موضوعی برخورد نماییم؟
شهرستانی:
همه ما میدانیم که مسئله امامت، از مهمترین مسائل دینی و کلامیِ شیعیان است. اگر به میراث کهن شیعه نگاهی بیندازیم، خواهیم دید که درباره امامت بسیار سخن گفته و کتابهای فراوانی نوشتهاند. اما مشکل عمده تمام آن گفته ها و کتابها این است که به زبان امروزی نیست؛ البته طبیعی هم هست، چرا که برای نسلهای پیشین نوشته شده است. امروزه باید با نثری جذاب و به سبک جدید، همان مسائل اعتقادی را بیان کرد تا جوانان ما بیشتر به این مسئله رغبت کنند. در این زمینه، تا جایی باید پیش برویم که بتوانیم برای کودکان نیز برنامه هایی به فراخور فهم و درک آنان تهیه کنیم و آنان را از همان دوران کودکی با آموزه های کلیدیِ امامت، نظیر قدرت، علم، معجزه، ولایت، کرامت و رفتارهای انسانی امامان علیهم السلام آشنا کنیم؛ از این رو، لازم است، به دنبال روشی باشیم که ما را برای رسیدنِ به مطلوبمان یاری کند.
جنابعالی سالهاست که در زمینه امامت تحقیق و پژوهش کردهاید؛ بیراه نیست اگر بگوییم، سرمایه عمر و جوانی را بر سرِ این راه گذاشتهاید و کاملاً به کاستی ها و نقایصِ تحقیقات امروزی اشراف دارید. به نظر شما، آیا هنوز هم بخش یا بخشهایی از موضوع امامت هست که کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد؟ و آیا در تمام ابعادِ گوناگونِ امامت، تحقیق صورت گرفته است؟ بیشتر به کدام بُعد آن باید توجه شود، هم از نظر موضوع و هم روش؟
شهرستانی:
خدا را سپاسگزارم که امروزه مذهب اهلبیت علیهم السلام ، بیش از هر زمان دیگری، رو به گسترش است و شاید کمتر کسی باشد که صدایی از اسلام یا مذهب تشیع به گوشش نرسیده باشد. اما آنچه ما امروزه پس از اثبات امامت بیشتر به آن نیازمندیم و باید به گسترش، تبیین و انتشار آن بپردازیم، آن است که مرجعیت علمی و فقهیِ اهل بیت علیهم السلام را به اثبات برسانیم. امروزه غالب مستبصران، از مظلومیت و مقهوریت اهل بیت علیهم السلام آگاه هستند.
البته مسئله به همین جا ختم نمیشود؛ صرف این که اهل بیت علیهم السلام مظلوم اند و حق آنان را غصب کردند، کافی نیست. برخی از مستبصران نمیتوانند بپذیرند که احکام فقهی که انجام می دهند، باید مطابق با مذهب اهل بیت علیهم السلام باشد؛ به نظر آنان، برخی از مسائلی را که در گذشته، انجام می دادند، کاملتر یا بهتر از آن چیزی است که امروزه انجام می دهند؛ برای مثال میگویند: شما در وضو فقط پاهایتان را مسح میکنید و ما تمام آن را میشوییم، و این بهتر و کامل تر از آن است. در نماز هم همین طور می گویند؛ شما دست باز میایستید، اما ما دست بسته در برابر خداوند میایستیم و این کار خضوع و خشوع بهتری را می نمایاند. همه مسائل را این گونه مطرح می کنند و بیشتر آنها طبق رأی، استحسان و قیاس است. همه اینها نشان دهنده آن است که مذهب اهل بیت علیهم السلام به خوبی برای آنها نهادینه نشده و به اثبات نرسیده است.
باید بکوشیم تا به آنان ثابت کنیم، مذهب اهلبیت علیهم السلام بی هیچ تفاوتی همان مذهب پیامبر ص است و رأی و قیاس در آن جای ندارد. هنگامی که توانستیم این حقیقت را ثابت کنیم، آنان بهتر میتوانند بپذیرند که فقه ما هیچگونه ایرادی ندارد .
بنابراین باید آنها را از لحاظ مسائل اعتقادی آگاه سازیم و بر گستره بصیرت و بینش آنها بیفزاییم تا در احکام نیز به پیروی از اهل بیت علیهم السلام گردن نهند.
اجازه بدهید مثالی بزنم. ابن خلدون در فصل هفتم مقدمه (باب علم الفقه و فرائض و احکام آن) می نویسد:
اهل بیت با مذهب خودساختشان و فقهی که ویژه آنان است، راه خاص خودشان را در پیش گرفته اند ... ما چیزی از آیین آنها را در دین خودمان سراغ نداریم و از کتاب هایشان روایت نمی کنیم، و اثری از هیچ یک از آنها، جز در همان جاهای خودشان، وجود ندارد.
هم چنین ابن سعد، که یکی از مورخان بزرگ اهل سنت است، در ترجمه « امام باقر علیه السلام » می گوید:
وی ثقه به شمار می آید، علم فراوانی داشت و بسیار حدیث نقل می کرد؛ کسی که بتوان به قولش احتجاج ورزید، از او روایت نکرده است.
برخی از اهل سنت و مستبصران که این سخنان را میبینند، گمان میکنند روایات و احکام اهل بیت علیهم السلام حجت نیست و اعتباری ندارد، در صورتی که اصلاً چنین نیست. ما باید در بحث هایمان سقم این گفتارها را بیان نموده و ثابت کنیم که تمام گفته ها و فرموده های اهل بیت علیهم السلام بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر بزرگوار اسلام ص است. امام صادق علیه السلام در حدیثی میفرمایند:
« إنّ الناس سَلَکوا سُبُلاً شَتّی مِنهُمْ مَنْ أخَذَ بِهَواهُ وَمِنْهُمْ مَن أخَذَ بِرَأیِهِ وَإنَّکُمْ أخَذتُمْ بِأمرٍ لَهُ أصلٌ»؛[1]
« هرگروه از این مردم به راهی میروند؛ برخی از آنها دنباله رو هوای نفس خود هستند و برخی رأیِ خود را در پیش می گیرند. این شما هستید که از امر ریشه داری پیروی میکنید.»
مقصود امام علیه السلام از اصالت داشتن و ریشهدار بودنِ کلامشان این است که تمام سخنان ایشان، بر اساس قرآن و سنت پیامبر ص است.
مفضل بن قیس رمانه می گوید به امام صادق علیه السلام گفتم: اصحاب ما در مسئله ای اختلاف می کنند، می گویم نظر من در این زمینه، همان نظر جعفر بن محمد است! امام علیه السلام فرمود: «بهذا نزل جبرئیل»[2]؛ «جبرئیل، به همین نازل شد.»
به عبارت دیگر، منظور ائمه آن است که گمان نکنید حرفهای ما بیاصل و ریشه است، بلکه تمام آنها معتبر و از معدن وحی است.
روزی یکی از اصحاب از امام صادق علیه السلام درباره مُتعه پرسید. ایشان فرمودند: « برو از عبدالملکِ بن جُرَیْج بپرس!» او رفت و از وی پرسید. عبدالملکِ بن جُرَیج نیز، که از اهل سنت بود، به حلال بودن آن فتوا داد و آن را روا شمرد؛ حتی به آیه متعه هم اشاره کرد. هنگامی که راوی به خدمت امام علیه السلام آمد و نظریه عبدالملکِ بن جُرَیْج را به حضرتش رسانید، حضرت فرمودند: «صَدَقَ وَأقَرَّ به»[3]؛ « عبدالملک، راست گفت و به آن اعتراف کرد.» در اینجا، امام علیه السلام خود پاسخ مسئله را ندادند، بلکه به یکی از دانشوران سُنی حواله می دهند تا حقانیت متعه و سخنان خود را به اثبات برسانند. همه اینها نشان میدهد که فقه اهل بیت علیهم السلام ریشهدار است .
امام صادق علیه السلام هم چنین به برخی راویان میفرمایند که: «بروید از اهل مدینه بپرسید و خبرش را برای ما بیاورید.» هدف ایشان این است که به مخاطبان بفهمانند، نظر ایشان با نظریات دیگر بزرگان، همسو و برابر است.
بنابراین، بیش از هر چیز، لازم است در زمینه مرجعیت فقهیِ اهل بیت علیهم السلام تحقیق و پژوهش کنیم. چرا که این کار تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
سالها پیش از این، در یک سخنرانی در شهر مقدس قم، این مسئله را خاطر نشان ساختم. رساله ای هم با عنوان با اندیشوران مسلمان چاپ شد که میتواند در این زمینه راهگشا باشد. به اعتقاد بنده، چنین تحقیقی یکی از مصادیق احیای امر اهل بیت علیهم السلام است؛ چنان که فرمودند: « رَحِمَ اللهُ مَن أحیا اَمْرَنا» ؛[4] «خدا رحمت کند کسی را که امر ما را زنده کند .» البته فقه اهل بیت علیهم السلام برای ما (شیعیان) حجت است، ولی باید بکوشیم تا حجّیت آن را برای دیگر مذاهب و به خصوص برای مستبصران، آشکار و تبیین کنیم .
آیا چنین شیوهای که فرمودید، همان تبلیغ محاسن کلام اهل بیت علیهم السلام نیست که فرمودند: «إنَّ الناسَ لَو عَلِمُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعُونا»؟[5]
شهرستانی:
اَحسنت! همین گونه است که گفتید. وقتی محاسن و زیباییهای کلام اهل بیت علیهم السلام را برای دیگران تبلیغ کنیم، آنها نیز به مکتب ایشان علاقهمند شده و قطعاً از ایشان پیروی خواهند کرد.
آری، تمام سخنان و فرموده های معصومان علیهم السلام محاسن است. تمام سخنان ایشان، که ما آنها را حدیث مینامیم، سنت پیامبر ص و مطابق قرآن و عقل سلیم است .
اگر اندکی به میراث مکتوب و غیرمکتوب شیعی نظر کنیم، خواهیم دید که مباحث امامت نوعاً به دو دسته تقسیم میشوند: یکی مباحث درون شیعی و دیگری برون شیعی. آیا موافقید که بیشتر به مباحث و مسائل برون شیعی توجه کردهایم و کمتر به مباحث درون شیعی پرداخته ایم؟
شهرستانی:
چندان با نظر شما موافق نیستم. این گونه نیست که درباره مسائل درون شیعی، تحقیق و تبلیغ نکرده باشیم. از سوی دیگر، هیچ تفاوتی بین مسائل برون شیعی و درون شیعی نیست؛ همه اینها یکی است. اگر امروزه مسائل برون شیعی را تقویت کنیم، ناخودآگاه مسائل درون شیعی هم تقویت میشود.
بنده معتقدم شیعیان، خیلی به استدلال های عمیقِ علمی نیازمند نیستند، زیرا به طور اجمالی، به اعتقادات شیعی پایبنداند و با آنها آشنایی دارند؛ ولی کسانی که از ما و محیط باورهای شیعی دوراند، بیشتر در معرض خطر و شبهات اعتقادی هستند و باید به آنها توجه بیشتری کرد. مسائلی از قبیل علم و عصمت امام و زنده بودن ایشان، امروزه برای بسیاری از شیعیان حل شده است، ولی بیشتر مسلمانان و مستبصران از اینها بیخبرند، و باید این مسائل را برای آنان روشن سازیم.
بنابراین، هنگامی که مسائل اساسی و اعتقادی را برای دسته برون شیعی توضیح دادیم، درونشیعیها نیز به جوانب مسئله آگاهی بیشتری پیدا می کنند و عقایدشان محکم می شود. فراموش نکنیم که نشر فضایل و علوم اهل بیت علیهم السلام بسیار مهم است و نباید از این مهم غفلت کنیم. سخنان و آموزههای اهل بیت علیهم السلام فقط برای یک جامعه و ملت نیست، بلکه برای تمام بشر و جوامع بشری بوده و با فطرت و عقل انسانها سازگار است. اگر آموزههای اهل بیت علیهم السلام را با شیوهای مناسب و عالمانه برای همگان بیان کنیم، خواهیم دید که با جان و دل آن را میپذیرند و به آنها عمل میکنند.
در این باره خاطرهای دارم که شنیدنش خالی از لطف نیست. دوستی دارم که مسئول واحد ترجمه مؤسسه امام علی علیه السلام در لبنان است. او میگفت: گاهی برخی از کتابهای مذهبی را به زبانِ اسپانیولی ترجمه میکنم و ویرایش آن را به دست یک مسیحی میسپارم. هر بار که کاری را از او تحویل می گیرم، به من می گوید: از احادیث امام صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام برایم بفرست.
پس رهنمودهای اهل بیت علیهم السلام برای همگان مفید است. حتی دوست ما از قول دوست مسیحیاش نقل میکرد که برخی از احادیث ائمه علیهم السلام را قاب میگیرند و در تبلیغاتشان از آنها استفاده میکنند، برای مثال، در تبلیغات شورای محل یا ریاست جمهوری و نظایر اینها. چرا؟ چون سخنان ائمه علیهم السلام پربار و عمیق است.
بنابراین باید بکوشیم تا علوم آل محمد علیهم السلام را روز به روز بگسترانیم و محاسن کلامِ ایشان را به گوش جهانیان برسانیم. این وظیفه ای بس مهم است که بر عهده ماست.
مسئله بعدی درباره وهابیت است. امروزه ـ چنان که میدانیم ـ هزینه های فراوانی برای مبارزه با عقاید باطلِ وهابیت میشود و دانشوران شیعی میکوشند تا بطلان باورهای آنان را ثابت کنند و گمراهان را نجات دهند. آیا لازم است به این اندازه در این زمینه سرمایه گذاری کنیم و به اثبات بطلانِ مذهبِ آنان بپردازیم؟ و آیا مبارزه ما به نوعی تبلیغ وهابیت نیست و موجب نمیشود که از مسائل اساسی باز بمانیم؟
شهرستانی:
خیر! هر قدر در این زمینه فعالیت کنیم، باز هم کم است و البته بسیار مفید است. امروزه مسئله وهابیت با مسائل سیاسی عجین شده است. درست است که وهابیت، فرقهای بی پایه و اساس است و ارزش پاسخ گفتن ندارد، ولی آنها در صدد تخریب شیعه و باورهای ناب اسلامی برآمده اند و همواره میکوشند تا تفکر شیعی را از بیخ و بن برکنند. ما نمیتوانیم در برابر هجوم آنان ساکت بنشینیم و بگذاریم اصل و اساس شیعه و مذهب اهل بیت علیهم السلام را بیاعتبار جلوه دهند، مدام به ایشان تهمت بزنند، و با انواع ترفندها و یاوه بافی ها و تبلیغات زهرآگین، ساده لوحان را بفریبند و مسلمانان را به اشتباه اندازند و انواع خرافه ها و سخنان پوچ را به شیعه نسبت دهند. باید کاری کرد و پاسخ داد و باطل را نابود کرد. همین که به شبهات آنان پاسخ میدهیم، سبب میشود تفکرات درون شیعی نیز تقویت بشود.
گمان نکنید که فعالیتهای ما در برابر هجوم تبلیغات شوم آنان بسیار است. هرگز! اگر فرضاً صدهزار طلبه دینی داشته باشیم، بیش از دو هزار نفر از آنان در این زمینهها فعالیت و تحقیق نمیکنند.
به هر حال، باید کاری کرد و از اینکه دست روی دست بگذاریم، کاری پیش نمیرود و مشکلات و شبهات اعتقادی دوچندان میشود. در هر زمینه ای که کار کنیم، خوب است. فرقی هم نمیکند که بر ضد مسیحیت کار کنیم یا بهائیت یا وهابیت و یا هر اعتقاد فاسد دیگر؛ مهم این است که همت ها و تلاش ها و جهاد علمی از این عرصه، غافل نماند و در حد لازم نیروهای زبده و فعال در این راستا به کار گرفته شوند.
یکی از مباحث مهم در تاریخ حدیث، مسئله «منع تدوین حدیث» است. پژوهشگران حدیثی علتهای فراوانی برای منع تدوین حدیث ذکر کردهاند. ظاهراً جنابعالی نظر دیگری دارید و در کنار سایر نظریاتی که در این باره دادهاند، نظریه جدیدی مطرح کردید. لطفا بیشتر در این باره توضیح دهید.
شهرستانی:
تا زمانی که پیامبر اکرم ص زنده بود، اختلافی نبود و ظاهراً همگی مطیع ایشان بودند. اختلافها از زمانی آغاز شد که برخی از دشمنان، خلافت را قاپیدند و گمان کردند پیامبر اکرم ص صرفاً حاکم بودند، اما از این مسئله که جانشین پیامبر ص باید نظیر آن حضرت باشد و در علم و حکمت با او برابری کند، غفلت کردند.
آنهایی که خلافت پیامبر ص را غصب کردند و به ناحق بر جای او تکیه زدند، اهل علم و حکمت نبودند و نمیتوانستند احتیاجات مردم را برآورده سازند و عملا از پاسخگویی درست به مسائلِ همه مسلمانان در می ماندند. در این موقعیتها آنان یا به حضرت امیر علیه السلام رجوع میکردند یا از صحابه دیگر مسائل را جویا می شدند و از قول پیامبر ص سخنی را باز می گفتند. رفتهرفته، عرصه بر آنان تنگ شد و پرسشهای فراوان مردم از یک سو و جهل نادانی آنان از سوی دیگر، خطر بزرگی برای خلافت غاصبانه آنان بود و آنان را با بحران جدی رو به رو می ساخت.
ابوبکر و عمر، هیچگاه ادعای وجود همه علوم پیامبر را نزد خود نداشتند. این مطلب بر احدی پوشیده نیست. پس از جهتی مردم علم منسوب به پیامبر را خواهان بودند و از جهت دیگر، آن دو از علم بیکران پیامبر، بهره چندانی نداشتند و خود را در این عرصه دست خالی دیدند و دریافتند که مرد این میدان نیستند.
بنابراین، باب اجتهاد را گشودند و از خود فتوا دادند. در ابتدای اجتهاد، بسیاری از نظریات آنان با احادیث پیامبر ص ناسازگار می افتاد و این کار باعث تضعیف ارکانِ حکومت و خلافتِ غاصبانه آنان میشد. به همین دلیل دستور دادند، کسی از پیامبر ص حدیث روایت نکند؛ حتی تا جایی پیش رفتند که برخی از صحابه یا راویان حدیث را زندانی کردند تا احادیث پیامبر ص رواج نیابد و آنها بهتر بتوانند اجتهاد کنند! سرانجام تصمیم گرفتند، دیگران را از تدوین حدیث منع کنند و این کار صورت گرفت و سال های سال تدوین حدیث منع شد.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حاضر نشد به سیره ابوبکر و عمر خلافت کند و رأی گرایی را سرلوحه کار خویش قرار دهد. در مقابل، عثمان اجتهاد را پذیرفت و به حکومت نشست و به سیره ابوبکر و عمر تن داد و کرد آنچه نباید میکرد (تفسیر این مطالب را می توان در کتاب منع تدوین حدیث دید).
جنابعالی درباره وضوی پیامبر ص نیز تحقیق ارزشمندی انجام دادهاید. آیا به نتایج جدیدی دست یافتهاید؟ گویا جنابعالی معتقدید عثمان، اولین کسی است که چنین وضویی را در میان اهل سنت رواج داده است. خواهشمندیم بیشتر در این باره توضیح دهید.
شهرستانی:
حدود بیست سال پیش، به فکرم رسید که چرا باید در میان احکام ما و سایر مسلمانان اختلاف باشد، با آن که آموزههای قرآن و رهنمودهای پیامبر ص در میان ما مسلمانان یکی است و همگی از دستورهای ایشان پیروی میکنیم. برای من قطعی نبود که آیا اختلافهای مذکور از اجتهادات صحابه است، یا برداشت و فهم عالمان از احکام الهی متفاوت می باشد، یا بر اثر مسائل سیاسی و چیزهایی از این قبیل بوده است؟ به تدریج به این نتیجه رسیدم که همه این موارد هست، زیرا چطور ممکن است در وضویی که روزی پنج بار گرفته میشود، این همه اختلاف نظر پدید آید! اهل سنت به جای مسح پا، تمام پا را میشویند و سر و گردن و گوشها را دست می کشند (و گاه بر آن آب می ریزند) و مانند شیعیان فقط به شستن صورت و دست ها بسنده نمیکنند.
البته توضیح این مباحث بسیار طولانی و مفصل است و در این مصاحبه نمیتوان همه آنها را بیان کرد. انشاءالله قصد داریم در یک دوره کتاب پنج جلدی، به تفصیل در این باره تحقیق کنیم. جلد اول آن درباره اختلاف مسلمانان در وضوی پیامبر ص است و ثابت کردیم که عثمان بن عفان وضوی مسلمانان را تغییر داد و امویها و عباسیان رواج آن را عهده دار شدند تا فرزندان ابوطالب (علویان) را شناسایی نمایند.
سه جلد دیگر درباره بررسی روایات وضو از دیدگاه اهل سنت و شیعه است که دو جلد آن، به روایات اهل سنت می پردازد و آنها را بررسی و نقد میکند. یک جلد دیگر به روایات اهل بیت درباره وضوی پیامبر ص اختصاص یافته است. جلد پنجم نیز درباره آیه وضو و دلالت آن است .
اگر ممکن است از اصولی برای ما بگویید که در کتاب وضوء النبی، استدلال خود را بر پایه آن استوار کردهاید. همچنین از نتایجی بگویید که تاکنون کسی به آنها دست نیافته و متعلق به تحقیقات جنابعالی است.
شهرستانی:
در روایات اهل بیت ص آمده است: « الوضوء واحده فرض، واثنتان لایؤجر والثالثة بدعة.»[6]؛ « یک بار شستن در وضوء واجب است، بر دو بار شستن پاداشی داده نمی شود، و شستن بار سوم بدعت است».
سؤال این جاست: این بدعتگذار کیست و از چه زمانی چنین بدعتی گذارده شد؟ از بررسی روایات اهل سنت به این نتیجه رسیدیم که اولین بار عثمان بود که دستور داد اعضای وضو را سه بار بشویند. روایت عثمان در کتاب های اهل سنت موجود است و این شیوه را همان روش پیامبر ص و حتی انبیای گذشته میدانند!
همچنین درباره شستن پاها به جای مسح کشیدن و سایر اعمالی که اهل سنت در وضو دارند، بحثهای مفصلی هست که باید به کتاب وضوء النبی رجوع کرد و در یک مصاحبه گذرا نمیتوان جوانب این مسئله را روشن ساخت.
حتماً میدانید که اهل سنت بدعت را دو گونه میدانند: بدعت حسنه و بدعت سیّئه. آنها سه بار شستن صورت را جزو بدعتهای حسنه میدانند. نظر جنابعالی در این باره چیست؟
شهرستانی:
خود همین تقسیمبندی نیز بدعتی است که اهل سنت آن را درست کرده اند و ما به طور مفصل درباره آن بحث کردهایم.
به تازگی کتابی از جناب عالی منتشر شده است با نام جستاری در تاریخ حدیث. در این کتاب بارها اشاره کردهاید که پیامبراکرم ص همواره از یهودیان در هراس بوده و در برخورد با آنها احتیاط میکردهاند. آیا چنان ترس و احتیاطی فقط برای عصر پیامبر ص بوده است یا هنوز هم ادامه دارد؟ ضمناً بیان فرمایید که حد و اندازه ترس و احتیاط ایشان، چقدر بوده است؟ به عبارت دیگر، ترس بود یا تدبیر؟
شهرستانی:
تقریباً همین طور است که میفرمایید. احتیاط و ترس پیامبراکرم ص نوعی تدبیر است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: (( فَأوْجَسَ فی نفسه خیفَةً)) [7]؛ (( موسی دردل [از کار ساحران] هراسناک شد.))
باید همیشه از شرّ یهود و حیلهها و دسیسههای آنان برحذر باشیم و از رخنه اقوال آنان در عقاید، حدیث و تاریخ مان جلوگیری کنیم. نباید بگذاریم جعلیات آنان و اسرائیلیات در دین وارد شود. اگر نیک بنگرید، در می یابید که خداوند در بیش از صدها آیه از بنیاسرائیل سخن گفته است.
به هرحال، نقش یهودیان در تاریخ اسلام و یاوه بافی های آنان کم نیست و باید مراقب خیانتها و آسیبهای زیانبار آنان باشیم. همین مسئله وضو که به آن اشاره کردیم، از جمله مواردی است که دست یهودیان در آن مشهود است.
شخصی به نام «حمران» که غالب روایات وضو را به نقل از عثمان از رسول الله روایت می کند، از یهودیانی بود که در واقعه «عینالتمر» اسیر شد و تقریباً تا سال هشتاد هجری زنده ماند و فقط از عثمان و معاویه روایت میکند؛ در صورتی که صحابه دیگری، نظیر انس بن مالک، عبدالله بن عمر، ابن عباس و دیگران نیز بودند. پس چرا از آنان روایت نمی کند؟ سرّ آن چیست؟ به هر حال، آنچه در این باره به آن اشاره کردیم، حایز اهمیت است و بیشتر باید به آن توجه کرد.
ظاهراً عثمان هم به یهودیت متهم بوده است. از کتاب جنابعالی چنین برمیآید که حمران یهودیالاصل بوده است. برخی از صحابه نیز عثمان را یهودیالاصل میدانند. آیا ارتباطی بین این دو امر هست یا خیر؟ و آیا یکی از دلایل ترس و احتیاط پیامبر ص از یهودیها، همین مسئله نیست؟
شهرستانی:
گفتنی است، یهودیها در همین مسئله، یعنی وضوی اهل سنت نیز نقش بسزایی دارند. چنان که در تورات، سِفر خروج (اصحاح 40، بند 31) شستن پاها را می نگریم.[8] به نظر می رسد شستن پاها را حُمران از تورات برگرفت و به آیین اسلام وارد ساخت.
از سوی دیگر، یهودیهای امت ما به ما هجوم میآورند و تهمت میزنند که شما از پیروان عبدالله بن سَبای یهودی هستید. این امر ما را وا می دارد که بیشتر درباره حمران و امثال او تحقیق کنیم؛ چنان که برخی از پژوهشگران درباره عبدالله بن سَبا تحقیق کردهاند و نوشته های ارزشمندی در این زمینه سامان یافته است. بعضی وی را شخصیتی افسانه ای و خیالی می انگارند که اصلاً وجود خارجی ندارد و کاملاً برساخته یهودیان است.
بنابراین، ما باید از دسیسههای یهود و اخبار کسانی نظیر حُمران بن ابان تمری برحذر باشیم، اخبار آنها تأثیرات فراوانی در فقه و حدیث اهل سنت بر جای گذاشته است.
کتاب دیگر جناب عالی که بارها به فارسی و عربی چاپ شده، درباره موضوع ازدواج حضرت اُمّ کلثوم با عمر بن خطاب است. ظاهراً جناب عالی در آن کتاب به هفت نظریه اشاره کرده و از میان آنها فقط یکی را برگزیدهاید. لطفاً نظر خود را در این باره بیان فرمایید.
شهرستانی:
هنوز قصد ندارم که نظر قطعیام را بگویم و چنانکه فرمودید، نظری را برنگزیده ام. انشاءالله در آینده درباره آن سخن خواهم گفت، ولی آنچه پیشتر گفته بودم، این است که طرح چنین بحثهایی بیشتر به ضرر عُمَر است تا منفعت او.
اهل سنت نیز باید به این مسئله توجه کنند و چنین مسئلهای را بوق و کرنا نکنند، زیرا قطعاً به ضررشان می انجامد. ازدواج عمر با اُمّ کلثوم ـ چنان که اهل سنت گمان میکنند ـ نمادی از دوستی و مودت عمر با امام علی علیه السلام نیست، بلکه نشانه دشمنی و خصومت آن دواست و قلدرمآبی و خشونت عُمَر را می نمایاند و از زورگویی های او پرده بر می دارد. اگر کتاب معمای ازدواج اُمّ کلثوم را به دقت مطالعه کنید، به خوبی از این مسئله آگاه میشوید.
به هر حال، یا اُمّ کلثوم با عمر ازدواج کرده است یا خیر، و اگر ازدواج کرده باشد قطعاً با اکراه بوده است، و جنابعالی میفرمایید که در هر حالی به ضرر عمر و مکتب اهل سنت است. لطفاً بیشتر در این باره توضیح دهید.
شهرستانی:
قطعاً همین طور است که میگویید، زیرا در هر صورت این ازدواج، مظلومیت اهل بیت علیهم السلام را نشان میدهد. وقتی که مظلومیت اهل بیت علیهم السلام را نشان داد، پس به ضرر عمر و مکتب او خواهد بود. حتی کسانی مانند سبط بن جوزی نیز چنین وصلتی را به ضرر عمر میداند و معتقد است این کار، شخصیت عمر را بد جلوه میدهد.
نظر جناب عالی درباره مباحث میان رشته ای در زمینه امامت چیست و آیا چنین پژوهش هایی را لازم می دانید؟ منظور من از مباحث میان رشته ای، مطالعه روانشناختی یا جامعه شناختی درباره امامت است.
شهرستانی:
بنده با اصلِ مطالعات میان رشتهای موافقم، ولی در صورتی که مکمل و یاریدهنده مسئله امامت باشد، نه اصل آن. به هرحال، اصل برای ما قرآن و روایات و سیره اهل بیت علیهم السلام است.
البته اگر برای تقریب موضوع به ذهن و گسترش آموزههای وحیانی و شیوههای اهل بیت علیهم السلام از چنین مطالعاتی بهره ببریم، مناسب است. اگر چنین مباحثی بتواند ما را در گسترش مکتب اهل بیت علیهم السلام یاری دهد و آموزههای اصیل دینی و شیعی را به گوش همگان برساند و ژرفای مکتب ایشان را به نمایش بگذارد و ثابت کند که مکتب ایشان حق است و بس، خوب است و باید از آنها استفاده کنیم.
برای مثال در مسائل اختلافی، مطالعات میان رشتهای خیلی به کار میآید. در همین مسئله وضو و مسح سر و پا، ما برای تقریب مسئله به ذهن و تفهیم بهتر مطلب برای دیگران، از مسائل میان رشته ای استفاده کردیم و پای جغرافیای منطقه جزیرةالعرب را پیش کشیدیم و گفتیم که معمولاً محدوده جغرافیایی جزیرةالعرب بی آب و علف بوده است، چنان که خداوند متعال در آیهای از زبان حضرت ابراهیم میفرماید: ((رَبَّنا إِنِّی أسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ[9]))؛ ((پروردگارا، من ذریه ام را در جایی که قابل کشت و زرع نیست، ساکن ساختم.)) یا در آیه دیگری میفرماید: ((أ جَعَلْتُمْ سِقآیه الْحاجِّ وَعِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الأخِرِ وَجاهَدَ فی سَبیلِ الله[10])) ؛ ((آیا آب دادن به حاجیان و آبادانی مسجد الحرام را مانند [عملکرد] کسی قرار دادید که به خدا و روز واپسین ایمان آورد و در راه خدا جهاد کرد؟!)) چنانکه میبینید، آب رسانی به حاجیان را معادل ایمان گرفتند. حالا در چنین سرزمین بی آب و علفی، خلیفه می خواهد دست و صورتش را سه بار بشوید؟! در روایاتی از اهل سنت هست که گاهی ابوهُرَیره تا بالای بازوانش یا تا بالای ساق پاهایش را میشسته است و مردم به او اعتراض میکردند.[11] این موضوع را از عبدالله بن عمر نیز نقل کرده اند.[12] حتی در مناطق دیگری به غیر از جزیرة العرب نیز کمبود آب بود و گاهی میزان آب آن مناطق از جزیرةالعرب هم کمتر بود. پر واضح است که پیامبر اکرم ص اسراف در آب را روا نمی داشت، بلکه آن را حرام می دانست. پس چنین وضوگرفتنی که مخالف صریح کتاب الله است، بلکه امر حرجی برای مسلمانان می باشد درست نیست و این مطالب را میتوان با عقل سلیم و مباحث میان رشتهای توضیح داد.
پس جنابعالی معتقدید که باید از مسائل میان رشتهای و دیگر علوم بهره ببریم تا حقیقت دین و مذهب را ثابت کنیم؟
شهرستانی:
دقیقاً همینطور است که میفرمایید. اصل استدلال ما در احکام قرآن و روایات است و باید بکوشیم تا این دو را ترویج کنیم و از مسائل جانبی و میان رشته ای برای تقویت آن استدلال و فهم، بهره ببریم.
نظر جنابعالی درباره احیای میراث کهن امامت چیست؟ آیا تاکنون، چنانکه باید و شاید آثار مربوط به امامت، احیا شده است یا خیر؟ آیا حرکت مؤثری در این زمینه شده است و تحقیقات حاضر به اندازهای هست که جوابگوی نیاز جامعه باشد؟
شهرستانی:
ناگفته نماند که هرچه قدر در زمینه امامت تحقیق کنیم و میراث کهن امامت را احیا نماییم، باز هم جای پژوهش هست. در واقع موضوع امامت، پشتیبان مذهب است و فکر و اندیشه ما را تقویت میکند. هر قدر که میراثِ کهنِ امامت را بیشتر و بهتر احیا کنیم، پشتوانه مذهبی و اعتقادیِ ما نیز قویتر و کارآمدتر خواهد شد.
اما آنچه مهم است، این است که آنها را به زبان امروزی احیا و عرضه کنیم. باید به گونهای آثار امامت را احیا کرد که همگان بتوانند از آنها استفاده کنند و اصطلاحاً احیای میراث فرهنگی باید پلی باشد میان گذشته و آینده. هنوز که هنوز است، بسیاری از آثار بزرگان ما در کنج کتابخانهها خاک میخورد که باید در احیای آنان اهتمام ویژهای داشته باشیم. هرگونه جنبشی که در مسیر احیای آثار کهن امامت باشد، خوب و ستودنی است. میراث امامت یکی از گرانمایه ترین آثار شیعه است، که علمای ما بر سر آنها جان دادهاند، و تحقیق در اطراف آن بسیار ارزشمند است و باید بکوشیم تا همواره آثار بیشتری از تحقیقات علمای شیعه را احیا و ترویج کنیم، چراکه امامت یکی از اصول مهم و کلیدیِ فرهنگ و مذهبِ ما شیعیان است .
نظر جنابعالی درباره مهدویت و فعالیتهای که تاکنون درباره این موضوع مهم شده است، چیست؟ به هر حال، مهدویت و موضوع امام زمان عج از مهمترین مباحث امامت و شیعیان است. چه تحقیقات و فعالیتهایی را در این زمینه ضروری میدانید و درباره چه مسائلی بیشتر باید تحقیق کرد؟
شهرستانی:
درباره مهدویت، تحقیقات فراوانی کردهاند و پیوسته این کار جریان دارد. بد نیست که درباره علائم ظهور، بیشتر تحقیق و بررسی شود و آن را از اتفاقاتی که پیش از ظهور رخ میدهد، جدا کنند و همه اینها را برای مردم بازگو نمایند. روایات مربوط به علائم ظهور برای پژوهش مناسب است.
همچنین روایات مربوط به عصر ظهور و شرایط منتظران، بسیار مهجور مانده است و جای پژوهش دارد. روایات بعد از ظهور نیز همینطور است. باید تمام موارد مذکور را، هم از لحاظ سندی و هم از جنبه متنی، بررسی کرد و با رویکردی فقیهانه و ژرف، به تحلیل و تحقیق آنها پرداخت.
دیدگاه شما درباره مسئله وحدت چیست؟ آیا فقط وحدت ظاهری باید حفظ شود و اینکه هیچ گونه وحدتی در عقاید نداریم و مباحث و مناظرات اعتقادی بر سر جای خود باقی است؟
شهرستانی:
مقصود از وحدت این است که دست از جنگ و جدالهای قومی و قبیله ای برداریم و در دیدگاه غیرمسلمانان، زندگی مسالمت آمیز و آرامی (از حیث ظاهری) داشته باشیم. هر مسلمانی موظف است اخلاقاً در تشییع جنازه و نماز دیگر مسلمانان شرکت کند و شوکت اسلام را حفظ نماید. نباید بهانه به دست دشمن داد تا آنها از ما سوء استفاده کنند و بیشتر از اینی که هست، ما را به جان یکدیگر بیندازند.
اما این که در عقیده با همدیگر وحدت داشته باشیم، اصلاً و به هیچ وجه درست و مطلوب نیست و ما باید اصول خود را حفظ و روی آن پافشاری کنیم، مذهبمان را ترویج کنیم، با کسی هم خصومت نکنیم و شأن مسلمانی و زندگانیِ مسالمتآمیز را هم حفظ نماییم.
همانطور که میدانید ، از دیرباز مباحث مربوط به فقه و اصول و رجال و درایه در حوزههای علمیه گسترش داشته است و دانشوران اسلامی، فراوان بر این مسئله تأکید میکردهاند. با این همه، آیا امروزه لازم نیست که مباحث دیگری هم در کنار دروس قدیم حوزوی تدریس شود و فضای حاضر را از یکسونگری نجات داد؟ آیا شکوفایی و تغییر و تحول نظام درسیِ حوزه، باعث بالندگیِ طلاب نمیشود؟
شهرستانی:
البته بی تأثیر نیست. برای مثال، میتوانیم مباحث امامت را جزو دروس ثابت و دائم حوزویان قرار داده، بیشتر به این مسئله شاخ و برگ بدهیم و آن را از جهات مختلف، بررسی و بازکاوی کنیم و نتیجه تحقیقات خود را در اختیار همگان قرار بدهیم . همین قضیه توثیق فقه اهل بیت علیهم السلام و اینکه گفته های ایشان برگرفته از آموزههای وحیانی و نبوی ص است، موضوع درخور توجهی است که باید در تمام جوانب آن دقیق شد. باید درباره مسائل اختلافی بیشتر پژوهش کنیم و ناسازگاری اجتهادات اهل سنت را با قرآن و سنّت پیامبر ص آشکار نماییم. از این رو، هم میتوانیم مذهب اهل بیت علیهم السلام را ترویج کنیم و هم میتوانیم حقانیت آن را به اثبات برسانیم.
مسئله بعدی درباره شهادت ثالثه در اذان است. برخی از علما آن را مستحب میدانند و برخی واجب. نظر جنابعالی چیست؟ شما که در این باره تحقیق کرده اید، به چه نتیجه ای رسیده و نظریه خود را از چه راهی به اثبات رساندید؟
شهرستانی:
قصد ما این بود که بدعتها را نفی کنیم؛ به عبارت دیگر، قصد داشتیم به دیگران بفهمانیم که شهادت ثالثه، بدعت نیست و گفتنش رواست. تمام هدف ما این بود که بعضی از علماء شیعه را که در این زمینه خدشه دارند، قانع سازیم که شهادت به امامت و ولایت حضرت امیر علیه السلام در اذان و اقامه بدعت نیست. بیشتر مباحث ما در حوزه درون شیعه بوده، نه برون شیعه. سیره متشرعان از آغاز تا امروز بر این بوده است که در اذان و اقامه، شهادت ثالثه را میگفتهاند؛ از زمان شیخ صدوق رحمه الله گرفته تا امروز. البته شیخ صدوق رحمه الله معتقد است مفوّضه این شهادت را وضع کردهاند، ولی ما ثابت کردیم که چنین نیست و ظاهراً شیخ صدوق رحمه الله اشتباه کرده اند.
البته سخنان دیگر بزرگانی چون سید مرتضی (م 436)، شیخ طوسی (م 460)، ابن بَرّاج (م 480)، یحیی بن سعید الحلی (م 689)، علامه حلی (م 726)، شهید اول (م 786)، شهید ثانی (م 969) و دیگران را هم بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اینان نیز معتقد بودند که بانگ شهادت ثالثه، خدشه ای به اذان وارد نمی سازد، بلکه ذکری محبوب و پسندیده است. هم چنین رابطه زیبایی میان عبارت «حیّ علی خیر العمل» و شهادت ثالثه هست؛ در برابر شهادتین، دو تا «حیّ علی الصلاة» و «حیّ علی الفلاح» هست و به قاعده لفّ و نشر هم که در نظر بگیریم، باید یک چیزی پس از شهادتین باشد که در برابر «حیّ علی خیرالعمل» قرار بگیرد و آن چیزی جز شهادت ثالثه نیست، حتی فاطمیان نیز به شهادت ثالثه قائل بودهاند و در دورهای از حیات شیعیان، شهادت ثالثه را قبل از «حیّ علی خیر العمل» میگفتهاند. در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز «حیّ علی خیر العمل» را به «ولایت» و نیکیکردن به حضرت فاطمهعلیها السلام و فرزندان ایشان معنا کردهاند.[13] سیر تاریخی این مسئله به طور مفصل در کتاب حی علی خیر العمل بین الشرعیة والابتداع بررسی شده است.
به هر حال، شهادت ثالثه نه تنها امر جایزی است، بلکه مستحب نیز می باشد. امروزه دیگر جایز نیست آن را از اذان و اقامه حذف کنیم، زیرا شعار شیعه شده است و حکم آن مانند حکم بنای مسجد است؛ تا زمانی که مسجدی نساختهاند، بنای آن جایز و مستحب است، ولی هنگامی که مسجد را ساختند، دیگر جایز نیست آن را خراب کنند؛ زیرا مصداق ((وسعی فی خرابها)) می شویم.
برخی معتقدند، شهادت ثالثه از زمان صفویه باب شده و ترویج یافته است. نظر جنابعالی چیست؟
شهرستانی:
اصلاً چنین نیست. در کتابهای بسیار قدیم و معتبر اسلامی که مربوط به قرون چهارم تا هفتم هجری است، آمده که برخی از شیعیان در مناطقی که تقیه کمتر بوده است، در اذان خود شهادت ثالثه را میگفتهاند و حتی در برخی از کتب تاریخی، مانند سفرنامه ابن بطوطه هست که نه فقط شهادت ثالثه را میگفتهاند، بلکه اهل قطیف عربستان، پس از «حیّ علی خیر العمل»، این عبارت موزون را از باب استحباب می افزودند و بانگ می زدند: «محمدٌ و علیٌّ خیرُ البشر».
و قبل از آن در کتاب زبدة الحلب فی تاریخ حلب، اثر ابن ابی جراده، مشهور به ابن عدیم (م 660) آمده است:
سعدالدوله در حلب مستقر شد. (حلبی ها در سال 367) مسجد جامع حلب را تجدید بنا کردند و در عمارت برجها و دیوارهای قلعه را افزودند. سعد اذان حلب را تغییر داد و در آن جمله: «حی علی خیر العمل، محمد و علیّ خیر البشر» را افزود.
و گفته اند: وی این کار را در سال 369 ق انجام داد، چنان که سال 358ق نیز حکایت شده است.[14]
و قبل از آن تاریخ تنوخی (م 384) در نشوار المحاورة می گوید: به من خبر داد ابوالفرج اصفهانی و گفت: شنیدم مردی از قطیعه (یا قطعیه) چنین اذان می داد: الله اکبر الله اکبر اشهد أن لا اله الا الله اشهد ان محمداً رسول الله أشهد أنَّ علیّ ولی الله (محمد و علیّ خیر البشر، فمن اَبی فقد کفر و من رضی فقد شکر) حَیّ علی الصّلاة حی علی الفلاح حی علی خیر العمل الله اکبر الله اکبر لا اله الا الله.[15]
بله، ما در روایات نداریم که ائمّه ما به شهادت ثالثه تأکید کرده باشند یا خودشان گفته باشند، و فصول معروف اذان همواره بدون شهادت ثالثه بوده است. البته باید توجه داشت که اگر ائمّه به این مطلب تأکید نکرده و ظاهراً شهادت ثالثه را نمیگفته اند، این گونه نیست که منکر آن هستند یا آن را بدعت میشمارند؛ چه بسا ایشان نیز شهادت ثالثه را می گفته اند، اما آشکارا بر زبان نمی آوردند و از سر تقیّه آهسته، زمزمه می کردند.
به هر حال، شهادت ثالثه جزو اذان نیست، اما بدعت هم نیست و گفتنش جایز، بلکه مستحب بوده و امروزه شعار شیعیان است. بنابراین باید آن را نگه داشت. در کتاب اشهد ان علیا ولی الله فی الاذان مطالب بسیار و نکات شایان توجهی در این زمینه آورده ام.
یکی از شبهاتی که وهابیان مطرح میکنند، آن است که نامهای فرزندان ائمّه علیهم السلام نیز ابوبکر، عثمان و گاهی عمر بوده است و از نظر آنان، این امر بهترین دلیلی است که ائمّه با خلفا و صحابه هیچ گونه اختلافی نداشته و از آنها تبرّی نمیکرده اند. نظر جناب عالی در این باره چیست؟
شهرستانی:
کتابی با نام التسمیات بین التسامح العلوی والتوظیف الأموی از این جانب به چاپ رسیده است که به همین موضوع می پردازد و از زوایای گوناگونی آن را بررسی می کند. در اینکه آیا به راستی امامان علیه السلام فرزندانشان را به اسامی خلفا نامیده اند یا این سخن ادعایی بیش نیست و اساس درستی ندارد و ناشی از نوعی بدفهمی و غرض ورزی است، سخنان و احتمالاتِ گوناگونی مطرح است که این کتاب آنها را مدنظر قرار می دهد و به بوته نقد می کشاند و چگونگی این نامگذاری ها را می نمایاند. لذا باید متن کتاب را نگریست و خواند تا بتوان عمق این ماجرا فهمید. این کتاب با عنوان نام خلفا بر فرزندان امامان به فارسی هم ترجمه شده است.
این اسمها همگی عربیاند و قُبح ذاتی ندارند؛ پس نامگذاری با آنها جایز است، لیکن می بینیم که امامان با بعضی اسما یا کنیه ها مخالفت دارند. در روایتی آمده است: روزی یعقوب سراج حضور امام صادق علیه السلام شرفیاب شد و امام کاظم علیه السلام در گهواره بودند. امام صادق علیه السلام به یعقوب فرمودند: «به مولایت ( امام کاظم علیه السلام ) سلام کن.» یعقوب میگوید: رفتم به کنار گهواره ایشان و سلام کردم. حضرت امام کاظم علیه السلام با زبانی فصیح و دلنشین، جواب سلام من را دادند و فرمودند: «دیروز خداوند دختری به تو ارزانی داشته است که بد اسمی برای او انتخاب کرده ای.» سپس فرمودند: «نام او را تغییر بده.» یعقوب میگوید: نام فرزندم را «حمیرا» گذاشته بودم، و البته آن را تغییر دادم. امام صادق علیه السلام به من فرمودند: «از او (امام کاظم علیه السلام ) اطاعت کن تا هدایت شوی»[16].
به هر حال، مقصود ایشان آن است که حمیرا، لقب عایشه بود و نام مناسبی برای فرزند تو نیست، زیرا حمیرا کسی بود که در برابر حضرت امیر علیه السلام ایستاد و با او جنگ کرد. اما همین امام کاظم علیه السلام فرزندی داشتند که نامش «عایشه» بود و حتی پسری به نام «هارون» داشتند. عایشه و هارون دو نام عربی هستند و هیچ اشکالی ندارد که به آنها نامگذاری شود، مگر نشانه ای از دشمنی با اهل بیت علیهم السلام داشته باشند. پس عایشه اسم عربی است، اما لقب حمیرا به شخصیت خاصی اشاره دارد که برای شیعیان مناسب نیست. نباید این مسائل را این گونه بیان و مطرح کرد، زیرا هیچ گاه امامان ماعلیهم السلام بر سر نام کسی اختلاف نداشته اند و ما در کتابها ندیده ایم که امامانمان علیهم السلام نام اصحاب خود را تغییر داده باشند، به لحاظ آن که نام ایشان ابوبکر یا عمر و یا معاویه است، بلکه می بینیم بین اسم های اصحابشان، نام هایی مثل ابوبکر حضرمی، و عمر بن اُذینه و معاویة بن عمار موجود می باشد.
از سوی دیگر، صِرفِ این که امامان ما علیهم السلام اسمی برای فرزندانشان انتخاب کنند که مشابه با نامهای خلفا یا دیگر صحابه باشد، دلیل محبت ایشان به خلفا نیست و اگر باشد باید تصریح شود؛ برای مثال، حضرت امیر علیه السلام نام یکی از پسرانشان را از روی علاقه ای که به «عثمان بن مظعون» داشتند، عثمان نامیدند، نه این که محبتی به عثمان بن عفّان داشته باشند.
هم چنین یکی دیگر از فرزندان حضرت امیر علیه السلام عُمَر نام دارد. گویا عمربن خطاب این نام را بر وی گذاشت و حضرت هم سکوت کردند، زیرا در آن روزگار نمیتوانستند در هر مسئلهای با آنها مخالفت کنند و باید تمرکز و همت خود را بر سر مسائل مهمتری میگذاشتند. گفتنی است، وجود آن اسم بر فرزندانشان فوایدی هم داشت که ما آن را در کتاب التسمیات بیان کرده ایم؛ البته تقیّه هم میکردند.
نکته دیگر اینکه، گاهی مادرها برای فرزندان ایشان اسمگذاری میکردند، چنانکه در عرب رسم بوده است؛ برای مثال، حضرت امیر علیه السلام رَجَز معروفی دارند که نشان می دهد، نام «حیدر» از طرف مادر بر آن حضرت نهاده شد.
أنا الذی سَمَّتنی اُمّی حَیدَرةَ ضِرغامُ آجامٍ وَ لَیثٌ قَسْوَرَةٌ[17]
یا حضرت سیدالشهدا علیه السلام به حرّ بن یزید ریاحی فرمودند: « أنتَ الحُرُّ کما سمَّتک اُمُّکَ حُرّاً.»؛[18] تو حُرّ [آزادمرد] هستی، چنان که مادرت تو را حُر نامید.»
از این رو، به طور قطع نمی توان گفت که این اسم ها را ائمه اطهارعلیهم السلام برای فرزندانشان انتخاب کرده اند، بلکه ممکن است همسرانشان آن را گذاشته باشند، یا اینکه جد مادریشان و یا حاکمان وقت به این اسامی دست یازیده باشند.
از سوی دیگر، سایر خلفای عباسی و اموی (یعنی تا سال 656 ق)، تا آنجا که تحقیق کردهایم، نام فرزندانشان را عمر و ابوبکر نگذاشتند، مگر چند نفر؛ مانند: «عمر بن عبدالعزیز» در بین خلفای اموی و «طائع عبدالکریم بن مطیع» از خلفای عباسی، که کنیه او «ابوبکر» بود، و بیان این امر نمی تواند دلیل باشد که آنها مخالف سیره شیخین بودند. بنابراین، آیا میتوانیم بگوییم آنها محبتی به ابوبکر و عمر نداشته اند؟ هرگز چنین نبوده است.
بنده معتقدم، نباید به این گونه مباحثِ کلیشهای بپردازیم و از اصل مطلب باز بمانیم. تمام هدف وهابیان و کسانی که چنین شبهاتی را مطرح میکنند، این است که رابطه حضرت امیر علیه السلام و خلفای سهگانه را مسالمتآمیز جلوه دهند و به همگان اعلام کنند که شیعیان، متعصب هستند و امامان ایشان این گونه نبوده و به خلفا و صحابه احترام میگذاشتهاند.
باری، اگر ائمّه ما با خلفای جور مدارا میکردهاند، فقط و فقط، از سر تقیه و برای حفظ شوکت و وحدت اسلام بوده است، نه چیز دیگر. پس چون وهابیان دلیل محکمی در دست ندارند، به چنین مسائل پیش پا افتادهای چنگ میزنند تا شاید بتوانند برخی را گمراه کنند. برای اطلاع بیشتر در این زمینه می توانید به کتاب التسمیات بین التسامح العلوی والتوظیف الاموی مراجعه فرمایید.
به هر حال، در نامگذاری ها، حکمت های مختلفی نهفته است. آورده اند که منصور نَمَری در اشعارش نام «هارون» را می آورد و او را می ستود و وانمود می کرد که به هارون الرشید ارادت دارد، در حالی که در باطن بنابر حدیث منزلت، مقصودش امام علی علیه السلام بود. چون هارون این نیت او را دریافت، دستور داد زبانش را ببرند، دست و پاهایش را قطع کنند. مأموران برای اجرای حکم به راه افتادند، لیکن زمانی رسیدند که وی از دنیا رفته و دفن شده بود. هنگامی که باز آمدند، هارون به آنها گفت: چرا [نبش قبر نکردید و] جسدش را به آتش نسوزاندید؟!
در پایان، از حضرتعالی و دست اندرکاران مجله تشکر می کنم، موفقیت آقایان را از خداوند متعال خواستارم.
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته.
پی نوشتها :
[1]. برقی ، المحاسن، 1/ 156 ، ح87 .
[2]. وسائل الشیعه، 27/ 161، ح 33489.
[3]. کلینی، الکافی،5/451، ح6.
[4]. حُرّ عاملی، وسائل الشیعه،12/20، ح 15532.
[5]2. همان، ج 27/92 ، ح 33297.
[6]. الاستبصار، 1/71، ح 217 ؛ تهذیب الاحکام، 1/81 ، ح212 .
[7]. طه/ 68.
[8]. نگاه کنید به وضوء النبی، ص 208، آخر باب اول.
[9]. ابراهیم/ 37.
[10]. توبه / 19.
[11]. نک: سنن نسائی،1/ 95، باب حلیة الوضوء، و مسند احمد،2 /400.
[12]. نک: مصنف ابن ابی شیبه،1/ 75 ، ح 604.
[13]. ر. ک: محدّث نوری، مستدرک الوسائل، 4/70 .
[14]. زبدة الحلب فی تاریخ الحلب، 1/ 159.
[15]. نشوار المحاورة، 2/ 132.
[16]. ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، 1/310، ح 11.
[17]. ابن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب، 3/ 129.
[18]. سید بن طاووس ، اللهوف، ص 102
منبع: امامت پژوهی شماره 3
منبع:
کتابخانه مجلس
مطالب مشابه
- ارتحال حجت الاسلام والمسلمین حاج میرزا علی علمی اردبیلی از مدرسین برجسته درس خارج فقه و اصول و فلسفه حوزه علمیه مشهد+تسلیت کتاب ناب
- معرفی ناقص آیت الله سیدحسین شمس در سایت راسخون
- نگاهی اجمالی به زندگی علمی و آثار آیت الله سید حسین شمس خراسانی
- آیتالله شبزندهدار جهرمی از علمای حوزه علمیه قم درگذشت
- دیدار حجت الاسلام و المسلمین ایزدپناه مدیرکل فرهنگ وارشاد اسلامی قم همراه سایر مدیران با نماینده حضرت آیت الله سیستانی
کل نظرات : 2