کد خبر: 158

تاریخ انتشار: 1348-10-11 - 03:30

نسخه چاپی | دسته بندی: آسیب ها / مطالب دیگران- اهل بیت (علیهم السلام) / مطالب دیگران- دیدگاه های نظری / بایسته های فرهنگ / مطالب دیگران- فرهنگ و هنر / اهل بیت علیهم السلام / مسائل نظری / هنر
0
بازدیدها: 1 395

لزوم تفکیک جنبه های تاریخی، داستانی و مذهبی کربلا برای حراست از آن /رسول جعفریان

  روایت عاشورا برای مردم ما، غالبا سه وجهی است. مذهبی، تاریخی و داستانی. این سه وجه گاه در هم آمیخته شده، و صورتی پدید می آورد که برای گروهی محل تامل است. در این متن تلاش شده است تا این سه وجه از […]

 

روایت عاشورا برای مردم ما، غالبا سه وجهی است. مذهبی، تاریخی و داستانی. این سه وجه گاه در هم آمیخته شده، و صورتی پدید می آورد که برای گروهی محل تامل است. در این متن تلاش شده است تا این سه وجه از یکدیگر تفکیک شده و زمینه برای دقت و درایت در هر بخش فراهم آید.

 

برای ما شیعیان کربلا یک روایت است، اما روایتی که مثل هر روایت دیگر، چنان که از سوی بزرگان دین تأکید شده  باید با درایت و دقت با آن برخورد شود. در واقع، باید با چشم باز به آن نگریست، مطابق اصول با آن برخورد کرد، و اجازه نداد که به هر صورتی و هر شکلی که افرادی در هر سطح می خواهند درآید. در ابتدا لازم است تا است تا اشارتی به همین تعبیر کلی روایت و درایت داشته باشم و چند حدیث که تأکید خواست روی درایت و تأمل در روایات و گزارش های تاریخی و آنچه از میراث دینی به ما رسیده، داشته باشیم:

یک روایت از معصوم علیه السلام این است که فرمود: هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَايَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَايَةُ (بحار 2/160) همت و تلاش سفیهان در توجه به روایت است، در حالی که عالمان روی درایت توجه و تمرکز و همت دارند.

حدیث دیگر که شهید ثانی در منیة المرید آورده این است که امام صادق (ع) فرمود: رُوَاةُ الْكِتَابِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتُهُ قَلِيلٌ .... وَ الْعُلَمَاءُ تَحْزُنُهُمُ الدِّرَايَةُ وَ الْجُهَّالُ تَحْزُنُهُمُ الرِّوَايَةُ  (بحار: 2/161). راویان کتاب فراوان اما راعیان آن اندک اند... علما نگران درایت هستند و جاهلان نگران روایت!

امام علی هم در نهج البلاغه فرمود: اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ  (بحار: 2/161) روی خبر تعقل کنید آن هم با «عقل رعایت» نه «عقل روایت». راویان علم فراوان اما راعیان آن اندک اند.

کلینی هم از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: .... أَلَا لَا خَيْرَ فِي عِلْمٍ لَيْسَ فِيهِ تَفَهُّمٌ أَلَا لَا خَيْرَ فِي قِرَاءَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَدَبُّرٌ أَلَا لَا خَيْرَ فِي عِبَادَةٍ لَيْسَ فِيهَا تَفَكُّرٌ.... در علمی که تفهّم در آن نباشد، خیری نیست. (کافی: 1/36)

در میان محدثان و عالمان شیعه از عصر نخست تاکنون سه نوع حساسیت وجود داشته است: برخی روی عقلانیت تمرکز داشته اند که تشیع هشام بن حکمی از آن نوع است. برخی روی حدیث که بسیاری از اخباری ها روی آن توجه داشته اند و اساس آن هم مهم بوده چون به هر حال تشیع متکی به این احادیث بوده است. سوم برخی روی مفهوم امامت از حیث قدسی و بعضا جنبه های غلو تکیه داشته و همیشه به آن جنبه قضیه توجه داشته اند. غالیان در سمت سوم هستند، اخباریان در سمت دوم، و عقل گرایان شیعه، مکتبی که بعدها در تشیع غلبه یافت وهمان مشی مجتهدان و متکلمان شیعه است، به سمت اول. مسلما توجه هر کدام از اینها به جهات دیگر هم بوده است.

اما چرا باید روی «درایت» بیش از «روایت»‌ تأمل کرد. به عبارت دیگر چرا درایت گرایی بهتر از روایت گرایی است؟

اولا به دلیل آن که روایات مختلف است و لازم است تا بین آنها گزینش صورت گیرد یا به نحوی میان آنها جمع شده و یک نظری به عنوان نظر نهایی و مقبول ارائه گردد.

ثانیا بسیاری از روایات و نقلها نادرست است، کاری که باید با درایت دریافت و لذا مسلمانان تلاش زیادی کرده اند تا درست را از نادرست تبیین کنند. البته برخی دیدگاهشان در این مسأله باز است و سخت گیری نمی کنند، به عکس برخی دیگر که سخت گیری دارند.

ثالثا برخی از کلمات و مفاهیم در میراث قرآنی و روایی ما هست که نیاز به تأمل از نظر  لغت و تفسیر و شأن نزول  دارد تا مقصود از آن درست واضح و روشن شود.

توجه ما در اینجا، درایت روی میراث رسیده و علومی است که به عنوان علوم دینی مورد توجه است. به طور کلی مشکل درایت در روایت در دو بخش عقاید و فقه بوده و هست، چون اینها دو رکن اصلی دین هستند. اخلاق به عنوان رکن سوم، مطرح بوده، چیزی که گویا نیاز به این سختگیریها نداشته است. دلیلش این است که روی کلیات اخلاقی میان مسلمانان بلکه انسانها توافق بوده، گرچه در سالهای اخیر در حوزه اخلاق هم تردیدهای جدی پیش آمده و البته قدیم هم برخی از مشکلات با فقه اخلاق حل می شده است.

درایت در بخش عقاید با چه ابزاری انجام شده است؟ در پاسخ می توانیم بگوییم در بخش عقاید، علم کلام و فلسفه متکفل درایت بوده، چنان که «فقه» علم «اصول فقه» و آنچه که به نام «اجتهاد» نامیده شده، کار درایت را انجام می داده است.

ما یک حوزه دیگری هم داریم که نیازمند درایت است. البته می توانیم تحت عنوان کلی «روایت»‌ از آن یاد کنیم یا نامش را درایت روی «متون تاریخ اسلام» بگذاریم.

در سالهای اخیر، بیش از گذشته از این منبع برای دین استفاده کرده ایم، و فراوان به آن تمایل نشان داده ایم. اکنون سوال این است که آیا درایت لازم را در این حوزه بکار برده ایم؟ آیا روش خاصی برای درایت در تاریخ وجود دارد؟ مثلا اجتهاد تاریخی؟ به نظر می رسد در گذشته، متون تاریخ اسلام ما، چندان با دقت نقل نشده، اختلافات در آن بی حد و شمار بوده، داستانهای زیادی در آن نفوذ کرده و به علاوه، ابزار و روش تحقیق درست میان ما شکل نگرفته است. ما در آنجا با تساهل برخورد کرده و معمولا روایت را بر درایت ترجیح داده ایم.

این که چرا در سالهای اخیر ما به تاریخ اسلام توجه بیشتری نشان داده ایم، دلایل خاص خود را دارد. قدمای از ما در این زمینه، جز در زمینه کلیات تاریخ اهل بیت (ع) توجهی به استفاده از تاریخ اسلام برای دین شناسی نداشتند. در واقع، نوعی برخورد ساده و اخلاقی با آن داشتند. معلوماتی به ما بدهد، اخلاقیات ائمه را فراگیریم اما این که بخواهیم بر اساس آن دین شناسی بکنیم، توجهی به آن نبود. متکلمان که به روایات عقلی و استدلالهای حول و حوش آن توجه داشتند، فقها هم به روایات فقهی اهل بیت. اگر در آنها اشاره تاریخی بود آنها هم به سراغ تاریخ می رفتند و الا به صورت عادی چنین اقدامی را نمی کردند. سنیان بیش از ما توجه به تاریخ داشتند و چنان که در جای دیگر شرحش را آورده ام، آنها در حدود یک صد سال پیش برای اثبات خلافت اسلامی در برابر لائیکها که تلاش می کردند خلافت را امری عادی و غیر دینی نشان دهند، سعی کردند به سراغ متون تاریخ اسلام بروند. آثار آنها به فارسی هم در آمد و میان ما هم تاریخ اسلام به عنوان منبعی برای فقه سیاسی درآمد در حالی که تقریبا بی سابقه بود.

دلیل این توجه به تاریخ اسلام به شکل کلی در امر دینی شناسی چند نکته است:

الف: نیاز شدید به موارد تازه برای توسعه دین بر اساس نگاه  و انتظار حداکثری.

ب: سهل الوصول بودن تاریخ و کتابهای مربوطه و ساده بودن آنها.

ج: امکان برداشت های ساده و تازه از تاریخ برای نگاه های تاریخی مختلف و اثبات آنها به خصوص در منازعات میان نگاه های مختلف

د: حسی بودن این موارد به دلیل تاریخی بودن و قابلیت لمس آن توسط مردم و تأثیر در عمق نگاه و نفوس مردم

تا اینجا اشاره کلی ما به تاریخ اسلام به خصوص برای سیره نبوی (و برای اهل سنت سیره خلفا هم) بود، و اما واقعه کربلا برای شیعه به دلیل جایگاه بلندی که در تاریخ اسلام دارد، و جنبه های مهمی که به لحاظ دینی و مذهبی در آن هست، در سالهای اخیر به عنوان یک منبع مهم در آمده است. البته می توان گفت عاشورا همیشه به نوعی الهام بخش روحیات مذهبی شیعی بوده اما در سالهای اخیر روی استفاده فقهی و فکری و سیاسی از آن تأکید بیشتری شده است. اصل این حادثه، تاریخ است، اما نوعی تاریخ مذهبی. به هیچ روی نباید پنداشت که تاریخ مذهبی، تاریخ است. در اینجا ترکیبی از تاریخ و مذهب در اختیار ماست. جنبه های الوهیتی، قدسی، دینی، و بسیاری از مسائل دیگر که پوشش کاملی به این رویداد داده و در جزء جزء آن ورود دارد.

می توان گفت، به دلایل مختلف این حادثه در میان شیعه به عنوان مهم ترین بخش تاریخ اسلام مطرح شده است

اولا: اصل حادثه که رویداد مهمی است و کسی نمی تواند از آن صرف نظر کند.

ب: روایات بیشماری از اهل بیت که این حادثه را به شکل های مختلف طرح کرده و آن را  با اهمیت جلوه داده و از شیعیان خواسته اند تا روی آن تمرکز کنند. از روضه خوانی، زیارت، تربت و بسیاری از مسائل دیگر.

ج: اهمیت این حادثه در شکل دهی به هویت شیعه و نقشی که به لحاظ درونی از یک طرف و بیرونی به عنوان شعائر شیعی داشته است.

د: جنبه های عاطفی و احساسی آن که برگرفته از خود رویدادها و حساسیت های بعدی است و این حادثه را به صورت یک تراژدی در آورده است.

هـ : تبدیل شدن عاشورا به یک اسطوره مذهبی هم به لحاظ شکل و هم محتوا  و مهم تر از همه اشخاصی که در آن هستند. یعنی شما در اسطوره عناصری دارید که همه آنها در رویداد کربلا هست.

ز: کربلا برای شیعیان یک تاریخ نیست، بلکه یک مذهب است، چرا که ذره ذره آن رنگ و بوی مذهبی دارد و بسیاری از مسائل آن، به هیچ روی تاریخی نیست که کسی بخواهد آن را نقد کند.

همه اینها سبب شده است تا حادثه عاشورا بسیار مهم باشد و مردم از هر جهت نیازمند دانستن بیشتر در باره آن هستند از یک طرف، و صاحب منصبان دینی از آن برای تقویت باورهای دینی و شعائر مذهبی از طرف دیگر نیاز شدید دارند.

در حال حاضر ما دو گرایش کلی در روایت کربلا برای مردم داریم:

الف: روایت تاریخی

ب: روایت داستانی

در روایت تاریخی، یا مقتل و آنچه که تاریخ واقعی کربلاست، چند دهه است که نسبتا جدی وارد عرصه پژوهش شده ایم، افزون بر آن که از پیش هم دستمایه ای در این زمینه داشتیم. این پژوهش در دو بخش اهمیت داشته و دارد:

1 : منبع شناسی

2 : روش تحقیق

ما در هر دو زمینه بالا پیشرفت های چشمگیری داشته ایم. یعنی هم منابع تازه ای از آثار کهن انتشار یافته و هم ما قدری نسبت به گذشته، استفاده از منابع کهن را یاد گرفته و در دستور کار قرار داده ایم. در باره منابع اولیه عاشورا و نقد برخی از منابع بعدی، مقالات فراوانی نوشته شده است. در باره روش تحقیق هم، بیشتر به صورت سنتی، پیشرفت هایی داشته ایم و با روش هایی که چهل سال قبل به آن طرف در امر تحقیق داشتیم، فرق کرده ایم. در نتیجه، آثاری درآمده که ضمن آن که بسیار تحت سیطره نظریات کلامی است، اما تا حدی تاریخی هم هست.

در بسیاری از نوشته های اخیر در زمینه روایت تاریخی واقعه عاشورا، ضمن که آن که همواره علائق مذهبی و کلامی را داشته و تقریبا نمی توانیم بسادگی آن ها را کنار بگذاریم، تلاش برای هرچه بیشتر غیر کلامی کردن تاریخ بوده است، در حالی که در سوی دیگر، اصرار بر کلامی کردن آن به عنوان یک گرایش غالب وجود دارد و در واقع امکان جدا کردن آن از تاریخ بسیار بسیار دشوار است. اما بخش قابل توجهی از رویدادهای کربلا مواردی است که ربطی به کلام نداشته و تا حدودی با آنها پژوهشی با آنها برخورد شده و حقائق زیادی آشکار شده است.

اما در باره «روایت داستانی» کربلا هم مطالب زیادی گفته شده و از نظر حجم، با ملاحظه و محاسبه اطلاعات شفاهی که در بخش مداحی و روضه خوانی ارائه می شود، باید گفت روایت داستانی بسیار عمومی تر و برای مردم در دسترس تر است.

زمانی که گزارش تاریخی شکل داستانی و اسطوره ای پیدا کرد، بیش از آن که به گزارش تاریخی توجه شود، به جنبه های بیرونی آن به لحاظ داستانی و هنری و نیز اهداف و شعارهای پشت سر آن داستانها که می تواند ملیت و قومیت و هویت و جریان ساز روز بر اساس شبحی از گذشته باشد، توجه خواهد شد. در واقع، در اینجا کربلا صرفا یک رویداد تاریخی نیست که مورد توجه است، بلکه یک روایتی است که از هر گوشه آن می شود برای جایی استفاده کرد. مهم این است که در عمق جان مردم نفوذ کرده و با آن زندگی می کنند، بنابرین در آن نوعی مشارکت هم دارند.

در باره بخش دوم، یعنی «روایت داستانی» باید دو مورد را از یکدیگر تفکیک کرد.

اول: روایت تاریخی ـ داستانی (آنجا که متن تاریخی است اما افزوده های داستانی دارد)

ب: روایت داستانی ـ تاریخی (آنجا که فقط اشاره به کربلاست اما همه اش داستان و قصه است)

در بخش روایت داستانی ـ تاریخی، یا آنجا که اساس داستان و قصه است، می توان گفت که اساسا به طور معمول تابع نقد و بررسی نیست. اگر شکل اسطوره ای به خود بگیرد که البته کربلا هنوز به آن سطح نرسیده که کاملا وارد فضای افسانه های تاریخدار شود، به طور کلی از دسترس نقد خارج خواهد شد. البته این سؤال همیشه مطرح است که اسطوره ها تا چه حد ریشه در تاریخ دارند، اما باید توجه داشت که آنها تابع روش های تاریخی نیستند و راه خود را می روند. اگر کسی موافق یا مخالف است، چندان نمی تواند با نقد تاریخی برابر آنها بایستد.

اما در بخش روایت تاریخی ـ داستانی که کربلا در یک بخش بزرگ خود ذیل آن جای می گیرد، نمی توان بی توجه به تاریخ، از ماهیت صرفا داستانی آن سخن گفت.

مشکل در این موارد اینجاست که این روایت، دقیقا دو وجهی است، وجهی از آن تاریخی است و وجهی فراتاریخی. این فراتاریخی بودن می تواند چنین شکل داشته باشد، هرچند همه آنها در اصل داستانی هستند:

اول  صورت داستانی ـ روایت مذهبی است، یعنی این که این واقعه تاریخی، در جنبه فراتاریخی خود، حاوی نوعی داستانها و حکایات مذهبی است که هرچند از نظر مذهبی نمونه و مثال دارد، اما تاریخی نیست. یعنی یا در تواریخ نیامده، یا اساسا واقعه تاریخی نیست که بتوان در باره آن با روشهای تاریخی بحث کرد. این در حالی است که متدینین به آنها باور دارند. برخی از آنها مانند فطرس ملک، روایات مذهبی منسوب به امامان و اغلب حاوی عناصر و نکات متفاوتی است که در مذهب می تواند با معجزه و کرامت درست می شود، اما تاریخ قادر به تصمیم گیری در باره آنها نیست. حجم این روایات اندک نیست و به خصوص به دلیل آن که بسیاری از منابع در دسترس طی قرون، صرفا متکی به منابع روایی شیعه بوده و از منابع تاریخ عمومی مسلمانان استفاده نکرده، این جریان عمیق تر و رایج تر شده است.

دوم نوعی روایت فراتاریخی از کربلا در سبک ادبی ـ قصه ای است. این سبک در میان سبک های ادبی داستانی طولانی دارد و به موضوع تاریخ قصه ای باز می گردد، اغلب نخستین چیزی که به ذهن می آید، ابومسلم نامه ها و بعدها داستانهای تاریخی است که در دوره تیموری و صفوی پدید آمد. ماهیت این روش نگارش در تاریخ ایران بسیار نیرومند است و ظاهرا در جهان عرب هم قوی است. نگارش تاریخنامه های داستانی از سلاطین به زبان نثر و نظم در قالبهای مختلف امری رایج بوده است. سیره نبوی داستانی، علی نامه های داستانی، مختارنامه ها و حمزه نامه ها و بسیاری از بخش های دیگر. البته بخش عمده ای از تاریخ اسلام مسیر طبیعی خود را طی کرده و به خصوص در قرون اول کمتر این رویه و روند شده است. اساس بسیاری از اینها سنی بوده که در آنجا ضمن احترام به خلفا، سعی شده است از اهل بیت دفاع شود. شاید این مهم ترین رکن در قصه های تاریخ اسلام به سبک کاملا داستانی است. بنی امیه منفور هستند، اما آل علی جایگاه والایی دارند. البته برخی از این قصه ها به تدریج ماهیت شیعی پیدا کرد. یعنی اگر شیعه امامی آن را می نوشت، ابومسلم را هم شیعه می کرد و از خلفا هم انتقاد می شد، اما غالب آنها اساس سنی اما ضد اموی و در دفاع از اهل بیت است.

سوم روایت تاریخی ـ داستانی یعنی ترکیبی از تاریخ واقعی است که هدف اصلی کار محسوب می شود، اما درآمیخته با قصه ها و داستانهای ساختگی است که به اصل ماجرا و با هدف های مشخص افزوده شده است. بیشتر آنچه در دوره قاجار از عاشورا نوشته شده چنین است. از میان آنچه گذشت، نگارش آثار کربلایی با ترکیب تاریخ ـ داستان بسیار زیاد است. در واقع، هدف اولیه گزارش تاریخی است، اما سخت درآمیخته با قصه ها و داستانها شده، اما مانند نوع دوم، اساس آن ها داستانی نیست. در این گزارشها می توان دو لایه ای بودن سبک تاریخی ـ داستانی را نشان داد. یک واقعه تاریخی، ضمن این که از یک سمت متکی به واقعیت خارجی است، بسته به شرایط، اهداف موجود و نیز گرایش های ادبی دارای بال و پر شده شروع به زایش می کند. قصه های دیگری در نثرهای شاعرانه در اطراف آن ساخته شده و جزئیات و حواشی و پیرایه ها در اطراف آن پدید می آید. کیفیت تحول تاریخ به قصه آن هم در میان طبقات مختلف در جامعه، از ادیبان و شاعران گرفته، تا خطیبان و قصه گویان و مداحان و نیز اصحاب تفرج و سرگرمی، باید پدیده جالبی برای بررسی باشد.

در واقع، ضعف بینش تاریخی، از بین رفتن مصادر کهن و خارج شدن آنها از دسترس، تبدیل شدن کربلا به یک تفنن غمبار در میان بسیاری از مردم، و حرکت آن در مسیر مردمی و عمومی، زمینه را برای افزودن این قصه ها و بیان تاریخ با سبک قصه ای فراهم کرده و به صورت یک رویه جا افتاده است. مقدمه لؤلؤ و مرجان میرزا حسین نوری که در نقد روضه خوانی عصر اخیر قاجاری است، نشان می دهد که این رویه، هم در تألیفات و هم منبر، تا چه اندازه گسترش یافته است.

معمولا این بخش سوم که اساس نوشته تاریخی اما سرشار از قصه هاست: دو مخالف دارد:

الف: متدینان سخت گیر که دروغگویی را نادرست می دانند. اینان از باب بد بودن دروغ و حرمت آن، روی این مسأله پافشاری دارند که نباید دروغ گفته شود.

ب: مورخان جدی که از قصه گویی در تاریخ سخت متنفر و مخالفند و می خواهند تاریخ را پیراسته از خرافات و دروغها و اباطیل کنند.

اما موافقان این سبک از عامه مردم و نیز دیگران ـ برخی ادعای مخالفت هم به صورت زبانی دارند ـ بسیار فراوانند و اغلب پای منبرها و روضه ها و مداحی ها سکوت کرده و حتی می پسندند. در سطح کلان نیز استفاده از آنها در جامعه برای امر تقویت مذهب، مورد رضایت بسیاری از کسانی است که احساس می کنند با کمک آنها راحت تر می شود یک حرکت اجتماعی یا سیاسی را تقویت کرد.

توجه داریم که این تقسیم بندی به آثار مذهبی، تاریخی و داستانی، اغلب ذهنی است. آنچه در خارج نوشته و گفته و منتشر یم شود معمولا ترکیبی از اینهاست. البته آثار قصه ای کاملا مستقل داریم، چنان که آثار تاریخی. در باره نوشته هایی که از هر سه مضمون مذهبی و تاریخی و داستانی استفاده کرده، قدم اول این است که بتوانیم آنها را دقیقا از هم تکفکیک کنیم. در اینجا تفکیک تاریخ با داستان یک وجه ماجراست. قبلا اشاره کردیم که برخی از آنچه به تاریخ افزوده می شود، روایات مذهبی است که صورت قدسی هم دارد. اینها غالبا مواردی است که اساسا تاریخی نیست تا نقد تاریخی شود، بلکه روایات مذهبی و مربوط به عالم بالاتر از عرصه مادیت است که یک محدث می پذیرد اما یک محدث یا محقق مذهبی دیگر ممکنم است آنها را رد کند.

توجه داریم که در آنچه نوشته و مطرح می شود، نکته مهم جذاب کردن عاشورا به قصد تأثیر بیشتر آن در نفوس، به ویژه گریاندن مردم است. بیشتر آنچه در اطراف نقل واقعه، چگونگی آن، تعزیه، نوع سوگواری و مراسمات آن هست، و نیز اشعار و زبان حالها و غیره، برای گریاندن بیشتر بوده و همین امر با توجه به قداست گریه کردن، زمینه توجیه آن نقلها را برای عده ای فراهم کرده است. در واقع، این جذابیت و این ترکیب و تلفیق از این جنبه ها، سخت مورد علاقه مردمی است هم مذهبی هستند، هم علاقه مند به کربلا و تاریخ آن و هم پای افزوده های بی اساس گریه می کنند و هم علاقه مند به جنبه های هنری و داستانی محض از تعزیه و فیلم و غیره هستند. به نظر می رسد مرزهای تاریخ و داستان از یک طرف و تاریخ یک رویداد مذهبی با مذهب از طرف دیگر، بسیار در هم تنیده و تفکیک آنها امر دشواری است. در گذشته دور هم میان طرفداران برخی از این سبکها به خصوص در زمینه تاریخ اسلام منازعاتی بوده که نمونه آن فتاوی محقق کرکی علیه ابومسلم نامه خوانی در اوائل دوره صفوی است. او اینها را کذب می دانست و دلیل آن هم فارغ از آن این بود که ابومسلم از نقطه نظر تاریخی شیعه، فرد مورد تایید نبود و از نظر وی لازم بود تا این قصه ها جمع شود. این در حالی بود که در مقطع پیش از آن از ابومسلم به عنوان فردی مدافع اهل بیت یاد می شد که ضد امویان و در واقع، انتقام گیرنده خون امام حسین بوده است. البته پیش از آن هم محدثان با قصه خوانان که می گفتند همه چیز را داستانی می کنند مجادله داشتند که نمونه های فراوانی از آن در کتاب القصاص و المذکرین ابن جوزی آمده است.

داستانی کردن تاریخ اسلام و از جمله کربلا، سبکی است که در ایران پیشینه داشته و به احتمال تقویت شده است. داستان تراژیکی مانند سیاوش یا کشته شدن سهراب و جز اینها زمینه ای که سبب توسعه ادبیات داستانی ـ تاریخی در ایران و از جمله در حوزه تاریخ اسلام شده است. در این باره باید به بخش هایی از کتاب دکتر محجوب با عنوان ادبیات عامیانه در ایران بویژه بخش «از فضائل و مناقب خوانی تا روضه خوانی» مراجعه کرد.

ما باید این سه شاخه، یعنی روایت مذهبی، تاریخی و داستانی را اولا از نظر معرفتی و ذهنی در میان مردم، و ثانیا در نگارشات و آنچه به عنوان محصولاتی در حوزه تاریخ کربلاست، تفکیک کنیم. هر کسی باید بداند که با چه نوع اثری سروکار دارد.

در یک سمت، و فارغ از جنبه های مذهبی که برای مردم و علما مهم هم هست، باید روندی در پیش گرفته شود که تاریخ و داستان کاری به یکدیگر نداشته باشند و اجازه دهند ادبیات مسیر خود را رفته و دین و تاریخ هم مسیر خود را برود.

البته دین و مذهب، به دلیل آن که در کلیات و اهداف و ارزشها روی تمامی امور فرهنگی، نظر دارد و فارغ از نقل روایاتی که در حوزه قدسی کربلا دارد، از این که در داستان یا حتی تاریخ، نمونه که مثلا عصمت ائمه (ع) و موارد مشابه را خدشه دار کند نمی دهد که طبعا در حوزه خودش، حق دارد. این بحث وقتی به «مقدسات مذهبی» می رسد، جنبه جدی تری در همه ادیان پیدا می کند.  با این حال، باید گفت، ادبیات به مقدار زیادی راه خود را رفته و خواهد رفت. کاملا توجه داشته باشیم که یک صورت کار تاریخی ـ داستانی است و صورت دیگر تاریخی ـ مذهبی. اینها در عمل و در جریان طرح مسأله نقد تاریخی، با یکدیگر خلط می شود.

صد البته نباید روایت داستانی، از هر نوع آن، چه آن افزوده ها و داستان های ساختگی که برای گریاندن درست شده و چه حکایات بلند ساختگی، در میان عوام و عوام زده، صورت قدسی به خودش بگیرد و کسانی تصور کنند که آنها تاریخی است. دقیقا این مرز باید رعایت شود که یک متن ادبی است که برای گریاندن بکار می رود، و یک متن تاریخی است که اصل واقعه را توضیح می دهد. البته و صد البته جدال بیان مورخان و قصه خوانان هست، اما برای توده ها، هر دو لازم است، جز آن که باید تفکیک معرفتی و ذهنی وجود داشته باشد و داستان و خیال، رنگ قدسی به خودش نگیرد، هرچند شخص ممکن است پای آن گریه کند، چنان که وقتی شعری غمناک سروده می شود، گریه آور خواهد بود در حالی که فقط یک شعر است.

اگر کسی روش تاریخی را بپذیرد، می تواند با سخت گیری یا سهل گیری، نقادی های تاریخی خود را داشته باشد و اعلام کند که به موارد و روایات مذهبی از یک طرف و روایت های کاملا قصه ای کاری ندارد. در میان ما اغلب این کار دشوار است، چون بسیاری از متدینان کار تاریخی انجام می دهند و همزمان باید این دو مشکل را با همدیگر در نظر داشته باشند.

باز هم تأکید می کنیم بهتر است مورخ اعم از این که متدین باشد یا کار تاریخی صرف بکند، درک کند که کار ادبی جدای از کار تاریخی است، و امکان منطبق کردن آن با یکدیگر وجود ندارد. در واقع، بخشی را از حالت نقد خارج کند و آن را بدست ادیبان و متدینان بسپارد تا از دید خود آنها را وارسی کنند.

بخشی از شرح این نکته که کار تاریخی را باید از کار مذهبی و ادبی جدا کرد در این است که بدانیم در گزاره های ادبی معنای صدق و کذب با آنچه در تاریخ هست و طبعا آنچه در دین هست، متفاوت است. تاریخ مذهبی شاخه ای از تاریخ است با معیارها و شاخصه های خود. روایت تاریخی داستانی حتی از آن هم فراتر است و به هیچ روی، امکان بکاربردن تعبیر صدق و کذب که در تاریخ نهایت اهمیت را دارد، ندارد.

اما شاخه های قصه ای که به طور اختصاصی یا عمومی روی کربلا تمرکز کرده است از نظر تاریخی فراوان است.

شاید نخستین شاخه هنر ادبی که به کربلا پرداخت، یعنی فارغ از تاریخ، شعر بود. شعر عاشورایی همزاد مقتل های تاریخی است. این شاخه، تا قرنها یکه تاز حوزه ادب عاشورایی بود. البته شعر عربی چیزی شبیه غزل فارسی، حاوی وصفی از عاشورا و پدیده های آن بود که جنبه هنری در نشان دادن عمق ماجرا داشت، اما آنچه بعدها در شعر فارسی از افزودن حکایاتی پدید آمد، دست کم آنچه به عنوان ادب زبان حال در شعر فارسی در دوره قاجاری شکل گرفت، پدیده تازه ای بود.  

در واقع باید توجه داشت که رنگ داستانی برای تاریخ، اندکی در وقعه صفین، بیش از آن در فتوح و به احتمال در برخی از روایات تاریخی درج شده در آثار حدیثی قابل رؤیت است. این قبیل نگره در اخبار سیره نبوی بیشتر در قالب آنچه به عنوان دلائل است دیده می شود. آثار ابوالحسن بکری در قرن پنجم، اوج این جریان تاریخ ـ قصه است. سیره داستانی بعد از آن هم جایگاه خود را دارد و نمونه هایی از آنها چاپ شده است که از آن جمله کتاب «سیره نبوی «روایت داستانی» است که بنده آن را تصحیح و منتشر کرده و داستانی محض است. (تهران، نشر علم، 1388)

بیان ادبی ماجرای کربلا، همراه با افزودن برخی از قصه های تازه به عنوان تاریخ، یکی از مهم ترین شکل های تاریخ ـ قصه در ماجرای کربلاست و بدون شک نخستین آنها لهوف و مثیرالاحزان و مقتل های ساختگی به نام ابومخنف است.  در واقع اساس این کتابها تاریخی است که به دلایلی مثلا استفاده برای زائران یا مجالس، شکل داستانی تری در نقل روایات به خود گرفته هرچند برخی از این نقلها، بسیار زودتر از زمان نگارش اینها، رنگ گزارش داستانی داشته است. مقصود از این تعبیر این نیست که تاریخی نبوده، بلکه نوع بیان آنها و افزوده های خاص است.

وجوه داستانی شدن بسان آنچه در لهوف آمده، یعنی اصل واقع به علاوه یک بیان داستانی که با درصدهای مختلف باشد، در چارچوبی است که شاید بتوان آن را تعریف کرد. اساس این تعریف بر این است که می بایست بر اساس رخدادهای واقعی، و آنچه روایت شده ـ و البته ابن طاوس با مشرب باز و عاطفی خود آنها را انتخاب کرده و آورده ـ صورتی از داستان را پدید آورد که مناسب شأن مجلس سوگواری باشد. این کاری هنری است که می توان با جابجا کردن روایات و تقطیع آنها، چینش تازه ای پدید آورد آنچنانکه گرمی بیشتری به محفل سوگواری بدهد. این نشانه ها را در لهوف می توان دید. در این کتاب، به خصوص به هدف آن که  ماجرای کربلا را جریانی مقدر و معلوم نشان دهد و شهادت امام حسین را امری از پیش آشکار برای همه تعریف کند، و نوعی نگاه ماورائی به ماجرا بدهد، مجبور است تا تنظیم آن را از نو سامان بخشد.

ما از موارد مشابه فارسی آنها در قرن ششم و هفتم بی خبریم، اما تقریبا باید یقین کنیم که نوعی داستان در آنها هم رسوخ کرده و حکایاتی بر اصل ماجرا افزوده شده است. این داستانها ممکن است منشأئی در روایات تاریخی نقل شده در آثار صدوق داشته باشد. حکایت طفلان مسلم از آن دست است که شیخ صدوق در امالی (143 ـ 148) آورده ولی در منابع دیگر نیامده است. جالب است که در نقاط مختلف از جمله در مسیر کربلا ـ بغداد در حومه مسیب، مقبره طفلان مسلم هست. این موارد، گاهی شکل مذهبی هم به خود گرفته، و به دلیل اعتمادی که به روایات صدوق به لحاظ حدیثی می شود، همین موارد هم توسط کسانی پذیرفته می شود. در حالی که ممکن است یک ناقد تاریخی آنها را با روش اجتهادی خود در تاریخ نپذیرد. اینها مواردی است که روایت مذهبی را از روایت تاریخی، تفکیک می کند.

قبلا هم اشاره کردیم که داستانی شدن تاریخ اسلام در قرن هفتم تا دهم، یکی از نشانه های عوامی شدن تاریخ و انحطاط تاریخ نویسی اسلامی نیز هست. کم شدن عمق علمی جامعه اسلامی و پایین رفتن سطح معلومات، یکی از دلایل افزایش کاربری از سبک تاریخ ـ قصه است. آثار زیادی در دوره ایلخانی و پس از آن تیموری در ایران نوشته شد که عمده آنها مبتنی بر همین نگرش است. این جریانی است که بخشی از آن همان ابومسلم نامه هاست که در ایران بسیار پررونق است و عمق آن تا قرن پنجم هم می رسد. این جریان را مرحوم محجوب در همان ادبیات عامیانه دنبال کرده است. البته انحطاط یک بخش از مسأله است، در حالی که بخش دیگر، عاطفی تر شدن تاریخ اسلام و هنری شدن آن برای توده هایی است که به تدریج از سواد مذهبی عاری بودند.

به رغم آنکه پیش از عصر صفوی، تاریخ اسلام به طور عام داستانی شده بود و این به ویژه در میراث تاریخ اسلامی دوره تیموری هویداست، اما باید تأکید کرد که در دوره صفوی، به تدریج رنگ مذهبی غلبه کرد. روضة الشهداء اثری است از دوره تیموری و داستانهای آن در باره انبیاء و کربلا مربوط به ادبیات ایرانی ـ خراسانی از قرن ششم به این سو است. بنابراین نباید آن را اثری صفوی دانست. این کتاب یکی از بهترین آثار تاریخی داستانی است که همزمان می توان آن را داستانی تاریخی هم گفت. اثری هنری شگفت که تاریخ انبیاء و امامان را به سبک قصه ای و در قالب مصیبت و برای گریاندن طراحی نوینی کرده است.

آنچه در دوره صفوی از رنگ مذهبی ـ فقهی پدید آمد، نتیجه اش نوعی سختگیری نسبت به روایات قصه ای و داستانی بود. البته این سخت گیری بیشتر شکل اخباری به خود گرفت و بر اساس روایات شیعی تاریخ اسلام از نو تدوین شد. به هر حال کمبود کتاب، نگاه های تا حدودی مذهبی، سبب ضعف عمومی تاریخ نویسی بود، اما به نظر می رسد در دوره صفوی، به خصوص در مکتب اصفهان، نگاه داستانی به مقدار زیادی در حاشیه ماند. از دوره صفوی، باید کتاب منتخب طریحی را که یک اثر منحصر بفرد در افزودن قصه های بیشمار به کربلاست، استثناء کرد. این اثر خارج از حوزه ایران نوشته شد و باید مسیر واقعی آن را بدست آورد.

در دوره قاجار، به هر دلیل، تاریخ ـ قصه ای شدن کربلا به شکل افراطی پیش رفت. شاید بستر آن از دوره افشاری و بویژه زندیه پدید آمده باشد. بخشی از آن در عراق و بخشی هم در ایران بوده و مسیر داستانی و قصه ای شدن به طرز وحشتناکی پیش رفت. ماجرای نفوذ قصه ها در روایت کربلا از منتخب طریحی ـ که برخی در نسبت برخی مطالب آن به وی تردید دارند ـ آغاز شد و با دهها اثر در دوره قاجاری و مهم تر از همه اسرار الشهاده ملاآقا دربندی (م 1286 ق) ادامه یافت. این رویه تا آغاز عصر تجدد که در همه جا تأثیر کرده و از جمله در سامرا و صدای میرزا حسین نوری را هم نسبت به این قصه ها درآورده بود، ادامه یافت.

قبلا از بعد هنری و داستانی کربلا و لزوم تفکیک آن از وجه مذهبی و تاریخی اشاره کردیم، یکی از تولیدات ادبی ـ قصه ای کربلا تعزیه است. این سبک که ریشه در قرون قدیم به ویژه از نظر متن، مرتبط با قصه های ابومسلم نامه و حمزه نامه و بویژه مختار نامه بود، یکباره در صحنه ایران آشکار شده و اوج گرفت. تعزیه صورتی دیگر از روایت تاریخی ـ قصه ای بود که از دوره زندیه اوج گرفت و در دوره قاجار به طرز عجیبی توسعه یافت. هزاران جزوه شعر عامیانه عاشورایی، شامل حکایات بیشماری بود که یا اساسی نداشت یا اگر داشت، با دهها افزوده در گوشه و کنار بیان می شد.

در تعزیه، نکته مهمی که مد نظر بود و اوائل به آن ایراد می شد، شبیه شدن به معصوم (ع) یعنی بازی کردن نقش معصوم توسط افراد عادی بود که گفته می شود موجب هتک حرمت به آنهاست. اما به زودی علما به دفاع از تعزیه برخاستند و این جنبه قضیه را مشروع دانستند. با این حال، بحث گفتن مطالب خلاف تاریخ چندان مورد نظر آنها قرار نگرفت. در نیمه اول دوره قاجار، میرزای قمی (م 1231ق) بشدت از آن دفاع کرد و نوشت:

«در تشبیه به معصوم و نیکان، راه منعی در نظر نیست و عمومات رجحان بکاء و ابکاء و تباکی بر سید الشهداء و تابعان ایشان دلالت بر آن دارد، و شکی نیست که اعانت بر برّ است.

و گاهست که توهّم شود که این موجب هتک حرمت بزرگان دین است، و این توهم فاسد است، زیرا که مراد تشبیه نفس به نفس و شخص به شخص نیست، بلکه تشبیه صورت و زیّ و لباس است محض از برای تذکره ی احوال ایشان را.

[اما این] که مراد هتک حرمت ایشانست از جهت این که خواری هایی که نسبت به ایشان رسیده، نباید به نظرهای مردم درآورد که مردم مطلع بر آن خواریها بشوند، پس این نیز باطل است:

 زیرا که احادیثی که از ائمه اطهار علیهم السلام وارد شده در ذکر آن خواریها و ما را مامور کرده اند به خواندن آنها در مجامع، بیش از حد و احصاء است و ما الحال تصویر آن خواریها را در شخص غیر ایشان جلوه می دهیم.

با وجود آن که می گوییم در اخبار و السنه، اخبار تشبیه امیر المؤمنین علیه السلام بشیر که حیوانی است، و جناب سید الشهداء را به گوسفندی که سر او را ببرند و نیکان و متقیان را به غرّ المحجلین که امیر المؤمنین قائد آنهاست، بسیار است، پس چرا تشبیه ایشان به صورت شیعه ای از شیعیان و محبی از محبان ایشان جایز نباشد و این هتک حرمت باشد؟

و همچنین تصویر عورات سواره بر شتران برهنه به اشخاص مشابه آنها چه ضرر دارد با وجود اخبار بسیار که چنین واقع شده و در مجالس می خوانیم آنها را.

و اما تشبیه به اعدای اهل بیت پس دلیل بر آن این است که منعی که متصور است این است که از چیزی است که در السنه مشهور است که «من تشبّه بقوم فهو منهم» و مظنون این است که مضمون روایت باشد، و لکن الحال در نظرم نیست، و بر این وارد است اولا این که این را تشبیه نمی گویند، چون ظاهر از تشبیه این است که خواهد خود را از ایشان داند، و به طوغ و رغبت در آن لباس رود، [و] خواهد که خود را از جمله آنها شمرد.

سلّمنا که عموم [آن جمله] شامل این [مورد هم] باشد، پس می گوییم بعد منع سند و دلالت، و تسلیم عموم این که، نسبت میان آن و عمومات ابکاء عموم من وجه باشد؛ و شکی نیست که عموم رجحان ابکاء، سنداً و دلالتاً و اعتضاداً راحج است بر حرمت این گونه تشبیه. و همچنین هر گاه استدلال شود بر حرمت [تشبیه به اعدای معصومین]، بحرمت اذلال مؤمن نفس خود را.

و همچنین جواب می گوییم منعا و تسلیما و تضعیفا، بلکه گاه است که این اثر اعظم [از کار] مجاهدان است، و این را محض از برای رضا خدا کردن جهاد عظیم است، و حق تعالی اکرم از آن است که کسی خود را در راه او ذلیل کند محروم کند از فیض.

و دیگر این که اشخاص، مختلف می باشند و نسبت به بعض اشخاص اذلال نیست به جهت مهانت نفس او، و غالب این است که از این اشخاص متشبه می شوند به صورت اعادی.

و اما مسأله تشبیه به زنان، پس جواز آن نیز از آنچه گفتیم ظاهر می شود که ممنوع است که مراد از تشبیه این باشد که به جهت این که این شخص متشبه به زنان از حیثیت آن که تشبه به زنانست نمی کند، بلکه می خواهد مثلا زینت خاتون را مصور کند به لباسی که صریح در زنان نیست غالبا، و اگر هم باشد مضر نیست. مثل چادر شب بسر کردن و مکالماتی که ایشان می فرمودند را بکند به جهت ابکاء، و این را تشبیه به زنان نمی گویند، چون ظاهر آن تشبیهِ مختصِ به جنس زنان است بدون غرضی دیگر، و در اینجا لباس زنان پوشیدن نه از برای نمود خود است به صورت زن،

و فرق بسیار است میانه ملاحظه تشبّه بشخص معین از زنان از راه خصوصیات افعال آن زن، و تشبیه به جنس زنان از راه تشبیه به این جنس، پس خوب تأمل کن تا بیابی. (جامع الشتات، چاپ سنگی، ص 808)

در سالهای اخیر، و در ادامه شعر و داستانهای مختار نامه و تعزیه، فیلم های سینمایی به صحنه آمده است که از بهترین آنها روز واقعه و رستاخیز است. در واقع، نسل پس از تعزیه، فیلم های سینمایی است که ابتدا در فرنگ و سپس در دنیای اسلام در امتداد همان روند تاریخ ـ قصه شکل گرفت. سینمای عاشورایی ما در عصری برآمد که تیغ نقادی تاریخی قدری تندتر و فکر مذهبی هم قدری سختگیرانه تر است. مورد دوم بود که مانعی سر راه اکران فیلم رستاخیز شد. در واقع، برابر آن، واکنشهایی پدید آمد که برخی از آنها با فتوای میرزای قمی قابل حل بود، اما تقریبا به همان دلایل که ایشان پاسخ داده، در روزگار ما با آن مخالفت شد. البته سالهاست که برخی از مورخان هم نسبت به فیلم های تاریخی از دید نقد تاریخی بدگمان هستند. شاید یکی از مهم ترین جهات آن همان باشد که سعی نکرده اند به لحاظ معرفتی میان روایت تاریخی و داستانی تفکیک قائل شده و هر کدام را در مسیری مستقل پیش ببرند. روایت مذهبی هم توجه به نظارت مذهبی خود و توسعه جنبه های آئینی شیعی دارد دارد. این جریان اغلب اوقات نسبت به جریان تاریخی داستانی که در روضه ها و منبرها و مداحی هاست سختگیری نمی کند، چون رواج مذهب را در آن می بیند، اما نسبت به فیلم به دلیل این که بسا آثار منفی روی مردم بگذارد حساسیت نشان می دهد. این بحث صرفا مربوط به ایران نیست بلکه علمای مصر و سعودی در حوزه اسلام و گاه عالمان مسیحی و یهودی نسبت به فیلم هایی که در باره انبیاء ساخته می شود همین حساسیت را نشان می دهند.

متن نوشته شده سخنرانی بنده شب عاشورای سال 1437 / 1394 در دبیرستان امام صادق (ع) اصفهان.

+

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود