کد خبر: 1735

1392/01/02 15:19

نسخه چاپی | دسته بندی: ---
0
بازدیدها: 795

بازشناسی مبانی فکری انجمن حجتیه/وبگاه خیمه گاه

بازشناسی مبانی فکری انجمن حجتیه - فصل آغازین   مقدمه در چرايي و ضرورت بحث بازخواني تاريخ اسلام نشان مي دهد كه در طول چهارده قرن گذشته اکثر ضرباتي که متوجه مسلمانان گشته است از کج فهميهاي بخشي از […]

بازشناسی مبانی فکری انجمن حجتیه - فصل آغازین

 

مقدمه

در چرايي و ضرورت بحث

بازخواني تاريخ اسلام نشان مي دهد كه در طول چهارده قرن گذشته اکثر ضرباتي که متوجه مسلمانان گشته است از کج فهميهاي بخشي از مسلمانان بوده است. از جنگ احد تا حوادث پس از رحلت رسول اکرم (صلوات ا... عليه)  ماجراي خوارج، شهادت حضرت امام حسين (عليه السلام) و غربت معصومين همه مسائلي است که مسلمين مسبب اصلي تحميل آن بر جامعه اسلامي بوده اند، نه دشمنان خارجي.

عمده ويژگي هاي چنين جرياناتي تلفيق جهالت با عبادت، تنگ نظري و پيروي هاي صرفا شعاري نه قلبي مي باشد. يعني ايمان منهاي معرفت که به گفته شهيد مطهري هميشه منجر به سوء استفاده منافقين از دلسوزي هاي جاهلانه گشته است. نتيجه قوت گرفتن آنها استحاله اسلام، حذف محتوا و ماندن پوسته تو خالي خواهد بود. به گفته استاد رحيم پور ازغدي:

اين روند مسخ مذهب؛ تفكيك مذهب از حكومت، تفكيك اخلاق از سياست، حذف "محتوا" و "حفظ شكل" بود كه به مبهم و مجهول الهويه كردن اسلام، هزار قرائتي كردنش، تفسير به راي قرآن، تحريف دين و منحط كردن اسلام انجاميد و همين هدف آنهاست؛ نه از صحنه روزگار برانداختن اسلام، كه مي دانند ممكن نيست. آنان نمي خواستند اسلام را محو كنند، مي خواستند آن را مات كنند. اسلامي مي خواستند و مي خواهند بسازند كه ديگر با گنج قارون و تخت فرعون، كاري نداشته باشد. يك اسلام بي طرف كه با سياست و اجتماعيات و حكومت و عدالت و حقوق بشر، كاري نداشته باشد. يك مذهب فردي و عبادي و خصوصي كه ربطي به اين مسائل عيني نداشته باشد و در حوزه حقوق بشر دخالت نكند. مي خواستند دين را به مقداري شعائر خنثي و غير عيني و غير سياسي تبديل كنند و يك اسلام خواب و گيج و كور بسازند و تحويل مردم بدهند.(1)

خون دلي که اسلام از اين دسته افراد خورده است به هيچ وجه قابل انکار نيست. مشابه جريانات صدر اسلام در طول مبارزات تاريخي ملت ايران براي سرنگوني رژيم شاهنشاهي نيز وجود داشته است. جملات بسياري از حضرت امام خميني(ره)  شاهد اين مدعاست. به عنوان مثال ايشان در پيام تاريخي خود به روحانيت مي فرمايند :

دسته اي ديگر از روحاني نماهايي که قبل از انقلاب دين را از سياست جدا مي دانستند و سر به آستانه ي دربار مي سائيدند يک مرتبه متدين شده و بر روحانيون عزيز و شريفي که براي اسلام آنهمه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد کشيدند، تهمت وهابيت و بدتر از وهابيت زدند. ديروز مقدس نماهاي بي شعور مي گفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مي گويند مسئولين نظام کمونيست شده اند. تا ديروز مشروب فروشي و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براي ظهور امام زمان (ارواحنا فداه)  را مفيد و راهگشا مي دانستند، امروز از اينکه در گوشه اي خلاف شرعي که هرگز خواست مسئولين نيست رح مي دهد فرياد وا اسلاما سر مي دهند. ديروز حجتيه اي ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابي تر از انقلابي شده اند. ولايتي هاي ديروز که در سکوت و تحجر خود آبروي اسلام و مسلمين را ريخته اند و در عمل پشت پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت را شکسته اند و عنوان ولايت بر ايشان جز تکسب و تعيش نبوده است امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را مي خورند.(2)

شايد ذكر مقدمات فوق  بتواند پاسخي به چرايي بحث از انجمن حجتيه در شرايط فعلي باشد. در حقيقت اين جريان يك نمونه از چنين جرياناتي در عصر حاضر مي باشد.  هدف اصلي بحث عبرت گرفتن از جريان تاريخي اين گروه براي شرايط امروز مي باشد. هدف اصلي نقد و بررسي تفكر است نه تشكيلات. شايد بسياري تشكيلات حذف شوند اما تفكر آنها باقي بماند و چه بسا بسياري از تشكيلاتها باقي بمانند اما تفكرشان محو گردد. آنچه مهم است مواجهه با روحيه خوارجيگري است.

لذا دليل اصلي پرداختن به اين موضوع عبرتهايي است که بازشناسي جريان حجتيه براي ما و زندگي روزانه و رو به آينده مان دارد. عبرتهايي براي جريان مبارزه با شرق و غرب و مستکبرين عالم. آفتها و انحرافهاي انجمن زنگ هشداري است براي ما که دچار اين آفتها نشويم. بازشناسي انجمن از حيث يکي از جرياناتي که در عصر حاضر مصداق کج فهمي و جهالت شده اند حائز اهميت مي باشد و مطالعه ما نه بخاطر انجمن که بخاطر خودمان و نسل خودمان است.

چند نكته مهم

* مخاطب اصلي ما در اين نوشته لايه هادي و اصلي انجمن است كه نقش عمده اي در جهت گيري جريان داشته است. قطعا برخورد با ساير لايه هاي انجمن به گونه اي ديگر مي باشد.

* در سير اين مطالعات مطالب ضد و نقيضي مطرح بوده كه مبتني بر اعتقادات اخلاقي و ديني تلاش شده است آنچه مسلم و محكمتر است مطرح و در غير اينصورت ديدگاههاي متفاوت مطرح شود و ارزيابي به  خواننده واگذار شود.

* باتوجه به اينكه هدف نقد فكري مي باشد مباحث تاريخي جهت ارائه كليات و تصوير سازي به طور مختصر ارائه گشته است.

* شايد در جريان طرح موضوع اين شائبه پديد آيد كه منجر به اختلاف افكني مي شود و شايد بعضا به سخنان مقام معظم رهبري در سال 60 استناد شود كه عمده كردن اين مسئله كار اشتباهي است.(رجوع شود به بخش  انجمن پس از انقلاب) در پاسخ بايستي تاكيد كرد كه اولا اگر نتيجه بحث اختلاف ميان كساني است كه به دين حداكثري مي نگرند و كساني كه به دين حداقلي يعني دين جداي از سياست و اقتصاد و اجتماع مي نگرند كه هيچ باكي نيست و اينجا صحبت از مباني و اصول است كه گذشت و تساهل و تسامح جايز نيست اما قطع به يقين بدنيال اين نيستيم كه به طرح مصاديق و خلاصه كردن جريان در چند نفر و... بپردازيم. آنچه مطرح است تشريح مباني و اصول كلي است.

تاريخچه مختصر و برخي نکات مهم تاريخي

يكي از جريانات مهم و تاثير گذار بر شرايط سالهاي بعد از 1320 گسترش و تسلط فرقه بهائيت در ايران بوده است.  احساس خطر جامعه روحانيت از اين جريان منجر به گرايش روحانيون به سمت خنثي سازي و مقابله با اقدامات اين فرقه گرديد.

انجمن حجتيه در حقيقت پس از ملي شدن صنعت نفت و قبل از کودتاي 28 مرداد در سال 1331 با نام انجمن ضد بهائيت آغاز به کار کرد.

آشنايي با شيخ محمود ذاکرزاده تولايي

موسس انجمن شيخ محمود ذاكر زاده تولايي مشهور به حلبي است. ايشان در مشهد متولد شد. در دوران جواني جزء خطبا و علماي مشهور و فعالين سياسي مشهد بوده است.  وي در راديو مشهد به سخنراني مي پرداخت. ايشان در اثر كج فهمي تعاليم اساتيد خود به اخباريگري گرويده است.

کار عمده شيخ محمود حلبي پس از شهريور 1320 مبارزه با بهائيان در  قالب منبر و خطابه بوده است. وي در مبارزات ملي شدن صنعت نفت شرکت داشته است، اما بواسطه اختلاف ميان رهبران مبارزه، شکست مبارزه در جريان کودتا و عدم موفقيت در ورود به مجلس هجدهم از فعاليتهاي سياسي و مبارزه نااميد شده و ريشه اين تفکر که "بايستي بنشينيم تا امام زمان (ارواحنا فداه) بيايند و امور را اصلاح نمايند" شکل گرفت.

علل گرويدن حلبي به تاسيس انجمن

در اين که چرا شيخ محمود ذاکر زاده تولايي معروف به حلبي اقدام به تشکيل اين انجمن نمود ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد :

برخي معتقدند که رژيم به دنبال سرگرم کردن جوانان مذهبي و غافل کردن آنها از مبارزه با رژيم (چه قبل و چه بعد از کودتا)بوده است، لذا اقدام به رشد و ترويج فرقه ضاله بهائيت نمود. يعني علت تشکيل انجمن حجتيه را واکنش به گسترش فرقه بهائيت مي دانند. البته برخي معتقدند كه شيخ محمود حلبي خود مهره ساواك بدين منظور بوده است كه در اين مورد اسنادي در دست نمي­باشد.

ديدگاه ديگر معتقد است که در جريان اقدام روحانيت عليه بهائيت، شيخ محمود حلبي به همراه همکلاسي اش سيد عباس علوي از سوي استادشان ميرزا مهدي اصفهاني مامور به تحقيق پيرامون بهائيت مي گردند که در طي اين مسير سيد عباس علوي به فرقه بهائيت مي پيوندد و اين امر موجب حساسيت بيش از حد حلبي و احساس خطر بيش از پيش نسبت به اين فرقه مي شود.

ديدگاه سوم معتقد است اختلاف ميان آيت ا... کاشاني و دکتر مصدق در کنار شکست شيخ محمود حلبي در انتخابات مجلس هفدهم منجر به دلسردي وي از فعاليتهاي سياسي و مبارزه با رژيم و گرويدن به مبارزه! (به معني فعاليت اخباري گونه و اعتقادي صرف ) با بهائيت گشته است.

برخي ديگر که بيشتر اعضاي انجمن مي باشند معتقدند که علت تشکيل انجمن خوابي است که آقاي حلبي ديده که در آن حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) ايشان را به تشکيل انجمن سفارش نموده است.

که در يک جمع بندي گسترش فرقه بهائيت، تلاش رژيم براي سرگرم کردن جوانان مذهبي و دلسردي شيخ محمود حلبي از شکست مبارزات ،  قابل جمع و مي توان آنها را علل گرايش ايشان به تاسيس انجمن حجتيه دانست.

بررسي مختصر اساسنامه

انجمن حجتيه با نام انجمن ضد بهائيت در سال 1331 تاسيس و سپس در سال 1336 با تدوين اساسنامه کار خود را با نام انجمن خيريه حجتيه مهدوي آغاز نمود.

در اساسنامه آن هدف از تاسيس را تبليغ دين اسلام و مذهب جعفري و دفاع علمي از آن با رعايت مقتضيات زمان  اعلام نمود. از مهمترين نکات تاکيد بر عدم دخالت انجمن در امور سياسي بود. بگونه اي که قيد گشته است :

انجمن به هيچ‌وجه در امور سياسي مداخله نخواهد داشت و نيز مسؤوليت هرنوع دخالتي را كه در زمينه‌هاي سياسي از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گيرد، بر عهده نخواهد داشت.(3)

از ساير نکات مهم در اساسنامه که بعدها به شدت مورد انتقاد انقلابيون قرار گرفت؛ پذيرش رژيم حاکم و تاکيد بر اين نکته که تمام فعاليتها در چهارچوب قوانين کشور انجام مي پذيرد بوده است. تقريبا در  تمامي بندهاي اساسنامه به گونه اي بر اين بحث تاکيد شده است.   

 

پاورقی

1. حسين (ع) ، عقل سرخ – حسن رحيم پور ازغدي

2. منشور روحانيت – پيام حضرت امام خميني (ره) به روحانيون 3/12/67

3. متن کامل اساسنامه انجمن به شرح زير است :

مقدمه: به منظور فعاليت‌هاي علمي و آموزشي و خدمات مفيد اجتماعي، با الهام از تعاليم عاليه اسلام و مذهب شيعه جعفري براي پرورش استعداد و تربيت انسان‌هاي لايق و كاردان و مقيد به تقوي و ايمان و اصلاح جهات مادي و معنوي جامعه، مؤسسه‌اي به نام (انجمن خيريه حجتيه مهدويه) به قصد صد در صد غيرانتفاعي به شرح زير تأسيس مي‌شود.

فصل يكم: اسم، موضوع، هدف، مركز و مدت و دارايي

ماده اول: اسم مؤسسه (انجمن خيريه حجتيه مهدويه ) است كه اين اساسنامه به اختصار انجمن ناميده مي‌شود.

ماده دوم: موضوع و هدف: منظور از تشكيل انجمن، اجراي اموري است كه ذيلا شرح داده مي‌شود:

تبليغ دين اسلام و مذهب جعفري و دفاع علمي از آن با رعايت مقتضيات زمان به روش‌هاي مختلف زير:

1ـ تشكيل كنفرانس‌ها و سمينارهاي علمي و ديني در نقاط مختلف كشور با رعايت مقررات عمومي

2ـ چاپ و پخش جزوات و نشريه‌هاي علمي و ديني با رعايت قوانين مطبوعاتي كشور

3ـ تأسيس كلا‌سهاي تعليم و تدريس اخلاقي و معارف اسلامي با رعايت مقررات عمومي

4ـ ايجاد كتابخانه و قرائت‌خانه و اماكن ورزشي با رعايت قوانين مربوطه

5ـ انجام امور خيريه عمومي و مساعدت فرهنگي مؤسسات اسلامي و اخذ تماس با مجامع مشابه بين‌المللي با نظر مقامات ذي‌صلاحيت

6ـ تدارك جلسات آموزشي به منظور تربيت افراد براي مناظرات و مباحثات علمي، ادبي و مذهبي در محافل اسلامي با رعايت مقررات

7ـ تأسيس هر نوع مؤسسه فرهنگي نظير دبستان، دبيرستان، مدارس عاليه و پرورشگاه با رعايت قوانين

8ـ ايجاد هر نوع مراكز درماني نظير بيمارستان و درمانگاه با رعايت مقررات وزارت بهداري

9ـ تبصره

تبصره 1ـ موضوع و هدف انجمن، ثابت و تا زمان ظهور حضرت بقيه‌الله امام زمان «ارواحنا فداه» لايتغير خواهد بود اما برنامه‌هاي آن با توجه به شرايط زمان و نياز جامعه، مي‌تواند بر اساس حفظ هدف ملي و رعايت مقررات اين اساسنامه تغيير و يا تعميم شود.

تبصره 2ـ انجمن به هيچ‌وجه در امور سياسي مداخله نخواهد داشت و نيز مسؤوليت هرنوع دخالتي را كه در زمينه‌هاي سياسي از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گيرد، بر عهده نخواهد داشت.

ماده 3ـ مراكز انجمن در تهران است و صندوق پستي شماره… براي مكاتبات آن در اختيار مي‌باشد. در صورت اقتضا هيأت مؤسس مي‌تواند با نظر مقامات ذي‌صلاحيت، نماينده گروه يا شعب انجمن را در تهران يا ديگر نقاط، اعم از داخل يا خارج كشور داير نمايد و افراد نيكوكار را به نمايندگي انجمن براي اجراي اهداف اساسنامه به خدمت دعوت كند.

بازشناسی مبانی فکری انجمن حجتیه - فصل دوم

انجمن قبل از انقلاب

انجمن مدعي است که در طول دوران فعاليت اش مورد تاييد مراجع بوده است. اين مطلب متاثر از ماهيت مذهبي انجمن و خطر بهائيت در آن برهه بوده است. بهتر آنست که بگوييم چون کسي تصور مبارزه و سرنگوني رژيم را نمي کرد مبارزه با بهائيت مي توانست کار مقبول و مفيدي باشد و در اولويت قرار گيرد. البته در اين بين نمي توان از نقش و تاثير سوالات جهت داري که انجمن جهت تاييد خود از مراجع پرسيده است صرف نظر کرد. در اين ميان حضرت امام خميني (ره) هيچگاه به طور کامل انجمن را تائيد نکرده اند. ايشان يک بار مشروط بر صحت ادعاهاي درج شده اجازه استفاده از وجوهات شرعيه را مي دهند و پس از آن (بويژه پس از شروع مبارزات) ديگر تاييد ننموده اند.(4)

از نکات تاريک تاريخچه انجمن سازش با رژيم پهلوي و همکاري با ساواک است. بگونه اي که خود اعضاي انجمن گزارش جلساتشان را به ساواک فرستاده و اگر خداي ناکرده مزاحمتي براي جلسات انجمن يا اعضاي آن پديد مي آمد به محض روشن شدن ارتباط آنها با انجمن مسئله رفع مي گشت. ممانعت شهرباني در برگزاري مراسمات يزد و مذاکرات حلبي از تاريک ترين اين مسائل است که در آن شيخ محمد حلبي با تکريم و تجليل از جنايتکاران پهلوي و شاه ملعون ياد مي کند.(5)

طرفين از اين ارتباط رضايت داشته و حتي در اسناد ساواک آمده ايشان جزء آن دسته از سخنراناني که عليه حکومت سخن بگويند نيستند.  البته در تاريخ سخنراني هاي ايشان هم بويژه از سال 1342 به بعد چيزي مبني بر رد اين ادعا يافت نمي شود. نقل شده است كه در جلسه اي در حدود  سال 1345 كه  آقاي حلبي و شهيد مفتح و جمعي ديگر از علما حضور داشته اند، شهيد مفتح  از اختناق و ممانعت از سخنراني هاي مذهبي انتقاد و گله مي كردند، آقاي حلبي برمي آشوبد و اظهار مي دارد كه بد مي كنيد شما، بر خلاف مصالح مملكت صحبت مي كنيد دستگيرتان مي كنند ولي ما كميسيونها و كنفرانسهاي عظيم تشكيل مي دهيم و هيچكس مزاحم ما نمي شود.(6)

اين مسئله آنقدر حاد بوده است که انجمن در سال 1356 و پس شهادت آقا مصطفي خميني و چاپ مقاله اهانت آميز نسبت به حضرت امام خميني (ره) علي رغم تمامي ظلمها و فسادهاي دربار و شهادت مبارزين و شكنجه آنان توسط ساواك  باز هم از سازمان مخوف براي ادامه حيات خود مجوز مي گيرد.(7)

برخي مبتني بر ديد سرگرمي نسبت به انجمن معتقدند ساواک ميان آنها و بهائيت موازنه برقرار مي نموده است. يعني در برهه اي آنها را در محدوديت و  در برهه اي ديگر بهائيان را محدود مي نموده است که چگونگي آن بستگي به شرايط رژيم داشته است.

لذا جمع بندي اين گونه رفتار نشان مي دهد مسئله بهائيت آنچنان در ذهن و فكر آنها حائز اهميت گشته كه بقاء بر هر چيزي ارجح بوده است.

انجمن در خلال مبارات بواسطه ديد بسته خود نسبت به مرجعيت، حضرت امام خميني (ره) را در کنار ساير مراجع يکسان مي ديدند و لذا  خود را شرعا ملزم به حضور در مبارزات نمي دانستد و حتي تقابل و تمسخر هم مي نمودند.در قبال اين مسئله اسناد و رويدادهاي متعددي است من جمله سخنراني مشهور آقاي حلبي(8) و واقعه نيمه شعبان 1357 و...

در نيمه شعبان 1357 حضرت امام خميني(ره) در اعتراض به جنايات رژيم  برگزاري جشن و چراغاني را تحريم نمودند ليکن انجمن اين اعتصاب را شكست و اقدام به چراغاني کوچه و خيابانها نمود.

برخي جملات مانند :

مشت بر درفش چه مي تواند بکند... چه کسي با آمريکا مي تواند طرف بشود... يک خودکاري دستش گرفته يک اعلاميه اي نوشته و مي خواهد آمريکا را شکست بدهد.(9) ؛ نيز منسوب به انجمني ها مي باشد.

انجمن پس از انقلاب

انجمن پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا مدتها در سردرگمي بوده و از هر گونه موضع گيري خودداري نموده است. اما پس از مدتي با اصلاح اساسنامه اش سعي در همراهي انقلاب نمود (اما آيا اين همراهي همچون همراهي با رژيم شاه بود ؟ در ادامه مقاله خود قضاوت نمائيد.) ليکن شواهد حاكي از باقي ماندن روحيه دينداري بي خطر و عدم اعتقاد به تشکيل حکومت اسلامي و... مي باشد. من جمله اينکه انجمن هميشه مويد پيروزي پس از پيروزي بوده است. به عنوان مثال پس از پيروزي رزمندگان اسلام در جبهه هاي حق عليه باطل اقدام به تبريک به مسئولين و حضرت امام (ره)  مي نمود. ليکن هيچ دعوتي مبني بر حضور در عرصه مباررات انقلاب در طول 5 سال حيات رسمي پس از انقلاب از انجمن ديده نشده است. 

البته در قبال برخوردي که با انجمن پس از انقلاب انجام پذيرفت انتقادهاي بسيار زيادي مي باشد. منشا اين انتقادها بحث لايه هاي انجمن مي باشد. عده اي معتقدند که انجمن از سه لايه افراد تشکيل شده است. لايه اول عناصر وابسته به رژيم ستمشاهي که يا مغرض بوده اند و يا کج فهم. لايه دوم عناصر عافيت طلب و لايه سوم اشخاص مومن و مسلماني که صادقانه راه را اشتباه تشخيص داده بودند.(10) بر اين اساس برخورد تند اول انقلاب اگر براي دو گروه اول درست باشد ( که البته چنين است) براي گروه سوم اصلا صحيح نبوده و انقلاب مي توانست از پتانسيل و صداقت آنها استفاده نمايد. البته مشخص است که لحن تند و شديد امام خميني (ره) در سخنراني 21/4/1362 و منشور روحانيت بيشتر متوجه دو گروه اول بوده است.

در همين مورد حضرت آيت ا... خامنه اي (حفظه ا... تعالي) که در آن زمان سمت رياست جمهوري را بر عهده داشته اند چنين مي فرمايند :

انجمن حجتيه به آن عده‌اي گفته مي‌شود كه در طول بيست و چند سال همت خود را مصروف مي‌كردند براي پاسخگويي و مقابله با شبهات بهائي‌ها در ايران. البته مي‌دانيم كه بهائي‌ها بيشتر يك باند سياسي بودند تا يك گروه مذهبي و فكري،‌ اما اين سؤال كه اينها چگونه هستند...‌ به نظر من اين سؤال يك سؤال طبيعي و درستي نيست. من بدون اينكه شما را در طرح اين سؤال متهم بكنم، نفس وجود اين مسأله را و عمده كردن مسأله انجمن حجتيه را در جامعه متهم مي‌كنم و كساني را كه براي اولين بار اين شايعه و اين بحران مصنوعي را سعي كردند كه به وجود بياورند ناخالص مي‌دانم. به نظر من در ميان افرادي كه در انجمن حجتيه هستند، عناصري انقلابي، مؤمن، صادق، دلسوز براي انقلاب، مؤمن و به امام و ولايت فقيه و در خدمت كشور و جمهوري اسلامي پيدا مي‌شوند. همچنانكه افرادي منفي،‌ بدبين، كج‌فهم، بي‌اعتقاد و در حال نق زدن و اعتراض هم پيدا مي‌شود. پس انجمن از نقطه‌نظر تفكر سياسي و حركت انقلابي يك طيف وسيعي است و يك دايره محدود نمي‌باشد. بنابراين ما نمي‌توانيم بگوييم كه انجمن نوع اول است يا نوع دوم. زيرا در انجمن هم از نوع اول و هم از نوع دوم كساني هستند و شايد هم از هر دو نوع كسان زيادي وجود دارند و من وقتي كه نگاه مي‌كنم يك چنين حقيقتي را مي‌بينم و از طرف ديگر كه نگاه مي‌كنم مي‌بينم كه سؤال از حال انجمن و اصرار بر رد يا قبول انجمن امروز از سوي گروه‌هايي در جامعه ما دارد اوج مي‌گيرد. احساس مي‌كنم كه اين يك حركت طبيعي نيست و حركتي است كه امروز دارند به وجود مي‌آورند... من معتقدم كه تضادهاي اصلي ما در جامعه اينها نيست. تضاد اصلي ما تضاد انقلاب يا ضدانقلاب‌هاي جهاني و آنگاه ضدانقلاب‌هاي داخلي است.(11)

مسئله حائز اهميت امكان سوء استفاده از اين بحث و نقد پرداختن به اين موضوع است كه در مقدمه توضيح داده شد.(رجوع شود به چند نكته مهم در مقدمه)

تعطيلي انجمن

در هر حال حضرت امام خميني (ره) در سخنراني مورخ 21/4/1362 با اشاره غير مستقيم انجمن را چنين مورد خطاب قرار مي دهند :

"يک دسته ديگر هم تزشان اينست که بگذاريد که معصيت زياد بشود تا حضرت صاحب بيايد، حضرت صاحب مگر براي چي مي آيد؟ حضرت صاحب مي آيد معصيت را بردارد ما معصيت کنيم که او بيايد؟ اين اعوجاجات را برداريد، اين دسته بندي ها را براي خاطر خدا ، اگر مسلميد و براي خاطر کشورتان اگر ملي هستيد اين دسته بندي ها را برداريد. در اين موجي که الان اين ملت را به پيش مي برد در اين موج خودتان را وارد کنيد و بر خلاف اين موج حرکت نکنيد که دست و پايتان خواهد شکست."(12)

در پي اين سخنان حضرت امام خميني (ره)  انجمن در بيانيه اي در تاريخ 1/5/62  که سراسر نشان از اختلافات فکري و اعتقادي آنها با خط امام دارد اعلام تعطيلي نمود.

در نقد بيانيه انجمن سخن بسيار است اما از آنجا که هدف اصلي نوشته چيز ديگري است با طرح مختصر از آن عبور مي نمائيم.

اول اينکه انجمن در همان بيانيه هم قبول نميکند که مخاطب حضرت امام مي باشد و تاکيد مي نمايد که به هيچ وجه انجمن را مصداق اين سخنان نمي دانيم.

ثانيا از تعطيلي انجمن اظهار تاسف کرده و ابراز اميدواري مي نمايند که خدمات! سي ساله آنها مورد رضايت بقيه ا... (ارواحنا فداه) باشد گويي حضرت امام مانع از خدمت رساني آنها شده است.

ثالثا انجمن را منحل نکرده بلکه اقدام به تعطيلي آن که امر موقتي است مي نمايند. چرا كه انحلال با اساسنامه آنها در تناقض مي باشد كه اين خود نشاني از پايبندي آنها به اساسنامه و مباني گذشته دارد.

پاورقی

4. استفتاء اول در سال 1390 ه.ق انجام شده و نظر دوم حضرت امام خميني (ره)  مربوط به دوران تبعيد ايشان  در نجف مي باشد كه در پاسخ به نامه يكي از علماء بيان فرموده اند.

5. سلسله مقالات سايت خبري بازتاب – فتاح غلامي

6. در شناخت حزب قاعدين زمان-  عماد الدين باقي  ص 81

به نقل از سخنان حجت الاسلام طبسي توليت آستان قدس رضوي.

7. در شناخت حزب قاعدين زمان – عماد الدين باقي بخش اسناد ص 332

8. متن کامل اين سخنراني در انتهاي کتاب در شناخت حزب قاعدين عماد الدين باقي منتشر شده است. البته حدس قريب به يقين اين سخنراني پس از انقلاب ايراد شده است که اگر اين ادعا درست باشد کارنامه انجمن بسيار تاريک خواهد بود.

9. در شناخت حزب قاعدين زمان – عماد الدين باقي ص 58 و59

به نقل از مصاحبه حجت الاسلام خوئيني ها با روزنامه کيهان 17/4/1361

10. مصاحبه عباس سليمي نمين با روزنامه کيهان 6/2/82

11. سلسله مقالات سايت خبري بازتاب

مصاحبه با روزنامه اطلاعات 6/11/60

12. صحيفه نور جلد 18 ص 36 و 37

بازشناسی مبانی فکری انجمن حجتیه - فصل سوم

انجمن و نگاه نسبت به مهدويت و ظهور

در نگاه انجمن حجتيه اعتقاد به حضرت صاحب الزمان (ارواحنا فداه) در محبت و دوستي  امام زمان (ارواحنا فداه) و تبعيت صرفا عبادي خلاصه شده است. در مجموعه نوشته ها و خطبه هاي اعضاي انجمن هيچ نشانه اي از ساير ابعاد انتظار به چشم نمي خورد.

در يکي از نوشته هاي انجمن حجتيه گرچه بر اين معنا که انتظار نشستن و منتظر شدن نيست و بايستي محيط را اصلاح کرد طرح مي شود اما بلافاصله تمام اصلاح جامعه در نفي بهائيت و مبارزه به مبارزه اعتقادي با آن محدود مي شود.

در اين ديدگاه ظهور حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) به دو امر زمينه هاي منفي در جامعه و اعتقاد مردم به اسلام بر مي گردد و نتيجه مي گيرند که انسان منتظر بايستي خود و جامعه اش را نه در بعد اقتصادي اجتماعي و سياسي بلکه فقط بعد اعتقادي بسازد و مهمتر آنکه بايستي نيروي خود را بالقوه نگه دارد تا حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) تشريف بياورند و انقلاب جهاني را به ثمر برسانند.

در يکي از نشريات انجمن مسئوليتهاي شيعه در هنگام غيبت چنين تفسيرمي شود. :

1-انتظار : وضع انتظار و نديدن امام معصوم از بزرگترين مصيبتهاست.

2- تقليد از مجتهد جامع الشرايط

3- غمگين بودن بواسطه مفارقت آن حضرت

4- دعا براي تعجيل فرج آن حضرت

5-گريستن از دوري آن حضرت

6-تسليم و انقياد داشته باشد که براي امر امام( ارواحنا فداه) عجله نکند

7- صدقه به قصد سلامت آن حضرت.(13)

به وفور در کتاب انتظار بذر انقلاب از اين امر که نبايستي در دوران غيبت انرژي را تلف کرد و بايستي قدرت مسلمين را براي قيام مهدي (ارواحنا فداه) نگه داريم تاکيد شده است.

لذا همانگونه که مشاهده مي شود ذره اي از مبارزه با حکومت جور و ظلم و ستم که يکي از ارکان اصلي انتظار مي باشد سخن به ميان نيامده است. اصل مبارزه با ظلم و ستم بنابر روايات و آيات قرآن كريم از مهمترين وظايف مسلمانان است كه متاسفانه در اين ديد به فراموشي نظري و بويژه عملي سپرده شده است. البته انجمن پس انقلاب اسلامي در مقام نظر اندکي در اين امر نرمش نمودند.

نشانه هاي ظهور در ديدگاه انجمن عبارت اند از :

در اثر شيوع گناه و فحشا مردم بدترين خلق خدا روي زمين مي شوند و خداوند آنها را به سه بلا دچار مي کند : جور سلطان ، قحطي زمان و ستم حکام.

مردم از هم بيزار و همديگر را مورد لعن قرار داده و به روي هم آب دهان مي اندازند و شهادت به کفر يکديگر مي دهند.

گراني، قحطي، زلزله هاي پياپي ، قتل و غارت ، شيوع گناه و فساد و...(14)

از آنجا كه انجمن با كج فهمي كليه نشانه هاي ظهور را در موارد فوق خلاصه كرده و تحقق آنان را علت ظهور مي داند؛ طبيعي است كه مي توان با فساد و فحشا مخالف بود و نبود، يعني در زبان با آن مخالفت كرد اما در عمل از ترويج آن  نگران نبود. در حقيقت ريشه هاي عدم اعتقاد انجمن حجتيه به مبارزه از اينجا نشات مي گيرد.

در ديد انجمن حجتيه ظهور امام زمان ( ارواحنا فداه) واکنشي است به توسعه ناهنجاري هاي اجتماعي و مظالم و مفاسد حاکمان  و محکومان. حال آنکه در حقيقت ظهور حضرت حجت پس از امتحان انواع حکومتها و حاکمان و شکست آنان و بوجود آمدن زمينه ي پذيرش حکومت حضرت از سوي مردم و در جهت تحقق آرمان انبياء و معصومين و نجات مستضعفين مي باشد. يعني حکومت حضرت نه سلبي بلکه ايجابي است.

شهيد دکتر مرتضی مطهري انتظار را دوگونه مي داند. : انتظاري که سازنده است و انتظاري که ويرانگر است.

ايشان علت اين دو نوع برداشت را دو نوع فهم از انتظار مي دانند. اگر انقلاب حضرت مهدي ( ارواحنا فداه) صرفا انقلابي سلبي و انفجاري باشد. يعني همانگونه که اعضاي انجمن بيان مي کنند واکنشي به گسترش ظلم و فساد باشد آنگاه طبيعي است که هر اصلاحي محکوم است چرا که هر اصلاحي يک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع نقطه روشني هست دست غيب ظاهر نمي گردد. در اين نگاه سکوت در قبال فساد و ظلم هم معنا پيدا مي کند. اين گروه طبعاً به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهيان از منکر با نوعي بغض و عداوت مي نگرند.

شهيد دکتر علی شریعتی انتظار را بدین جمله ی پر معنا معرفی می کند : انتظار آماده گی ست نه وادادگی. 

اگر نگاه به انتظار به معناي حلقه مکمل مبارزات اهل حق و اهل باطل باشد آنگاه سهيم بودن در اين امر در گرو مبارزه و حضور در گروه حق مي باشد. از آيات نيز چنين بر مي  آيد که ظهور حضرت مظهر پيروزي نهايي اهل ايمان مي باشد.(15) تاکيد بر وجود مظلوم و ظالم از يک طرف، تاکيد بر رخ دادن قيامهايي قبل از ظهور و وجود دولتي که به ياري حضرت خواهد شتافت همه دليل بر اين مدعاست که ظهور حضرت حلقه مکمل مبارزات گروه حق مي باشد.  به گفته يکي از علما مسئله ظهور حضرت حجت مسئله مظلوم بودن (مورد ستم قرار گرفته) مردم است نه منظلم(ظلم پذيري) بودن آنان. امام زمان براي يک عده راحت طلب و آسوده خاطر ظهور نمي کند و اگر چنين باشد مبارزات همه ائمه و انبياء زير سوال مي رود.

جهاد و مبارزه در دیدگاه انجمن

آنچه حقيقت امر است اينکه انجمن متأثر از نگاهش به نسبت به ظهور يعني نتيجه گسترش فساد و در پي آن عدم اعتقاد به تشکيل حکومت اسلامي قبل از ظهور چيزي به عنوان مبارزه هم برايشان معنا ندارد. سکوت و سازش با رژيمهاي مختلف و... نتايج آن نگاه است.

از بديهي ترين مولفه هايي که از فعاليتهاي انجمن استخراج مي شود بحث دينداري خنثي است. بدين معني که دينداري، هيچ خطري براي ديندار ندارد، دشمن ساز نيست با همه مي سازد و...

به عبارت ديگر افرادي ادعاي دفاع از دين و دينداري دارند اما به هنگام رنج و زحمت و مبارزه به انواع و اقسام بهانه ها از ميدان فرار مي نمايند. در اين دينداري نه کسي کشته مي شود، نه زندان مي رود ، نه اسير و نه شکنجه.

البته قطعاً اين مسئله مستقل از دين است، ديني که ما مي شناسيم دين مصلحت دين است ، نه مصلحت مومن. در اين دين قيام امام حسين (ع) و صلح امام حسن(ع) هر دو معني دارد. اگر قرار بود دينداري بي خطر باشد شهادت ائمه معصومين و همه مجاهدين در طول 15 قرن ظهور گسترش اسلام بي معني مي شد. اگر هدف ترويج و اشاعه فرهنگي ، اسلامي است آيا ظالمين و ستمگران ما را تماشا مي کنند تا فعاليت کنيم و آيا با آسايش و آرامش مي توان؟

امام خميني (ره) در قبال بحث مبارزه و راحت طلبي مي فرمايند :

ملت عزيز ما كه مبارزان حقيقي و راستين ارزشهاي اسلامي هستند، به خوبي دريافته‌اند كه مبارزه با رفاه‌طلبي سازگار نيست؛ و آنها كه تصور مي‌كنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با سرمايه‌داري و رفاه‌طلبي منافات ندارد با الفباي مبارزه بيگانه‌اند. و آنهايي هم كه تصور مي‌كنند سرمايه ‌داران ومرفهان بي‌درد با نصيحت و پند و اندرز متنبه مي‌شوند و به مبارزان راه آزادي پيوسته و يا به آنان كمك مي‌كنند آب در هاون مي‌كوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمايه ، بحث قيام و راحت‌ طلبي ، بحث دنياخواهي و آخرت‌جويي دو مقوله‌اي است كه هرگز با هم جمع نمي‌شوند. و تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند.(16)

اين چه دينداري است که سکوت در قبال اين همه ظلم و ستم رژيم شاهنشاهي را به همراه دارد. سکوت در قبال ظلم چرا؟

البته انجمن پس از پيروزي انقلاب اسلامي هم تن به خطر نداده است. هميشه مؤيد پيروزي پس از پيروزي بوده اند. لذاست که شائبه سرگرم شدن پررنگ تر است از مبارزه. چرا که مبتني بر مبارزه نمي بايستي چنين باشد. با روحيه آهسته برو که گربه شاخت نزند نمي توان مبارزه کرد.

بهائيت که 30 سال انجمن باصطلاح با آن مبارزه نمود در يک حرکت ريشه اي و بنياني امام خميني(ره) در هم پيچيد و از بين رفت و اينجاست که حقيقت مبارزه آشکار مي شود.

بر اين اساس روند فعاليتها و باصطلاح مبارزات انجمن از اين زاويه به شدت مورد نقد و ارزيابي است.

مبارزه با معلول ها به جاي علت ها

از جمله ايرادات وارده روند باصطلاح مبارزه كه انجمن به آن معتقد است جايگزيني معلولها به جاي علتهاست.

انجمن روزگاري بهائيت را به عنوان اصلي ترين دشمن تشخيص داد و اقدام به مبارزه با آن نمود. اما چگونگي مبارزه انجمن با بهائيت مبارزه با معلولها بود و نه علتها :

چگونه است که وزراي بهايي شاه هيچگاه مورد نقد و برخورد و مبارزه انجمن قرار نگرفت؟ در زماني بيش از نيمي از وزراي کابينه پهلوي بهايي بودند آنگاه انجمن حجتيه جهت مبارزه با بهائيت از همين رژيم اجازه مي گرفت که شرح آن گذشت. سازش براي چه؟ با که؟ و تا کجا؟

اگر بهائيت ريشه اش اسرائيل و آمريکا و انگليس بود چگونه است که انجمن هيچگاه با علت بهائيت يعني آمريکا و اسرائيل مبارزه ننموده است.

شهيد رجايي در اين باره مي گويد :

آن موقعي که برادران و خواهران مان زير شکنجه فرياد مي کشيدند اينها مي رفتند ثابت کنند که بهائيت بر حق است ، يا باطل است. و دقيقاً در مقابل با مبارزه قرار گرفته بودند...(17)

خارج از دو موضوع فوق چگونه است که مبارزه با بهائيت فقط بعد اعتقادي به خود گرفته و بوي اقتصادي و سياسي است. مگر مي شود اين ابعاد را از يکديگر جدا نمود. مگر مي شود با فرقه اي که يکي از شعارهاي اصلي اش جدايي از سياست است مبارزه ي غير سياسي کرد.

اين چگونه مبارزه اي است که انجمن براي آن نه تنها با رژيم و قدرتمندان مبارزه نمي کرده بلکه تن به همکاري با ساواک ، تکريم شاه وحتي همکاري در مقابله با مبارزين انقلاب اسلامي است.  

 پاورقی

13. در شناخت حزب قاعدين زمان – عماد الدين باقي  ص 131

آخرين سفير الهي و حکومت جهاني او – انتشارات هيئت اهل بيت قزوين

14. همان ص 139

15. قيام و انقلاب مهدي – شهيد مطهري ص 61 تا 68 (متن حاضر در مقاله خلاصه نوشته فوق است.)

16. پيام حضرت امام خميني(ره) درسالروز کشتار خونين مکه مکرمه و قبول قطعنامه

17. شناخت حزب قاعدين زمان – عماد الدين باقي  ص 33

روزنامه جمهوري اسلامي 29/3/62
بازشناسی مبانی فکری انجمن حجتیه - فصل چهارم

تقيه

گاهاً انجمن براي توجيه سکوت و سازش با رژيم به بحث تقيه استناد مي نمايد. آنها تقيه را از تعريف حاج ميرزا محمد تقي اصفهاني استفاده مي کنند. ايشان تقيه را چنين تعريف مي نمايد :

"معني تقيه که واجب است ، اين است که شخص مؤمن در جائي که اظهار حق کردن براي او خوف و ضرر عقلائي به جان و مال يا آبروي او هست خود را نگه دارد و اظهار حق نکند بلکه اگر ناچار شده بجهت حفظ جان يا مال يا آبروي خود به موافقت کردن با مخالفان بزبانر، با آنها موافقت کند قلب او مخالف زبان او باشد." (18)

در اين تعريف هيچ جايي براي زماني که دين در خطر مي افتد و بنا به آيه ی شريفه ی قرآن « با مال و جان و آبرويتان در راه خدا جهاد کنيد » قرار داده نشده است. حال آنکه حفظ اسلام قطعاً اولي تر از حفظ جان و مال و آبروست و اين صراحت قرآن است. آنچه مهم است اينکه تقيه براي حفظ ايمان است نه براي مؤمن ؛ لذاست که اين مسئله نه تنها عقلي و شرعي به نظر نمي رسد بلکه بيشتر شبيه توجيه و اختيار کردن بهانه براي فرار از مبارزه و عملي کردن اين ديدگاه که بايستي نشست تا امام زمان (ارواحنا فداه) تشريف بياورند مي باشد.

امام خميني (ره) در اين باره در كتاب ولايت فقيه مي فرمايند :

تقيه براي حفظ اسلام و مذهب بود كه اگر تقيه نمي كردند مذهب را باقي نمي گذاشتند ، تقيه مربوط به فروع است مثلاً وضو را اينطور يا آنطور بگير؛ اما وقتي اصول اسلام ، حيثيت اسلام، در خطر است ، جاي تقيه و سكوت نيست.(19)

 

دين و سياست

انجمن در قبال عدم دخالت در مبارزات به گونه اي مبارزه با رژيم را کار سياسي پنداشته و معتقد است که آنها در سياست دخالت نمي کنند. و اين جزء اساسنامه آنهاست. البته همانطور که قبلاً گفته شد دليل اصلي شکل گيري اين تفکر به مسائل شخصي شيخ محمود حلبي بر مي گردد و آنچه که در اساسنامه آنها آورده شده است نيز از همان جا نشأت مي گيرد. انجمن در برهه اي براي عدم دخالت در سياست از اعضاي خود تعهد کتبي  اخذ مي نموده است.

البته نقش مرجع تقليد انجمن و همچنين فزوني يافتن اهميت بهائيت در ذهن اعضاي انجمن نيز مضاف بر اين علت شد. به گونه اي كه طالب هيچ گونه مزاحمتي در راه مبارزه با بهائيت (بنا بر تعريف خود) نبودند.

آنها در توجيه اين مطلب که چرا در مبارزات شرکت نکرديد دليل مي آورند که یک عده رسالت مبارزه (همان کار سياسي در ادبيات آنها) دارند و يک عده هم بايستي بنشينند و دفاع علمي و اعتقادي کنند و ما در طول دوران مبارزه چنين کرده ايم.

البته پاسخ چنين ادعاهايي روشن است.

مگر انقلاب اسلامي و مباني اعتقادي را مي توان از سياست جدا نمود و مگر سياست و دخالت در آن جزئي از مباني اعتقادي ما نيست. به فرموده ی حضرت امام خميني (ره) :

ما مکلفيم به اينکه در امور دخالت کنيم. ما مکلفيم در امور سياسي دخالت کنيم و مکلفيم همانطور که پيغمبر مي کرد. (20)

 

نگاه نسبت به مرجعيت

از ديگر ادله اي كه انجمن براي سكوت خود و عدم شركت در مبارزات و سکوت در قبال جنايات رژيم پهلوي مي آورند بحث مرجعيت است. مي گويند که ما مقلد آقاي خويي هستيم و ايشان به مبارزه حکم ندادند. شهيد مطهري در قبال اينگونه تقليد مي فرمايند :

تقليد بر دو نوع است : ممنوع و مشروع. يک نوع تقليد است که به معناي پيروي کورکورانه از محيط و عادت است که ممنوع است. اخيراً در بعضي از مردم که در جستجوي مرجع تقليد هستند مي گرديم کسي را پيدا کنيم که آنجا سر بسپاريم. ، مي خواهم بگويم تقليدي که در اسلام دستور رسيده است سر سپردن نيست ، چشم باز نگه داشتن است. تقليد اگر شکل سرسپردگي پيدا کرد هزارها مفاسد پيدا مي کند... دانش تشخيص بسياري از اعمال و خلافکاريها را خداوند در فطرت همه افراد بشر قرار داده و اگر کسي بگويد "جاهل بر عالم بحثي نيست ، ما ديگر نمي فهميم شايد تکليف شرعي چنين و چنان اقتضا کرده باشد و مثال اينها " اين شريک جرم است و اگر مرجعي هر راه خطائي رفت او هم دنبالش مي رود اين مفسده ايجاد مي کند.(21)

البته گاهاً مسئله را به گونه اي ديگر طرح مي نمايند :  که يک حکم داريم و يک موضوع ( يا همان مصداق حکم ) مثلا حکم اينست که با طاغوت مبارزه کنيد و مصداق آن رژيم پهلوي. آنگاه مي گويند تعيين حکم با مرجع است و تعيين مصداق با مقلد و مرجع کاري با مصداق نداشته باشد و اگر هم داشت مقلد ملزم به اطاعت نيست و بدين وسيله عدم شرکت خود در مبارزات را توجيه مي کردند. مي گويند ما که حکم نداريم در سال 42 با آمريکا مبارزه کنيد لذاست که موضوع است.  بر اين دليل چندين اشکال وارد است:

اول اينکه اگر به عهده ی شماست چگونه است که مبارزه را تشخيص نداديد حال آنکه بخش زيادي از مراجع تشخيص دادند.

دوم اينکه آقايان وظيفه مرجع را اشتباه فهميده اند. در اين مورد حضرت امام خميني (ره) در کتاب شريف ولايت فقيه در بحث پيرامون روايت "الفقها امنا الرسل.... "  مي فرمايند  :

به حکم عقل و ضرورت اديان ، هدف بعثت و کار انبيا (ع) تنها مسئله گويي و بيان نيست... در حقيقت مهمترين وظيفه انبيا(ع) برقرار کردن نظام عادلانه اجتماعي از طريق اجراي قوانين و احکام است. که البته با بيان احکام و نشر تعاليم و عقايد الهي ملازمه دارد... بنابر اين "الفقها امنا الرسل" يعني کليه اموري که به عهده ي پيامبران است ، فقهاي عادل موظف و مامور انجام آنند...(22)

امام در بخش ديگري از كتاب ولايت فقيه خود مي فرمايند :

اسلام را به مردم معرفي كنيد تا نسل جوان تصور نكند كه آخوندها در گوشه ی نجف يا قم دارند احكام حيض و نفاس مي خوانند و كاري به سياست ندارند؛ و بايد سياست از ديانت جدا باشد. اين را كه بايد ديانت از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نكنند، استعمارگران گفته و شايع كرده اند.(23)

لذاست که وظيفه فقها اين نيست که مسئله بگويند و کنار بنشينند. که خود مجري هستند و بايستي وارد مصداق بويژه در چنين مسائلي گردند.

و سوم در ملاک هاي اعلميت مراجع بحث دانايي به مسائل اجتماعي و سياسي هم مي باشد چرا که اينها جزو اسلام است و اگر مرجعي فاقد چنين شرطي باشد اصولا در بحث اعلميت ايشان شک و ترديد است.

 

 

ديدگاه انجمن نسبت به تشکيل حکومت اسلامي قبل از ظهور

بر اساس کج فهمي انجمن از برخي احاديث و ادعيه ، معتقد مي باشند که مبارزه و به تبع آن تشکيل حکومت قبل از ظهور امام زمان ( ارواحنا فداه) باطل است.  به عنوان مثال به حديث زير از امام صادق(عليه السلام) استناد مي کنند که طبق تحليل انجمن قيام و به طبع آن تشكيل حكومت اسلامي باطل خواهد بود. چرا كه مقدمه تشكيل حكومت اسلامي قيام و مبارزه است :

{ تا ظهور امام قائم ما زمانش فرا نرسد خروج نکرده و نخواهد کرد احدي از ما براي دفع ظلم و جور آنها و اقامه حق جز آنکه مبتلاي به قتل و شهادت بشود و هر که قيام کند جز آنکه بر غم و اندوه ما و شيعيان بيفزايد کاري از پيش نبرد. }

بر اين اساس انجمن معتقد است که حکومت نمي تواند بر مبناي عدالت شکل بگيرد و بايستي بر مبناي عصمت پايه ريزي شود. در اين باره مؤسس انجمن مي گويد :

اول شما يک افسر ، يک پيشوا و رهبر معصوم... پيدا کنيد ، يک رهبري که بتواند اداره اجتماع کند روي نقطه عصمت نه عدالت... الان هم مي گويي حکومت اسلامي خوب است ، شما آن مصداق حاکم اسلامي را نشان بدهيد ، اوني که معصوم از خطا باشد نشان بدهيد، اوني که هوا و هوس و حب رياست و شهرت و غضب و تمايلات نفسي به هيچ وجه در آن اثر نکند نشان بدهيد ، او بيايد توي ميدون ، جلو بيفتد ملت مي افتد به خاک پايش ، تمام روحانيين قربان خاک پايش مي شوند. عادل گاهي اشتباه مي کند ، خون مردم ، مال مردم ، عرض مردم ، ناموس مردم را نمي توان به کسي داد که خطا مي کند نمي توان سپرد به کسي که هوي و هوس دارد ، بايد به کسي سپرد ناموس مردم را عرض مردم را جان مردم را مال مردم را به کسي که گناه نکند به کسي که خطا و اشتباه نکند و خلاصه به کسي که معصوم باشد... انشاء ا... تعالي به ياري خدا و لطف خدا آن حاکم اسلامي آن حاکم الهي که معصوم از هر خطا و اشتباه است و معصوم از هر گناه است. حضرت بقيه ا... الاعظم ولي ا... الاعظم امام زمان ( ارواحنا لتراب مقدمه فدا... (24)

مهمترين ايراد مطرح در استناد به حديث كنار گذاشتن حجم انبوهي از احاديث و روايات كه بر مبارزه ي مسلمانان و منتظران تاكيد نموده اند و علم كردن حديثي است كه در سند آن نيز ترديد است.  جداي از ميزان صحت و سقم آن شهيد باهنر پاسخ مي دهد که :

اين در مورد قيامهاي بداعيه مهدويت است يعني قيامهايي بنام مهدي( ارواحنا فداه) قبل از ظهور مهدي...

ما در قبال دليل دوم مبني بر ضرورت وجود معصوم بايستي گفت كه بحث حکومت در اسلام بحث وظيفه است. حضرت امام خميني (ره) در کتاب شريف ولايت فقيه در يک فصل به طور مفصل به بحث پيرامون ضرورت تشکيل حکومت اسلامي مي پردازند. ايشان مهمترين دلايل ضرورت تشکيل حکومت اسلامي را ماهيت و کيفيت قوانين اسلام و ضرورت اجراي آن ، نيازمندي اجراي احکام به وجود نظام و حکومت ، سنت و رويه ی رسول خدا (صلوات ا... عليه)  و اميرالمومنين (عليه السلام ) مي دانند.

ايشان در قبال لزوم انقلاب سياسي مي فرمايند :

شرع و عقل حکم مي کند که نگذاريم وضع حکومت ها به همين صورت ضد اسلامي يا غير اسلامي ادامه پيدا کند.

ايشان پيرامون اين مسئله به طرح ادله مختلف مي پردازند و من جمله بحث لزوم نجات مردم مظلوم و محروم را طرح مي نمايند :

ما وظيفه داريم مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم. ما وظيفه داريم پشتيبان مظلومين و دشمن ظالمين باشيم. همين وظيفه است که اميرالمؤمنين در وصيت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر مي دهد و مي فرمايد : "کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا" دشمن ستمگر و ياور و پشتيبان ستمديده باشيد. علماي اسلام موظفند با انحصار طلبي و استفاده هاي نا مشروع ستمگران مبارزه کنند؛ و نگذارند عده ی کثيري گرسنه و محروم باشند و در کنار آنها ستمگران غارتگر و حرامخوار در ناز و نعمت به سر ببرند. اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد من حکومت را به اين علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالي از علماي اسلام تعهد گرفته و آنها ملزم کرده که در مقابل پرخوري و غارتگري ستمگران و گرسنگي و محروميت ستمديدگان ساکت ننشينند و بيکار نايستند... (25)

وظيفه علماي اسلام و همه مسلمانان است که به اين وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در اين راه که راه سعادت صدها ميليون انسان است ، حکومت هاي ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامي تشکيل دهند. (26)

اکنون که شخص معيني از طرف خدا تبارک و تعالي براي احراز امر حکومت در دوره غيبت تعيين نشده است تکليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها کنيد؟ ديگر اسلام نمي خواهيم؟ اسلام فقط براي 200 سال بود؟ يا اينکه اسلام تکليف معين کرده است ، ولي تکليف حکومتي نداريم؟ معناي نداشتن حکومت اينست که تمامي حدود و ثغور مسلمين از دست برود؛ و ما با بيحالي دست روي دست بگذاريم که هر کاري مي خواهند بکنند. و ما اگر کارهاي آنها را امضا نکنيم؛ رد نمي کنيم. آيا بايد اينطور باشد؟ يا اينکه حکومت لازم است و اگر خدا شخص معيني را براي حکومت تعيين نکرده است ، لکن آن خاصيت حکومتي را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (ارواحنا فداه) موجود بود بايد بعد از غيبت هم قرار داده است. اين خاصيت که عبارت است از علم به قانون و عدالت در عده ی بيشماري از فقهاي عصر ما موجود است. اگر با هم اجماع کنند ، مي توانند حکومت عدل عمومي در عالم تشکيل دهند. (27)

لذاست که با اوصاف گفته شده اينکه نبود معصوم در دوران غيبت سبب اين مي شود که از تشکيل حکومت اسلامي صرف نظر شود چندان با مباني عقلي و شرعي سازگاري ندارد. در ديدگاه حضرت امام (ره) شرط عدالت کفايت مي کند تا در جهت زمينه سازي ظهور و اجراي احکام الهي حکومت اسلامي تشکيل شود.

 

پاورقی

18. در شناخت حزب قاعدين زمان – عماد الدين باقي  ص 79

وظيفه مردم در  غيبت امام زمان (عجل ا... تعالي فرجه) – حاج ميرزا محمد تقي اصفهاني -  ص62

19. ولايت فقيه – حضرت امام خميني(ره) ص 147

20. صحيفه نور – جلد 15 ص 53

21. ده گفتار – شهيد مطهري -  اصل اجتهاد در اسلام ص 115-110

22. ولايت فقيه – حضرت امام خميني (ره) - ص 71و72

 23. ولايت فقيه – حضرت امام خميني(ره) – ص 22

24. سخنراني شيخ محمود حلبي – پاورقي 8

25. ولايت فقيه – حضرت امام خميني (ره) - ص 37

26. همان ص38

27. همان ص 50

بازشناسی مبانی فکری انجمن حجتیه - فصل پنجم

ديدگاه انجمن نسبت به ولايت فقيه

همانگونه که در بحث قبل طرح گرديد انجمن در مباني اوليه و بويژه قبل از وقوع انقلاب اسلامي ايران هرگز معتقد به تشکيل حکومت اسلامي نبوده است ليکن موضع آن پس از انقلاب کمي نرمتر گشته گرچه حقيقت آن بواسطه روحيه نفاق با انقلاب چندان روشن نيست. انجمن مدعي آنست که به ولايت فقيه معتقد مي باشد و در اين راستا استناداتي را نيز آورده است ليکن با  بررسي هاي صورت گرفته ولايت فقيه انجمن از جهات مختلف با آنچه که حضرت امام خميني (ره) تبيين مي نمايند متفاوت است.

ولايت فقيه مورد تاييد انجمن  در حقيقت همان ولايت عامه مراجع است. يعني اعلم ترين فقها  در عين اينکه همه مراجع ولايت دارند ايشان هم ولايت دارد. به عبارت ديگر مشروعيت رهبري فقط از کانال بقيه مراجع است. در نگاه آنان تزاحم بين نظر مراجع و رهبري به بحث تقليد و تکليف بر مي گردد. رهبري و پيروي از آن فقط در محدوده تبعيت از مراجع و تقليد از آنها محدود شده است.  در حالي که در ولايت فقيه تبيين شده توسط حضرت امام خميني(ره) ولايت فقيه ناقض ولايت مراجع مي باشد و در موارد اختلافي نظر ولي فقيه اولي بر نظر مراجع مي باشد.

در ديدگاه انجمن مرجع براي غسل ، نماز ، و وضو و ... است نه براي جهاد و امر به معروف و حکومت و...  و رهبري براي اينهاست لذاست که تعارضي هم با هم ندارند (ريشه اين نگاه در نگاه جدايي دين از سياست است) (28)  حال آنکه در ديدگاه حضرت امام خميني(ره) اصولاً از شرايط مرجع داشتن بينش سياسي و اجتماعي است و اصولاً مرجع براي همه ی اينهاست و رأي ولي فقيه در اين حوزه ها ناقض رأي مراجع است.

ولايت فقيه مورد تأکيد انجمن بيشتر از آنکه ولي و حاکم جامعه اسلامي باشد ناظر بر اجراي احکام ديني است. يعني بايستي در قبال حکومت ببيند کجا خطاست ، جلوي آن را بگيرد.  اين ديدگاه متأثر از نظر مرجع انجمن ، آيت ا... خوئي است که ولي فقيه را مذکِر مي داند. در اين ديدگاه ديگر چندان سخن از اختيارات ولي فقيه به ميان نمي آيد. اين ديدگاه نيز با معني ولايت در انديشه ی حضرت امام خميني(ره) متفاوت است.

انجمن هر گاه سخن از ولايت فقيه به ميان آورده بسرعت آن را به ولايت عامه مراجع سوق داده است. به عنوان مثال انجمن در اوايل انقلاب در بيانيه به اعتقاد خود به ولايت فقيه تاکيد کرد و مخاطبين رجوع به جزوه بسوي نور مي دهد اما با رجوع به جزوه فوق  و تحليل آن مشخص مي گردد که منظور از ولايت فقيه مورد تاکيد انجمن همان ولايت عامه مراجع مي باشد.

در اين جزوه چنين طرح مي شود که :

تفويض اختيار آن است که رهبر معصوم بخشي از اختيارات خويش را واگذار مي کند و اداره ی قسمتي از گستره فعاليت خويش را به ديگران مي سپارد...(29)

اما بلافاصله گفته مي شود که :

و در اين هنگام امام (عليه السلام ) رهبري مردم را به فقهاي خود نگهدار و با ايمان سپرده زمام امور شيعه را در غيبت خويش بدست با کفايت ايشان دادند. (30و31)

انجمن چندان به دامنه ی اختيارات ولي فقيه اشاره اي ندارد. حتي در متن بالا آن را بخشي از اختيارات امام زمان(ارواحنا فداه ) مي شمارد که با نظر امام خميني (ره) مغاير است. امام خميني در کتاب ولايت فقيه مي فرمايند : " ولايت فقيه همان اختيارات رسول اکرم (صلوات ا... عليه) را دارد."

شهيد بهشتي در نقد اينگونه نگاه به  ولايت فقيه مي فرمايد :

حتي مي نشينيم مسائل زمامداري و حکومت را مي خواهيم با فرمولهاي مربوط به مرجعيت معمولي حل کنيم و اين محال است. محال چون فرمولهاي مرجعيت کافي نيست... (32)

اين گونه نگاه انجمن به ولايت فقيه را مي توان در پيشنهادهاي ايشان براي قانون اساسي نيز يافت. در اين پيشنهادها فقهاي شوراي نگهبان را مراجع تعيين مي کنند و فرماندهي کل قوا با رئيس جمهور است  و رهبري عملاً يک دکور و شئ زينتي است.

بخش فوق را با نظر امام خميني (ره) پيرامون ولي فقيه پايان مي دهيم :

اگر فرد لايقي که داراي اين دو خصلت (علم به قانون و عدالت) باشد به پا خواست و تشکيل حکومت داد ، همان ولايتي را که حضرت رسول اکرم (ص) در امر اداره جامعه داشت دارا مي باشد ؛ و بر همه ی مردم لازم است که از او اطاعت کنند.

اين توهم که اختيارات حکومتي رسول اکرم (ص) بيشتر از حضرت امير (ع) بود ، يا اختيارات حکومتي حضرت امير(ع) بيش از فقيه است باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم (ص) بيش از همه عالم است ؛ و بعد از ايشان فضائل حضرت امير (ع) از همه بيشتر است ؛ لکن زيادي فضائل معنوي اختيارات حکومتي را افزايش نمي دهد. همان اختيارات و ولايتي که حضرت رسول و ديگر ائمه ، صلوات ا... عليهم در تدارک و بسيج سپاه داشتند ، تعيين استانداران و ... ، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند ، خداوند همان اختيارات را براي حکومت فعلي قرار داده است ؛ منتها شخص معيني نيست روي عنوان " عالم عادل"  است.

وقتي مي گوييم ولايتي را که رسول اکرم (ص) و ائمه (صلوات ا... عليهم) داشتند ، بعد از غيبت ، فقيه عادل دارد؛ براي هيچ کس اين توهم نبايد پيدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه (عليهم السلام) و رسول اکرم (صلوات ا... عليه) است. زيرا اينجا صحبت از مقام نيست ، بلکه صحبت از وظيفه است. ولايت يعني حکومت و اداره ی کشور و اجراي قوانين شرع مقدس ، يک وظيفه سنگين و مهم است؛ نه اينکه براي کسي شان و مقام غير عادي بوجود بياورد و او را از حد انسان عادي بالاتر ببرد. به عبارت ديگر ، "ولايت" مورد بحث ، يعني حکومت و اجرا و اداره ، بر خلاف تصوري که خيلي از افراد دارند ، امتياز نيست بلکه وظيفه اي خطير است ...

مثلاً يکي از اموري که فقيه متصدي ولايت آن است اجراي "حدود" است. آيا در اجراي حدود بين رسول اکرم (ص) و امام و فقيه امتيازي است؟ يا چون رتبه فقيه پائين تر است بايد کمتر بزند؟...(33)

 

انجمن و اقتصاد

از آنجا كه انجمن قبل از انقلاب تشكيلات گسترده اي داشته و براي اداره ی آن نيازمند مخارج سنگيني بوده لذا در تأمين منابع مالي خود هيچ حد و مرزي را نمي شناخته اند. بنابر ادعاي آقاي عماد الدين باقي در كتاب " در شناخت حزب قاعدين زمان " در رأس انجمن بعضاً جمعي از سرمايه داران و تجار بزرگ بوده اند و منظور ايشان آن دسته از سرمايه داران و تجاري است كه خارج از چهارچوب اسلامي و ديني به جمع آوري ثروت مشغولند. طبيعي است كه در چنين تشكيلاتي اهداف نيز در خدمت خواست سرمايه داران قرار مي گيرد. از سوي ديگر انجمن در تأمين منابع مالي خود متمسك به سرمايه داران وابسته به دربار از جمله خيامي (سهامدار شركت ايران ناسيونال ) و... گرديده است و در چنين فضايي انتظار مبارزه و مخالفت با شاه غيرطبيعي به نظر مي رسد. مسئله مهمتر اينكه در جامعه اي که کوخ نشينان بسياري وجود داشت انجمني ها به بهانه ي اينکه در اين مکانها مجالس امام زمان (ارواحنا فداه) تشکيل مي شود و يا اينكه خداوند حس زيبايي دوستي و راحتي را در نهاد و فطرت انسان گذارده است در ساختمانهاي و بزرگ و تجملاتي مي زيسته اند. معني اين حركت در حقيقت منحصر كردن حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) به قشر مرفه مي باشد. به عبارت ديگر فاصله ميان محرومين كوخ نشين ومجالس امام زمان(ارواحنا فداه) اجازه حضور به آنها را نمي دهد. (34)

نكته جالب رغبت سرمايه داران و بازاريان به اين امر بود. چرا كه گمان مي شد با پرداخت وجوهات شرعي تكليف از دوشمان برداشته مي شود و  آرامش اخروي تأمين مي گردد. (35)

اقتصاد مورد نظر انجمن از جهات متعدد مورد نقد است ليكن بواسطه تخصصي بودن بحث نمي توان وارد آن شد. اما برخي شواهد من جمله مقابله با برخي اقدامات پس انقلاب كه نفع آن به عموم مردم مي رسيده و يا برچسب زدن به برخي از علما كه اقدام به تبيين مواضع اقتصادي اسلام مي نموده اند نشان از اختلافات ميان ديدگاههاي اقتصادي آنان مي باشد. (36)

 

دين عوامانه

از جمله ايرادات تئوريك به انجمن ترويج نگاه عوامانه نسبت به دين است. يعني دنبال دادن تحليلي عوامانه از دين بوده و سعي مي كردند براي سوالات از برخي مسائل ديني توجيهات عوامانه بياورند. به عبارت ديگر مي كوشيدند  ميان تقاضا و خواسته ها و تمايلات خودشان با مسائل دين جمع كنند و به دين داري كه مورد قبولشان است برسند.

نمود اين عمل در درست كردن توجيهات عوامانه براي برخي فتاوا من جمله دو برابر بودن ارث مرد و يا فلسفه درست كردن براي برخي اعمال من جمله حج بوده است. حتي گفته مي شود كه برخي بازاريان تفسير قرآن و يا فلسفه احكام مي گفته اند. البته بديهي است تفسير قرآن و احاديث كار متخصصان و دين شناسان است و همانگونه كه جلوي انجام اين كار از سوي روشنفكران گرفته شده و خواهد شد ، (37) هر قشر ديگري نيز كه متخصص در اين امر نيست نيز چنين است. البته اين به معني انحصاري كردن دين نمي باشد صحبت از وجود يك حقيقت حاكم بر قرآن و روايات است كه تحليلي هر كسي به معناي صحت آن نيست.

يكي ديگر از نشانه هاي اين امر استناد بيش از حد انجمن به خواب و جايگزيني ادله عقلي با نقل خواب است. نوشته هاي انجمن سرتاسر پر از نقل خواب و كرامات مي باشد.  معمول بوده كه انجمن براي اثبات حقانيات و صحت اعمال خود مستند به خواب مي شده است. البته بديهي است كه ما معتقد به كرامات و خواب هستيم اما سخن در جايگزيني آن به جاي ادله عقلي است. حذف ادله عقلي و جايگزيني آن با خواب قدرت تفكر و تعقل را گرفته و در نهايت انسان هايي را به بار مي آورد كه ايمان منهاي معرفت دارند.

پاورقی

28. در شناخت حزب قاعدين زمان عماد الدين باقي ص109  

به نقل از  سخنراني شهيد هاشمي نژاد نشريه خراسان 20/8/1360( نقل به مضمون)

29. در شناخت حزب قاعدين زمان عماد الدين باقي ص 111

به نقل از جزوه بسوي نور متعلق به انجمن

30. همان

31. مثالهاي ديگري را مي توان در کتاب در شناحت حزب قاعدين يافت.  از جمله مهمترين مثالها بيانيه پايان فعاليتهاي انجمن است که باز هم ولايت فقيه را به تبعيت از مراجع محدود مي نمايد.

32. در شناخت حزب قاعدين زمان عماد الدين باقي ص 113

به نقل از عروه الوثقي ش85 ص39

33. ولايت فقيه – حضرت امام خميني (ره)  ص 51و52

34. در شناخت حزب قاعدين زمان – عماد الدين باقي 259-265

35. ماهنامه سوره دوره جديد شماره 3  ص 31-34 مصاحبه با سيد عباس نبوي

36. در شناخت حزب قاعدين زمان – عماد الدين باقي 259-265

37. در شناخت حزب قاعدين زمان – عماد الدين باقي 259-265

 

 نفي تفكر انجمن حجتيه

برداشتهايي كه از انتظار فرج شده است؛ بعضي اش را من عرض مي كنم. بعضيها انتظار فرج را به اين مي دانند كه در مسجد، در حسينيه، در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان - سلام اللّه عليه - را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحي هستند كه يك همچو اعتقادي دارند. بلكه بعضي از آنها را كه من سابقاً مي شناختم بسيار مرد صالحي بود، يك اسبي هم خريده بود، يك شمشيري هم داشت  و منتظر حضرت صاحب - سلام اللّه عليه - بود. اينها به تكاليف شرعي خودشان هم عمل مي كردند و نهي از منكر هم مي كردند و امر به معروف هم مي كردند، لكن همين، ديگر غير از اين كاري ازشان نمي آمد و فكر اين مهم كه يك كاري بكنند، نبودند.

يك دسته ديگري بودند كه انتظار فرج را مي گفتند اين است كه ما كار نداشته باشيم به اينكه در جهان چه مي گذرد، بر ملت ها چه مي گذرد، بر ملت ما چه مي گذرد؛ به اين چيزها ما كار نداشته باشيم، ما تكليف هاي خودمان را عمل مي كنيم، براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاءاللّه، درست مي كنند؛ ديگر ما تكليفي نداريم. تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كاري به كار آنچه در دنيا مي گذرد يا در مملكت خودمان مي گذرد، نداشته باشيم. اينها هم يك دسته اي، مردمي بودند كه صالح بودند.

يك دسته اي مي گفتند كه خوب، بايد عالم پر {از} معصيت بشود تا حضرت بيايد؛ ما بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كاري مي خواهند بكنند؛ گناه ها زياد بشود كه فرج نزديك بشود.

يك دسته اي از اين بالاتر بودند، مي گفتند: بايد دامن زد به گناهها، دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت - سلام اللّه عليه - تشريف بياورند. اين هم يك دسته اي بودند كه البته در بين اين دسته، منحرفهايي هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهايي هم بودند كه براي مقاصدي به اين دامن مي زدند.

يك دسته ديگري بودند كه مي گفتند كه هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهايي كه بازيگر نبودند، مغرور بودند به بعض رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر علمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خيال كرده بودند كه نه، هر حكومتي باشد، در صورتي كه آن روايات {اشاره دارد} كه هر كس علم بلند كند با علم مهدي، به عنوان «مهدويت» بلند كند، {باطل است.}

حالا ما فرض مي كنيم كه يك همچو رواياتي باشد، آيا معنايش اين نيست كه تكليفمان ديگر ساقط است؟ يعني، خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نيست اين معنا كه ما ديگر معصيت بكنيم تا پيغمبر بيايد، تا حضرت صاحب بيايد؟ حضرت صاحب كه تشريف مي آورند براي چي مي آيند؟ براي اينكه گسترش بدهند عدالت را، براي اينكه حكومت را تقويت كنند، براي اينكه فساد را از بين ببرند. ما برخلاف آيات شريفه قرآن دست از نهي از منكر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اينكه حضرت بيايند؟ حضرت بيايند چه مي كنند؟ حضرت مي آيند، مي خواهند همين كارها را بكنند. الآن ديگر ما هيچ تكليفي نداريم؟ ديگر بشر تكليفي ندارد، بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد؟ به حسب رأي اين جمعيت، كه بعضيشان بازيگرند و بعضيشان نادان، اين است كه ما بايد بنشينيم، دعا كنيم به صدام. هر كسي نفرين به صدام كند، خلاف امر كرده است؛ براي اينكه حضرت دير مي آيند! و هر كسي دعا كند به صدام؛ براي اينكه اين فساد زياد مي كند، ما بايد دعاگوي امريكا باشيم و دعاگوي شوروي باشيم و دعاگوي اذنابشان از قبيل صدام باشيم و امثال اينها تا اينكه اينها عالم را پر كنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند. بعد حضرت تشريف بياورند، چه كنند؟ حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند؛ همان كاري كه ما مي كنيم و ما دعا مي كنيم كه ظلم و جور باشد! حضرت مي خواهند همين را برش دارند. ما اگر دستمان مي رسيد، قدرت داشتيم، بايد برويم تمام ظلم و جورها را از عالم برداريم. تكليف شرعي ماست، منتها ما نمي توانيم. ايني كه هست اين است كه حضرت عالم را پر مي كند از عدالت؛ نه شما دست برداريد از تكليفتان، نه اينكه شما ديگر تكليف نداريد.

ما تكليف داريم كه، اينكه مي گويد حكومت لازم نيست، معنايش اين است كه هرج و مرج باشد. اگر يك سال حكومت در يك مملكتي نباشد، نظام در يك مملكتي نباشد، آن طور فساد پر مي كند مملكت را كه آن طرفش پيدا نيست. آنكه مي گويد حكومت نباشد، معنايش اين است كه هرج و مرج بشود؛ همه هم را بكشند؛ همه به هم ظلم بكنند براي اينكه حضرت بيايد. حضرت بيايد چه كند؟ براي اينكه رفع كند اين را. اين يك آدم عاقل، يك آدم اگر سفيه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سياست اين كار را نكرده باشد كه بازي بدهد ماها را كه ما كار به آنها نداشته باشيم، آنها بيايند هر كاري مي خواهند انجام بدهند، اين بايد خيلي آدم نفهمي باشد!

اما مسئله اين است كه دست سياست در كار بوده؛ همان طوري كه تزريق كرده بودند به ملتها، به مسلمين، به ديگر اقشار جمعيتهاي دنيا كه سياست كار شماها نيست؛ برويد سراغ كار خودتان و آن چيزي كه مربوط به سياست است، بدهيد به دست امپراتورها. خوب، آنها از خدا مي خواستند كه مردم غافل بشوند و سياست را بدهند دست حكومت و به دست ظلمه، دست امريكا، دست شوروي، دست امثال اينها و آنهايي كه اذناب اينها هستند و اينها همه چيز ما را ببرند، همه چيز مسلمانها را ببرند، همه چيز مستضعفان را ببرند و ما بنشينيم بگوييم كه نبايد حكومت باشد، اين يك حرف ابلهانه است، منتها چون دست سياست در كار بوده، اين اشخاص غافل را، اينها را بازي دادند و گفتند: شما كار به سياست نداشته باشيد، حكومت مال ما، شما هم برويد توي مسجدهايتان بايستيد نماز بخوانيد! چه كار داريد به اين كارها؟

اينهايي كه مي گويند كه هر علمي بلند بشود و هر حكومتي، خيال كردند كه هر حكومتي باشد اين برخلاف انتظار فرج است. اينها نمي فهمند چي دارند مي گويند. اينها تزريق كرده اند بهشان كه اين حرفها را بزنند. نمي دانند دارند چي چي مي گويند. حكومت نبودن، يعني اينكه همه مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند، برخلاف نص آيات الهي رفتار بكنند. ما اگر فرض مي كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مي زديم؛ براي اينكه خلاف آيات قرآن است. اگر هر روايتي بيايد كه نهي از منكر را بگويد نبايد كرد، اين را بايد به ديوار زد. اين گونه روايت قابل عمل نيست. و اين نفهمها نمي دانند چي مي گويند، هر حكومتي باشد حكومت ]باطل [است! بلكه شنيدم بعضي از اشخاص گفته اند كه خوب با اين وضعي كه هست، الآن در ايران هست، ديگر ما نبايد تهذيب اخلاق بكنيم؛ ديگر غلط است اين حرفها! چيزي نيست ديگر حالا؛ حتماً بايد استاد اخلاق در يك محيطي باشد كه همه مردم فاسدند، شرابخانه ها همه بازند و - عرض مي كنم كه - جاهاي فساد همه بازند! اگر يك جايي باشد كه خوب باشد، آنجا ديگر تهذيب اخلاق لازم نيست، نمي شود، باطل است! اينها يك چيزهايي است كه اگر دست سياست در كار نبود، ابلهانه بود، لكن آنها مي فهمند دارند چي مي كنند. آنها مي خواهند ما را كنار بزنند.

بله، البته آن پر كردن دنيا را از عدالت، آن را ما نمي توانيم { پر }بكنيم. اگر مي توانستيم، مي كرديم، اما چون نمي توانيم بكنيم ايشان بايد بيايند. الآن عالم پر از ظلم است. شما يك نقطه هستيد در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، بايد بگيريم؛ تكليفمان است. ضرورت اسلام و قرآن { است، } تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه كار را بكنيم. اما نمي توانيم بكنيم؛ چون نمي توانيم بكنيم، بايد او بيايد تا بكند. اما ما بايد فراهم كنيم كار را. فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم، كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت - سلام اللّه عليه - در هر صورت، اين مصيبتهايي كه هست كه به مسلمانها وارد شده است و سياستهاي خارجي دامن بهش زده اند، براي چاپيدن اينها و براي از بين بردن عزت مسلمين {است }. و باورشان هم آمده است خيليها. شايد الآن هم بسياري باور بكنند كه نه، حكومت نبايد باشد، زمان حضرت صاحب بايد بيايد حكومت. و هر حكومتي در غير زمان حضرت صاحب، باطل است؛ يعني، هرج و مرج بشود، عالم به هم بخورد تا حضرت بيايد درستش كند! ما درستش مي كنيم تا حضرت بيايد.(417)

14/01/1367

¤¤¤

نفي توطئه روحاني نماها و طرفداران انجمن حجتيه

آنقدر كه اسلام از اين مقدسين روحاني نما ضربه خورده است، از هيچ قشر ديگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلوميت و غربت اميرالمؤمنين - عليه السلام - كه در تاريخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بيش از اين تلخ نكنم. ولي طلاب جوان بايد بدانند كه پرونده تفكر اين گروه همچنان باز است و شيوه مقدس مابي و دين فروشي عوض شده است. شكست خوردگان ديروز، سياست بازان امروز شده اند. آنها كه به خود اجازه ورود در امور سياست را نمي دادند، پشتيبان كساني شدند كه تا براندازي نظام و كودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبريز با هماهنگي چپيها و سلطنت طلبان و تجزيه طلبان كردستان تنها يك نمونه است كه مي توانيم ابراز كنيم كه در آن حادثه ناكام شدند ولي دست برنداشتند و از كودتاي نوژه(80) سر در آوردند، باز خدا رسوايشان ساخت. دسته اي ديگر از روحاني نماهايي كه قبل از انقلاب دين را از سياست جدا مي دانستند و سر به آستانه دربار مي ساييدند، يكمرتبه متدين شده و به روحانيون عزيز و شريفي كه براي اسلام آنهمه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد كشيدند تهمت وهابيت و بدتر از وهابيت زدند. ديروز مقدس نماهاي بيشعور مي گفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مي گويند مسئولين نظام كمونيست شده اند! تا ديروز مشروب فروشي و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براي ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - را مفيد و راهگشا مي دانستند، امروز از اينكه در گوشه اي خلاف شرعي كه هرگز خواست مسئولين نيست رخ مي دهد، فرياد «وا اسلاما» سر مي دهند! ديروز «حجتيه اي»ها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابيتر از انقلابيون شده اند! «ولايتي»هاي ديروز كه در سكوت و تحجر خود آبروي اسلام و مسلمين را ريخته اند، و در عمل پشت پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت را شكسته اند و عنوان ولايت برايشان جز تكسب و تعيش نبوده است، امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را مي خورند! راستي اتهام امريكايي و روسي و التقاطي، اتهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها، اتهام كشتن زنان آبستن و ح ليّت قمار و موسيقي از چه كساني صادر مي شود؟ از آدمهاي لامذهب يا از مقدس نماهاي متحجر و بيشعور؟! فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعنها و كنايه ها نسبت به مشروعيت نظام كار كيست؟ كار عوام يا خواص؟ خواص از چه گروهي؟ از به ظاهر معممين يا غير آن؟ بگذريم كه حرف بسيار است. همه اينها نتيجه نفوذ بيگانگان در جايگاه و در فرهنگ حوزه هاست، و برخورد واقعي هم با اين خطرات بسيار مشكل و پيچيده است.(418)

03/12/1367

¤¤¤

حزب رستاخيز

تحريم شركت در حزب رستاخيز

بسم اللّه الرحمن الرحيم

نظر به مخالفت اين حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ايران، شركت در آن بر عموم ملت حرام و كمك به ظلم و استيصال مسلمين است؛ و مخالفت با آن از روشن ترين موارد نهي از منكر است. و چون اين نغمه تازه كه به دستور كارشناسان يغماگر براي اغفال ملت از مسائل اساسي، از حلقوم شاه برخاسته تا كشور را بيش از پيش خفقان زده كند و راه را براي مسائلي كه در نظر دارند باز نمايند، و قوه مقاومت را بكلي از ملت سلب نموده و نفس را در سينه ها حبس سازند. لهذا لازم است - حسب وظيفه - تذكراتي بدهم؛ باشد كه ملت اسلام تا فرصت از دست نرفته با مقاومت بيش از پيش و همه جانبه جلو اين نقشه هاي خطرناك را بگيرند.

قبلاً بايد گفت شاه در اين پيشنهاد غيرمشروع، به شكست فاحش طرح استعماري - به اصطلاح - «انقلاب ششم بهمن» و برخوردار نبودن آن از پشتيباني ملت اعتراف نموده است. كسي كه بيش از ده سال است فرياد

مي زند كه ملت ايران موافق با اين «انقلاب» است و اسم آن را «انقلاب شاه و ملت» گذاشته، امروز مردم را به صفهاي مختلف تقسيم كرده و مي خواهد با زور سرنيزه براي خود موافق درست كند. اگر اين - به اصطلاح - «انقلاب» از شاه و ملت مي باشد، ديگر چه احتياجي به حزب تحميلي است؟!

درباره اين حزب - به اصطلاح - «رستاخيز ملي ايران» بايد گفت اين عمل - با اين شكل تحميلي - مخالف قانون اساسي و موازين بين المللي است و در هيچ يك از كشورهاي عالم نظير ندارد. ايران تنها كشوري است كه حزبي به امر «ملوكانه» تأسيس كرده و ملت مجبور است وارد آن شود، و هر كس از اين امر تخلف كند سرنوشت او يا حبس و شكنجه و تبعيد و يا از حقوق اجتماعي محروم شدن است. مردم محروم اين كشور مجبورند موافقت خود را با نظام شاهنشاهي اعلام كنند؛ نظام پوسيده اي كه از نظر اسلام مردود و محكوم به فناست؛ نظامي كه هر روز ضربه تازه اي بر پيكر اسلام وارد مي آورد، و اگر خداي نخواسته فرصت يابد اساس قرآن را برمي چيند؛ نظامي كه هستي ملت را به باد فنا داده و تمام آزاديها را از او سلب كرده است؛ نظامي كه طبقات جوان روشنفكر را در زندانها و تبعيدگاهها از هستي ساقط نموده و باز مي خواهد با اين حزب بازي اجباري، بر قربانيها و زندانيهاي خود بيفزايد.

مردم مسلمان ايران مجبورند در برابر شاهي سر تسليم فرود آورند كه دستش تا مرفق به خون علماي اسلام و مردم مسلمان آغشته است. شاهي كه مي خواهد تا قطره آخر نفت اين كشور را بفروشد و پولش را - به عناوين مختلف - به سرمايه داران و چپاولگران تقديم نمايد و به آن افتخار كند.

استعمار امريكا از ذخاير هنگفت نفت خود استفاده نمي كند، و از ديگران مي خرد كه براي مصالح كشورش محفوظ باشد؛ ولي شاه ايران اين طلاي سياه را مي فروشد و خزانه ايران و ملت را تهي مي كند، و درآمد آن را به جاي اينكه صرف اين ملت پابرهنه و گرسنه نمايد، به اربابان استعمارگرش وام مي دهد؛ و يا اسلحه هاي خانمانسوز و مخرب مي خرد تا از منافع و مطامع استعمارگران در ايران و منطقه نگهباني كند، و به خونريزي و سركوبي جنبشهاي ضد استعماري ادامه دهد.

او تا ديروز با اخذ وامهاي كمرشكن از خارج، اقتصاد ايران را به ورشكستگي مي كشانيد و امروز با دادن وامها و خريد اسلحه، ملت را به افلاس كشانيده و از رشد باز مي دارد. معاملات اسارتبار و بخصوص معامله 15 ميليارد دلاري اخير با استعمار امريكا، ضربه نابودكننده ديگري است كه شاه به اقتصاد ايران وارد ساخته و چوب حراج تازه اي است كه بر ثروت و ذخاير ملت محروم ايران مي زند.

ملت ايران مجبور است به كسي رأي موافق بدهد كه وضع كشاورزي و دامپروري ايران را چنان به عقب رانده كه اكنون بايد گندم، برنج، گوشت، روغن و ساير ارزاق را با قيمتهاي هنگفت وارد كند. شاه كه در آغاز طرح - به اصطلاح - «انقلاب سفيد» به دهقانان نويد مي داد كه در سايه اصلاحات ارضي، غله مورد نياز كشور در داخل تأمين مي شود، اكنون به جاي خجلت زدگي افتخار مي كند كه دو ميليون و نيم تن گندم و چهارصد هزار تن برنج در سال جاري وارد كرده است! در صورتي كه مطلعين مي دانند كه يك استان ايران، مثل خراسان، قدرت تهيه گندم براي تمام كشور را داشت و اين قدرت را «انقلاب سفيد شاه» سلب كرد.

شاه بيش از ده سال است كه فرياد از پيشرفت كشور مي زند، در حالي كه اكثريت ملت را در فقر و فاقه غوطه ور ساخته. ظاهر تهران را آراسته و از دسترنج ملت براي عمال خود عمارات چند طبقه بنا مي كند ولي در دهات و قصبات - كه قسمت عمده جمعيت ايران را تشكيل مي دهند - از مواهب اوليه زندگي خبري نيست، و اكنون وعده 25 ساله به مردم مي دهد. ولي مردم آگاه ايران توجه دارند كه اين وعده هاي او پوچ و عاري از حقيقت است. قدرت كشاورزي از كشور سلب گرديده، وضع كشاورزان و كارگران روز به روز وخيمتر شده و از صنعتي شدن مستقل و غيروابسته جز اسمي نيست و نخواهد بود مگر اينكه به خواست خداي قادر اين رژيم پوسيده تغيير كند.

با تمام شدن ذخيره نفت به دست اين رژيم، آنچنان فقري به ملت روي مي آورد كه جز تن به اسارت دادن راهي ندارد. ملت شريف ايران، كه نه زراعت دارد و نه صنعت، بايد با فقر و فلاكت دست به گريبان باشد و يا به عملگي براي سرمايه داران تن در دهد. شاه از مشروطه و قانون اساسي دم مي زند، در صورتي كه خود او در رأس مخالفين قانون اساسي و مشروطيت، اساس مشروطه را از بين برده است؛ كه نمونه بارز آن مصاحبه و جنجال اخير است: اجبار ملت به ورود در حزب نقض قانون اساسي است؛ اجبار مردم به تظاهر در موافقت و پايكوبي و جنجال در امري كه مخالف خواسته آنهاست نقض قانون اساسي است؛ سلب آزادي مطبوعات و دستگاههاي تبليغاتي و اجبار آنها به تبليغ برخلاف مصالح كشور نقض قانون اساسي است؛ تجاوز به حقوق مردم و سلب آزاديهاي فردي و اجتماعي نقض قانون اساسي است؛ انتخابات قلابي و تشكيل مجلس فرمايشي محو مشروطيت و نقض قانون اساسي است؛ ايجاد پايگاههاي نظامي و مخابراتي و جاسوسي براي اجانب مخالفت با مشروطيت است؛ مسلط نمودن اجانب و عمال كثيف آنها از قبيل اسرائيل بر بهترين اراضي مملكت و كوتاه كردن دست ملت را از آن نقض قانون اساسي و خيانت به كشور است؛ اجازه سرمايه گذاري به اجانب و مسلط كردن آنها بر تمام شئون مملكت و غارت ذخاير نفتي به اسم «حاكميت ملي» و كوتاه كردن دست ملت از فعاليتهاي اقتصادي خيانت به ملت و نقض قانون اساسي است؛ مصونيت دادن به اجانب و عمال آنها مخالفت با مشروطه و قانون اساسي است؛ و اصولاً دخالت شاه «كه به حسب نص قانون اساسي مقام غير مسئولي است» در امور كشور و قواي مملكت بازگشت به دوران سياه استبداد و نقض قانون اساسي است.

اين شخص باز از انقلاب سفيد دم مي زند؛ انقلابي كه موجب سيه بختي ملت شده و مي باشد. انقلابي كه جز فلج كردن قواي فعاله ملت اثري نداشت. انقلابي كه پس از ده سال، خود «شاه» هم قلابي بودن آن را فاش كرد. انقلابي كه مي خواهد فرهنگ استعماري را تا دورترين قرا و قصبات كشانده، و جوانان كشور را آلوده كند. بايد مخالف اين - به اصطلاح - «انقلاب» به شكنجه گاه برود و از حقوق اجتماعي محروم شود. علماي اسلام و محصلين و رجال دين و طبقه دانشگاهي كه با اين نظام پوسيده و دستگاه ظلم و جور و با اين انقلاب رسوا مخالفند، يا «بي وطن» هستند و بايد به شكنجه گاه بروند و يا از حقوق اجتماعي محروم مي باشند. طبقات بازرگان، زارع و كارگر كه در اين ده سال جز وعده هاي پوچ نديده اند و از اين پس باز وعده بيشتري مي شنوند و با اين انقلاب سياه لعنتي مخالفند، به همان سرنوشت دچار خواهند شد.

علماي اعلام و ساير طبقات بدانند كه تشكيل اين حزب، مقدمه بدبختيهاي بسياري است كه اثراتش بتدريج ظاهر مي شود. بر مراجع اسلام است كه ورود در اين حزب را تحريم كنند و نگذارند حقوق ملت مسلمان ايران پايمال شود. بر ساير طبقات خصوصاً خطباي محترم و محصلين و طبقه جوان دانشگاهي و طبقات كارگر و زارع و تجار و اصناف است كه با مبارزات پيگير و همه جانبه و مقاومت منفي خود، اساس اين حزب را ويران كنند و مطمئن باشند كه رژيم در حال فرو ريختن است و پيروزي با آنهاست. بايد ملت از تبليغات پوچ دستگاه اغفال نشود. اينها در عين حال كه مخالفت خود را با اسلام و احكام آن روزافزون مي كنند، براي اغفال ساده لوحان، در دستگاه تبليغاتي مراسم خواندن دعاي كميل و سينه زني و زنجيرزني پخش مي كنند، احكام قرآن كريم را نقض و خود آن را چاپ و منتشر مي كنند.

اينجانب در اين كنج غربت از وضع اسفبار ملت ايران رنج مي برم ، و چقدر خوب بود كه در اين شرايط حساس در ميان آنها بودم و در اين مبارزات مقدس، جهت نجات اسلام و ايران، از نزديك با آنان همكاري مي كردم. از خداوند تعالي قطع ايادي اجانب و عمال آنان را خواهانم. والسلام عليكم و رحمه اللّه و بركاته.

28 صفر 1395

روح اللّه الموسوي الخميني

21/12/1353(419)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانوشت ها:

714- سخنراني در جمع مسئولان و كاركنان وزارت پست

418- پيام به روحانيون، مراجع، مدرسين، طلاب و ائمه جمعه و جماعات

419- پيام به ملت مسلمان ايران درباره اعلام تاسيس حزب رستاخيز

 

منابع :

جاذبه  و دافعه -  شهيد مطهري

قيام و انقلاب مهدي – شهيد مطهري

ده گفتار – شهيد مطهري

حسين عقل سرخ – حسن رحيم پور ازغدي

صحيفه نور – مجموعه بيانات امام خميني (ره)

منشور روحانيت - حضرت امام خميني (ره)

در شناخت حزب قاعدين زمان -  عماد الدين باقي

روزنامه كيهان 6/2/82  مصاحبه با عباس سليمي نمين

شصت سال فراز و نشيب – سلسله مقالات سايت خبري بازتاب - فتاح غلامي

جريانها و سازمانهاي مذهبي- سياسي ايران - رسول جعفريان

ماهنامه سوره – دوره جديد شماره 3 – مصاحبه با سيد عباس نبوي

منبع:+ +

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود