کد خبر: 2234

1391/09/05 18:02

نسخه چاپی | دسته بندی: ---
0
بازدیدها: 787

رسالت حضرت زينب س در عاشورا/امام موسی صدر

بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب‌العالمين و الصلاة و السلام علي خير خلقه و خاتم رسله محمد و علي أنبياء‌الله المرسلين و سلام‌الله علي آل بيته و صحبه الطاهرين و من اتبعهم بإحسان إلي يوم الدين. […]

بسم الله الرحمن الرحيم. الحمد لله رب‌العالمين و الصلاة و السلام علي خير خلقه و خاتم رسله محمد و علي أنبياء‌الله المرسلين و سلام‌الله علي آل بيته و صحبه الطاهرين و من اتبعهم بإحسان إلي يوم الدين.
السَّلامُ عليک يا أباعبدالله عليک منی سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزيارتکم، السلام علي الحسين و علي علي‌بن‌الحسين و علي أولاد الحسين و علي أصحاب الحسين.


خداوند بـر اجر و پـاداش شما در مصيبت شهادت سـرورمان امام حسين‌ع بيفزايد و ما را از کساني قرار دهد که ياد او را گرامي مي‌‌دارند و در راه او قدم مي‌‌گذارند و خون‌‌خواه او هستند و به تحقق يافتن اهداف او کمک مي‌‌کنند و او را الگو و سرور و پيشواي خود در زندگي و در جامعه قرار مي‌‌دهند.
شـب تاسوعاست و در ساعاتِ پايـاني اين مناسبت، احساس درد و اندوه ما را فراگرفته است، ولي امام حسين نمي‌‌پذيرد که اين درد و اندوه ما، از سرِ احساس باشد، بلکه درد و اندوهي تربيتي از ما مي‌‌طلبد. ما در پرتو اين احساسِ درد و اندوه مي‌‌آموزيم که انسان چگونه بايد بميرد، همچنان‌که مي‌‌آموزيم چگونه بايد زندگي کند. مي‌آموزيم که اقليت به سبب عدة اندک خود شکست نمي‌‌خورد و اکثريت نيز اگر به آرمان خود باور نداشته باشد، پيروز نمي‌‌شود، هرچند برحق باشد. اين تابلو و اين تصوير و اين مکتب، درس‌‌ها و نظاير فراواني در زندگي معاصر ما دارد.
ما در برابر مکتب کربلا هستيم؛ مکتبي که پدران و نياکان ما آن را پاس داشته‌‌اند؛ مکتبي که ديگر امامان‌ع نيز با آن همساز و همسو بوده‌‌اند و آن را با اشک و آه و ناله و احساسات همراه کرده‌‌اند تا با دل‌هايمان پيوند بخورد و عقل‌‌هايمان را به انديشه درآورد و بدن‌‌هايمان را به تلاش در راه خداوند سبحان وادارد، وگرنه گريه چه سودي براي امام حسين دارد؟ گريه به تنهايي و به دور از کار و حرکت، از نظر خود امام حسين نيز مردود است. اين درس را ما در سيرة امام حسين و بازماندگان ايشان مي‌‌بينيم و در سيرة حضرت زينب‌س که از زيارت و هم‌جواري ايشان در اين کشور عزيز تبرک مي‌‌جوييم. در سيرة آنان مي‌‌خوانيم که وقتي امام حسين از اسب بر زمين افتاد، حضرت زينب بيرون آمد تا ياري بطلبد و راه مبارزة برادرش را ادامه دهد. ياري‌‌جويي‌‌ها و جملات و شعرها و سروده‌‌هايي که آنان مي‌‌گفتند، همگي شعارهايي [انقلابي] بود. ديده‌‌ايد که در تظاهرات‌‌هايي که در زمان ما برگزار مي‌‌شود، شعارهايي را بر روي پلاکارت‌ها مي‌‌نويسند که بيانگر اهداف تظاهرکنندگان است. شعار امام حسين آن سرودها و سخنان و خطبه‌‌هايي است که از ايشان و همراهان ايشان نقل شده است، وگرنه يک جرعه آب از دست دشمن پس از کشته شدن همة فرزندان و خويشانش چه سودي براي او دارد؟
اين شعارها تأکيدي است بر پيروزي آنان و باطل بودن رفتار دشمنان‌‌شان. اين شعارها جنايت و انحراف آنان را برملا ساخت و نتيجة رفتارِ باطلِ آنان را به تصوير کشيد. اين مهم‌ترين دستاورد بود. هدف امام حسين‌ع از درخواست آب براي علي‌اصغر چه بود؟ امام او را به ميان تيرها و شمشيرها و سنگ‌ها برد تا بيش از پيش پرده بردارد از چهرة زشت دشمن و فرجام کساني که در راه باطل قدم مي‌‌گذارند. شعارهاي آنان، ياري‌‌خواهي آنان، دعوت آنان فقط براي تأکيد بر اهدافشان بود، وگرنه آنان مي‌‌دانستند که دشمني که براي کشتن آنان آماده شده است، در اين نبردِ سنگين رحم نمي‌‌آورد.
پس از آنکه امام حسين از اسب بر زمين افتـاد حضرت زينب بيرون آمد، ولي نه با درماندگي، دختر علي کجا و درماندگي و زبوني کجا؟ زينب به ياري‌‌طلبي برخاست تا دشمن را رسوا سازد و انحراف و تباهي آنان و فرجامِ کار باطل و طمع‌‌ورزي آنان را براي همگان روشن کند. از اين رو، خطاب به عمربن‌سعد که فرمان قتل امام حسين را صادر کرد و همه را شاهد گرفت که او نخستين کسي است که به‌سوی خيمه‌‌گاه حسين تير مي‌‌اندازد، خطاب به او فرمود: «اي پسر سعد، آيا أباعبدالله را مي‌‌کشند و تو به نظاره ايستاده‌‌اي؟»
من مـي‌‌گويـم که زينـب از ابـن‌سعـد يـاري نخواسـت، زيرا مي‌‌دانست ابن‌سعد او را ياري نمي‌‌کند و برادرش را از مرگ نجات نمي‌‌دهد، بلکه هدف او رسوا کردن عمربن‌سعد و کامل کردن اين صحنه بود تا درس عبرتي باشد براي همة دنيا و همة انقلابيان و همة حق‌‌طلبان جهان. وقتي عمربن‌سعد سخن زينب را شنيد گريه گرد، ولي از او روگرداند و گفت: کار حسين را تمام کنيد.
گريـه مي‌‌کنـد، ولـي در صدد کشتن حسين نيـز هست؛ گريه مي‌‌کند، ولي اهداف حسين را نيز پايمال مي‌‌کند. اهداف امام حسين همان دين او است. اهداف امام حسين همان ارزش‌‌هايي است که به آن‌ها ايمان داشت و مي‌‌فرمود: «إن كانَ دينُ مُحَمَّدٍ لَم يَستَقِم‌ إلّا بِقَتلِي، فَيَا سُيُوفُ خُذِينِي.» (اگر دين محمد جز با کشته شدن من اصلاح نمي‌‌شود، پس اي شمشيرها مرا دريابيد.)
امام حسينع هنگامي که از مدينه بيرون مي‌‌آمد، فرمود: «وَ أنِّي ما خَرَجتُ أشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا ظالِماً وَ لامُفسِداً وَ إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحَ فِي أمَّـةِ جَدِّي، أريدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ وَ أنهَی عَنِ المُنکَرِ.» (من از سر شادى و سرمستى و تباهكارى و ستمگرى قيام نكردم، بلكه براى اصلاح در امّت جدّم قيام كردم و مى‏خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم.‏)
امام حسين خود را قرباني دين خود و رسالت جد خود و حقوق ثابت امت او کرد. جان او در راه اين هدف کم‌‌ارزش است. دين حسين گرانبهاتر از خود اوست و، از اين رو، حسين جان خود را فداي دينش مي‌‌کند. بنابراين، کسي که گريه مي‌‌کند، اما در عين حال، براي پايمال کردن اهداف امام حسين تلاش مي‌‌کند، همانند عمربن‌سعد است که گريه مي‌‌کرد، ولي دستور کشتن امام حسين را هم داد. کسي که گريه مي‌‌کند، ولي در برابر پايمال شدن حق و جولان دادن باطل خاموش مي‌‌نشيند نيز همين وضع را دارد و «کسي که از گفتن حق دم فرو مي‌‌بندد شيطاني لال است.»
گريه و اندوه ما، فضايي عاطفي و انگيزه‌‌اي عاطفي براي کردار و رفتار ماست. ما مکتب امام حسين را اين‌گونه مي‌‌فهميم. امام حسين‌ع همان‌گونه که در آياتي که در اين شب مبارک شنيديم، فرمان خداوند متعال را اجرا مي‌‌کند و در چندين مناسبت اين آيات را تلاوت مي‌‌کند: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ.» مقصود قرآن کدام بهشت است؟ اگر ما جان و مال‌‌مان را تقديم کنيم، خداوند چه بهشتي به ما عطا مي‌‌کند؟ خود قرآن کريم اين بهشت را تفسير مي‌‌کند و مي‌‌فرمايد: «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» يعني بهشت دنيا و بهشت آخرت.
برادران، قـرآن کريـم وقتـي از بهشت و جهنم، پاداش و کيفر، خوشبختي و بدبختي سخن مي‌‌گويد، تنها بهشت و جهنم آخرت و خوشبختي و بدبختي‌‌‌‌ در آخرت را قصد نکرده است، بلکه پيش از آخرت، پاداش و کيفر دنيا را قصد کرده است که در اصطلاح قرآن «ثواب أدني» و «جزاي أدني» ناميده مي‌‌شود. پس از آن است که پاداش آخرت و در اصطلاح قران «جزاي أوفي» مطرح مي‌‌شود.
در ازاي عمل خود، در ازاي اجراي دستورات دين اسلام و در ازاي تسليم بودن عقل و قلب و ديگر اعضا در برابر پروردگار جهانيان، بهشتي در دنيا و بهشتي در آخرت داريم. اين معنا در چندين سوره از قرآن کريم آمده است: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى. وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى. ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاءَ الْأَوْفَى‌. وَ أَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنْتَهَى‌.» تلاش انسان دو پاداش دارد: در اين دنيا فوراً نتيجة تلاش و عمل خود را در سعادت دنيوي خود خواهد ديد و پس از مرگ نيز پاداشي‌‌تمام‌‌تر خواهد گرفت. در مورد کيفر و مجازات نيز همين‌طور. پس ما پاداش دنيوي داريم و پاداش اخروي. نتيجة اعمال ما، دروغ‌گويي ما، غيبت کردن ما، خدا ما را از اين گناهان دور بدارد، نتيجة شراب‌خواري، که ان‌شاء‌الله چنين گناهاني از ما دور است، نتيجة دورويي ما، لهو و لعب ما، تنبلي ما، تقلب و فريبکاري ما و همة انحرافات ما، در وهلة نخست در همين دنيا خواهد بود و پس از آن در آخرت.
وقتي قرآن کريم مي‌‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» مقصود هم در اين دنياست و هم در آن دنيا. جان و مال، اگر در راه خداوند، ما را به خوشبختي نمي‌‌رساند. معناي «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ» چيست؟ خداوند جان و مال ما را براي چه مي‌‌خواهد؟ آيا پروردگار ما قدرت آن ندارد که کوه قاسيون را به طلا تبديل کند؟ ايمان ما اين است که خدا آفريدگاري تواناست. خدا چه نيازي به پنج قِرش يا صدهزار يا يک ميليون از مال من يا مال شما دارد؟ چه بهره‌‌اي از آن مي‌‌برد؟ اينکه مي‌‌فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ» يعني ما جان و مال خود را در اختيار خدا و احکام او قرار مي‌‌دهيم و آن را در راهي که او فرمان مي‌‌دهد صرف مي‌‌کنيم، نه در راهي که شيطان مي‌‌گويد. اگر ما جان و مالي را که داريم در راه خدا، در راه حق، در راه حلال، در راه خدمت، در راه سازندگي، در راه استقامت و آباداني و زنده کردن و خير و نجات ديگران صرف کنيم، چه نتيجه‌‌اي در پي خواهد داشت؟ نتيجة آن بهشت دنياست: «وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْکُمْ.» فکر نکن اگر به فقيري يا کودکي يا يتيمي يا بيماري يا کارگري کمک کردي، چيزي از دست مي‌‌دهي. نتيجة آن کمک، به خودت خواهد رسيد. چه زماني؟ نه تنها در آخرت بلکه در همين دنيا نيز به تو خواهد رسيد. چگونه؟
جامعة ما به دست خود ما ساخته مي‌‌شود. اين‌طور نيست؟ جامعة ما به وسيله من و تو و او و ديگري ساخته مي‌‌شود: به وسيلة چند کارگر و چند مهندس و چند پزشک و به همين ترتيب. وقتي بخشي از اين جامعه ناتوان و شکسته‌بال باشد و فرصت براي او فراهم نباشد، اين بخش، از چرخة سازندگي خارج مي‌‌شود و نمي‌‌تواند به فرزندانش علم بياموزد. در نتيجه، در ميان آنان مهندس و پزشک آگاه و فرهيخته پرورش نمي‌‌يابد. وقتي اين بخش نتواند فرزندانش را درست تغذيه کند، چراکه تغذية نادرست نيز فقر است، يا نتواند فرزندانش را درمان کند و بيماري انسان را از پا در‌آورد، در نتيجه، نمي‌‌تواند معلم يا کارگري سالم تحويل جامعه دهد. گذشته از آنکه بيماري او شيوع پيدا مي‌‌کند. بنابراين، بخشي از جامعه به سبب کاستي در فکر يا جسم يا مهارت يا سلامتي نمي‌‌تواند در سازندگي مشارکت کند و جامعه تنها به دست توانگران ساخته مي‌‌شود. اما اگر ما درمورد اين بخش به توافق برسيم و اوضاع را براي تحصيل و درمان و تغذية فرزندانشان فراهم کنيم، اين بخش مي‌‌تواند عناصري جديد براي سازندگي تقديم کند؛ مي‌‌تواند مهندس و پزشک و معلم و وکيل و روحاني و فرهنگي و هنرمند و غير آن پرورش دهد. در نتيجه، جامعة ما به‌وسيله عناصر بيشتري ساخته مي‌‌شود. چه کسي از ارتقاي سطح جامعه سود مي‌‌برد؟ همة مردم، در حالي که اگر جامعه‌‌مان را به حال خود رها کنيم، عقب‌‌مانده‌‌تر مي‌‌شود و بلکه بدتر. در بخش عقب‌‌مانده بيماري‌‌هاي جسمي رشد پيدا مي‌‌کند و به بخش ديگر جامعه سرايت مي‌‌کند و به آن زيان مي‌‌رساند، همچنان‌که بيماري رواني و عقده و کينه نيز گسترش مي‌‌يابد و جامعه را به بحران مي‌‌کشد. بنابراين «وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْکُمْ.» اگر انفاق کنيم به خودمان بازمي‌‌گردد: «وَ أَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ.» زيرا اگر انفاق نکنيد به شما ستم مي‌‌شود: جامعة شما دچار بحران و عقب‌‌ماندگي و مانند آن مي‌‌شود.
پاداش کارهاي ما هم در دنيا و هم در آخرت به ما مي‌‌رسد. پاداش بذل جان نيز مانند پاداش بذل مال است. خداوند در آية «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» جان ما را براي چه مي‌‌خواهد؟ خدايي که قدرت آفرينش دارد و آفريدگار فرشتگاني است که بال‌هايي دارند، دو دو و سه سه و چهار چهار. خدايي که فرشتگاني دارد که برخي فقط در سجده‌‌اند و برخي فقط در رکوع‌اند. خدايي که عرش او را فرشتگان حمل مي‌‌کنند و همراه با هر قطره باران دو فرشته فرود مي‌‌آيند... چنين خدايي جان بي‌‌ارزش و ناتوان ما را براي چه مي‌‌خواهد؟ خدا به سبب مصلحت ما مي‌‌خواهد ما جان خود را در اختيار او قرار دهيم، آن‌گونه که او مي‌‌خواهد عمل کنيم، فرمان او را بَريم، آموزه‌‌هاي او را محقق کنيم، خود را در خدمت راه او قرار دهيم. در اين صورت است که ما سود مي‌‌کنيم. حتي اگر به جهاد برويم و جان خود را در راه خير فدا کنيم نيز به مصلحت ماست.
آية شريفة «وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لاَ تُلْقُوا بِأَيْدِيکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ» در ضمن آيات جهاد آمده است. آيه مي‌‌فرمايد که جان خود را انفاق کنيد، يعني جان خود را در راه خدا انفاق کنيد، ولي خود را به هلاکت نيندازيد. چگونه چنين چيزي ممکن است؟ عده‌‌اي مي‌‌گويند که انسان وقتي وارد ميدان جنگ مي‌‌شود خود را به هلاکت انداخته است. چطور جايز است انسان وارد معرکه‌‌اي شود که مي‌‌داند در آن کشته مي‌‌شود؟ [اين‌طور نيست، بلکه] برعکس، هلاکتي که قرآن کريم مي‌‌فرمايد کاملاً با مرگ در راه خدا متفاوت است. البته، قرآن اين مرگ را شهادت مي‌‌نامد: «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌ . فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ.» قرآن مي‌‌فرمايد که جان خود را در راه خدا انفاق کنيد، زيرا موجب نجات شما از هلاکت است و اگر جان خود را در راه خدا انفاق نکنيد، به دشمناني دچار مي‌‌شويد که جان شما را با خواري و زبوني مي‌‌گيرند و هر طور که بخواهند با شما رفتار مي‌‌کنند.
امام حسين در خطبة روز عاشـورا آينـدة آن مردم را برايشان بيان مي‌‌کند و مي‌‌گويد: شما مرا مي‌‌کشيد و دستور يزيد و عبيدالله‌بن‌زياد را اطاعت مي‌‌کنيد. شما با اين کار حق و حق‌‌طلبان را مي‌‌کشيد و هر که را توان «نه» گفتن دارد خوار مي‌‌سازيد. فردا اگر حاکم درصدد خوار کردن يا کشتن شما برآمد چه کسي مي‌‌تواند در کنار شما بايستد و از شما دفاع کند؟ اگر ما امروز به سبب اشتياق به صلح، در برابر اسرائيل تسليم شويم، فردا چه رخ خواهد داد؟ اگر فردا او بخواهد جان و کرامت ما را بگيرد ما با خواري و زبوني مي‌‌ميريم. هلاکت اين است.
امـا مـرگ شرافتمنـدانـه و مـرگ در راه خدا و تـلاش بـراي پاسداري از امت و ارزش‌ها، چنين مرگي را قرآن مرگ نمي‌‌نامد، اين حيات حقيقي است: «وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً.»
امام حسين وقتي کشته مي‌‌شود، جانش را در راه خدا انفاق کرده است نه اينکه آن را به هلاکت انداخته باشد، زيرا اگر چنين نمي‌‌کرد با خواري و سرافکندگي مي‌‌مرد و همان‌طور که از اين جوان پاک شنيديد، بيعت امام حسين با يزيد[...] معروف بود که يزيد حتي از پيش از رسيدن به خلافت نيز فردي خام و بي‌‌تجربه بود و به احکام اسلام پايبندي نداشت. او مي‌‌گفت:

لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلا
خَبُرٌ جاَءَ وَلاَ وَحيٌ نَزَل

(هاشميان با حکومت بازي کردند، نه خبري (از آسمان غيب) آمده و نه وحي نازل شده است.)
او جنگ خود با امام حسين را جنگي انتقام‌‌جويانه مي‌‌شمرد:

لَستُ مِن خِندِفَ اِن لَم أَنَتِقم
مِنَ بَني أَحمَدَ ما کانَ فَعَلَ

(من از خاندان خندف نيستم، اگر از فرزندان احمد نگيرم انتقام آنچه کردند.)
او مسئله را مسئلة انتقام‌‌جويي ميان بني‌هاشم و بني‌اميه مي‌‌دانست. مگر پيامبرص به‌مثابة يک هاشمي دين جديد آورده بود؟
قرآن کريم دربارة عموي پيامبر مي‌‌فرمايد: «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَ.» مگر او عموي پيامبر نيست؟ غير از ابولهب نام کدام‌يک از بني‌هاشم در قرآن آمده است؟ نخستين هاشمي عموي پيامبر است.
بحث عشيره و قبيله در ميان نبود، بحث مباني و ارزش‌ها بود. امام حسين‌ع مي‌‌خواست در پرتو تلاش و جهاد خود در دل مردم عزت بيافريند و در اين کار نيز موفق شد، زيرا امام حسين وقتي خواست [در برابر ستم] بايستد... هيچ اعتنايي به اندک شمار بودن عدة ياران و تجهيزات و اوضاع نابساماني که با آن روبه‌رو بود نکرد. حضور زنان در جنگ وضعيت نامناسب است. معقول نيست انساني که مسئوليت پاسداري از خانواده را بر عهده دارد، با قدرت و انگيزه بجنگد. در هنگام جنگ نه امام حسين و نه اصحاب ايشان نمي‌‌توانستند مواضع خود را بر اساس راهبردهاي جنگي انتخاب کنند، بلکه ناگزير بودند مراقب خيمه‌‌گاه باشند تا تجاوزي به آن صورت نگيرد. چرا چنين اوضاع نامناسبي براي خود ايجاد کردند؟ زيرا نبرد امام حسين نبردي مادي نبود تا پيروزي آن به عدة کشته‌‌شدگان يا غالب ‌‌شدن باشد.
نبرد امـام حسين هم مـادي بـود هم معنوي. جبهه‌‌اي کـه امام حسين در آن مي‌‌جنگيد تنها ميدان کربلا نبود بلکه بستر تاريخ بود. امام حسين روش جنگي خود و روش جنگي دشمن را براي همه روشن ساخت. تعهدات خود و تعهدات دشمن را براي همه آشکار کرد. وجدان‌هاي مردم را تکان داد. به همين سبب بود که پس از شهادت امام حسين، انقلاب‌ها آغاز شد: از خود کربلا گرفته تا قيام توابين و مختار و ديگر قيام‌ها تا اينکه به انقلاب بني‌عباس رسيد که شعار آنان «يا لثارات الحسين» بود.
امام حسين‌ع در اين نبرد با فدا کردن جان خويش، حيات را برگزيد نه مردن و هلاکت را. اوضاع جنگ چگونه بود؟ کاملاً نابرابر: هفتاد نفر يا هفتاد و چهار نفر (کمتر يا بيشتر) در مقابل سي‌هزار يا پانزده‌هزار يا هفتادهزار يا بيشتر. نيروي نظامي دسته‌دسته به سپاه دشمن افزوده مي‌‌شد.
در آن وضعيت برابـري وجود نداشت، ولـي امام حسين وارد نبرد شد تا به همة دنيا ثابت کند که جنگ در راه حق شکست ندارد. جنگ در راه دين و ارزش‌ها و خدمت به انسان و حق و عدالت، عقب‌نشيني ندارد و نمي‌‌توان در برابر آن سکوت کرد. شايد اندکي زمان ببرد. شايد به درازا بکشد... شايد انسان با آزار و اذيت روبه‌رو شود، ولي پيروزي از آنِ امام حسين است و اين مکان نيز يکي از عرصه‌‌هاي پيروزي است. مگر نه اينکه در اين مکان فرمان کشتن امام حسين‌ع صادر شد؟ اکنون ما در اين مکان گرد هم آمده‌‌ايم تا اين عمل را محکوم کنيم. همه آن را محکوم مي‌‌کنند و ياد حسين را گرامي مي‌‌دارند. تفکر حسيني است که در نهايت پيروز شد.
در برابر اين درس، در برابر اين تابلوي پهناور، در برابر اين تصوير درخشان و در برابر هر يک از مصيبت‌‌هايي که در اين ماجرا مي‌‌بينيم، مي‌‌آموزيم که چگونه زندگي کنيم، چگونه بميريم، چگونه تعامل کنيم، چگونه سخن بگوييم، با دوست چگونه برخورد کنيم و با دشمن چگونه؟ امام حسين به ياران خويش فرمود: شما جنگ را آغاز نکنيد. رفتار امام حسين در هر يک از زواياي کربلا درس است.
اوضاع دشوار کنوني که امت ما با آن رو‌به‌روست، اوضاع سخت رويارويي با دشمن که در گوشه‌‌اي شاهد شکست هستيم، در گوشه‌‌اي شاهد تسليم، در گوشه‌‌اي شاهد سستي و در گوشه‌‌اي شاهد شک و دودلي، اين اوضاع، بي‌‌ترديد موضعي حسيني مي‌‌طلبد: موضعي که ما ياد آن را گرامي مي‌‌داريم. وقتي امام حسين خواست از مدينه خارج شود، به او گفتند: نرو. گروهي از اصحاب او، گروهي از اهل‌بيت او، از جمله محمدبن‌حنفيه به او نصيحت کردند که نرو. با وجود آنکه عده‌‌اي دشمن بودند، عده‌‌اي نظاره‌گر، عده‌‌اي شماتت‌‌گر، عده‌‌اي ناصح، امام حسين خارج شد و اين خروج ماية عزت و افتخار او شد و سربلند از دنيا رفت و بلکه به تعبير قرآن :«بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ‌. فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ.»
در مسير حق، شکست و خواري معنا ندارد. فکر نکنيد وقتي ما گريه مي‌‌کنيم به سبب ضعيف بودن امام حسين گريه مي‌‌کنيم. هرگز چنين نيست. امام حسين در روز عاشورا ضعيف نبود. حضرت زينب نيز ضعيف نبود. پس از شهادت امام حسين و پس از آنکه همة خويشان زينب، برادران و فرزندان و برادرزادگان و عموزادگان و همة اصحاب شهيد شدند به جز علي‌بن‌الحسين که بيمار و در شرف مرگ بود، حضرت زينبس را از ميان کشتگان عبور دادند. شايد انتظار داشتند زينب‌س گريه و زاري کند و فرياد بزند و نوحه سر دهد؛ شايد مي‌‌خواستند گريه و خواري دختر علي را ببينند؛ شايد مي‌‌خواستند با ديدن اين صحنه دلشان خنک شود. همان‌طور که آن بيت شعر را برايتان خواندم، انگيزة دشمن از اين جنگ مسئلة انتقام‌‌جويي بود. توقع داشتند زينب وقتي با اين صحنه رو‌به‌رو مي‌‌شود، گريه کند و اندوهگين شود تا آنان شاد شوند. اما زينب چنين اجازه‌‌اي به آنان نداد و حسين‌ع و رسالت حسين‌ع را با نهايت عزت و اقتدار و افتخار و استقامت و سلامتي حفظ کرد.
به همين سبب بود که امـام حسين کارهـا را بـه زينب واگذار کرد و رسالت خود را بر دوش او گذاشت. گويا مي‌‌خواست بگويد زينب‌س [...] زيرا گفتيم که امام حسين تنها در يک جبهه نمي‌‌جنگيد. فقط صحنة کربلا ميدان نبرد او نبود. امام هم در صحنة کربلا و هم در بستر تاريخ و هم در ميدان ارزش‌ها مي‌‌جنگيد. از اين رو، رهبري جبهة تاريخ و جبهة ارزش‌ها را به زينب واگذار کرد و به او آموخت که پس از شهادت او چگونه رفتار کند. زينب پس از شهادت امام حسين، نهضت حسيني را رهبري مي‌‌کرد. امام حسين کشته شد. همة اصحاب و خويشان کشته شدند. دشمن کشتگان خود را دفن کرد، ولي بدن امام حسين و اهل‌بيت و اصحاب او بر روي زمين باقي ماند. همه با اين صحنه آشنا هستيد: کشته‌‌شدن، ضرباتي که از هر سو فرو مي‌‌آيد، تير و شمشير و سنگ و سم اسبان... همة اين صحنه‌‌ها را مي‌‌دانيد. در روز دوم، زينب و کودکان و زنان را از قتلگاه عبور دادند. هدفشان چه بود؟ همان‌طور که گفتم مي‌‌خواستند حسين را در جبهة کرامت شکست دهند. آنان امام حسين را کشتند و اکنون مي‌‌خواهند او را از راه خوار کردن اهل‌بيتش خوار کنند. چه کسي اين معرکه را رهبري مي‌‌کند؟ زينب‌س.
زينب که پيشاپيش همة زنان و کودکان راه مي‌‌رفت، وقتي به بدن اباعبدالله‌ع رسيد، آن را بلند کرد و پس از آنکه به رسول‌خدا سلام داد، گفت: «اللَّهُمَّ تَقَبَّل مِنَّا هَذا القُربانَ.» (خدايا اين قرباني را از ما بپذير.) در اين جمله تأمل کنيد: اين قرباني را از ما بپذير. زينب خود را رهبر معرکه مي‌‌بيند، رهبري که قربانياني در راه خدا داده است. يعني زينب مي‌‌گويد: اي خدا، اي مردم، ما کشته نشديم، ما شکست نخورديم، ما اين قرباني را که همة دارايي ما بود، در راه دين تو تقديم کرديم و شرمنده نيز هستيم. اين قرباني را از ما بپذير. اگر غير از حسين کس ديگري داشتيم، او را نيز فدا مي‌‌کرديم. بنابراين، خواري و پشيماني و [تسليم شدن در برابر] باطل در کار نيست. جنگ ما جنگ بر سر ماده يا براي باطل نيست و ما از کردة خود پشيمان نيستيم. ما از آنچه کرديم، خرسنديم و از خدا مي‌‌خواهيم اين قرباني را از ما بپذيرد. بدين‌ترتيب، زينب پيروز شد و نبرد حسيني را نيز در ميدان کرامت به پيروزي رساند. امام حسين با عزت کشته شد و پس از کشته شدن نيز عزتمند و پيروز باقي ماند. زينب‌س در همة ميدان‌ها و از جمله ميدان کرامت، جنگ را اين‌گونه رهبري کرد.
خطبه‌‌هاي حضرت زينب در شهرها و پايتخت‌‌ها، چگونگي رويارو شدن زينب با عبيدالله‌بن‌زياد و با يزيد را همه مي‌‌دانيد، ولي من چند جمله‌‌اي را در حضور برادرانم اضافه مي‌‌کنم. در اينجا برادران گرامي و همکاران ارجمند من که خداوند آنان را حفظ کند، حضور دارند: جناب سيد محمدجواد فرزند مرجع بزرگوار سيد محمد‌رضا که خداوند به ايشان و همه علماي نيک عمري طولاني عطا کند. خداوند علماي در گذشتة ما را بيامرزد. ما در اين روزها جناب سيد محسن امين و علامة بزرگ سيد حسين را ياد مي‌‌کنيم و ثواب اين مراسم را به روح آنان مي‌‌فرستيم. همچنين، خدمت برادر و همکار و پسر عمويم، علامه دکتر صادق، که در اين جلسه به ما افتخار داده‌‌اند و همچنين شيخ نصر الخفاجي که دستاني نيکوکار دارد و در همه‌جا مواضع ارزشمندي داشته است و خدمت همة برادران حاضر عرض ادب مي‌‌کنم.
زينب بانوي بزرگوار بني‌هاشم و دختر بزرگ امام علي‌ع است و پس از وفات حضرت فاطمه‌س، مادر حسين و مادر زينب، طبیعتاً ادارة امور داخلي خانه با ايشان بود. امروزه در عرف ما، زني را که چنين موقعيتي داشته باشد، بانوي اول مي‌‌نامند. حال، زينب با چنين جايگاهي اسير شده و همة خويشانش کشته شده‌‌اند. آيا احساس ضعف مي‌‌کند؟ هرگز. همان‌طور که گفتم جنگ آنان در ميدان کربلا يا ديگر ميدان‌ها جنگ مادي نيست، بلکه نبرد مهم‌تري پشت پرده در ميدان ارزش‌ها و عزت انديشه‌‌ها در جريان است: نبرد ايدئولوژي‌‌ها، نبرد رفتارها و برخوردها و روش‌ها.
زينب بر ابن‌زياد وارد مي‌‌شود، ولي سلام نمي‌‌کند. ابـن‌زياد با آنکه او را مي‌‌شناسد، وانمود مي‌‌کند که او را نمي‌شناسد و مي‌‌پرسد: اين زن متکبّر کيست؟ مي‌‌گويند: او زينب دختر علي است. ابن‌زياد (با وجود آنکه همه مي‌‌دانند فرجام جنگ چه بوده و امام حسين کشته شده است) از سر شماتت به او مي‌‌گويد: کاري را که خدا با برادرت کرد، چگونه ديدي؟ مگر ابن‌زياد بيش از کشته شدن حسين چه مي‌‌خواهد؟ چرا او را شماتت می‌کند؟ چون مي‌‌خواهد حسين را در نبرد معنوي شکست دهد. در جمله‌‌اي که ابن‌زياد به زينب مي‌‌گويد، شماتت روشن است. زينب در برابر مردم، اين نبرد را به بهترين شکل رهبري مي‌‌کند و مي‌‌گويد: «به خدا سوگند جز زيبايي نديدم. اينان مرداني بودند که خداوند کشته‌شدن را برايشان رقم زد، پس به‌سوی قتل‌گاه‌‌هاي خويش شتافتند.» ابن‌زياد مي‌‌بيند نمي‌‌تواند او را خاموش کند. زينب او را در کاخش و پس از آنکه در جنگ مادي پيروز شده بود، شکست داد. از اين رو، به زينب مي‌‌گويد: سپاس خدايي را که شما را رسوا ساخت و دروغ بودن اسطوره‌‌تان را آشکار کرد. و زينب در پاسخ مي‌‌گويد: همانا کافر رسوا مي‌‌شود و دروغ منافق برملا مي‌‌گردد و کافر و منافق کسي غير از ماست. کشته شدن عادت ماست و شهادت کرامتي است که خدا به ما ارزاني داشته است. ما انتظار چنين جنگ‌‌هايي را داشتيم. اين کار ماست و ما هرگز از کردة خود پشيمان نيستيم.
در کاخ يزيد نيز زينب در حالـي که پست‌‌تـرين لبـاس خود را بر تن دارد، وارد مي‌‌شود. تصور کنيد زينب پس از اين همه مصيبت‌‌ديدگي و پس از تحمل رنجي دردناک به نزد يزيدي مي‌‌آيد که پيروزمندانه در ميان سفيران و اميران و رؤساي قبايل نشسته و سرمست از شراب و پيروزي است و همان‌طور که شنيده‌‌ايد با چوب خيزراني که در دست داشت به لب‌هاي أباعبدالله‌ع مي‌‌زد. همين يک صحنة دردناک کافي است تا زينب‌س روحية خود را ببازد. اما او که با نيروي ايمان حرکت مي‌‌کند، او که در دنيايي ديگر زندگي مي‌‌کند، او که قلبش با عزت ابدي در پيوند است و عقلش از سرچشمة هميشه جوشان الهي سيراب است، خطبة معروف خود را مي‌خواند که شايد در اين مجالس شنيده باشيد. خطبة شگفت‌‌انگيزي است. در بخشي از اين خطبه مي‌‌گويد: «اي يزيد، آيا گمان کردي اينکه زمين و آسمان را بر ما تنگ کرده‌اي و ما را همچون اسيران به اين سو و آن سو مي‌‌بري، تو را در نزد خداوند گرامي و ما را خوار مي‌‌سازد؟ آيا اين سخن خداوند متعال را فراموش کردي که «وَ لاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ.» آيا اين عدالت است اي پسر آزادشدگان، که زنان و کنيزان خود را پشت پرده گذاشته‌‌اي و دختران رسول‌خدا را چون اسير مي‌‌چرخاني تا آشنا و بيگانه چهرة آنان را وارسي کنند؟»
زينب با گفتنِ «اي پسر آزادشدگان» آن پيروزي مادي و آنچه را در صحنة کربلا و تاريخ رخ داده بود، به پيروزي الهي پيوند داد. پس از آن پيروزي بود که آيات «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ‌. وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً» نازل شد و پيامبر بر فراز منبر رفت و خطاب به مشرکان مکه فرمود: فکر مي‌‌کنيد من با شما چه مي‌‌کنم؟ گفتند: تو برادري بخشنده و برادرزاده‌‌اي بخشنده هستي. فرمود: برويد که شما آزادشدگانيد. زينب به يزيد يادآوري مي‌‌کند که پيروزي آن بود: يک پيروزي الهي و عادلانه و برحق، و تو آزادشدة همان نبرد هستي. بنابراين، فکر نکن تو پيروز شده‌‌اي.
پس از اين بحث‌ها و استدلال‌ها به ايـن جمله مي‌‌رسـد: «اگر چه پيشا‌‌مدهاى ناگوار مرا به سخن گفتن با تو کشانده...» اي يزيد در شأن من نيست که با تو هم‌‌سخن شوم. تو که هستي؟ خليفه هستي؟ پيروز ميدان هستي؟ و من اسيرم؟ هر که مي‌‌خواهي باش. پيشامدهاى ناگوار مرا به سخن گفتن با تو کشانده، وگرنه من با تو سخن نمي‌‌گفتم.
پيروزمندي و عزت را مي‌‌بينيد؟ کجاست آن ذلتي که اعا مي‌‌کنند و براي آن مي‌‌گريند؟ گرية ما بر خودمان است. گرية ما به سبب خواري خود ما و شکست خود ماست. گريه و اندوه ما در عزاي حسيني، فضايي است براي انجام دادن عمل صالح و اشاره‌‌اي است به ما تا کارهاي درست و نيکي را انجام دهيم که امام حسين را خشنود مي‌‌سازد و اصلاً امام حسين به سبب آن‌ها کشته شد.
حضرت زينبس خطاب به يزيد فرمود: «اگر‌چه پيشامدهاى ناگوار مرا به سخن گفتن با تو کشانده، من تو را کوچک و بي‌‌ارزش مي‌‌شمارم و سخت نکوهش مي‌‌کنم، ولي دل‌ها داغدار است و چشم‌ها اشکبار.»
اين سطح از رسالت و اين نبرد که از امـام حسين به حضـرت زينب انتقال پيدا کرد و رهبري آن را زينب به عهده گرفت، يعني نبرد حق و باطل و هدايت و گمراهي، هنوز در ميان ما پا بر جاست. در درون هر‌يک از ما، در خانة هر‌يک از ما، در جامعة هر‌يک از ما اين جنگ برپاست. چگونه بايد اين جنگ را رهبري کنيم؟ امام حسين به ما مي‌‌آموزد که چگونه بجنگيم، چگونه اين ميدان را رهبري کنيم، چگونه پيروز شويم و چگونه عمل کنيم. جنگ امام حسين براي تحقق اهداف ايشان بود. امام حسين کشته شد، ولي اهداف ايشان پابرجاست. دين او و نماز او پابرجاست. اين‌طور نيست؟ آيا نماز جزو اسلام نيست؟ نماز ستون دين است. اگر نماز پذيرفته شود، ديگر عبادات نيز پذيرفته مي‌‌شوند و اگر مردود شود، آن‌ها نيز مردود مي‌‌شوند. حال درمورد کسي که در مراسم عزاداري براي امام حسين گريه مي‌‌کند، ولي نماز نمي‌‌خواند، چه مي‌‌گوييد؟درمورد کسي که براي امام حسين اندوهگين است، ولي اهداف او را که گرانبهاتر از خود اوست، دنبال نمي‌‌کند، چه مي‌‌گوييد؟ کسي که دروغ مي‌‌گويد و نيرنگ مي‌‌زند، با رفتار خود حسين و ياران حسين را شکست داده است.
اين جنگ در برابر ما استمرار دارد و بي‌‌ترديد ما کـه ياد او را بزرگ مي‌‌داريم و در شهادت او اندوهگينيم و همواره در طول تاريخ گفته‌‌ايم:«کاش ما با تو بوديم و به رستگاري بزرگ مي‌‌رسيديم،» ما که به راه او ايمان داريم و براي ياري او تلاش مي‌‌کنيم، بي‌‌ترديد در اين نبرد در کنار او خواهيم ايستاد. ما در برابر نفس خود و در برابر وسوسه‌‌هاي شيطان و وسوسه‌‌هاي دوست بد و محيط ناسالم و جامعة منحرف، در کنار امام حسين مي‌ايستيم و در زندگي و خانه و جامعة خود، او را ياري مي‌‌کنيم. ما از اهل حق حمايت خواهيم کرد، ما از عزت امت در برابر دشمنان آن دفاع خواهيم کرد، ما از جوانان پشتيباني خواهيم کرد تا آموزش ببينند و پرورش يابند و فرهيخته شوند. ما امام حسين‌ع را اين‌گونه ياري خواهيم کرد. ما در اين شب بزرگ با دل‌هاي خود به‌سوی کربلا و پيشواي اين راه، امام حسين‌ع، و به‌سوی کساني که پس از او اين راه را دنبال کردند، مي‌‌رويم و دل و عقل و جسم خود را به آنان پيوند مي‌‌دهيم و در عمل ، نه در آرزو ، مي‌‌گوييم: «کاش ما با شما بوديم و به رستگاري بزرگ مي‌‌رسيديم.» اين فقط آرزو نيست بلکه ما همراه امام حسين هستيم. نبرد امام حسين هم‌‌اکنون پابرجاست. چرا تنها از سر آرزو بگوييم کاش ما با تو بوديم؟ ما همين الان مي‌‌توانيم در کنار او باشيم. در همين زمان مي‌توانيم در نبرد بزرگ حسيني همراه او باشيم و به رستگاري بزرگ برسيم.
از خداوند مي‌‌خواهيـم [اين عزاداري‌ها را] از ما بپذيرد. ما در انتظار جناب شيخ هستيم تا پس از تلاوت، دعا کند و ما بهره ببريم و آمين بگوييم. و السلام عليکم.

 

منبع:سفرشهادت سایت امام صدر 

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود