کد خبر: 2329

1391/08/27 14:56

نسخه چاپی | دسته بندی: ---
0
بازدیدها: 1 176

خسروپناه: فلسفه فلسفه از نگاه امام خمینی

چکیده: امام روش فلسفه را مانند ملاصدرا هم برهانی و هم شهودی می‌داند و این یعنی با روش شهودی نیز می‌توان مسائل فلسفه را اثبات کرد و با روش برهانی آن را مبرهن ساخت. کاری که ابن‌عربی کرد این بود که […]

چکیده:

امام روش فلسفه را مانند ملاصدرا هم برهانی و هم شهودی می‌داند و این یعنی با روش شهودی نیز می‌توان مسائل فلسفه را اثبات کرد و با روش برهانی آن را مبرهن ساخت. کاری که ابن‌عربی کرد این بود که مکاشفات عرفا را مبیّن کرد و نه مبرهن. زیرا بین تبیین و برهانی کردن فرق است./حضرت امام در تفسیر سوره حمد معتقد است که فلسفه وسیله است تا معارف با برهان به عقل برسد و خود فلسفه مطلوب نیست و هنرش همین میزان است

حضرت امام شخصیت جامعی بود و هم فقیه بود و هم فیلسوف و هم عارف بود. اگر ملاصدرا قرآن را با فلسفه و عرفان پیوند زد، حضرت امام هم فقه را با فلسفه و عرفان پیوند زد و اتفاقا ایشان نگاه بیرونی به فلسفه داشتند که در این امر موفق شدند.
 
 حضرت امام شخصیت جامعی بود و هم فقیه بود و هم فیلسوف و هم عارف بود. اگر ملاصدرا قرآن را با فلسفه و عرفان پیوند زد، حضرت امام هم فقه را با فلسفه و عرفان پیوند زد و اتفاقا ایشان نگاه بیرونی به فلسفه داشتند که در این امر موفق شدند.

 اصطلاح فلسفه فلسفه در میراث فرهنگی ما اصطلاح جا افتاده‌ای نیست. فلسفه را به دانشی که به عوارض وجود، موجود بما هو موجود قبل، وجود بما هو موجود قبل از آنکه ریاضی یا طبیعی شود، می‌‌پردازد معنا کردند.
 فلسفه‌های مضاف بیشتر در غرب مطرح است و بیشتر در حوزه فلسفه علم و فلسفه حقوق کار شده است و حتی در زمینه فلسفه فلسفه در غرب هم کمتر توجه شده است. البته فلسفه‌های مضاف را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد. یکی آن فلسفه‌هایی که به دانشی که دارای دیسیپلین هستند اضافه می‌شوند و دیگری فلسفه‌ای که به واقعیتی از واقعیت‌ها اضافه می‌شود.

بنابراین بین فلسفه حق با فلسفه علم حقوق تفاوت وجود  دارد. یعنی گاهی گفته می‌شود فلسفه حقوق و اینجا حقوق جمع حق است و گاهی از فلسفه حقوق، فلسفه علم حقوق قصد می‌شود. در فلسفه اخلاق هم همینطور است؛ یعنی گاهی مراد فلسفه خُلق است و گاهی منظور فلسفه علم اخلاق است. فلسفه‌های مضاف که به دانشی اضافه می‌شوند می‌خواهند آن دانش مضاف‌الیه را با یک نگاه درجه دوم بررسی کنند و تعریف، موضوع، روش و سایر مسائل آن را مورد دقت قرار می‌دهند و به عبارت دیگر به خود فلسفه نمی‌پردازند بلکه درباره فلسفه صحبت می‌کنند یعنی نگاهی از بیرون فلسفه. البته کسی که خود فیلسوف است و مسائل درونی فلسفه را فیلسوفانه کار کرده است، از نگاه بیرونی بهتر می‌تواند در مورد فلسفه قضاوت کند مانند کسی که در فلسفه علم کار می‌کند که اگر عالم باشد و بر فلسفه هم تسلط داشته باشد در ارزیابی و تحلیل فلسفه علم موفقتر است.
 در واقع فلسفه می خواهد به پرسش‌های بیرونی فلسفه بپردازد. حال جای این سئوال است که حضرت امام به این پرسش‌های بیرونی فلسفه مانند موضوع فلسفه، تعریف فلسفه، روش فلسفه و ... پرداخته است؟
 البته قطعا به این شکل نیست که امام بر روی تک‌تک آنها به صورت سرفصل‌های جداگانه در آثار جداگانه پرداخته باشد ولی اگر آثار حضرت امام به صورت دقیق بررسی ‌شود می‌بینیم که به پرسش‌های بیرونی فلسفه نیز پرداخته است که در این مقال به برخی از پرسش‌های بیرون فلسفه توسط حضرت امام اشاره می‌شود.

موضوع فلسفه ازدیدگاه امام خمینی

 حضرت امام شخصیت جامعی بود و هم فقیه بود و هم فیلسوف و هم عارف بود. اگر ملاصدرا قرآن را با فلسفه و عرفان پیوند زد، حضرت امام هم فقه را با فلسفه و عرفان پیوند زد و اتفاقا ایشان نگاه بیرونی به فلسفه داشتند که در این امر موفق شدند. امام مانند سایر فلاسفه ابتدا تعریفی از علم فلسفه ارائه کردند که از عوارض وجود به ماهو وجود بحث می‌کند و در کتاب «الرسائل العشره» این نکته را بیان می‌دارد اما در کتاب «الانوار الهدایه» بیان می‌دارند که دیدگاه دیگری هم وجود دارد و گویا اشکالی به مورد اول می‌بینند.
 در کتاب «مناهج الاصول» که کتاب اصول ایشان است تعریف فلسفه و موضوع آن را طردا للباب مطرح می‌کنند و درباره موضوع فلسفه بیان می‌کنند که اگر موضوع فلسفه وجود باشد، بسیاری از موضوعات با تکلف در این علم بحث می‌شود مانند ماهیات، بحث عدم، معاد، احوال بهشت و جهنم که همگی باید در این علم بحث شود. اما حضرت امام بیان نمی‌کنند که اگر موضوع فلسفه وجود نباشد پس چه چیزی را باید موضوع علم فلسفه قرار دارد. در واقع با یک نگاه درجه دو حضرت امام این حاشیه را به موضوع فلسفه وارد می‌کنند.

روش و رویکردهای فلسفه

 مطلب دیگر درباره روش و رویکرد فلسفه است. امام روش فلسفه را مانند ملاصدرا هم برهانی و هم شهودی می‌داند و این یعنی با روش شهودی نیز می‌توان مسائل فلسفه را اثبات کرد و با روش برهانی آن را مبرهن ساخت. کاری که ابن‌عربی کرد این بود که مکاشفات عرفا را مبیّن کرد و نه مبرهن. زیرا بین تبیین و برهانی کردن فرق است.
 پیش از ابن عربی مکاشفات عرفا فقط بیان می‌شد ولی توضیحی درباره آن داده نمی‌شد و به عنوان مثال گفته می‌شد: «سبحانی ما اعظم شأنی». ابن عربی از این عبارت یک تبیین علمی ارائه کرد که غیرعارف هم این جمله را بر اساس وحدت وجود بفهمد ولی برهانی برای وحدت وجود ارائه نکرد و برای اولین بار ابن‌ترکه برای وحدت وجود برهان آورد و ملاصدرا نظام عرفانی را مبرهن کرد.
 حضرت امام هم همین مشی ملاصدرا را دارد و روش عقلی و کشفی را دنبال می‌کند و لذا رویکرد امام به فلسفه رویکرد عرفانی _ قرآنی است. به عنوان شاهد مثال به بخشی از کلام دکترمهدی حائری یزدی استناد می‌کنم که ایشان هم در درس منظومه و هم در درس اسفار حضرت امام شرکت می‌کردند. امام درس‌های فلسفه خصوصی داشتند که حتی شاگردان بسیار نزدیک به امام در درس فقه و اصول و شاگردان عمومی درس فلسفه ایشان اطلاع نداشتند که امام درس خصوصی فلسفه نیز دارند. دکتر حائری همچنین ذکر می‌کنند که امام علاقه‌ای به  حمکت مشاء و فلاسفه آن نداشت و در درس اسفار بیشتر جاذبه عرفانی داشت و اسفار را هم از دیدگاه ابن ‌عربی نگاه می‌کرد و نه از نظر ابن‌سینا و فارابی و وقتی ما بر ایشان اشکال می‌گرفتیم ایشان در جواب می‌فرمود که شما باید ذهن خود را از مباحث سینوی و مشایی پاک کنید. به عبارت دیگر نگاه امام در مباحث فلسفی نیز نگاه عرفانی است. درباره عالم مثال در کتاب تقریرات فلسفه، جلد 1، صفحه 81 می‌فرماید که «کشف عالم مثال توسط عرفا صورت گرفت و شیخ اشراق عالم مثال را کشف کرد و اگر انسان با چشم کثرت‌بین طبیعت از روزنه طبیعت عالم کثرت‌نمای طبیعت را تماشا کند، مشرک می‌شود و غیرحق کثیر را می‌بیند ولی اگر این چشم را بسته و چشم دیگری را گشوده و از این طبیعت پرواز کند و نور بصر نفس را رو به عالم بالا گرداند، عالم برزخ و عالم مثال را می‌بیند». این یعنی که اگر با روش متعارف سراغ کشف عالم مثال بروید چیزی نصیب نمی‌شود و باید روش دیگری استفاده شود تا عالم مثال را بیابید.
 امام علاوه بر روش استدالالی و روش عرفانی از قرآن هم در استدلالات فلسفی استفاده کردند. در صحیفه، جلد 6، صفحه 287می‌فرماید: «قرآن عجوبه‌ای است که به همه اشکال انسان را اداره می‌کند و در عین حال که از انسان فیلسوف، فقیه و عارف می‌سازد؛ قرآن می‌تواند پرسش‌های فلسفی ما را پاسخ دهد و قرآن حتی در استدلالات و برهان‌سازی می‌تواند به ما کمک کند.
 رابطه مسئله فطرت و حکمت از دیدگاه امام خمینی
 مسئله سوم رابطه فطرت و حکمت است. حضرت امام از شاگردان خصوصی آیت‌الله‌العظمی شاه‌آبادی بودند و می‌توان به جرات گفت آیت‌الله‌ شاه‌آبادی فیلسوف فطرت بود و استفاده از فطرت را در معارف را حضرت امام از ایشان فرا گرفت و از این رو اگر کتاب شرح چهل حدیث یا سایر آثار حضرت امام را مشاهده کنید این مطلب کاملا آشکار است و احکام فطرت را بدیهی‌ترین احکام می‌دانند و به نظر من اگر کسی این مطلب امام را دنبال کند، شاید بتواند موفق به تاسیس یک نظام فلسفی جدید شود.
 گاهی برخی از بزرگان یک راهی را باز می‌کنند و دیگران باید آن را بسط دهند. در همین کتاب شرح چهل حدیث، آمده است که احکام فطرت از جمیع احکام بدیهی، بدیهی‌تر هستند زیرا در همه احکام عقلی حکمی که بدین مثابه باشد که احدی در آن خلاف نکند و نکرده باشد نداریم و معلوم است چنین چیزی اوضح ضروریات و ابده بدیهیات است و چیزهایی که لازمه آن باشد نیز باید از اوضح ضروریات باشد. پس اگر توحید یا سایر مسائل از احکام فطرت یا لوازم آن باشد باید از اظهر ضروریات باشد.

امام در کتاب شرح جنود عقل و جهل و شرح کتاب چهل حدیث، اصل فطرت را مبنا برای یک دوره الهیات بالمعنی‌الاخص قرار داده است و مباحث مربوط به اثبات خدا، توحید، صفات، نبوت، بعث رسل، انزال کتب، ملائکه و معاد را همه بر اساس فطرت تبیین کرده است. جای این سئوال وجود دارد آیا اگر این موضوعات بر اساس فطرت دنبال شود می‌شود یک سری امور عامه دیگر نوشت؟ امام از اصل فطرت در الهیات بالمعنی الاخص بهره برده‌‌اند و در بحث امور عامه یک کار جدیدی است که با این نگاه درجه دو می‌توان به دستاورد جدیدی رسید.

 

کارکردهای فلسفه از نظر امام خمینی

 

 مطلب بعد کارکرد فلسفه است امام چه نگاهی به فلسفه داشت؟ فلسفه را غایت می‌دانست یا ابزار؟ آیا فیلسوف فلسفه بداند تا فیلسوف بشود یا غایت چیز دیگری است؟ امام فلسفه را ابزار می‌داند و البته نه به معنای منفی بلکه مقدمه و وسیله برای صعود برای رسیدن به هدف متعالی. اگر کسی فلسفه بداند مثل کسی است که برای رسیدن به پشت بام بر روی نردبان است ولی در وسط و یا انتهای نردبان متوقف شود و همان جا بماند. لذا حضرت امام در تفسیر سوره حمد معتقد است که فلسفه وسیله است تا معارف با برهان به عقل برسد و خود فلسفه مطلوب نیست و هنرش همین میزان است. آن چیزی که می‌تواند انسان را راه ببرد عبارت از پایی است که انسان با آن جلوه خدا را ببیند. امام با اشاره به شعر پای استدلالیون چوبین بود ... بیان می‌دارد که یک پای راهبری نیاز است که بتوان در مسیری گام بر دارد که با آن جلوه خدا را مشاهده کرد که در قلب وارد می‌شود یعنی اگر از قلب به عقل نروید فقط نیمه راه را طی کردید. ابزار فلسفه لازم است ولی کافی نیست.
 در جایی امام می‌فرماید که لسان دعوت انبیاء و اولیاء، لسان رایج فلسفه نیست. افرادی که مخالف فلسفه هستند گاهی به این مطلب امام استناد می‌کنند. افرادی که مخالف فلسفه هستند دو دسته هستند عده‌ای سنتی‌های و عده‌ای روشنفکران مخالف فلسفه هستند. دسته روشنفکرانی که مخالف فلسفه هستند برای شرعی مشان دادن حرف خود می‌گویند که انبیاء در دعوت مردم به خدا از زبان فلسفه استفاده نمی‌کردند. امام می‌فرمود که لسان دعوت انبیاء لسان رایج فلسفه نیست بلکه آنها با جان و دل مردم کار دارند و نتایج براهین را به قلب بندگان خدا می‌رساندند و آنان را ار دورن جان و دل هدایت می‌کنند ولی این بدین معنا نیست که به فلسفه و علوم عقلانی و استدلالی نباید پرداخت که این خیانت به عقل  استدلال و فلسفه است. این علوم و از جمله فلسفه راه و عبور به سوی مقصد است. خود مقصد و مقصود و محبوب نیست و همه علوم این شان وسیله بودن را دارند. اگر کسی این علوم را طی کرد و به محبوب رسید می‌توان گفت که به کارکرد فلسفه رسیده است.

ارتباط فلسفه با طبیعیات از دیدگاه امام خمینی

 مطلب دیگر بحث ارتباط فلسفه با طبیعیات و علوم دیگر است. امام مخالف ارتباط فلسفه و طبیعیات است یعنی قبول ندارند که گزاره‌های طبیعت شناختی مبنا و مقدمه برای ادعای فلسفی شوند. به همین خاطر در تقریرات فلسفه جلد 2، صفحه 381 می‌فرماید اینکه عقول منحصر به عقول عشره شده است به این خاطر است که ازدواج نمودن عقل حکیم با رصد مترصدین و جمع‌شدن عقل وی و رصد منجم است زیرا اگر حکیم به عقل حکمی خود اکتفا کند عقول را غیرمتناهی می‌بیند چون اشراقیون که رصد را در نظر نگرفتند قائل شدند به اینکه عقول غیرمتناهی هستند ولی مثل شیخ‌الرئیس چون اهل رصد بوده است و به عقیده منجمان 9 فلک دیده است، به عقول عشره قائل شده است بنابراین از زمانی که افلاک تسعه را باطل دانسته‌اند عشریت عقول هم از بین رفته است. یعنی این استفاده فلسفه از طبیعیات غلط است.
 البته اینجا به عنوان ملاحظه باید گفت که شیخ اشراق مباحثی را در اخترشناسی دارد که پیوند فلسفه و نجوم را دارد. مرحوم علامه طباطبایی معتقد بر این بود که طبیعیات می‌تواند مسئله فلسفی بسازد و با اینکه امام چیزی در این باره نقل نکردند ولی مخالف این نظر نیستند. اما بحث امام این است که آیا نتیجه علمی در طبیعت‌شناختی، مانند آنچه که به اصطلاح فلسفه علمی امثال فیلیسن شاله و برخی مارکسیست‌ها ادعا کردند، می‌تواند به ما نتیجه فلسفی ارائه دهد؟
 امام در بحث‌های اصول ازفلسفه استفاده کردند. هرچند ما از اساتید خود که شاگرد امام بودند شنیدیم که امام معتقد به این نبود که در اصول باید خیلی از فلسفه استفاده کرد ولی ایشان در بحث طلب و اراده که در علم اصول مطرح است، کاملا از بحث‌های فلسفی استفاده کردند و بیان می‌دارند که محال است که حیثیت افتقار را بتوان از وجود معلول بگیریم. در جلد سوم تقریرات هم از فلسفه در مباحث معاد جسمانی استفاده کردند.

رابطه حکمت و سیاست از منظر امام خمینی

 امام بین حکمت عرفانی و سیاست، به معنای فقه سیاسی که از کتاب جواهر استنباط کردند، پیوند برقرار کردند. در بحث‌های عرفانی، ولایت عرفانی را کاملا قبول دارند و مانند سایر اهل عرفان معتقد است که کسی که به ولایت عرفانی برسد، از ولایت سیاسی نیز برخوردار است که به این نکته شیخ‌اشراق، ابن‌عربی تصریح دارند. دلیل اینکه برخی از جنبش‌های عرفانی حرکت‌های سیاسی نیز داشتند به خاطر همین اعتقاد است. امام در بحث ولایت فقیه از بحث ولایت عرفانی استفاده نمی‌کند زیرا در ولایت فقیه آمده است که فقیه عادل، مجتهد مدیر مدبر ولایت دارد تا مطلق احکام سیاسی اجتماعی را در جامعه پیاده کند و این مطلق بودن به معنای یله و رهابودن نیست بلکه به معنای ولایت که نسبت به همه مردم دارد. امام ولایت سیاسی را از فقه می‌گیرد زیرا راه کوتاهتر است زیرا اگر بخواهد ولایت سیاسی را از ولایت عرفانی استنباط کند عارف باید در واقع سیر من خلق الی الحق، سیر در اسماء و صفات الهی و سیر طولانی از حق به خلق را طی کند و آنگاه می‌تواند ولایت سیاسی عرفانی خود را اعمال کند. اگر قرار باشد که نظام سیاسی اجتماعی جامعه بر ولایت عرفانی متکی باشد به سختی تحقق میابد و ممکن است در هر چند صدسال تعداد اندکی بتوانند این مراحل عرفانی را طی کنند که در این صورت تمام احکام تعطیل می‌شود.
 این نکته جالب توجه است که چطور امام بحث حیل را نمی‌پذیرند اما به مصالح اعتقاد دارند و باید تبیین شود که این مصلحت چه تفاوتی دارد با مصلحتی که سکولارها به آن معتقدند دارد.امام حفظ نظام را از اوجب واجبات می‌دانند که اگر با حج تزاحم پیدا کرد می‌توان موقتا حج را تعطیل کرد. در فقه جواهری که از عنصر مصلحت و شرایط زمان و مکان استفاده می‌کند کاملا نگاه عرفانی است. یعنی امام با رویکرد عرفانی کشور را اداره می‌کند. این جمله امام که فرمود خرمشهر را خداآزاد کرد، آن رویکردی که امام در جامعه ایجاد کرد و روحی که در کالبد جامعه دمید که اینگونه نسل جوان جان خود را در راه نظام اسلامی می‌دادند آیا فقط به صرف احکام فقهی بود؟
 همیشه در طول تاریخ فقهای زیادی بودند اما امام با پیوند حکمت عرفانی با فقه سیاسی توانست این حقیقت را در جامعه‌ ایجاد کند که جامعه‌ به فتوای مرجع تقلید با دید عرفانی نگاه کنند به طوریکه جوانی 16 ساله به مرحله‌ای می‌رسد که راه صد ساله را یک شبه طی می‌کرد و این ثمره پیوند حکمت عرفانی و فقه سیاسی در دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) بود.

 

منبع:+

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود