کد خبر: 2262

1391/08/25 19:08

نسخه چاپی | دسته بندی: ---
0
بازدیدها: 870

محمد سروش محلاتی:خود فراموشي

چکیده: در رابطه با ما طلبه‌‌ها مشكل "خود فراموشي" يكي از آسيب‌‌هاي جدي است. منشاء اين مشكل همان نگاه به بيرون است، يعني ما طلبه‌‌ها از اول مي‌گوييم درس مي‌خوانيم تا "ديگران" را به بهره‌‌اي برسانيم و […]

چکیده:

در رابطه با ما طلبه‌‌ها مشكل "خود فراموشي" يكي از آسيب‌‌هاي جدي است. منشاء اين مشكل همان نگاه به بيرون است، يعني ما طلبه‌‌ها از اول مي‌گوييم درس مي‌خوانيم تا "ديگران" را به بهره‌‌اي برسانيم و هدايت كنيم
 * يكي از معاني استفاده ابزاري از دين، اين است كه ما براي ديگران خرج مي‌‌كنيم ولي مردم متدين جايي براي خرج كردن ندارند چون اين فرصت و اين بازار در اختيارشان نيست
 * اگر طبق وظيفه‌اي كه در قرآن كريم از آيات استفاده مي‌شود عمل كنيم آن وقت اولويت اول "خود" و سپس خانواده خود، و سپس جامعه خود خواهد بود و آنگاه اگر توفيق پيدا شد "مديريت جهاني" هم بكنيم، عيبي ندارد

در ايام تبليغي از جمله ماه محرم كه در آستانه آن قرار داريم، هزاران طلبه از حوزه‌‌هاي علميه با سفر به اقصي نقاط كشور به ارشاد و هدايت ديگران مي‌پردازند، اين كار با همه فوائدي كه براي مردم متدين و جامعه اسلامي دارد، ممكن است يك آفت را متوجه اين عزيزان نمايد كه با عطف توجه به "ديگران"، از "خود" غافل گردند. حجت الاسلام والمسلمين سروش محلاتي از اساتيد حوزه علميه قم با هشدار اخلاقي به اين دسته از طلاب، به واكاوي اين آفت در آيات قرآن پرداخته است:
 عنوان "آسيب شناسي" در عصر و زمان ما عنوان جديدي است كه در معارف ديني ما تحت عنوان "آفت" سابقه دارد. هر دو عنوان فوق در رابطه با اصناف و اقشار مختلف مطرح است مثل آفت تجار و آفت كارگزاران حكومت و يكي از بحث‌‌هاي آن، آسيب شناسي اهل علم و روحانيون است. در رابطه با ما طلبه‌‌ها مشكل "خود فراموشي" يكي از آسيب‌‌هاي جدي است. منشاء اين مشكل همان نگاه به بيرون است؛ يعني ما طلبه‌‌ها از اول مي‌گوييم درس مي‌خوانيم تا "ديگران" را به بهره‌‌اي برسانيم و هدايت كنيم. مثلاً شركت مردم در جلسات محرم براي عزاداري و گريه كردن است ولي طلبه‌‌ها نگاهشان بيروني است يعني چه كنيم كه ديگران را بگريانيم! نگاه، نگاه حرفه‌‌اي و شغلي است مثل پزشك و صنوف ديگر، ولي خطر در صنف ما با بقيه موارد متفاوت و بسيار خطرناك‌تر است؛ آنجا پزشك به هر حال كار خودش را انجام مي‌دهد و در عين حال اگر خودش هم نياز به درمان و معالجه داشته باشد، بين كاري كه براي ديگران انجام مي‌دهد با اقدامي كه براي خودش بايد انجام بدهد منافاتي وجود ندارد و در اثر اين كه به حرفه پزشكي و معالجه ديگران اقدام مي‌كند، از خودش غافل نمي‌شود. يا مثلاً اشخاصي كه رستوران دارند و به مردم غذا مي‌دهند و ديگران را سير مي‌كنند، خودشان قبل از اين‌‌كه مشتري‌ها بيايند يا بعد از اين‌‌كه مشتري‌ها بيايند، غذا مي‌خورند و از خودشان پذيرايي مي‌كنند، اين جوري نيست كه بگويند همين كه ما ديگران را سير مي‌كنيم كافي است. چنين غفلتي اتفاق نمي‌افتد. اما آنچه در عالم ما اتفاق مي‌افتد اين است كه انسان وقتي نگاهش به بيرون افتاد، ديگر احساس نمي‌كند براي خودش كاري انجام بدهد و به مرور زمان دچار "خودفراموشي" مي‌شود، مخصوصاً اين گرفتاري براي كساني كه در عالم سياست وارد مي‌شوند افزايش پيدا مي‌‌كند و اين آفت، آفت مضاعفي است. جهتش اين است كه در عالم سياست نگاه به اصلاح امور جامعه و نقد ديگران است و آدم هميشه تجزيه و تحليل مي‌كند كه فلاني چه گفته و فلاني چه كار كرده و فلاني با فلاني دعوايش شده است، همه‌اش حرف از ديگران است. با فرض اين كه انگيزه‌ها، انگيزه‌هاي درست و خوبي هم باشد اما در عين حال اثر طبيعي اين قضيه اين است كه ذهن انسان دائماً معطوف به ديگران است و ديگران را راحت مورد نقد قرار مي‌دهد و در عين حال غفلت از خود به وجود مي‌آيد. به نظر مي‌رسد اين آيه شريفه كه شما مكرر خوانده‌ايد و مي‌خوانيد و به آن توجه داريد: "أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُون‏"؛ ناظر به همين نكته هست. مخاطب اين آيه به صورت خاص علماء هستند. اين آيه و آياتي كه مقارن با آن است خطاب به بني‌اسرائيل است اما نه به عوام بني‌اسرائيل، بلكه به علماي بني‌اسرائيل. هم در روايات ما هست، هم صدر و ذيل آيه اين مطلب را نشان مي‌دهد و هم مفسرين فرمودند آيه‌اي كه در كنار آن است: "وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ" آن هم نشان مي‌‌دهد كه شخص "عالم" است و در عين حال مي‌خواهد حق را بپوشاند: "وانتم تعلمون" در اينجا هم هست كه "وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ" شما كه سرتان در كتاب است، شما كه جاهل نيستيد تا بگوييد ما نمي‌دانستيم و جهل را عذر و بهانه قرار بدهيد كه ما غافل شديم، خوب اگر جاهل هستيد و نمي‌دانيد كه دين چه مي‌گويد، براي مردم هم تعيين تكليف نكنيد، همين كه به مردم دستور مي‌دهيد پس معلوم مي‌شود كه مي‌فهميد و همين حجتي بر عليه خود شماست كه ديگر نمي‌‌توانيد عذر بياوريد. برخي از اين آيه در يك بحث ديگري استفاده‌اي كردند كه به نظر استفاده به جايي نيست. آن بحث اين است كه: آيا كسي كه امر به معروف و نهي از منكر مي‌كند لازم است خودش هم به آنچه كه امر مي‌كند عمل كرده باشد يا نه؟ به اين آيه استناد شده است كه بله خود امر‌كننده بايد عامل باشد. به نظر مي‌‌رسد اين استناد درست نيست چون آيه شريفه نمي‌فرمايد: "لِمَ تأمرون الناس بالبر و لاتعملون به؛ يعني چرا مردم را به برّ دعوت مي‌كنيد و خود عمل نمي‌كنيد! اين مطلب در آيه ديگر است كه مي‌‌گويد: "لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُون‏"؛ چرا قول و فعلتان با هم انطباق ندارد، اما اين آيه مي‌‌گويد اصلاً خودتان را فراموش كرديد، فرق است بين اين كه انسان اقدام به عملي نمي‌كند با اينكه به طور كلي بي‌خيالش است، اين آيه مسأله "بي‌خيالي" را مطرح مي‌كند كه بعد از "ترك عمل" اتفاق مي‌افتد، گاهي انسان يك كاري را انجام نمي‌‌دهد ولي دغدغه آن را دارد و نگران است كه بالاخره بايد اين كار را انجام داد، مثل كسي كه درست درس نمي‌خواند اما در ذهن خودش هست كه: بالاخره ما بايد درس بخوانيم، ما چرا سرگردان هستيم، ما از رفقاء و دوستان خودمان عقب مي‌افتيم، ما عمرمان را تلف مي‌كنيم، چنين كسي بالاخره يك درگيري ذهني و فكري دارد. اين شخص هنوز به مرحله فراموش كردن خود نرسيده است ولو اينكه آن اقدام را ترك كرده باشد، اين آيه در اين رابطه نيست. آيه مي‌گويد شما براي مردم حرف مي‌زنيد، در حالي كه "تنسون أنفسكم"؛ از خودتان واقعاً غافل هستيد و خودتان را فراموش كرديد، توجه به كار خودتان نداريد. نكته مهم تقارني است كه بين دو جمله آيه وجود دارد. به ذهن بنده خطور مي‌كند كه آيه شريفه مي‌خواهد با اين تقارن بگويد، اين "نسيان نفس" خودش از عوارض آن "امر به ديگران" است، يعني كسي كه در خط حرف زدن براي مردم مي‌افتد و اين لباس را به تن مي‌كند تا دائماً براي مردم بگويد و خط و نشان بكشد و دستور بدهد كه اين كار را بكن و آن كار را نكن، يكي از آفت‌ها آن است: "وتنسون أنفسكم". در شغل‌ها و حرفه‌هاي ديگر كمتر اين قضيه اتفاق مي‌افتد، كسي كه طلافروش است به همان ميزان كه به مردم طلا مي‌فروشد براي خانواده خودش هم استفاده مي‌كند يعني زن و بچه‌هاي آنها معمولاً طلاهايشان از ديگران بيشتر هم است، كسي هم كه در كار بهداشت است، خودش هم معمولاً آدمي است كه اهل رعايت است، توجه پيدا مي‌كند. اما نمي‌دانم چه جوري است كه در امر به معروف و نهي از منكر و بيان معارف دين، اين غفلت وجود دارد كه انسان وقتي فكرش و ذهنش "معطوف به ديگران" مي‌شود، به همان ميزان "توجه به خود" كم مي‌شود. مثلاً گاهي انسان پاي منبري نشسته است، روحاني يا مداح روضه‌اي مي‌خواند، مردم هم حالي پيدا كردند، متأثر هستند، اشك مي‌ريزند اما اگر در آن جمع يك طلبه‌اي باشد، خودكار و كاغذش را در مي‌آورد كه آن شعري كه آن آقا، يا مداح، خوانده است را بنويسد كه در مجلس بعدي از آن استفاده كند، بقيه براي خودشان بهره‌مي‌برند، اما توجه ايشان منعطف به اين است كه عجب شعري بود، من نشنيده بودم، اين حديث را نديده بودم، اين يك جايي به درد مي‌خورد، بايد مطرحش كرد! ما به دنبال اين هستيم آنچه را كه در دين پيدا مي‌كنيم يك جايي براي مردم خرج بكنيم اما مردم دنبال اين نيستند. يكي از معاني استفاده ابزاري از دين، اين است كه ما براي ديگران خرج مي‌‌كنيم ولي مردم متدين جايي براي خرج كردن ندارند چون اين فرصت و اين بازار در اختيارشان نيست، اين بازار در اختيار ما است كه مي‌توانيم اين كارها را عرضه بكنيم. به هرحال كسي كه در اين خط مي‌آيد و در عالم طلبگي واقع مي‌‌شود، دائماً با اين مشكل مواجه هست كه خود را فراموش ‌كند، مخصوصاً كساني كه درگير مسائل اجتماعي مي‌شوند كه دغدغه‌هايشان بيشتر است، احساس وظيفه و مسؤليت نسبت به ديگران بيشتر مي‌كنند، آن وقت نتيجه‌اش اين مي‌شود كه انسان يك عمري مي‌گذراند بعد خداي نكرده متوجه مي‌شود كه همه‌اش هيچ و پوچ بوده است. "أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُون‏" اينجا خداوند با "أفلا تعقلون" مي‌خواهد به ما بفهماند كه مشكل شما مشكل "علم" نيست، مشكل شما مشكل "عقل" است چون "و أنتم تتلون الكتاب" نشان مي‌دهد كه به هر حال شما سرتان در كتاب است و مي‌فهميد، مؤاخذه‌اي به اين نيست كه شماها كم خوانديد، بيشتر مطالعه بكنيد، سوادتان را بالاتر ببريد، نه، مشكل اين است كه آنچه را خوانديد و مي‌فهميد و خوب هم براي مردم بيان مي‌كنيد، مقاله مي‌نويسيد، خطابه مي‌‌خوانيد و منبر مي‌‌رويد، يك خورده هم خودتان اهل عمل باشيد و توجه به خودتان داشته باشيد.
 گاهي از اوقات در گذشته كه در برخي از روايات و آيات كه مطالعه مي‌كردم كم و بيش يك ابهامي براي من وجود داشت تا بعداً به مرور زمان حل شد و آن اين بود كه با توجه به اين‌‌كه مسأله ايثار و از خود گذشتگي در دين ما مطرح است، چرا در بسياري از دعاها و معارف ديني ما، اين قدر توجه به خود ديده مي‌‌شود، برخي از اين آيات از قرار زير است:
 آيه 28 سوره نور از حضرت نوح نقل مي‌كند كه فرمود: "رَبِّ اغْفِرْ لي‏ وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ"؛ وقتي طلب مغفرت مي‌كند، اول براي خودش طلب مي‌‌كند، بهتر نيست كه حضرت نوح بگويد: اللهم اغفر للمؤمنين والمؤمنات چرا اول از خودش شروع كرده است؟ اين نشان مي‌‌دهد آن ايثاري كه مطرح است، غير از اين مقوله است. نگاه به ديگران داشتن و اولويت را به ديگران دادن نگاه درستي است اما نجات از خود شروع مي‌‌شود. بله در مقوله امكانات مادي كه داشتن آن اصلاً امتياز نيست، اول به ديگران بدهد و آنها را مقدم بدارد اما آنجايي كه مربوط به ساختن نفس انسان است، اول بايد از خود آغاز كرد.
 آيه ديگري در اين زمينه مي‌فرمايد: "يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَة"؛ اول خودتان را حفظ كنيد! اگر در آيات قرآن و معارف دين، اين "خود حفظ كردن" به اين معنا بود كه اصلاً كاري به مردم نداشته باشيد، شايد جاي اعتراض بود اما اين آيات مسؤليت‌هاي ديگر را نفي نمي‌كند، ولي نسبت به مسؤليت‌‌هاي ديگر، تقدم پرداختن به خود را اثبات مي‌كند، لذا حتي در باب امر به معروف و نهي از منكر اگر انسان مي‌خواهد اقدامي انجام بدهد كه مستلزم آسيب به خودش است حتي اگر آسيب جسمي يا مالي باشد، نه آسيب ارزشي، همان جا فقهاء إن قلت و قلت دارند كه بايد سبك و سنگين بكند، حالا اگر اين آسيب، آسيب بالاتري باشد مثل اين‌‌كه يك شخصي مي‌خواهد يك شخص آلوده و معتادي را نجات بدهد ولي مي‌داند كه خودش نزديك بشود معتاد مي‌شود اينجا وظيفه‌ندارد چنين اقدامي را انجام بدهد، لازم نيست خطر را به لحاظ روحي و رواني براي خودش تحمل بكند ولو اينكه كس ديگري را از خطر نجات بدهد، هرگز چنين اجازه‌اي ندارد. وظيفه اين است كه "قوا انفسكم"، تازه بعدش هم "أهليكم" است؛ يعني بعد هم نوبت به زن و بچه و خانواده مي‌رسد و بعد مردم ديگر.
 حضرت ابراهيم هم همين مضمون را در دعاي خود دارند: "رَبَّنَا اغْفِرْ لي‏ وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِساب‏"، او هم از دعاي براي خود آغاز مي‌‌كند البته دعاها متفاوت است، يك موقع بنده مي‌روم بالاي منبر و گرم مي‌شوم يك سخنراني قراء مي‌كنم، بعد هم دعا مي‌كنم؛ و يك موقع است كه يك پيغمبري مانند حضرت ابراهيم(ع) دعا مي‌كند و مؤيد به دعاي حضرت نوح(ع) هم هست، مؤيد به دعاي ديگران هم هست. خداوند اين دعاها را در قرآن نقل مي‌كند كه به ما ياد بدهد اين جوري دعا كنيد، بلكه اين تعليم دعاي صرف هم نيست بلكه مي‌‌فهماند كه دغدغه شما اين طور باشد. هر دعايي متضمن القاء يك دغدغه و درد و احساسي است كه شما بايد حستان اين جوري، باشد؛ "رب اغفرلي و لوالدي و للمؤمنين" اگر فقط "رب اغفرلي" بود ممكن است بر خودپسندي حمل مي‌‌شد كه پس ديگران چي مي‌شوند؟ نه، "رب اغفرلي" هست، "لوالدي" هم هست، "للمؤمنين" هم هست، ولي با همين ترتيب، و اين هيچ منافاتي با مسأله امر به معروف و نهي از منكر ندارد، حتي اگر انسان عمل هم نمي‌كند وظيفه امر به معروفش سر جاي خودش است. اين تقدم، تقدم رتبي است، نه تقدم زماني به اين معنا كه ده سال فقط بگو: "رب‌‌اغفرلي"، ده سال دوم: "رب‌‌اغفر لوالدي"، ده سال سوم ديگر كار به خودت و پدر و مادرت نداشته باش كه آن مرحله، فقط براي مؤمنين است. نه، در همان مرحله اول هم "خود" مطرح است و هم "ديگران" مطرح هستند اما آيه شريفه به ما توجه مي‌دهد كه در خط ديگران كه مي‌رويد مواظب باشيد از خودتان غافل نشويد، ثانياً در صورت تزاحم، اول بايد خودتان را دريابيد، بايد توجه داشته باشيد اين اقدامي كه براي ديگران انجام مي‌دهيد براي دين "خودتان" چه اثري دارد. شما كه براي دين ديگران اين قدر دغدغه و حساسيت داريد چه تأثيري نسبت به دين خودتان دارد؟
 اين مضمون در ادعيه، روايات و آيات ديگر هم هست كه "رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّيَّاتِنا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ إِماما". منظور از "واجعلنا للمتقين إماما" چيست؟ اين است كه خدايا رهبري اجتماعي به من بده يا اين است كه شايستگي به من بده كه خودم را اصلاح كنم تا در بهترين و بالا‌ترين مرتبه امامت قرار گيرم؟ و الگوي ديگران باشم، يعني توجه به ديگران از كانال توجه به اصلاح خود است. اين نكته در ادعيه ما زياد است مثلاً فرض بگيريد وقتي به زيارت حضرت رضا(ع) مشرّف مي‌‌شويد، در اذن دخول مي‌گوييد: "فأذن لي في الدخول أفضل ما أذنتَ لأحدٍ من أوليائك"؛ از اين جمله استفاده مي‌شود كه اذن‌هايي كه به افراد داده مي‌شود داراي مراتب است كما اين‌‌كه وقتي وارد منزل كسي مي‌شويد ممكن است در براي همه باز باشد و صاحب خانه به همه بگويد "بفرماييد"، اما نوع تحويل گرفتن‌ها يكسان نيست، در براي همه باز شده است، اذن هم هست ولي تحويل گرفتن متفاوت است و به همان نسبت، پذيرايي هم كه مرحله بعدي است، متفاوت مي‌شود. اينجا هم شما بالاترين نوع اذن را مي‌خواهيد. نه يكي از مراتب اذن عالي بلكه عالي‌ترينش را شخص مي‌خواهد. همان ديني كه در ماديات مي‌گويد مسابقه ندهيد، به جلويي‌ها كاري نداشته باشيد به پشت‌سر خودتان نگاه كنيد كه شما از خيلي‌ها وضعتان بهتر است، همان دين، در معنويات دائماً مي‌گويد قله را نگاه كنيد و فكر كنيد اگر بنا است يك نفر به قله برسد آن يك نفر خودتان باشيد و سبقت بگيريد، خيلي تفاوت مي‌كند كه ما "و جعلنا للمتقين إماما" را به عنوان منصب رهبري بگيريم كه حركت مردم را مديريت كنيم، با اين كه به اين معنا بگيريم كه خودمان را در رشد، ارتقاء و تربيت مديريت كنيم كه به مقام امامت برسيم. تأكيد مي‌كنم اين به معناي اين نيست كه دغدغه رهبري مردم بد يا مذموم است يا نبايد باشد، آن در جاي خودش درست است ولي آن هم اگر بخواهد درست بشود شرطش اين است كه اين درست بشود. البته نبايد هدف اصلي ديگران باشند. يك موقع هست كه من مي‌گويم مي‌خواهم مردم را اصلاح كنم ولي اصلاح مردم امكان ندارد مگر اينكه خودم را اصلاح كنم، من مي‌خواهم مردم را متدين بار بياورم، اما اگر خودم رفتارم غيراخلاقي باشد مردم از من نمي‌پذيرند، يعني شرط موفقيت در تبليغ اين است كه خودم مهذب باشم، اين يك تلقي است كه غلط نيست ولي مطلوب قرآن نيست چون در اين تلقي هم، اصل هدايت ديگران قرار گرفته است يعني من خودم را اصلاح مي‌كنم براي اينكه روي مردم تأثيرگذاري داشته باشم، عمل مي‌كنم براي اينكه حرفم نسبت به ديگران مؤثر باشد، درست است كه براي تأثيرگذاري بر ديگران، اصلاح خود شرط است اما غايت اين نيست، در اين صورت اصلاح خودم "وسيله" قرار مي‌‌گيرد و اين كار نوعي از شرك و نفاق است. من عكس اين رابطه را عرض مي‌كنم به اين كه مسأله اصلاح مردم، يك رتبه متأخر از اين كه شخص خودش را اصلاح بكند قرار بگيرد. هر كسي اول بايد دغدغه خودش را داشته باشد بعد دغدغه مردم. باز اين آيه را ببينيد: "رَبِّ اجْعَلْني‏ مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏"؛ اول از خدا بخواه كه نماز خودت را درست كند، توفيق اقامه نماز به تو بدهد، بعد هم سراغ بچه‌هايت برو. اين‌‌كه به نظر برخي نسبت به عموم مردم، در جامعه روحانيت مشكلات فرزندان بيشتر است يكي از دلايلش اين است كه آقايان علماء عمده وقت و نيرو و همت و وقتشان معطوف به بيرون است، يعني وقتشان را صرف ديگران مي‌كنند. مي‌گويند ما به زن و بچه‌مان نمي‌رسيم، خب اين‌ها يك جاهايي عوارض خودش را نشان مي‌دهد. اگر ما طبق همين وظيفه‌اي كه در قرآن كريم از همين آيات استفاده مي‌شود عمل كنيم و اينها را به عنوان الگويي براي تربيت تلقي بكنيم، آن وقت اولويت اول "خود" و سپس خانواده خود، و سپس جامعه خود خواهد بود و سپس اگر توفيق پيدا شد "مديريت جهاني" هم بكنيم، همه دنيا را هم اصلاح بكنيم عيبي ندارد. اما متأسفانه فعلاً سمت و سوي كارمان معكوس شده است و فقط نگاهمان به ديگران است. ما بايد پيوسته اين آيه را نصب العين خود قرار دهيم كه: أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُون.

 

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود