تازه های کتاب
تازه های انتشارات کتاب ناب
بایسته های فرهنگ
سازمان های فرهنگی
- شورای وزارت خانه های فرهنگی، گامی درجهت تحقق حکمرانی فرهنگی
- حکمرانی فرهنگی
- برنامه اصلاحات معاونت فرهنگی
- حکمرانی در شکل کلان نیاز دارد، بداند در کجا سفت و کجا منعطف باشد
- انتصاب دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور
- نادره رضایی، معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
- فعالیتهای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در جهت اهداف انقلاب اسلامی است
مسائل نظری
حوزه علمیه
دانشگاه
- انتشار کتابهای فقهی درباره مسائل روز
- گزارشی از حضور استاد احمد مبلغی در مجمع جهانی فقه اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ظرفیتها و چالشهای استفاده از فقه در تقنین
- حجاب امری اجتماعی، با امکان قانونگذاری
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- کسانی که در اصول تابع دیگران باشند، نباید خود را مجتهد بدانند
- تمدید مهلت ارسال اثر به پنجمین دوره انتخاب کتاب برگزیده دانشگاهی
- بازسازی منابع تاریخی مفقود شیعه
- رتبهبندی علمی دانشگاهها، پژوهشگاهها و مؤسسات آموزش عالی وابسته به حوزه علمیه قم
- انتصاب ریاست نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها
- ۱۳ دانشگاه ایرانی در جمع هزار دانشگاه برتر دنیا
- ضرورت پردازش دادههای علمی و کتابخانهای
- دکتر محسن جوادی معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
علمی آموزشی
علمی پژوهشی
هنر
- وضعیت فلسفه در سده اخیر حوزه علمیه قم
- فقهی که بخواهد نظریهپرداز باشد، در بستر درسهای تخصصی و پژوهشهای آزاد شکل میگیرد
- ضرورت پرداختن به مکتب فقهی و اصولی امام خمینی (ره)
- قطب فرهنگی اسلام «عقل» است
- مدیر حوزه های علمیه خواهران کشور انتخاب شد
- جامعه الزهراء س یادگاری پربرکت از حضرت امام ره
- تغییر و تحول در نظام آموزشی حوزههای علمیه
اخبار و مسائل کتاب
نقد و معرفی کتاب
- برنامه اصلاحات معاونت فرهنگی
- حکمرانی در شکل کلان نیاز دارد، بداند در کجا سفت و کجا منعطف باشد
- فعالیتهای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در جهت اهداف انقلاب اسلامی است
- برگزیدگان همایش بیست و پنجم کتاب سال حوزه
- صدور پروانه فعالیت کتابفروشان
- مصوبات جلسات 645 تا 647 هیات انتخاب و خرید کتاب
- علیرضا مختارپور، رئیس کتابخانه ملی و مهدی رمضانی، سرپرست نهاد کتابخانههای عمومی کشور شد
اقتصاد
اجتماعی
- باید امید آفرینی کنیم
- طرح اصلاح قیمت بنزین می توانست بهتر از این اجرا شود
- خواستار استمرار معافیت مالیاتی اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه هستیم
- در عرصه جنگ اقتصادی، به طور قاطع دشمن را عقب می زنیم
- دولت خسته نیست
- فعالیت 11 هزار و ۹۰۰ رسانه دارای مجوز در کشور
- افرادی که نفوذ پیدا می کنند داغترین شعارهای حاکمیتی را میدهند
- وفاق ملی ضرورت تداوم انقلاب اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ثبتنام بیمه درمان تکمیلی اصحاب فرهنگ، هنر، رسانه
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترجوادی
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترصالحی
- نگاهی به اندیشه آیت الله هاشمی رفسنجانی ره
1391/05/27 19:52
اصل "امامت" و جايگاه "امام"در تفكر اسلامي / آيتالله جوادي آملي
اشاره براي فهم مقام والاي حضرت امام مهدي(عج) و درك جايگاه او در گستره هستي و فلسفه مأموريت او در نجات بشريت، بايد آن پيشواي بزرگ الهي را شناخت و نسبت به او معرفتهاي لازم را كسب كرد. براي […]
اشاره
براي فهم مقام والاي حضرت امام مهدي(عج) و درك جايگاه او در گستره هستي و فلسفه مأموريت او در نجات بشريت، بايد آن پيشواي بزرگ الهي را شناخت و نسبت به او معرفتهاي لازم را كسب كرد.
براي ورود به اين موضوع مهم و محوري در فرهنگ مهدوي، بايد به صورت مبنايي به اصل "امامت" نظر گستردهو آگاهي و بينشهاي لازم را نسبت به آن به دست آورد. از اين طريق و در كنار شناخت و معرفت نسبت به "امامت"، "امام" نيز شناخته ميشود و معرفتهاي لازم نسبت به جايگاه و منزلت و نقش او مشخص ميگردد.
بايد از اين فكر سطحي عبور كنيم كه برخي از افراد معرفت و شناخت امام عصر(عج) را در آگاهيهايي نسبت به نام و القاب و نسب و تولد و آغاز امامت و شبيه اين موارد منحصر و محدود ميكنند. اين آگاهيها اگر چه لازم است، لكن معرفت و شناخت امام زمان(عج) داراي حقايق و بينشهاي جامع و درتمام موضوعات مرتبط با منزلت و مقام معنوي و الهي آن پيشواي عدالتگستر ميباشد كه در مجموع مراتبي از معرفت را محقق ميگرداند.
از آنجا كه اين موضوع حائز اهميت بسيار ميباشد لازم است در يك مبحث فشرده و در چند بخش ابتدا اصل "امامت" و مقام "امام" بررسي شود و از اين راه معرفت نسبت به حضرت امام عصر(عج) تحقق يابد. اين مهم را فقيه توانا و مرجع آگاه حضرت آيتالله جوادي آملي انجام دادهاند كه تقديم خوانندگان صفحه"روح زندگي" ميكنيم.
***
كسي كه بخواهد امام را بشناسد، نخست بايد خدا را بشناسد(1)، چرا كه پيامبر نماينده و فرستادة خداست. اگر ذات اقدس حق را كه فرستندة رسول و مستخلف عنه آن خليفه است نشناسيم،پيامبرش را نيز نخواهيم شناخت و چنانچه پيامبر را نشناسيم، در تعيين و تشخيص جانشين و خليفة او به خطا خواهيم رفت، در نتيجه شناخت امام با مبناي سقيفة بني ساعده را امكانپذير ميدانيم!
كسي كه ميداند پيامبر جانشين دارد واز سوي ديگر گمان ميكند كه محصول سقيفه ميتواندجانشين پيامبر باشد، پيامبر را آن چنان كه بايد نشناخته است، زيرا در نگاه او پيامبر چيزي بيش از رهبر يا والي جامعة اسلامي و زعيم مملكت و به ديگر سخن، شخص اول مملكت نيست.
چنين كسي پيامبر را بر پايه"ما ينطق عن الهوي* ان هو الا وحي يوحي"(2) نميشناسد، تا بداند سخن پيامبر نه محصول اجتهاد شخصي است و نه بر پاية گمان، بلكه فرمايش نبي معصوم و جانشين صالح او بر اساس "بينه من ربه"(3) است و آن را با علم حضوري و شهودي از خداوند دريافته و ابلاغ ميكند.(4) چنين كسي نميداند چه شخصي براي جانشين پيامبر صلاحيت دارد.
تا برهان لم (5) نباشد يا ما به اين برهان جاهل باشيم و بر اساس آن خداي تعالي را نشناسيم، ضرورت احتياج به انبيا و پيامبران را ادراك نميكنيم، اما چنانچه خدا را شناختيم و دانستيم كه او ما را آفريده است و به سويش باز خواهيم گشت و آفريدگار عالم و آدم به همگان روزي ميرساند و حساب و حشر ما با اوست و سرانجام، از آنجا كه تمام كارهاي علمي و عملي ما به او مربوط ميشود ناگزير بايد به سوي او بازگرديم، آن وقت به ضرورت وجود نمايندة او پي برده و او را نيز خواهيم شناخت و در پرتو اين دانش، قانوني را كه شايستگي اطاعت داشته باشد و ما را به سعادت و فلاح راهنمايي كند ميشناسيم، در نتيجه هر قانوني را براي تأمين سعادت خود كافي ندانسته و بدان تن در نخواهيم داد.
پس از شناخت خداوند سبحان تا به ادراك صحيح و شناخت درستي از پيامبر نرسيم، ولي امر و جانشين او را نخواهيم شناخت، چرا كه وقتي ما منوب عنه را نشناسيم، به معرفت امام كه نائب اوست راه نخواهيم يافت.
پس ازپيمودن اين مراحل شناخت در مييابيم كه خداي والا مبدأ هر گونه كمال علمي و عملي است و هر كرامت اعتقادي،اخلاقي يا عملي در سراسر هستي، از نبوت و امامت تا مراحل آغازين عبوديت و از عرش عالم لاهوت تا فرش عالم ناسوت، همه از ناحية حضرتش ترسيم ميگردد.
نه تو اعطيناك كوثر خواندهاي
پس چرا خشكي و تشنه ماندهاي؟
هر كه را ديدي ز كوثر سرخ رو
او محمد خوست بااو گير خو(6)
معرفت امام، بهترين راه مسلمان مردن
مسلمان از دنيا رفتن، از وصاياي مشترك انبيا و اولياي الهي است، چنانكه به بيان قرآن كريم حضرت يعقوب(ع) به فرزندانش وصيت فرمود: "يبني ان الله اصطفي لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون"(7) هرگز مرگ را به گونهاي ديگر بر خود روا مداريد و نامسلمان نميريد، و يوسف(ع) نيز آن هنگام كه مالك مصر بود و تمام قدرتهاي آن روز را در اختيار داشت به خداي سبحان عرض كرد خدايا: ملك و ملك را به من و ديگران مرحمت فرمودهاي،توفيقي عطا كن تا به وصيت حضرت يعقوب عمل شود و مسلمان بميرم:"رب قد اتيتني من الملك و علمتني من تأويل الاحاديث فاطرالسموات والارض انت وليي فيالدنيا و الاخره توقني مسلماوالحقني بالصلحين".(8)
چون قرآن زندگي كافرانه را با مرگ مساوي ميداند و حيات مؤمنانه را زندگاني حقيقي ميشمارد، پس مسلمان واقعي زيستن و مردن، كه به معناي حيات حقيقي داشتن است تنها در گرو شناخت ولي خدا و امام هر عصر و نيز پيروي از اوست.
مفهوم واقعي معرفت امام
شناختن نام مبارك امام و نام والدين او ، تاريخ تولد، آغاز و مدت امامت و نكاتي از اين دست، معرفت به حسب و نسب امام(ع) است و اين مرتبه از شناخت، پايينترين مرتبه شناخت مقام منيع امام و امامت است. اين دانستنيها گر چه تا اندازهاي لازم و در بعضي موارد ضروري است، اما چندان مهم و كافي نيست. مهم، حقيقت معرفت به امام(ع) آن است كه از راه معرفت امامت به دست ميآيد. به فرمايش اميرمؤمنان علي(ع) انساني برين و والا و عاقل بودن در گرو موحد بودن و نبوي و علوي انديشيدن و ولوي حركت كردن است، يعني خدا، پيامبر و جانشينانش را شناختن و بر اين اساس ولايتمدارانه در مدار قرآن و عترت راه رفتنن.
ايشان در تبيين راه اين شناخت فرمود: اعرفوا الله بالله والرسول بالرساله و اوليالامر بالمعروف و العدل و الاحسان(9) خداي را با الوهيتش بشناسيد و رسول را با رسالتش . آن كه الوهيت را بشناسد، خداشناس خوبي خواهد بود، كسي كه دانست خدايي و الوهيت يعني اطلاق ذاتي و هستي بيكران وقدرت بيپايان و علم سرمدي، ميفهمد كه ذات اقدس الهي موجود مشخص و معين و واجد تمام صفات كمالي است و و صفات او عين ذات او و نيز عين يكديگرند. گر چه مفهوماً هر يك غير ديگري است،به لحاظ مصداق عين يكديگرند.
او خدايي است كه در همه حال با انسان و از همه كس حتي نفس او به انسان نزديكتر است و ارحمالراحمين است و آن كه اين معاني را دريابد، همواره جهان را مظهر خدا و خويش را در محضر حق سبحانه مشاهده ميكند. نيز آن كه توانست معيار نبوت و پيامبري را بشناسد، پيامبر شناس ماهر و كاملي خواهد بود.
آن حضرت(ع) براي موحد پيامبر شناسي كه بخواهد جانشينان پيامبر، امامان معصوم(ع) و نائبان امام را (كه در فقه سياسي، رهبران فكري و ديني مردماند) بشناسد، راهي تبيين و چنين فرمود: اولي الامر بالمعروف و العدل و الاحسان(10) اوليالامر را با عمل به معروف و حفظ و اجراي عدالت و عمل بر اساس احسان بشناسيد، بنابراين آنچه حقيقت شناخت و معرفت امام را تأمين ميكند، نه فقط شناخت امام به نام و عنوان و حسب بلكه معرفت او به امامت و ويژگيهاي آن است، همانگونه كه حضرت امير مؤمنان (ع) طريق اصيل و كارساز معرفت را بيان كردند.
پيمودن اين طريق اصيل، روشهاي گوناگون دارد: همچنان كه براي شناخت ذات اقدس الهي، طريق سلوك صديقين ويژگي ممتازي دارد. صديقين آناناند كه خداوند را با خودش ميشناسند، همانند اينكه آفتاب را نه از خبر ديگران يا دلالت گرما و روشني هوا بلكه از راه مشاهدة آن ميشناسند.
چون سخن در وصف اين حالت رسيد
هم قلم بشكست و هم كاغذ دريد(11)
آفتاب آمد دليل آفتاب
گر دليلت بايد از وي رو متاب
از وي ار سايه نشاني ميدهد
شمس هر دم نور جاني ميدهد
سايه خواب آرد تو راهمچون سمر
چون برآيد شمس انشق القمر(12)
*پاورقي:
1. اللهم عرفني نفسك فانك ان لم تعرفني نفسك لم اعرف نبيك اللهم عرفني رسولك فانك ان لم تعرفني رسولك لم اعرف حجتك اللهم عرفني حجتك فانك ان لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني(الكافي، ج1، ص337)
2. سورة نجم، آيات 3-4.
3. سورة هود، آية 17.
4. ر.ك: الكافي، ج1، ص 190.
5. برهاني كه در آن از علت پي به وجود معلول برده ميشود. اين برهان تنها علت اجتماعي دو طرف نتيجه در ذهن را بيان نميكند بلكه علاوه بر آن اجتماع دو طرف را در وجود نيز بيان ميدارد.
6. مثنوي معنوي، ص 756، دفتر پنجم، ابيات 1232 - 1235.
7. سورة بقره، آية 132.
8. سورة يوسف، آيه 101
9- التوحيد، صدوق، ص 288.
10. التوحيد ،صدوق، ص 288.
11- مثنوي معنوي،ص 888، دفتر پنجم، بيت 4195.
12- همان، ص 10،دفتر اول،ابيات 116-118.
* قسمت دوم
بهترين راه شناخت امام همان منهج صديقان ولايتمدار است كه بر محور فرمايش علوي و براساس شناخت امام با حقيقت امامت و معناي ولايت است و طي اين مسير، چنان است كه حقجوي ژرف انديش، كمالات علمي و عملي معروف، عدل و احسان را در انسان كامل متبلور ميبيند، به گونهاي كه هرچه در سنت و سيره و سريره چنين انساني تأمل كند، چيزي خارج از جمال و جلال الهي كه به صورت علم كامل سهوناپذير و عمل تام صالح و نيكوي لغزش ناپذير در بنده مخلص ظهور يافته و در مظهر جامع او متجلي شده است، نميبيند.
معرفت ثمربخش و شناخت بيثمر
امام معصوم برترين انسان است و همواره صاحب برترين صفات پسنديده انساني در بالاترين و كاملترين مرتبه. همين تضلع و گوناگوني فضائل انساني در امام معصوم سبب ميشود تا افراد مختلف از هر دين و با هر باوري با اندك آشنايي به چنين شخصيتي، هر چند به فراخور گستره دانش و عمق بينش خود، از منظر خاصي به سوي مغناطيس كمالات وجودي امام معصوم جذب شوند و از همان جهت به او محبت ورزند؛ البته هر محبتي، در هر مرتبتي مرهون مرتبهاي از آن معرفت است.
نمونه بارز اين محبت، علاقه به وجود مبارك حضرت اميرمؤمنان علي(ع) يا سالار شهيدان و سرور آزادگان حضرت حسين بن علي(ع) در افراد مختلف و فراوان است. حادثه كربلاي حسيني را همه كساني كه دستي در انديشه، علقهاي به فضائل اخلاقي و مطالعهاي در تاريخ دارند به رسميت ميشناسند و از همين رهگذر، هر كس آن امام بزرگوار را به عنواني دوست ميدارد. روح عطشناك انسان هنگامي كه فراروي شخصيتي تابناك همچون حسين بن علي(ع) قرار ميگيرد و انوار فضائل انساني او را در مييابد، در خود حالتي از خضوع و فروتني نسبت به آن حضرت حس ميكند؛ خواه مسلمان باشد يا كافر، شيعه باشد يا غيرشيعه.
حال، آيا آن همه آثار مباركي كه از شناخت حضرت حسين بن علي(ع) يا ساير امامان، به عنوان امام معصوم پديد ميآيد و موجب زنده شدن انسان به حيات معقول و رهايي از دغدغه مرگ جاهلانه ميگردد، بر اين سنخ از محبت و معرفت نيز مترتب ميشود يا خير؟
براساس رواياتي نظير من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميته جاهلية(1) و اعرفواالله بالله والرسول بالرسالة وأولي الامر بالمعروف والعدل والاحسان(2) حيات عاقلانه و دور شدن از مرگ جاهلي در گرو شناخت امامي است كه ويژگيهاي او عمل به معروف و برپا ساختن عدل و احسان است و به سخن ديگر، شناخت حقيقت امامت امام معصوم؛ نه تنها آشنايي و مجذوب شدن به فضيلتهاي انساني او.
آن كس كه امام را به ولي الله، خليفه الله، انسان كامل معصوم و آن كه اطاعتش از سوي خداوند واجب شمرده شده است، بشناسد و بداند كه امام، زنده و حاضر است و اعمال ما را ميبيند و در قيامت صاحب مقام شفاعت است، از بركات و آثار بينظير معرفت امام بهرهمند ميشود و به كمال زندگي معقول بار يافته و از نقصان مرگ جاهلي ميرهد.
از آنجا كه هر موجودي براساس آثار وجودياش شناخته ميشود - همان گونه كه رشد كردن و توليد مثل از آثار زندگي نباتي است و موجودي كه اين آثار از او به ظهور ميرسد تحت عنوان نبات و گياه مندرج است - انسان زماني به حيات انساني بار مييابد كه آثار حيات انساني از او بروز كند و براساس آيه "لينذر من كان حيا ويحق القول علي الكفرين"(3) كه قبلاً بيان شد كافر از حيات بهرهمند نيست و از آنجا كه كفر در برابر ايمان است، ظهور نور ايمان در ظاهر و باطن انسان از آثار حيات انساني است، پس جامعهاي كه از نور ايمان بهرهاي ندارد نه به حيات حقيقي انساني بار يافته و نه جامعهاي انساني به شمار ميرود، هر چند بهرهاي از گرايش به وجوه برجسته اخلاقي امام داشته باشد.
از سويي ديگر، تابش نور ايمان و بهره مندي از حيات انساني منوط به شناخت امام معصوم هر عصري است: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية. (4) كسب اين معرفت عميق و ثمربخش به امام معصوم هر عصر، وظيفهاي همگاني است تا در پرتو آن انسانها به حيات انساني بار يابند و آن گاه جامعهاي كه مردمانش به حياتي انساني رسيده باشند، در تمام شئونش انساني خواهد بود.
در وصول به قله رفيع اين شناخت و ادراك عميق سخن نوراني حضرت علي(ع) شناخت منكر و معرفت به معروف ضروري مينمايد. هر آنچه را عقل و قرآن و سنت به رسميت ميشناسد، معروف است و آنچه چنين نيست، يعني نزد عقل برهاني و نقل معتبر ناشناخته است مانند حسد، كبر، خودبيني، خيال پردازي، فخرفروشي، مال اندوزي، تجملگرايي و نظاير آنها منكرند، زيرا در پيشگاه قرآن و سنت معصومان(ع) و عقل برهاني رسميتي ندارند. صفات برين نفساني و فضائل علمي و عملي، از آنجا كه نزد عقل و نقل در زمره كمالات شناخته شدهاند معروفاند.
در مثلث مبارك و خجستهاي كه اميرمؤمنان(ع) ترسيم فرمودند، آن كه تنها امر و نهي ميكند و خويش را تافتهاي جدابافته ميپندارد امام نيست، بلكه امام آن است كه سيرتش را معروف، سنتش را عدل و سريرتش را احسان تأمين كند. آن كه امام را با اين سنت علمي و عملي بشناسد، به او اقتدا كرده و مأموم او ميشود. چنين امام شناس ولايتمداري به معرفت امام و ولي خدا بار مييابد و نيز شهود ميكند كه سريرت امامتش جز معروف نيست.
نزديك به همين معاني از حضرت امام صادق(ع) (5) نيز نقل گرديده است: از آن امام همام سؤال شد كه نشانه امام و ولي هر زمان چيست؛ امام صادق فرمود: تعرفه بالحلال و الحرام و بحاجه الناس اليه ولايحتاج الي أحد(6)؛ يعني آشنايي كاملش به حلال و حرام الهي و به آنكه همگان خواه در مسائل علمي يا در مسائل عملي به حضرتش نيازمندند و او از ديگران بينياز است.
حيات خداپسند در گرو معرفت امام
پيش از اين گذشت كه تقابل حيات و كفر در آيه "لينذر من كان حيا و يحق القول علي الكفرين"(7) نشان ميدهد كافر از حيات انساني و الهي بيبهره و زندگي حقيقي از آن مؤمنان است. ناآشنا به امام عصر(عج) مرگي جاهلانه دارد و عارف به او زندگياي عاقلانه و مؤمنانه و حيات مؤمنان به دين مرضي خداست كه همانا اسلام است: "و رضيت لكم الاسلم دينا"(7) و زندگي مؤمنان حيات مورد رضاي اوست.
مسلم است كه حيات عاقلانه و خداپسند، مرهون شناخت و اطاعت از امام هر عصر است و بايد كوشيد با يافتن نشانههاي عملي شناخت و پيوند با آن حضرت، اين معني را از علم به عين آورد، و آن گاه با اتصال به وجود شريفشان به حق اليقين رسيد تا حقيقتاً زنده شد و اين مهم، بس دست يافتني است؛ اما بيراهه رونده را پيمودن اين مسير، بسيار دشوار است.
* پاورقي:
1. كمال الدين، ج 2، ص 81؛ الكافي، ج 2، ص 19 و 21؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 13، ص 242.
2. التوحيد، صدوق، ص 285.
3. سوره يس، آيه 70.
4. كمال الدين، ج 2، ص 81؛ الكافي، ج 2، ص 19 و 21؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 13، ص 242.
5. راوي حارث بن مغيره است كه از اصحاب امام باقر و امام صادق و امام كاظم(ع) بود. ر. ك: رجال علامه، ص 55؛ رجال نجاشي، ص 139.
6. الغيبه، نعماني، ص 242.
7. سوره يس، آيه 70.
8. سوره مائده، آيه 3.
قسمت سوم
اشاره
آنچه درباره فلسفه امامت در فرهنگ عمومي جامعه با آن مواجه هستيم و به طور متداول در ذهنها تثبيت شده و در كلام و گفتار متجلي گرديده است،رهبري اجتماعات بشري در زندگي دنيايي و ساماندهي امور مختلف و اجراي عدالت و تحقق امنيت و آرامش است. اين نگرش اگر چه صحيح است، لكن كافي نيست و نميتواند به طور كامل فلسفه امامت راتحليل كند. آنچه در اين موضوع، جامع و همه سونگر ميباشد اين است كه امامت علاوه بر اينكه تدبير امور اجتماعات بشري در زندگي خاكي است، با حيات جاودان و ابدي او كه از مرگ و بعد از آن برزخ و در نهايت بهشت و نعمتهاي آن آغاز و انجام مييابد، پيوند دارد و امام معصوم است كه هادي انسانها و مقصدرسان آنان به حيات ابدي باارائه عقايد زلال و اخلاق سالم واعمال صالح مي باشد. بااين وصف،امام معصوم هم به تدبير امور دنيايي و رهبري اجتماعات بشري واجراي عدالت و امنيت ميپردازد و هم راه عبور انسان از مرگ به حيات برزخي و پس از آن بهشت ابدي را صاف و منور ميسازد و اين دو در كنار هم، فلسفه امامت را تشكيل ميدهند.
ما معتقديم وقتي برخي از علما و مفسرين و انديشمندان بزرگ اسلامي در آثار خود تدبير امور دنيايي بشر در ابعاد مختلف را علت وفلسفه امامت ميدانند، هرگز نفي كنندة اهداف امامت در راهگشايي و مقصدرساني انسان به حيات ابدي و بهشتي با ارائه معيارها و روشهاي عقايد و اخلاق و اعمال صحيح نيستند و به همين دليل آنچه فقيه ارجمندحضرت آيتالله جوادي آملي از جلد دوم تفسير الميزان اثر علامه طباطبايي به آن استناد كردهاند، پاسخي دارد كه بايد در مباحث اعتقادي و اخلاقي علامه محقق بيابيم. زيرا پوشيده نيست كه اين مباحث فقط و برا? گذران زندگ? دن?ا?? مطرح نم?شوند و هر آنچه از آثار ارزشمند آن ها در پرورش شخصيت كامل انسان تحقق يابد، بنا به اصل "دنيا مزرعه آخرت است"، با ابديت وحيات جاودانه و اخروي هر فرد كه عامل به اين دستورات است پيوند قطعي دارد. ضمن آنكه مرحوم علامه طباطبايي در ذيل همان آيهاي كه به آن استناد شده است مجموعة دين را كه "امامت" نيز از مباني مهم آن است هرگز به ايجاد زمينه براي پيشرفت امور زندگي دنيايي و تمدن بشري محدود نميكند و مينويسد:" دين رشته زندگي دنيوي و اخروي و مادي و معنوي انسان را به نظم در ميآورد." و صريحتر از اين سخن نيز در آثار گوناگون علامه گواه صادق بر اعتقاد اين مفسر بزرگ به نقش امامت در اصلاح امورانسان از حيات دنيا?ي تا حيات برزخي و ابدي ميباشد.
با اين مقدمه و توضيح ضروري، توجه خوانندگان صفحه "روح زندگي" را به مطالعه بخش سوم نوشتار مرجع و فقيه آگاه حضرت آيتالله جوادي آملي جلب ميكنيم.
***
ملاك نياز به پيامبر و امام
بيشك، هر اجتماع از انسانها همواره نيازمند رهبري مقتدر است، تا امور خويش راتحت تدبير او تمشيت كند. لابد للناس من امير بر او فاجر(1) اما مسئلة امامت و ولايت، برتر از رهبري و تمشيت امور دنيايي مردم است و ملاك نياز به پيامبر و امام معصوم منحصر در امور ياد شده نخواهد بود.
برخي بر ضرورت نبوت وامامت چنين استدلال ميكنند: از آنجا كه بشر موجودي اجتماعي و مدني است و نظم، لازم تمدن و آن هم در گرو وجود قانون است، هماره نياز به انبيا و اماماني دارد، تا با وضع قوانين و اجراي آنها، بقاي نظم و پيشرفت تمدن بشري را تأمين و تضمين كنند.(2)
خواجهنصيرالدين طوسي قدس سره اين برهان را چنين به چالش كشيده است: اين بيان در اثبات ضرورت نبوت وامامت تام نيست، چون بسا انسانها و جوامعي كه هرگز ديني اختيار و از پيامبر و امامي پيروي نميكنند، ولي بهتر يا بسان ما زندگي ميكنند. تمدني، قانوني و نظمي دارند كه دنياي آنان را تأمين ميكند، پس ضرورت نبوت و امامت بدان جهت نيست كه در پرتو آن دنيايمان به سامان رسد بلكه از آنجا كه ما موجودي ابدي هستيم و تا بينهايت راهي طولاني پيشرو داريم، اين ابديت و مسير تا بينهايت كه به نام معاد ميشناسيم و پيمودن طريق سعادت ابدي خود نيازمند بعثت انبيا و نصب ائمه است. اگر بعد از مرگ چون گياهان ميپوسيديم و نابود مي شديم،نياز به قانون و حل معضلات نظام اجتماعي ضرورت نبوت و امامت راتأمين ميكرد، اما پس از مرگ، قبر،برزخ، قيامت، تطاير كتب، حساب، ميزان، صراط، بهشت و جهنم پيش روي ماست و ما از اعماق حقايق و چيستي اينها اطلاع نداريم و از سوي ديگر، ما هستيم و ابديت.
هر انديشهاي كه در فكرمان ميگذرد و هر كاري كه از ما سرميزند، با ابديت ما پيوند خورده است و نيازمند عقايد واخلاق و اعمالي هستيم كه ما را از مرگ تا برزخ و از آنجا تا بهشت حفظ كند و رهگشا باشد. جبران اين نياز، وابسته به وجود كسي است كه سخني همساز با گذشته و آيندة ما بگويد و آن را انبيا از ذات اقدس اله و نيزامامان از انبيا ميگيرند و به مؤمنان ميرسانند.(3)
تذكر: اين مطلب سامي را محقق طوسي رحمهالله از متن گفتار شيخ رئيس استنباط نموده است زيرا جناب بوعلي جريان نبوت را در ثناياي مبحث عبادت، زهد، عرفان و فرق دقيق عابد و زاهد و عارف مطرح فرموده است. آنچه در گفتار محقق طوسي آمد تبيين كلمات پر معناي ابن سينا است نه نقد آن.
ديگر شاگردان مكتب قرآن و عترت نيز به بيانهاي متفاوت و مختلفي از ضرورت بعثت رسولان و نصب امامان حق، سخن رانده و به ارزيابي ملاكهاي گوناگوني پرداختهاند كه از برجستهترين آنان جناب هشامبن حكم است كه كليني قدس سره ماجراي مناظرة او باعمرو بن عبيد معتزلي را چنين نقل ميكند: وجود مبارك امام صادق(ع) به شاگردشان فرمودند: شنيدهام باعمروبن عبيد در موضوع امامت و ولايت منظرهاي داشتهاي؟! عرض كرد: آري، اما در حضور شما به خود اجازه نميدهم كه شرح آن را بيان دارم. امام صادق(ع) فرمودند: شما مأذونيد و من ميخواهم كه آن را بگوييد. هشام عرض كرد: در مجمع علمي او (كه منكر ولايت و امامت بود)] در مسجد بصره[ شركت كردم و از او پرسيدم: آيا تو چشمداري؟ گوش و اعضاء و جوارح داري؟ گفت: چه پرسشهاي نسجيده و نابخردانهاي داري! گفتم: سئوالهاي من همين است،شما پاسخ دهيد و بگذاريد من پرسشهايم را مطرح كنم. گفت: بله،چشم، گوش و اعضا و جوارح دارم. گفتم:گذشته از اين مجاري ادراكي و تحريكي، عقل و قلب هم داري؟ گفت: آري. گفتم: چشمداري تا ببيني و گوش داري تا بشنوي و امور ديگرت نيز با ساير مجاري ادراكي و تحريكيات تأمين ميشود. چه نيازي به عقل و قلب؟ گفت:به آنها نياز دارم تا به رهبري، هدايت و كنترلشان، گوش و چشم و ساير اعضا و جوارحم را از خطا نگه دارم. گفتم:پروردگاري كه براي صيانت از اشتباه مجاري ادراكي و تحريكي انسان قلب آفريده،آيا براي عالم و جوامع بشر، قلب و امامي نيافريده است؟
آيا چنين است كه هر راه پيموده و يا هر قرائت و فهمي از دين، درست باشد، يا كسي هست كه سخن پاياني را گفته و صحيح را از سقيم باز شناساند. آن كه چنين امري را برعهده دارد وجود مبارك امام معصوم است كه قلب و عقل اين عالم است و خطاهاي علمي و عملي در راستاي هدايت و رهبري او اصلاح ميپذيرد.
اين استدلال را وجود مبارك امام صادق(ع) شنيدند و پرسيدند: اين كلمات را ازكجا فرا گرفتي؟ هشام عرض كرد: از محضر و مكتب شما آموختم. آن گاه امام صادق(ع) فرمود: به خدا سوگند اين مطلب در صحف ابراهيم و موسي(ع) نوشته شده است.(4)
مركز ثقل برهان ياد شده، ابديت بشر و نيازمندي او به معلم و مصحح عقايد، اخلاق و اعمال است كه مايه رستگاري ابدي وي ميگردد و ضرورت وجود انبيا و ائمة معصوم را اثبات ميكند.
امامت، منت و لطف هميشگي خدا
قرآن كريم از نعمتهاي الهي فراوان ياد ميكند و آنها را بيشمار ميداند: ( و ان تعدوا نعمهالله لا تحصوها)(5) و نعمت پر اهميتتر و والاتر را "منت" ميخواند و بعثت انبياء و نصب امامان را از بزرگترين منتها ميشمارد: (لقد منالله عليالمؤمنين اذ بعث فيهم رسولا) (6) و نريد ان نمن عليالذين استضعفوا فيالارض و نجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثين)(7)
در آية نخست، از نبوت بافعل ماضي سخن ميگويد:"...خدا منت نهاد..." زيرا نبوت تمام شدني است - هر چند اصل دين ماندني است- ، اما در آية دوم درباره امامت فعل مضارع به كار ميبرد كه تدريج و استمرار را ميفهماند، گويا ميفرمايد: ما هماره براي مردم امامان معصوم نصب ميكنيم و مستضعفان زمين را به امامت ميرسانيم". فعل مضارع، نشان ميدهد كه هرگز زمين بيامام نيست و تا بشر و جوامع انساني در زمين هستند، به پيشوايان معصوم نياز دارند.
امامت، اين منت الهي همواره ميماند و مردم از آن بهرهمند و در هر عصري داراي امامي معصوماند كه در ملكوت عالم بزرگ است، گر چه در زمين مستضعف باشد، و آنان كه در باطن عالم ضعيف و حقيرند، هرگز به اين مقام منيع بار نمييابند، هر چند در زمين بزرگ پنداشته شوند.
هر كه برترين الطاف الهي را نشناسد و آن را نعمت نداند، از ادراك ظرايف و لطايف آن محروم خواهد ماند، آن گاه نه تنها خويش را از ثمراتش بيبهره ميگذارد، در برابر نعمتشناسان شاكر به معارضه برخواهد خاست و منكرانه چنين خواهد گفت كه شيعيان جعفري برآناند كه امامت لطف خداست و لطف، ضرورتاً از ذات اقدس ربوبي صادر ميشود و "يجب عنالله" است، بنابراين همواره امامي مشهود يا مستور موجوداست. اگر بپذيريم امامت لطف باشد، آنچه شما باور داريد هرگز لطف نيست، امامي كه او مردم را و مردم او را نميبينند، رابطة مردم با او گسسته و دسترسياش مقدور همگان نيست، لطف نيست، آنچه به زعم شما، لطف خواهد بود، امامي زنده، حاضر و ناظر است كه مردم او را ببينند و نيازهاي خود را بااو در ميان گذارند. او نيز ادارة امور مردم را به عهده گيرد و به پرسشهاي علمي و عملي جامعه پاسخ دهد و دشواريها را برطرف كند، بنابراين اگر قاعدة لطف هم صحيح باشد و ما كبراي قضيه را بپذيريم، صغراي آن پذيرش ناپذير است.
گر چه چنين حرفي بر پايه جهل از حقيقت امامت در مكتب جعفري استوار است، سخن محقق طوسي قدس سره در شرح تجريد با تمام ايجازش پاسخي جامع به اين تشكيك است. او ميگويد كه وجود امام، لطفي است و تصرفش (در امور مسلمين به امر يا نهي يا تصدي) لطف ديگر و غيبت امام و عدم تصرف آن حضرت از ناحية ماست و به ديگر سخن، وجود امام هر چند هم مستور باشد، لطف الهي و منت عظيم خداست.(8)
آن صاحب بصيرتي كه مي با?د نبوت و امامت منت خداي سبحان و لطف عظيم اوست، امامت را ميشناسد، در نتيجه امامشناس هم ميشود، سپس از او پيروي ميكند و سرانجام در پرتو انوار ولايت، حيات معنوي كه حقيقت آب زندگاني است، از درون جانش ميجوشد.
آب زندگاني چونان باران و برف نيست كه از آسمان ببارد، يا همچون چشمه از زمين بجوشد، بلكه از درون جان سرچشمه ميگيرد و از دل ميجوشد، از اين رو عالمان عامل هماره زندهاند: هلك خزان الاموال و هم أحياء، العلماء باقون مابقي الدهر.(9)
زراندوزان به ظاهر زنده و به باطن مردهاند،چون حياتي گياهي و حيواني دارند نه انساني، اما عالمان راستين و مردان پاك بعد از مرگ هم زندهاند، زيرا از حيات انساني حظي بردهاند و از درونشان چشمة آب زندگي جوشيده است.
***
*پاورقي
1. نهجالبلاغه،خطبة 40.
2. ر.ك: گوهر مراد،ص 360 -361،الميزان،ج2، ص 115 ذيل آية 213 سورة بقره.
3. ر.ك: شرحالاشارات و التنبيهات، ج3، ص 1033 -1035.
4. الكافي، ج1، ص 169-171.
5. سورة نحل، آية18.
6. سورة آل عمران، آية 164.
7. سورة قصص،آية 5.
8. ر.ك: كشفالمراد، ص388 -390.
9. نهجالبلاغه،حكمت 147، بند6.
مطالب مشابه
- حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در دیدار فرمانده کل سپاه پاسداران اتحاد با موعظه حل نمی شود،«معرفت» می خواهد
- تجلی مقام عبودیت در فاطمه(س)/جایگاه نبوت و امامت در حدیث قدسی «لولا فاطمه»
- کینه تحجر از بهشتی تا هاشمی/وقتي"هتاكان"، اهل "بصيرت" ميشوند!
- رابطه فقه و عرفان /مرتضی جوادی آملی
- گفتاري درباره عقل دفائني/استاد محمدرضا حكيمي - بخش نخست