کد خبر: 1023

1392/05/17 04:10

نسخه چاپی | دسته بندی: ---
0
بازدیدها: 867

جناب آقای علم الهدی!/مصطفی دری

آنچه آموخته ام، خوانده ام و تجربه کرده ام، به من می گوید که تندروی را عاقبت خوشی نیست. دین بدون تعقّل و اعتدال، نهایت کارش، برهم زدن جلسات سخنرانی قم و تهران است و در بهترین حالت، انهدام برج های […]

آنچه آموخته ام، خوانده ام و تجربه کرده ام، به من می گوید که تندروی را عاقبت خوشی نیست. دین بدون تعقّل و اعتدال، نهایت کارش، برهم زدن جلسات سخنرانی قم و تهران است و در بهترین حالت، انهدام برج های دوقلو؛ اما دریغ از تأثیری ماندگار در جامعه. عاقبت خفّت بار بن لادن و عزّت روز افزون امیر عدالت، خیلی چیزها را به ما می آموزد.

 

جناب آقای علم الهدی!

سال ها پیش در مراسم عمامه گذاری برخی از دوستان، برای اوّلین بار شما را از نزدیک زیارت کردم. سخنانی در رابطه با میثاق طلبگی و عدم توجّه به جاه و مقام گفتید که چون از دل برآمد، لاجرم بر دل نیز نشست. چهره ی نورانی شما و صلابتی که در سخنتان پیدا بود، عزم بر ترک تعلقات دنیوی را در دل طلبه ی جوانی که سودای رفتن به قم را داشت بیشتر می کرد. چندی بعد، آن قدر داستان ها و قضایای مختلفی در ساده زیستی و عدم تعلقّات دنیوی شما به گوشم خورد که ارادت «اخلاقی»ام به شما افزون شد. طرفه این که این وقایع از زبان دوستانی نقل می شد که اگر نگوئیم بی ارادت، لااقل می توان گفت که نسبت به حضرت عالی کم ارادت بودند، و «الفضل ما شهدت به الأعداء!»

اگرچه به جهت دوری از شما، احتمالا ندانسته هایم از شخصیت فردی شما بیش از دانسته هایم است، اما باز هم چیزهایی را می دانم. می دانم که علیرغم بسیاری از مسئولین تازه به دوران رسیده و «قوره نشده، مویز گشته»، هنوز هم سوار بر پراید به این سو و آن سوی شهر می روید. احتمالا به دلتان هم نمی آید که نمی توانید از پشت شیشه های دودی بنزهای ضد گلوله، به دوست و آشنا «عشق الله» برسانید. می دانم که در بر آوردن حاجات محرومین، از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنید. و البته اگر چه خودم توفیق نداشته ام، اما از دوستانی که قبل از اذان صبح، مقیّد به حضور در حرم رضوی هستند بارها شنیده ام نقل نماز شب مداوم و طولانی امام جمعه شهری را که بسیاری از مسئولینش سالهاست آن ساعات حرم را تجربه نکرده اند. هجرتتان از تهران به مشهد پس از فوت آیۀ الله عبادی را کاملا به یاد دارم. این که در بدو ورود تدریس «رسائل» را شروع کردید و هنوز هم که هنوز است شهوتی برای «کفایۀ الأصول» و کرسی «درس خارج» از خود نشان نداده اید. می دانم که اگر می خواستید، با نفوذی که دارید، به راحتی می توانستید این کرسی را به دست آورید. مقاومت تان در مقابل برگزاری کنسرت در شهر امام رضا را – صرف نظر از درستی یا نادرستی آن – عرق دینی می دانم. فریادهایتان برای جلوگیری از پرچمداری ورزشکاری زن در بازی های المپیک، نه بوی شهرت طلبی می داد و نه تملق؛ بلکه عطر صداقت را در میان این همه تعفّن دروغ و ریا، به مشام می رساند. این ها را همه می دانم و البته چون می دانم، عزم نوشتن کردم و صحبتی طلبگی با شما. این ها را که گفتم نه از سر ترس و تقیّه بود. نه! واقعیت بود. البته آن چه را که در سطور آتی بازگو می کنم نیز به زعم قاصرم این چنین است.

آقای علم الهدای عزیز!

سیّد هستید و تند مزاج! می دانم و می دانید؛ امّا آیا هر تندی ای که با پرچم دین داری و عرق مذهبی آمیخته شد، مفید به حال دین است؟ لطفا خودتان را بگذارید جای آن 14 ملیونی که در سال هشتاد و هشت، به کاندیدای اصلاح طلبان رأی دادند و شما «بزغاله» خواندیدشان! چه حالی به شما دست می دهد؟ به دین و روحانیت که شما نماینده هر دوی آن ها هستید، علاقه مند می شوید؟ بگذریم، اصلا شأن سیّدی محاسن سفید و هفتاد ساله، بود که این کلام از دهانش درآید و مخاطب آن، شیعیانی باشند که تنها جرمشان، داشتن سلیقه ای متفاوت است؟ بعد از سه سال مبارزه یک جانبه علیه کسانی که سران فتنه می خواندیدشان، به تازگی آنان را نه فتنه گر، که مفتون دانستید. آیا در این سه سالی که در بند بودند، اظهار ندامتی کردند که ترفیع درجه یافته و «مفتون» شدند یا آن که تحلیل آن روز شما اشتباه بود؟ واضح است که آنان عذرخواهی نکردند، پس تحلیل شما اشتباه بود. اطمینان دارم اشتباهتان از روی صداقت بود، اما آیا جبران آن به عذرخواهی، صادقانه تر نمی نمود؟ شما که در میدان دفاع از دین و نظام، هیچ مخالفی را برنمی تابید و جانانه از معتقداتتان دفاع می کنید، آیا در میدان مبارزه با نفس و پذیرش اشتباه نیز جانانه جنگیدید؟ سخنان رهبری در بجنورد را به یاد دارید که به خاطر اشتباه خود در مورد کنترل جمعیّت، صادقانه به درگاه خدا توبه کردند؟ این توبه در نگاه مردم، کوچکشان کرد یا بزرگ؟ شما که خویش را بارها و بارها سرباز ولایت خوانده اید؛ پس چرا در این میدان تا کنون وارد نشده اید و سربازی نکرده اید؟

امام جمعه عزیز!

سخنان سال گذشته تان در جمع علماء حوزه مشهد را به یاد دارید؟ می دانید که امام فرمودند: مارکسیست ها هم باید در دانشگاه ها، کرسی تدریس داشته باشند. پس چرا با تدریس برخی اساتید – که اتفاقا بنده هم انتقاداتی به آن ها دارم – مخالفت می کنید؟ نکند از مارکسیست ها کمتر هستند؟ در میدان صبر و تحمّل مخالفین، چه قدر جنگیده اید؟ آیا وقت آن نرسیده که در این رزم نیز فریاد «هل من مبارز» سر دهید؟

آقای علم الهدی!

آنچه آموخته ام، خوانده ام و تجربه کرده ام، به من می گوید که تندروی را عاقبت خوشی نیست. دین بدون تعقّل و اعتدال، نهایت کارش، برهم زدن جلسات سخنرانی قم و تهران است و در بهترین حالت، انهدام برج های دوقلو؛ اما دریغ از تأثیری ماندگار در جامعه. عاقبت خفّت بار بن لادن و عزّت روز افزون امیر عدالت، خیلی چیزها را به ما می آموزد.

 

منببع:دین انلاین

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود