کد خبر: 1532

1392/02/10 20:08

نسخه چاپی | دسته بندی: ---
0
بازدیدها: 979

عصمت حضرت زهرا (س)؛ الهی یا اکتسابی

آنکه در اصل خلقت رتبة برتری دارد، عصمتِ موهبتی بالاتری نیز خواهد داشت، و شک نیست که اهل‌بیت (ع) در اصل خلقتشان برتر از سایر موجودات می‌باشند؛ چون در صدر سلسلة وجود قرار دارند. چکیده معرفت به امور […]

آنکه در اصل خلقت رتبة برتری دارد، عصمتِ موهبتی بالاتری نیز خواهد داشت، و شک نیست که اهل‌بیت (ع) در اصل خلقتشان برتر از سایر موجودات می‌باشند؛ چون در صدر سلسلة وجود قرار دارند.

خبرگزاری فارس: عصمت حضرت زهرا (س)؛الهی یااکتسابی؟

چکیده

معرفت به امور زیربنایی اعتقادات اسلامی از مهم‌ترین وظایف یک متدین به دین اسلام می‌باشد که باید با استدلال، به آنها بپردازد و مورد پذیرش قرار دهد. یکی از مسائل بحث‌برانگیز، عصمت حضرت زهرا (س) است. عصمت فاطمه زهرا (س) با ادلّه فراوان قابل اثبات است. چنان‌که پیامبر اکرم (ص) ، در حدیثی که شیعه و سنی آن را نقل کرده‌اند، می‌فرماید: «همانا خداوند تبارک و تعالی به خاطر خشم فاطمه، غضب می‌کند و به سبب رضایت او خشنود می‌گردد.»

روشن است که در صورتی می‌توان خشم و غضب یک شخص را ملاک خشنودی و ناخشنودی خداوند دانست که وی جز به اجرای فرمان‌های الهی نیندیشد و نه تنها در عمل، بلکه در فکر و اندیشه نیز معصوم باشد. در این روایت، به صورت کلی، رضایت فاطمه (س) محور خشنودی الهی قرار گرفته است. این یکی از دلایل عصمت آن حضرت است. اهمیت آن در این است که عصمت ایشان به عنوان اصل جدایی‌ناپذیر در وظیفه هدایت انسان‌ها نقش ایفا می‌کند. اما در این مقاله سعی بر آن است که بدانیم با توجه به مبانی عصمت ـ خواه مبانی برگرفته از عقل و یا نقل ـ معصومیت حضرت زهرا (س) اکتسابی است یا الهی؟

کلیدواژه‌ها: عصمت، حضرت زهرا (س)، الهی، اکتسابی.

مقدمه

معنای عصمت و مراتب آن

کلمه «عصمت» اسم مصدر و از ریشه‌ «عصم» است. واژة «عَصَم» در لغت به معنای امساک و منع است. (احمد بن فارس، 1404ق، ج4، ص331/ لویس معلوف، 1362، ماده «عصم») راغب نیز در مفردات، همین معنا را بیان می‌کند و می‌گوید: «العصم الامساک.» لغت‌شناسان دیگری همچون ابن منظور در لسان‌العرب، جوهری در الصحاح، زبیدی در تاج‌العروس، و فیروزآبادی در قاموس‌المحیط نیز کلمه «عصم» را به معنای منع و نگه‌داری تفسیر کرده‌اند.

در اصطلاح علم کلام، «عصمت» قوه‌ای است که انسان را از واقع شدن در گناه و خطا منع می‌کند. گاهی نیز این‌گونه تعریف شده است: لطفی که خداوند در حق بنده خویش انجام می‌دهد، به طوری که دیگر انگیزه‌ای برای ترک طاعت و انجام گناه ـ با اینکه قدرت بر انجام آن دو را دارد ـ باقی نمی‌ماند. (سبحانی، 1384، ج3، ص158)علامه طباطبایی می‌گوید: عصمت نوعی علم و دانش است که صاحبش را از گناه و خطا باز می‌دارد. (خلیلی، 1382، ص294)

طریحی در مجمع‌البحرین می‌گوید: «معصوم کسی است که از تمام محرمات الهی اجتناب نماید» (طریحی، 1375، ج6، ص116). این ماده در قرآن نیز به معنای منع و نگه‌داری به کار رفته است؛ مانند آیات 67 سورة «مائده» (وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ) و 43 سورة «هود» (سَآوِی إِلَی جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ.) در این‌گونه آیات، کلمة «یعصم» به معنای «یمنع» و «یحفظ»، و کلمة «عاصم» به معنای «حافظ» و «مانع» است.

بنا بر مجموعه گفته‌ها و تعبیرهای علمای اهل کلام، عصمت در اصطلاح عبارت است از: ملکه و قوه نفسانی برخاسته از علم ویژه و موهبت خاص خداوندی که با وصف قدرت بر انجام معصیت و ترک طاعت، سبب مصونیت دایم صاحب آن از خطا و ارتکاب گناه می‌گردد.دانشمندان علم کلام اسلامی، از جمله خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب تجرید الاعتقاد و علامه حلّی در شرح تجرید، به این نکته اشاره کرده‌اند که بحث عصمت در سه سطح مطرح می‌گردد:

سطح اول: عصمت به معنای بازدارندگی از اشتباه در ابلاغ رسالت. در این زمینه، دانشمندان علم کلام، اعم از اهل تشیع و اهل تسنن، عصمت به معنای یادشده را در مورد پیامبر اکرم (ص) تأیید می‌کنند؛ زیرا آیه سوم از سورة «نجم» با صراحت این امر را بیان کرده است که هرگز پیامبر از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید و سخن او چیزی جز وحی الهی نیست: «وَ ما یَنطِقُ عَنِ الهَوَی، اِن هُوَ اِلّا وَحیٌ یوحَی.» (نجم:3)

سطح دوم: عصمت به معنای بازدارندگی از گناه و معصیت. در این زمینه، عموم علمای علم کلام شیعه، معتقد به عصمت پیامبران و امامان و فاطمه زهرا (س) هستند. (ر.ک: طوسی، 1410ق، ص106)

سطح سوم: عصمت به معنای بازدارندگی از هرگونه لغزش و اشتباه. در این زمینه، میان دانشمندان علم کلام شیعه اتفاق نظر نیست، اما از نظر اکثریت آنان، پیامبر اکرم، دخترش فاطمه زهرا و ائمه شیعیان در مرتبه‌ای قرار دارند که از هرگونه خطا و اشتباه مبرّا می‌باشند. از این‌رو، به آنان «معصوم» گفته می‌شود. (امینی، 1384، ج2، ص297)

عصمت به صورت مطلق و گسترده، مربوط به گروه معدودی به نام انبیا و امامان است. ولی «عصمت نسبی» به معنای مصونیت در برابر برخی از گناهان، اختصاص به آن گروه ندارد و بسیاری از انسان‌های شریف را نیز دربر می‌گیرد. این گروه از انسان‌ها هرچند نسبت به تمام گناهان مصونیت ندارند، ولی بدون شک نسبت به برخی از آنها دارای مصونیت می‌باشند؛ یعنی نه تنها آن گناهان را انجام نمی‌دهند، بلکه به فکر انجام آنها نیز نمی‌باشند.

مثلاً، گروه زیادی از افراد نسبت به گناهانی مانند سرقت مسلحانه در نیمه‌شب یا قتل انسان‌های بی‌گناه یا انتحار و خودکشی، مصونیت دارند و دارای حالت درونی خاصی می‌باشند. عوامل پیدایش این نوع گناهان در محیط ذهن آنان آنچنان محکوم و مورد تنفر است که انجام آنها حتی به فکرشان هم خطور نمی‌کند. با تصویر «عصمت نسبی» که در غالب افراد نسبت به برخی از گناهان وجود دارد، می‌توان به ماهیت «عصمت مطلق» و گسترده نسبت به تمام گناهان، پی برد و آن را چنین توصیف کرد:

یک نیروی باطنی و یک حالت نفسانی و یک نوع تقوا و پیراستگی درونی، آنان را از اندیشة گناه، چه برسد به انجام آن، باز می‌دارد و اگر این حالت از آنان گرفته شود، بسان افراد عادی می‌گردند که تنها عصمت نسبی دارند نه عصمت مطلق. انسان می‌تواند با ریاضت شرعی و تهذ‌یب نفس، به مقام عصمت دست ‌یابد. عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم‌ (ع) نیست.

البته هر پیامبر و امامی معصوم است، ولی هر معصومی پیامبر و امام نیست؛ زیرا ملکة‌ عصمت، در حد خود، چونان سایر کمالات وجودی، درجات دارد و مقول به تشکیک و شدت و ضعف است. اما آنچه انحصاری و موهبتی است و کسی نمی‌تواند با تلاش و کوشش آن را کسب کند، مقام نبوّت و رسالت و امامت است: «اللّه أعلم حیث یجعل رسالته.» (انعام:124) خداوند، سِمَت‌های کلیدی و پست‌های حسّاس نمایندگی از طرف خود را به هر کس، حتی به هر معصوم فعلی نمی‌دهد.

با تهذ‌یب نفس و رعایت تقوا و مواظبت بر اعضا و جوارح و خاطره‌های نفسانی و شیطانی، و با خوردن غذای حلال و مراقبه و محاسبه و...، می‌توان در علم و عمل، به این ملکة‌ شکوهمند رسید و اراده‌ای پولادین کسب کرد و نسبت به آ‌ینده مصون ماند. ممکن است گذشته را با کفارات ‌و... جبران کرد، اما نمی‌توان آن را به گونه‌ای ترمیم کرد که عصمت نسبت به گذشته تحصیل شود؛ چون نمی‌توان واقع‌شده را تغییر داد، گرچه هر انسانی می‌تواند پیش از بلوغ، در سا‌یة‌ تعلیم و تربیت و تهذ‌یب و تزکیه به جا‌یی برسد که در هنگام بلوغ معصوم باشد.

کسی که از تعلیم و تربیت صحیح اولیای الهی بهره‌مند است، ممکن است به مقامی از عصمت نا‌یل شود که در مسائل علمی نیز اشتباه نکند: «إن تتّقواالله ‌یجعل لکم فرقاناً.» (انفال:29) در این صورت، فاروق محض نصیب او می‌گردد؛ نه بد می‌فهمد و نه فهمیده‌ها را بد نگه‌ می‌دارد. گرچه ممکن است بعضی از چیزها را نداند؛ چون عصمت نیز مانند سا‌یر کمالات وجودی دارای درجات و شئون و شُعب است، نه ا‌ینکه در همة‌ افراد یکسان باشد.

با تهذ‌یب نفس، مواظبت بر اعضا و جوارح و خاطره‌ها از طریق مراقبه، محاسبه، مشارطه، معاتبه و معاقبه، می‌توان از ملکة‌ عصمت در بخش علم و عمل بهره‌مند شد. عصمت علمی و عملی گرچه هر دو موهبت است، ولی انسان می‌تواند زمینة‌ ا‌ین دو را در خود فراهم کند تا خدای سبحان که وهّاب مطلق است، برابر استعداد فراهم‌شده، کمال عصمت را عطا کند: «و ‌اتاکم من کلِّ ما سألتموه» (ابراهیم:34) یعنی: هرچه را به لسان استعداد سؤال کرد‌ید، جواب آن آماده است و خدای سبحان عطا خواهد کرد.

مراتب و درجات عصمت

همان‌گونه که بیان شد، دسترسی به مقام «عصمت» و راه‏یابی به مقامات «علمی و معنوی»، به پیامبران و امامان اختصاص ندارد و برای همگان میسر است؛ چنان‌که بسیاری از علما و اولیا، «تالی تلو معصوم» (نزدیکان به مرز عصمت) خوانده می‏شوند. اینکه مسئله عصمت، عمدتاً در مورد پیامبران و امامان مطرح می‏شود، به لحاظ لزوم عصمت در آنان است. به عبارت دیگر، شرط امامت و نبوت، «عصمت» است و خداوند فاقدان این ویژگی را برای این دو منصب برنمی‏گزیند. بنابراین، هیچ غیرمعصومی، به نبوت و امامت نمی‏رسد؛ ولی این به معنای آن نیست که هرکس امام یا نبی نباشد، از هیچ درجه‏ای از عصمت بهره‏مند نخواهد بود.

عصمت مراتبی دارد که مرتبة پایة آن در همة حجج الهی و از بدو تولّد باید وجود داشته باشد تا بتوان آنها را حجّت الهی دانست؛ چون کسی که یک‌بار خطا کند، عقلاً احتمال خطای دیگر نیز خواهد داشت. و هر که در او احتمال گناه یا خطا و سهو وجود دارد، نمی‌توان صد در صد یقین نمود که سخنش سخن خداست. پس عصمتِ پایه به نحو اعطایی و موهبتی در حجج الهی وجود دارد. البته هیچ منعی ندارد که افزون بر این حدّ از عصمت، حدود بالاتر آن نیز از بدو تولّد کسی باشد. یقیناً آنکه در اصل خلقت رتبة برتری دارد، عصمت موهبتی بالاتری نیز خواهد داشت، و شک نیست که اهل‌بیت (ع) در اصل خلقتشان برتر از سایر موجودات می‌باشند؛ چون در صدر سلسلة وجود قرار دارند.

عوامل مؤثر در عصمت حضرت زهرا(س)

در مورد عصمت حضرت زهرا(س)، باید توجه داشت که پیدایش این کمالات روحانی معلول چند عامل عمده و اساسی بوده است:

1. وراثت

شاید برخی براین باور باشند که قانون وراثت غیر از ویژگی‌های ظاهری و جسمی ‌و توانمندی‌های فردی، خصوصیات دیگری را به آیندگان منتقل نمی‌کند. آنان می‌‌پندارند که آنچه شخصیت و هویت رفتاری و اخلاقی فرد را می‌‌سازد، شرایط محیط و آموزش‌های مستقیم تربیتی است و از این‌رو، به نمونه‌های بی‌شماری مثال می‌زنند که از خانواده‌های بی‌ریشه و غیراصیل، فرزندان ممتازی تحت آموزش خارج از خانواده، سر برآورده‌اند و چه بسا فرزندانی که از خانوادة ـ به اصطلاح ـ اصیل و ریشه‌دار، تحت شرایط محیط بیرون از خانواده، به تباهی کشیده شدند و به هنجارشکنی روی آوردند.

اما باید گفت که صرف‌نظر از نقش بی‌بدیل محیط، باید عامل مهم دیگری را جست‌وجو کنیم که گرچه پنهان به نظر می‌‌رسد، اما تأثیر انکارناپذیری بر ساختار تکوین شخصیت انسان می‌‌گذارد. این همان عامل وراثت است که از آن تحت عنوان «قانون وراثت» یاد می‌شود. (شکوهی یکتا، 1372، ص49) به طور کلی، وراثت به دو دسته تقسیم می‌‌شود:

1. وراثت نوعی، که عبارت است از انتقال خصوصیات یک نوع به افراد همان نوع؛ 2. وراثت خصوصی یا فردی، که منظور از آن ، انتقال خصوصیات آباء و اجداد به نسل‌های بعدی است. این نوع وراثت، مخصوص سلسله نَسَبی است که نسل و فرع از آن متولد می‌‌شود، و خود به سه دسته منشعب می‌‌شود:

1-2. وراثت جسمانی: منظور از وراثت جسمانی، انتقال آن دسته از خصوصیاتی است که به جسم انسان مربوط می‌‌شود که خود بر دو گونه است: خصوصیات و صفات ظاهری؛ سلامتی و بیماری‌های ارثی. (ریووآر، ژان ل، 1375، ص30)

2-2. وراثت عقلی: افراد از نظر بهرة هوشی با یکدیگر متفاوتند؛ عده‌ای در سطح پایین و عده‌ای در سطح عالی و عده‌ای ‌در درجة نبوغ هستند. وراثت عقلی مانند خصوصیات هوش عمومی، هوش خانوادگی و نوعی، و وراثت قوای عقلی مانند حافظه و ذاکره می‌‌باشد. این دسته خصوصیات از راه وراثت به نسل بعد منتقل می‌‌شود. متخصصان علم ژنتیک معتقدند هوش و قوای عقلی از ترکیب تعداد بی‌شماری ژن به‌وجود می‌‌آید و از طریق ژن نیز منتقل می‌‌شود. (شکوهی یکتا، 1372، ص191)

اسلام نیز وراثت عقلی را تأیید می‌‌کند و از این‌رو، در باب ازدواج روایات متعددی وجود دارد که ازدواج با اشخاص بی‌بهره از استعداد عقلی و یا کم‌بهره را نهی می‌‌کند. امام علی (ع) می‌‌فرمایند:«إیاکم وَ تزویجَ الحُمقاء، فإنّ صُحبَتها بَلاء وَ وَلدَها ضیاع» (حر عاملی، [بی‌تا]، ج14، ص56)؛ازازدواج با زن‌های احمق و کم‌هوش اجتناب کنید؛ زیرا مصاحبت با آنها ناگوار، و فرزندی که از ایشان متولد می‌‌شود تباه و بی‌ارزش است.

3-2. وراثت اخلاقی: پدر و مادر از دو طریقِ تکوین و تشریع، در صفات اخلاقی فرزندان اثر می‌گذارند. منظور از تکوین، صفاتی است که در درون نطفه ثبت است و از راه توارث منتقل می‌‌شود. منظور از تشریع نیز تعلیم و تربیتی است که آگاهانه انجام می‌‌گیرد. (فلسفی، 1382، ج1، ص65)

تحقیقات علمی‌، نظر حضرت علی (ع)  را در زمینة توارث اخلاقی تأیید می‌‌کند که فرمودند:«حُسن الأخلاق بُرهانُ الکرَمُ الأعراق» (تمیمی آمدی، 1366، ج3، ص392)؛ نیک‌خویی دلیل بر گران‌بودن ریشه‌هاست. خاندانی که پیامبران در آن متولّد می‌شدند عموماً خاندانی پاک و اصیل بودند که با گذشت زمان، کمالات و فضایل روحی برجسته‌ای در آنها متراکم شده، نسل به نسل به حکم وراثت در خاندانشان جریان می‌یافت. تاریخ در موارد زیادی این واقعیت اساسی را نشان می‌دهد.

مثلاً، در مورد خاندان پیامبر اکرم (ص) تاریخ نشان می‌دهد که آن حضرت در اصیل‌ترین خاندان عرب (قریش) و در میان قریش هم از شریف‌ترین تیره (بنی‌هاشم) متولد شد. این خاندان، به راستی و درستی، شجاعت، مهمان‌نوازی، غیرتمندی، دادخواهی، پاکی و امانت شهرت داشتند و به همین دلیل، در میان قبایل مختلف عرب از احترام خاصی برخوردار بودند.

پدران پیامبر اسلام تا آنجا که تاریخ اسم آنها را ضبط نموده، عموماً افرادی برجسته و شریف و با ایمان بودند. بنابراین، مسئلة «وراثت» زمینة یک آمادگی و استعداد خاصی را برای دریافت کمالات روحی در پیامبران ایجاد نموده بود. این زمینة اساسی، به انضمام عوامل دیگری همچون «تربیت عالی و روحانی»، فضایل را در وجود این افراد بارور ساخته بود.

در بیان شرافت خانوادگی حضرت فاطمه (س)، سخن بسیار است. طبق روایت امام رضا (ع) (شیخ صدوق، 1378، ج1، ص225) و روایات دیگر (بحرانی، 1367، ج1، ص277)، خانوادة پیامبر اکرم (ص) از چهار خانوادة برگزیده است. افزون بر اینکه بدون هیچ تردیدی، خداوند در آیة تطهیر (احزاب:33) از اهل‌بیت رسول به صراحت یاد کرده است و در سورة «ابراهیم» با تعبیر «شجره مبارکه» (ابراهیم:24) و «بیوت» در آیة «فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللّه ُ أَنْ تُرفَعَ وَ یذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالغُدُوِّ وَ الاصَالِ» (نور:36) به خانوادة حضرت فاطمه اشاره کرده است. خداوند سوره «دهر» یا «هل أتی» را درباره اهل‌بیت پیامبر (ص) نازل فرموده است. (علامه امینی، 1384، ج3، ص107) از همه مهم‌تر اینکه خداوند اجر رسالت پیامبر (ص) را عشق به خاندان آن حضرت قرار داده و فرموده است: «قُل لا اَساَ لُکُم عَلَیهِ اَجراً إلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی.» (شوری:23)

صاحب الغدیر نُه روایت از طریق اهل‌سنت با اسناد آن آورده است که در آیة یادشده مراد از «قربی»، اهل‌بیت رسول اکرم است (همان، ج3، ص31) در روایات، حتی به طرق اهل‌ سنت آمده است که «آل محمد» همان «صادقون» (همان، ج3، ص350) در آیة شریفه «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه َ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» (توبه:119) و «سابقون» (همان، ج2، ص306) در آیة شریفه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولئِکَ المُقَرَّبُونَ» (واقعه:10-11) و «صراط مستقیم» (همان، ج2، ص211) در آیة «اِهْدِنَا الصِّرَاطَ المُسْتَقِیمَ» (فاتحة الکتاب:6) می‌باشند.

مادر فاطمه زهرا (س)، حضرت خدیجه (س) است. قرآن به کنایه از آن حضرت یاد می‌کند: «وَ وَجَدَکَ عَائِلاً فَاَغْنَی» (ضحی:8) مرحوم مجلسی طبق روایات می‌گوید: که این آیة شریفه به حضرت خدیجه اشاره دارد. (مجلسی، 1369، ج43، ص49) ابن عباس در تفسیر این آیه می‌فرماید: «خداوند پیامبر را فقیر یافت و مردم می‌گفتند پیامبر مالی ندارد؛ پس خداوند با مال خدیجه وی را غنی و بی‌نیاز گرداند.» (بحرانی، 1403ق، ج4، ص473)

در شرافت حضرت خدیجه همین بس که او اولین زنی بود که اسلام آورد و رسالت پیامبر (ص) را تصدیق نمود و تا آخرین لحظه در کنار رسول اکرم (ص) ماند و برای ایشان کمک‌کار و دلسوز و مهربان بود. پیامبر (ص) فرمود: «دین اسلام به وسیلة دو عامل استوار شد؛ یکی، شمشیر علی (ع)  و دیگر، مال خدیجه (س). » (قزوینی، 1382، ص439) او تمام اموال خود را وقف اسلام و اهداف پیامبر (ص) نمود.

در روایات آمده است که او یکی از چهار زن برگزیده می‌باشد (شیخ صدوق، 1378، ج1، ص206) و بهشت مشتاق اوست. (مجلسی، 1369، ج43، ص53) او بعد از مرگ، همدم مریم و آسیه خواهد بود. (همان، ص28) آن حضرت این شرف را داشت که نطفه آخرین دخترش فاطمه (س) از مائده بهشتی (همان، ص4) باشد و در هنگام حزن و نگرانی نسبت به رسول اکرم (ص) در زمان بارداری، فرزندش فاطمه (س) از باطن او با او سخن گوید و به او دلداری دهد. (همان، ص2)

در مورد زمان ولادت حضرت فاطمه (س) به طور مستقیم به پیامبر اکرم (ص) در معراج و در زمین و حتی چگونگی شکل‌گیری او از طعام بهشتی خبر داده شد. (همان، ص4) خداوند پیش از ولادت فاطمه (س)، به پیامبر (ص) خبر داد که شکم خدیجه ظرف امامت است. پیامبر به مناسبتی به فاطمه زهرا (س) فرمود: «إنّ بطن أمّک کان للإمامة وعاء»؛ شکم مادر تو ظرف امامت بود. (همان، ص43) قابله ایشان در هنگام تولد فاطمه زهرا (س) چهار زن بهشتی به نام‌های: حضرت حوا، آسیه، کلثوم (خواهر موسی) و حضرت مریم بودند. (همان، ص3)

2. انتقال فضایل و کمالات روحی از راه تربیت

عامل دوم در پیدایش کمالات روحی، همان است که از آن به «تربیت» تعبیر می‌کنیم. اولین مکان مقدسی که انسان در بدو تولد در آن پرورش روحی و جسمی می‌یابد، محیط خانه و خانواده است و بی‌گمان، سرنوشت هر انسانی ریشه در روحیات و خصلت‌های کسانی دارد که در دوران طفولیت و خردسالی، نزدیک‌ترین انسان‌ها به او بوده‌اند. رفتار پدر و مادر هرگونه که باشد، برای کودکان که از هر نوع رشد عقلی بی‌بهره‌اند، الگویی مؤثر خواهد بود تا بتوانند نیکی‌ها و پلیدی‌ها را بشناسند. از این‌رو، نقش سازندة پدر و مادر و به‌ویژه مادر، در تعیین سرنوشت فرزندان، بسیار در خور توجه است.

دامن پدر و مادر محیط مناسبی برای پرورش بذر سعادت و یا شقاوت در دل فرزندان است؛ زیرا کودکان با علاقه و پیوندی که با اولیای خود دارند، آنها را نمونه و سرمشق خود قرار می‌دهند و می‌کوشند رفتارشان را با افعال آنها انطباق دهند. (رشیدپور، 1371، ص9) دین اسلام به‌عنوان کامل‌ترین دین الهی، بر نظریة امکان تغییر صفات موروثی از طریق تربیت تأکید می‌‌کند و همواره انسان‌ها را به کسب فضایل و ملکات پسندیده اخلاقی ترغیب می‌‌نماید.

این تشویق زمانی منطقی است که بتوان اخلاقیات بد را کنار گذاشت و به سوی خوبی‌ها روی آورد. یکی از اهداف رسالت پیامبر اکرم (ص) ، تعلیم و تربیت انسان‌ها، صرف‌نظر از هر نژاد و نسلی و رفتار و طرز تفکری، بوده است. اگر امکان تغییر صفات و اخلاق موروثی وجود نداشت، هیچ‌گاه پیامبران بر این هدف مبعوث نمی‌شدند و در این راه رنج‌ها و مرارت‌ها را تحمل نمی‌کردند.

اگر همة وراثت‌ها قطعی و غیرقابل تغییر باشد، و اگر تمام صفات پسندیده و خلقیات بد پدران و مادران، سرنوشت حتمی ‌و غیرقابل تخلف فرزندان باشد، قیام انبیای الهی و تعالیم مقدس آسمانی آنان زاید و بی‌معناست و کلیه سازمان‌های تربیتی و اصلاحات اخلاقی جوامع بشر بی‌فایده و لغو خواهد بود.(خسروی،1383، ص10 و 11) از این‌رو، اسلام، شخصیت آینده کودک را مرهون تربیت و پرورش و مراقبت پدر و مادر می‌داند. پیامبر اعظم (ص) می‌فرمایند: فرزندان خود را تربیت کنید؛ چه در برابر آنان مسئولیت بزرگی دارید. (نیلی‌پور،1371، ص122)

حضرت فاطمه (س) در کنار مادر و آغوش پر مهر پدر تربیت شد و علوم و معارف الهی را از سرچشمه نبوت فرا گرفت. بی‌شک، توفیق بی‌مانندی که حضرت زهرا (س) به عنوان الگوی مادر مسلمان، در تربیت خود یافتند، ناشی از معرفت عمیق و صحیح پدر و مادر ایشان از دستوراتی بود که اسلام درباره انسان ارائه کرده است، و روش تربیتی و اخلاقی حضرت خدیجه (س) وحضرت رسول (ص) بهترین شیوه و تجربه برای ساختن نسلی پاک و سعادتمند به شمار می‌رود.

متخصصان تعلیم و تربیت در مورد نقطة شروع پرورش و تأثیرگذاری بر جان و روان کودک و به بیان دیگر، سن شروع تربیت کودک، نظرات مختلفی ابراز کرده‏اند. اسلام در این رابطه، نظرهای متقن و دقیقی ارائه کرده، و یکی از ابتدایی‏ترین مراحل پرورش و اثرگذاری در روح کودک را «نام‌گذاری» دانسته است. نام‌گذاری، برای طفل اهمیت فوق‏العاده‏ای دارد؛ زیرا اولین چیزی که در فهم لطیف و حساس کودک، راه پیدا می‏کند، نام و شهرت اوست.

اینکه این نام چه بار فرهنگی و معناداری را حمل می‏کند، تأثیر شگرفی در روح و روان او دارد. (انصاری، 1381، ص34) بدین روی امیرالمؤمنین (ع)  یکی از حقوقی را که فرزند بر عهده پدر دارد نام نیکو و پسندیده می‌‏شمارد و می‌فرماید: «حق الولد علی الولد أن یحسن اسمه.» (نهج‌البلاغه، خطبه399) تعیین نام مناسب، حقی است که فرزند بر ذمّه پدر خود دارد. با در نظر گرفتن مطلب فوق، باید اذعان داشت که هنگام تولد حضرت زهرا (س)، خداوند نام «فاطمه» را بر لبان حضرت رسول (ص) جاری نمود.

فاطمه وصفی است از مصدر فطْم، و فطم در لغت عرب به معنای بریدن و قطع کردن و جدا شدن آمده است. فاطمه بر وزن اسم فاعل، معنای مفعولی می‌دهد: بریده و جداشده. فاطمة زهرا (س) از چه چیز بریده شد؟ در کتاب‌های شیعه و سنی روایت شده که پیغمبر (ص) فرمود: «او را فاطمه نامیدند؛ ‌چون خود و شیعیانش از آتش دوزخ بریده شده‌اند.» (قمی، 1373، ج1، ص131)

یونس بن ظبیان گوید: امام صادق (ع)  فرمود: «آیا می‌دانی تفسیر فاطمه چیست؟» عرض کردم: نه، تفسیر آن را بفرمایید. حضرت فرمود: «فطمت من الشر»؛ بریده شده است از بدی‌ها. پس به خاطر اینکه فاطمه (س) ‌از تمام بدی‌ها بریده شده و بری از همه شرها و گناهان است، و از آتش دوزخ به دور است، وی را فاطمه نامیدند.(همان، ج1، ص132)

3. مجاهدت‌های فردی

عظمت یک موجود به میزان کمال اوست؛ چه آن کمال از راه اکتساب باشد و چه از جانب خدا داده شود. هرچند اساساً هر کمالی از جانب خدا داده می‌شود، لکن برخی کمالات را دفعی می‌دهد و برخی را تدریجی و در پی اعمال ما. از این‌رو، اساساً هر اکتسابی نیز اعطایی و موهبتی است. کمال حقیقی عین عظمت و فضیلت است. از هر راه که می‌خواهد حاصل شود.

بی‌شک، عالِم، برتر از جاهل است، چه آن علم را کسب کرده باشد و چه از طریق وحی دریافت کند. کما اینکه صاحب علم لدنّی نیز برتر از عالم به علوم کسبی است؛ چون علم لدنّی، علم مفهومی نیست، بلکه عین وجود خود شخص می‌باشد. از این‌رو، در علم لدنّی، نادرستی راه ندارد؛ در حالی که علم مفهومی ممکن است نادرست و خلاف واقع باشد؛ که در این صورت، جهل مرکّب خواهد بود نه علم. اینکه برخی خیال نموده‌اند هر کمالی که اکتسابی نیست، ارزش نمی‌باشد و موجب فضیلت نمی‌شود، پنداری است باطل و بی‌منطق.

اگر چنین باشد، در آن صورت، نمی‌توان گفت عاقل بر دیوانه رجحان وجودی دارد؛ یا انسان بر حیوان فضیلت دارد یا حیوان از گیاه و جماد برتر است. در حالی که عقل آدمی بداهتاً این برتری‌ها را ادراک می‌کند و برای این برتری‌های موهبتی ارزش قایل است و آن را مدح می‌کند. پس اگر کسی قایل به عصمت موهبتی و اعطایی معصومان (ع) هم بشود، به هیچ وجه با مشکلی مواجه نخواهدشد.

از منظر قرآن کریم و روایات اهل‌بیت (ع) و طبق براهین حکما و مشاهدات عرفا، همة موجودات، از سنگ گرفته تا خدا، مختارند. از این‌رو، خداوند متعال فرمود: «ثُمَّ اسْتَوی‏ إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعین‏...» (فصلت:11)؛ سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی که به‌صورت دود بود؛ به آن و به زمین فرمود: بیایید! خواه از روی میل و اطاعت و خواه اکراه و بی‌میلی! آنها گفتند: ما از روی میل و طاعت می‏آییم.

از سوی دیگر، اختیار صفتی زاید بر ذات موجودات نیست، بلکه اختیار صفت ذاتی موجودات بوده، عین خود آنهاست؛ یعنی اختیار هر موجودی، عین رتبة وجودی او در عالم خلقت است. از این‌رو، اختیار دادن به موجودات معنی ندارد، بلکه خلقت هر موجودی، عین خلقت اختیار اوست. البته باید دانست که رتبة وجودی اختیار موجودات نیز تابع رتبة وجودی خود آنهاست.

از این‌رو، اصل اختیار در تمام موجودات وجود دارد، لکن شدت آن در همگان یکسان نیست. اختیار خدا، عین ذات او بوده، مثل ذات خدا، واجب‌الوجود است. اختیار ملائک نیز متناسب با رتبة وجودی آنهاست. اختیار موجودات مادّی نیز در خور خود آنهاست؛ که از ویژگی‌های آنها، دریافت کمال خود به‌صورت تدریجی از خداوند است.

با این بیان روشن می‌شود که هیچ موجودی نیست مگر اینکه تمام افعال خویش را با اختیار خودش انجام می‌دهد؛ و هر کمالی که از او ظهور می‌یابد، به اختیار خود اوست؛ چون اگر وجود کسی علّت فعل اوست ـ یا بهتر بگوییم: واسطة فیض است نسبت به فعل او ـ پس اختیار او نیز علّت آن یا واسطة فیض آن است؛ زیرا اختیار هر مرتبه از وجود، عین خود آن مرتبه است. کما اینکه طبق براهین حکما، تمام ویژگی‌های موجودات، ذاتی رتبة وجودی آنهاست. از این‌رو، خداوند متعال فرمود: « قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی‏ شاکِلَتِهِ...» (اسراء:84) بگو: همه بر اساس ساختار خود عمل می‏کنند.

با این بیان، اگر کسی دنبال کسب کمالی است، آن اکتساب و دنبال کسب آن کمال بودن نیز ناشی از شاکله و ساختار وجودی او بوده، لازمة ذاتی رتبة وجودی اوست.همة موجودات مادّی، از سنگ گرفته تا انسان کامل، همگی از آن حیث که مادّی‌اند، ویژگی اکتساب را دارند؛ و بخشی از کمالات خود را نه به صورت دفعی، بلکه به صورت تدریجی از خداوند فیاض دریافت می‌کنند؛ ولی بخشی از آن را بسته به رتبة وجودی خودشان، بالفعل دارند.

از این‌رو، موجود مادّی دو گونه کمالات دارد که هر دو نیز لازمة ذات او بوده، ناشی از رتبة وجودی اوست. بخشی از کمال او بالفعل برای او حاصل است، اما برخی دیگر به مرور و به تدریج به او اعطا می‌شود؛ که از این قسم دوم، به «کمالات اکتسابی» تعبیر می‌شود.طبق این گفتار، اکتساب نیز عین موهبت و اعطا می‌باشد؛ کما اینکه ذاتی بودن یک کمال، عین اختیاری بودن آن است. از این‌رو، با نگاه عمیق حِکمی اساساً سؤال از اکتسابی و اعطایی بودن بی‌معناست؛ چون اکتساب نیز به اعطا برمی‌گردد. پس می‌توان گفت: کمالات هر موجودی، هم اکتسابی است و هم اعطایی. به تعبیر دیگر، بخشی از کمالات موجودات مادّی، موهبتی بالمعنی الاخص است و بخشی دیگر، موهبتی بالمعنی الاعم.

عصمت معصوم نیز دو مرتبه دارد؛ مرتبة متداول آن، که در همة انبیا موجود بوده و لازمة حجّت‌بودن آنهاست، اعطایی دفعی است و مراتب بالای آن، اعطایی تدریجی است که به آن «کسبی» گفته می‌شود. (حاکم نیشابوری، 1367، ج3، ص124) انسان معصوم، انسانی است که همچون دیگران در شرایط و موقعیت‌های مختلف قرار می‌گیرد، در محیط اجتماعی با فراز و نشیب‌های گوناگون روبه‌رو شده و با انسان‌های دیگر روابط متقابل دارد.

خلاصه اینکه تمامی زمینه‌ها و حالات و موقعیت‌هایی که برای دیگران وجود دارد برای او نیز موجود است؛ اما به‌هر حال، در هر شرایطی هرگز گرفتار گناه و عصیان نمی‌شود. (مطهری، 1377، ص37) عصمت از فرد معصوم سلب اختیار نمی‌کند. توضیح مطلب اینکه مردم در حالی ‌که می‌دانند کارهای خطرناکی مثل قرار گرفتن بر لبة پرتگاه و اقدام به قتل انسان بی‌گناه برای جان و آخرتشان خطرناک است، با این حال، درک می‌کنند که می‌توانند این کارها را انجام دهند.

در حقیقت، با علم به واقع و احتمال وقوع آن مخاطرات، انجام دادن آن افعال برایشان محال عادی می‌شود نه محال ذاتی؛ مثل صدور فعل قبیح از حق‌تعالی که از یک سو، ممکن‌الوقوع است و خداوند متعال می‌تواند آنها را انجام دهد؛ ولی چون مخالف حکمت است، از او صادر نمی‌شود. معصوم هم قدرت بر معصیت دارد؛ ولی تقوا و علم او به پیامدها و نتایج، و نیز درک او از جلال و جمال حق‌تعالی مانع می‌شود که او آن فعل را انجام دهد.

به همین دلیل است که معصومان می‌توانند برای سایرین به عنوان اسوه و الگو و سرمشق باشند، وگرنه اگر عدم ارتکاب به گناه در ایشان اجباری بود، افتخاری برایشان محسوب نمی‌شد و صلاحیت الگو بودن برای مردم را نداشتند و خداوند نیز آنان را به عنوان سرمشق و الگو معرفی نمی‌کرد. پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: هیچ‌یک از شما نیست مگر آنکه در باطن خود شیطانی دارد.

عرض کردند: یا رسول‌الله! آیا برای شما هم شیطانی است؟ فرمود: بلی؛ جز اینکه خداوند مرا یاری کرده و شیطانم تسلیم من شده است و غیر از نیکی و خیر از من خواهش نمی‌کند. (فیض کاشانی، 1368، ج5، ص49) حضرت علی (ع)  نیز می‌فرمایند: من هم نفسی همچون شما دارم، اما به وسیلة تقوا آن را مهار می‌کنم تا در روز قیامت در امن و امان باشد. (فلسفی، 1382، ص34)

باید دانست سیر اختیاری انسان دارای دو رکن اساسی است: علم و اراده. ما اگر دچار معصیت می‌شویم، یا نسبت به زشتی گناه آگاهی کامل نداریم و یا از اراده‌ای قوی برای ترک آن، برخوردار نیستیم. هر چه این دو عامل تقویت شوند، دایره گناهان آدمی، تنگ‌تر و تنگ‌تر خواهد شد. معصومان کسانی هستند که هم از نظر شناخت چنانند که زشتی و ناپسندی هر کار بدی را به چشم دل می‌بینند و هم به لحاظ اراده چنان قدرتی دارند که طوفان غرایز حیوانی، عنان اختیار را از کف آنان نمی‌رباید. (حسینی تهرانی، 1378، ج1، ص80/ ری‌شهری، 1366، ص218)

معصومان، به دلیل معرفت قلبی و ملکات نورانی که در پی عبادت و بندگی خدا به دست می‌آورند، همه چیز را با نور حق می‌بینند و می‌شنوند؛ از این‌رو، از هرگونه گناه، لغزش و خطا در شنیدن، دیدن، فهمیدن، گفتن و... مصونند. منظور از عدم ارتکاب گناه هم این است که چون گناه عبارت از هتک حرمت بندگی و مخالفت با دستورات حضرت حق است و در هر حال، یا به زبان و یا در عمل با مقام بندگی منافات دارد، انسان معصوم در درون خود حالتی ثابت دارد که او را از افتادن در دره مخالفت باز می‏دارد و به او اجازه گناه و اشتباه نمی‏دهد. (طباطبایی، [بی‌تا]، ج2، ص136)

ایشان همواره ـ در همة حالات و همه جا ـ خود را در محضر حق می‌بیند و بر اثر عشق و محبت زیاد به خداوند، پیوسته غرق تماشای جمال بی‌مثال آن نور و کمال مطلق است. از این‌رو، عصمتی که در معصومان (ع) است، به دنبال یک باور و معرفت درونی است. عصمت معصومان، ‌در نتیجة اراده، ‌حسن انتخاب، و تلاش‌های بی‌وقفه و فداکاری‌های بی‌دریغ آنان در راه خدای رحمان است.

تکرار در عمل صالح، و اجتناب از محرمات (حسن انتخاب در اعمال و نیات)، انسان را از مرتبة ایمان به مرتبة تقوا، و با مراقبت از ملکة تقوا، از مرتبه تقوا به مرتبة یقین می‌رساند. با رسیدن انسان به مرتبة یقین، علم به حقایق هستی، و از جمله علم به مفاسد و زیان محرمات، برای فرد حاصل می‌شود. و این نوع ادراک و فهم وقتی با ارادة نیرومند او همراه گردد، کامل‌ترین نوع مصونیت را، که همان مقام عصمت است، برای انسان فراهم می‌آورد. (یوسفیان، 1377، ص29)

از آن‌رو که منشأ عصمت «اراده و اختیار» آدمی است؛ هر انسان صاحب اراده‏ای می‏تواند با ریاضت شرعی و تهذیب نفس، به مقام عصمت دست یابد. بنابراین، خداوند هیچ کس را از رسیدن به مقام عصمت محروم نکرده است و عصمت منحصر به پیغمبران و امامان معصوم (ع) نیست؛ چنان‌که حضرت مریم (ع)، و... به مقام شامخ عصمت دست یافته‏اند. (طباطبایی، [بی‌تا]، ج3، ص205)

می‌دانیم که حضرت فاطمه (س) نه پیامبر بود و نه امام؛ اما آن گوهره‌ای که باعث شد از چنین جایگاهی در عالم برخوردار باشد، گوهرة «عبودیت» بود. عبد بودن به معنای واقعی کلمه، یعنی: از خود هیچ نداشتن و همگی خدا شدن. پس عبد خدا، آینة خداست. از همین روست که امام صادق (ع)  در مورد حقیقت عبودیت می‌فرماید: عبودیت گوهره‌ای است که کنه آن ربوبیت است (عزیزی، 1383، ص7) روایات در مورد مقام و منزلت حضرت فاطمه در این خصوص بسیار است و مضامین برخی از این روایات حاکی از مقاماتی منحصر به فرد و حیرت‌آور در مورد ایشان است. (مجلسی، 1369، ج43، ص65)

در روایتی، سیر ظهور حقیقت وجودی انسان در عبادت حضرت فاطمه زهرا این‌گونه بیان شده است: «لولاک لما خلقت الافلاک. و لولا علی لما خلقتک. و لو فاطمة لما خلقتکما.»1 توضیح عبارت به‌طور اجمال این است که اگر به خاطر مقام عبودیت نبود، نبوت و امامت به غایت خود نرسیده بود؛ چراکه نبوت و امامت مقدمه‌ای برای رسیدن به مقام عبد مطلق است. این مقام در خود پیامبر (ص) و علی (ع)  نیز بود ولی در فاطمه (س) منحصراً همین مقام تجلّی کرد. بنابراین. در این روایت تکیة اصلی بر آن حضرت (س) شده است. (کلینی، 1362، ج1، ص45)

ساختار وجودی حضرت زهرا (س) نیز مانند افراد دیگر، تمایلات نفسانی و کشش‌های متضاد طبیعی و بشری دارد. بنابراین، از نظر نوعی با دیگران یکسان‌اند؛ همانند آنان انگیزه‌های طبیعی و نفسانی دارند و مانند دیگران تصمیم می‌گیرند و از اراده و انتخاب بهره‌مندند. باید گفت: توجه پروردگار به آنان به معنای تغییر طبیعت نوعی نیست. به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی، ‌ملکه عصمت، هیچ‌گاه طبیعت مختار انسان را در کارهای ارادی و اختیاری، تغییر نمی‌دهد (طباطبایی، [بی‌تا]، ج11، ص167) و اراده و اختیار نیز جزو‌ خلقت نوع انسان است.

همین نیروی اراده و قدرت انتخاب، معیار تکالیف و ثواب و عقاب انسان‌هاست، اعم از انبیا و دیگر افراد. بنابراین، عصمت یکی از ملکه‌های نفسانی صیانت‌بخش است. این صیانت‌بخشی نیز امر قهری بیرونی و تحمیل بر شخص معصوم نیست، بلکه جوشیده از درون و معلول علم و اراده خود وی است. از این‌روست که ایشان هم مانند افراد دیگر مکلف‌اند و راه انجام دادن گناه بر روی ایشان نیز باز است.

تأکیدها و شدت تهدیدهای قرآن نسبت به آنان، با توجه به حساسیت موقعیت و شأن و مقام آنهاست. بنابراین، اعلام خطر درباره عواقب کار آنها جدی‌تر و شدیدتر است. شیخ مفید (متوفای 413ق) که جزو معماران اندیشة کلامی شیعه به شمار می‌رود، درباره رابطه عصمت و اختیار چنین می‌گوید: «و لیست العصمة مانعة من القدرة علی القبیح و لا مضطرة للمعصوم علی الحسن و لا یلتجئه الیه» (شیخ مفید، 1414ق، ص128)؛ ویژگی عصمت مانع از قدرت و توان بر انجام معصیت نیست و نه موجب اجبار معصوم بر انجام کارهای نیک، بلکه دست وی در انجام کارهای نیک و بد باز است.

ایشان ویژگی عصمت را لطف ویژه خداوند به انسان معصوم می‌داند که تکالیف خاصی را در پی دارد. به همین سبب، شخص معصوم را «مکلّف» یاد می‌کنند: «العصمة لطف من الله الی المکلف بحیث یمنع منه وقوع المعصیه و ترک الطاعة مع قدرته علیهما.» (همان، ص8) در این جمله، تعبیر «الی المکلف» گویای مختاربودن معصوم و منافات نداشتن عصمت با قدرت بر گناه است.

در جای دیگر، در مسئله عصمت می‌افزاید: «و لا یدخل فی المفهوم العصمة سلب القدرة علی المعاصی و لاکون المعصوم مضطراً الی الفعل الطاعات فان ذلک سیستدعی بطلان الثواب و العقاب»؛ در معنای عصمت، نفی قدرت لحاظ نشده است. همچنین نمی‌توان گفت: شخص معصوم ناگزیر از کار خیر است؛ زیرا چنین چیزی مستلزم بی‌معنا بودن ثواب و عقاب درباره آنان خواهد بود.سیدمرتضی (متوفای 436ق) در کتاب الشافی فی الامامة می‌فرماید: «العصمة لطف یمتنع من یختص بها عن فعل المعصیة مع قدرته علیها» (سیدمرتضی، 1410ق،‌ ج1، ص138)؛ عصمت لطف خاص خداوند است که مانع از عمل گناه شخص معصوم می‌شود، در عین اینکه وی قدرت بر گناه را دارد.

خواجه نصیرالدین طوسی (متوفای 672ق) می‌فرماید: «المعصوم قادر علی فعل المعصیة و إلّا لم یستحق المدح علی ترکها و لا الثواب و لبطل الثواب و العقاب فی حقه فکان خارجاً عن التکلیف و ذلک باطل بالاجماع» (طوسی، 1410ق، ص228)؛ معصومان در عین مصونیت از گناه، قادر بر انجام گناه هستند و اگر چنین نباشد، نه مستحق تجلیل‌اند و نه دارای پاداش؛ زیرا اساساً پاداش و عقاب در مورد آنان معنا نخواهد داشت و در این صورت، آنان خارج از حوزه تکالیف خواهند بود. در حالی که این مطلب به اتفاق همه مسلمانان باطل است و پیامبران و ائمه نیز مثل دیگران مکلف‌اند.

علامه حلّی (متوفای 726ق) نیز در باب حادی عشر کتاب خود می‌فرماید: «العصمة لطف بالمکلف بحیث لا یکون له داع الی ترک الطاعة و ارتکاب المعصیة مع قدرته علی ذلک.» (علامه حلّی، 1365، ص37)؛ و این مشابه کلام شیخ مفید است. شاید سخن علامه طباطبایی، صاحب المیزان، کامل‌ترین و دقیق‌ترین سخن درباره رابطه عصمت و اختیار باشد.

تعبیر ایشان چنین است: «ان ملکة العصمة لا تغیر الطبیعة الانسانیة المختاره فی افعالها الارادیه و لا تخرجها الی ساحة الاجبار و الاضطرار! کیف و العلم من مبادء الاختیار و مجرد قوة العلم لا یوجب لا قوة الاراده» (طباطبایی، [بی‌تا]، ج11، ص167)؛ نیروی نفسانی عصمت، هرگز طبیعت مختار انسان را در کارهای ارادی آن، عوض نمی‌کند و هیچ‌گاه وی را به سر حد اجبار و ناچاری نمی‌رساند؛ زیرا علم قوی که جزو مقدمات اختیار است، نتیجه‌ای جز تقویت اراده ندارد و اراده انسان را تعطیل نمی‌کند.

عصمت ناشی از توجه همیشگی به عظمت مقام ربوبی و معرفت اعلای شهودی انسان‌های معصوم است. این حضور همیشگی و فنای در محبت الهی، از هرگونه سلوک و عملی که منافی با رضای محبوب باشد، جلوگیری می‌کند؛ و عصمت ایشان نتیجة تقوا و مراتب شدید انقیاد است. این نیروی تقوا و روحیه ورع و خداترسی در وجود آنان چنان ریشه‌دار و نیرومند است که آنان حتی فکر گناه را نیز در سر نمی‌پرورانند تا چه رسد به انجام گناه. و عصمت، نتیجة علم قطعی به عواقب و آثار اعمال است.

این علم یقینی در نفس انسان حالتی را پدید می‌آورد که تصمیم بر گناه و انجام آن را غیرممکن می‌نماید؛ البته نه به معنای محال ذاتی و فلسفی، بلکه به معنای عدم امکان عادی و وقوعی. حضرت زهرا (س) نیز به دلیل بهره‌مندی از چنین بصیرت نافذی، عمق زشتی و پلیدی گناه را درک می‌کنند. عوامل گناه در وجود معصومان (ع) محکوم به شکست است و هرگز نمی‌تواند در اراده فولادین آنان کارساز باشد، یا در برابر دیدشان پرده غفلت و اشتباه قرار دهد.

تمام گرفتاری‌های افراد عادی به این دو نکته بازمی‌گردد: یا به دلیل جهل به حقایق، کوته‌فکری و ضعف بصیرت، در مقام شناخت، دچار غفلت، تردید و گمراهی می‌شوند، یا به سبب نبود اراده لازم، در کشاکش تعارض‌های مادی و معنوی، در تشخیص و انتخاب خود اشتباه می‌کنند. آنان بیشتر با خواست‌های طبیعی و نفسانی همراه می‌شوند و چون آن را محسوس و زودرس می‌بینند، به آن اهمیت می‌دهند.

بنابراین، هرچه این دو عامل ضعیف باشد، امکان آلودگی به گناه بیشتر می‌شود و هرچه این دو عامل نیرومند باشد، دایره گناه تنگ و تنگ‌تر خواهد شد تا اینکه به صفر برسد. به هر حال، راه بر روی انسان گشوده است. امیرمؤمنان در توصیف متقین، آنان را کسانی می‌داند که هم اکنون با چشم بصیرت بهشت و جهنم را می‌بینند. (نهج‌البلاغه، خطبه متقین 193)

مجموعه پدیده‌های رفتاری و اعمال انسان، معلول علم و اراده اوست. هرچه این دو عنصر، در انسان قوی باشد، تسلط و کنترل انسان بر نفس نیز کامل‌تر و شدید‌تر خواهد بود.این حالت در افراد عادی معمولاً در نوسان است. تنها پیامبران و معصومان‌ هستند که هم از درجات و مراتب والای علم و اراده بهره‌مندند و هم ثبات قدم آنان در عمل، همیشگی و خدشه‌ناپذیر است. این خدشه‌ناپذیری نیز امری قهری نیست تا مستلزم نفی اختیار و یا کم‌رنگ شدن آن باشد، بلکه دقیقاً هم‌سو با توسعه قلمرو قدرت و اختیار است. (یوسفیان، 1377، ص29)

4. آگاهی خدا

شیعه معتقد است: پیش از بلوغ هم آنها معصوم بوده‌اند و این از باب مزد پیش از کار است، در جایی که تحقق و انجام کار قطعی باشد. و خدا می‌داند و علم قطعی دارد که در ابتدای آفرینش ـ هرچند اگر هیچ‌گونه امتیازی را به انبیا و اهل‌بیت نمی‌داد و آنها اگر در شرایط مساوی با دیگران آفریده می‌شدند ـ باز فضیلت بیشتر و پاکی و صفای زیادتری را کسب می‌کردند. و خدا می‌داند که کدام‌یک از مردم با اختیار و ارادة خود در آینده بهتر از دیگران خواهند بود.

از این‌رو، از همان اول مزد عملی را که هنوز انجام نداده‌اند و برای خدا معلوم است که انجام خواهند داد، به آنها داده و در نتیجه، آنها از همان طفولیت از امتیاز عصمت بهره‌مند شدند. پس عصمت یک امتیازِ اعطا شده از جانب خداست که هم قبل از عمل است (از باب مزد عمل قبل از انجام کار، و این معقولانه است) و هم بعد از عمل و کسب از طریق اراده؛ ولی باید توجه داشت که خداوند این امتیاز را به خاطر مسئولیت سنگین رهبری به آنها داده؛ بنابراین، امتیازی است که بهرة آن عاید همگان می‏شود و این عین عدالت است.

از این گذشته، به همان نسبت که ایشان امتیاز دارند و مشمول مواهب الهی هستند، مسئولیتشان نیز سنگین است و یک ترک اولای آنها، معادل یک گناه بزرگ افراد عادی است، و این مشخص‌کنندة خط عدالت است. پس می‌توان نتیجه گرفت که عصمت اعطاشدة الهی (تکوینیه) در اثر عصمت اکتسابی است؛ یعنی چون آنها به درجة بالای تقوا می‌رسند، خدا عصمت را به آنها اعطا می‌کند.

عصمت تکوینیه (اعطاشدة الهی) فرع بر عصمت کسب‌شده و اختیاری است. در بخشی از زیارت دخت گرامی پیامبر، فاطمه اطهر (س) می‌توان به اهمیت عامل «آگاهی خدا از فعالیت‌های ثمربخش آنان در طول زندگی» بیش از عوامل دیگر پی برد؛ آنجا که می‌فرماید: «یا ممتحنه امتحنک الله خلقک قبل ان یخلقک و کنت لما امتحنک به صابرة»؛ ای امتحان و آزمون‌شده! آنجا که خدا تو را پیش از آفرینش در این جهان آزمود و تو را در میدان امتحان و ابتلا، صابر و بردبار یافت.

و در دعای ندبه می‌خوانیم: «اولیائک الدین استخلصتهم لنفسک..... بعد ان شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیه.... فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء»؛ به اولیایی که آنان را برای خود برگزیدی پس از آنکه زهد، و پیراستگی را در زندگی این دنیای پست برای آنان شرط نمودی... آنان نیز شرط تو را پذیرفته و تو نیز از وفای آنان آگاه شدی.

نتیجه

عصمت عبارت است از یک نیروی دورنی که دارنده‌اش را از هرگونه خطا و گناه باز می‌دارد و این یعنی بعد از آنکه زمینة افاضه عصمت در شخصی موجود شد، خدا آن کمال (عصمت) را به شخص می‌دهد و البته این زمینه‌ها گاهی خارج از اختیار انسان است؛ مثل قابلیت‌هایی که از طریق آباء و اجداد (وراثت) به شخص منتقل می‌شود و گاهی خارج از اختیار انسان نیست و با اراده شخص، این قابلیت‌ها، فراهم می‌شود؛ مثل مجاهدت‌های انبیا برای تهذیب خود و جامعه (مبارزه با هوای نفس) که باعث می‌شود خدا اینها را برای افاضه وصف عصمت انتخاب کند و بدیهی است که به‌خاطر همین زمینه‌های اختیاری، انبیا و اهل‌بیت می‌توانند به کمال عصمت، فخر و مباهات کنند.

پس می‌توان نتیجه گرفت که عصمت موهوبه (تکوینیه) در اثر عصمت مکتسبه است؛ یعنی چون آنها به درجه بالای تقوا می‌رسند، خدا عصمت را به آنها هبه می‌کند. (عصمت تکوینیه فرع بر عصمت مکتسبه است.) البته این بدین معنا نیست که ایشان پیش از عمل و مجاهدت‌هایشان معصوم نبودند، بلکه خدا می‌داند که کدام‌یک از مردم با اختیار و اراده خود در آینده بهتر از دیگران خواهند بود.

از این‌رو، از همان اول مزد عملی را که هنوز انجام نداده‌اند و برای خدا معلوم است که آنها انجام خواهند داد، به آنها داده و در نتیجه، آنها از همان طفولیت از امتیاز عصمت بهره‌مند شدند. پس عصمت یک امتیاز موهوبه است که هم پیش از عمل است (از باب مزد عمل پیش از انجام کار، و این معقولانه است) و هم بعد از عمل و کسب. با این بیان، روشن می‌شود که عصمت حضرت زهرا (س) اکتسابی بوده است یا الهی.

پی نوشت:

1.این روایت را مؤلف «جنة العاصمة»، از «کشف اللئالی» تألیف صالح بن عبدالوهاب عرندس، نقل می‌کند. همچنین در «مستدرک سفینةالبحار»، از «مجمع النورین» مرحوم فاضل مرندی نقل شده و نویسندة «ضیاءالعالمین» جد امی صاحب جواهر و نیز بحارالانوار (ج15، ص28؛ ج16، ص406؛ ج57، ص199) این روایت را آورده‌اند.

منابع

1. احمد بن ‏فارس، معجم مقاییس اللغة، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، 1404ق.

2. آمدی، عبدالواحد؛ غررر الحکم و در رالکم؛ با شرح فارسی تصحیح میر جلال‌الدین محدث ارموی؛ تهران: دانشگاه تهران، 1356.

3. امینی، ابراهیم؛ اسلام و تعلیم و تربیت؛ قم: انجمن اولیا و مربیان، 1369.

4. امینی، عبدالحسین؛ الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب؛ تهران: مؤسسه دایرة المعارف فقه اسلامی، 1384.

5. انصاری، عذرا؛ جلوه‌های رفتاری حضرت زهرا (س)؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1381.

6. بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن؛ بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403ق.

7. بحرانی، محمدسند؛ مقامات حضرت فاطمه (س) در کتاب و سنّت؛ ترجمه و تحقیق: احمد خوانساری؛ قم: بوستان کتاب، 1367.

8. تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد؛ غررالحکم؛ تهران: دانشگاه تهران، 1366.

9. حاکم نیشابوری؛ المستدرک علی الصحیحین؛ تهران: مؤسسه طبع و نشر، 1367.

10. حر عاملی، محمد بن الحسن؛ وسائل الشیعه؛ لبنان: دار احیاء التراث العربی، [بی‌تا].

11. حسینی تهرانی، سیدمحمدحسین؛ امام‌شناسی؛ تهران: معاونت پژوهشی آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی، 1378.

12. خسروی، حسن؛ آشنایی با قرآن و عترت؛ تهران: مؤلف، 1383.

13. خلیلی، مصطفی؛ اندیشه های کلامی علّامه طباطبایی؛ قم: دفتر تنظیم و نشر آثار علّامه طباطبایی، 1382.

14. رشیدپور، عبدالمجید؛ تربیت کودک از نظر اسلام، قم: دارالتبلیغ الاسلامی، 1371.

15. ری‌شهری، محمد؛ فلسفه وحی و نبوت؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1366.

16. ریووآر، ژان ل؛ هزار و یک پاسخ به پرسش‌های روان‌شناسی کودک؛ ترجمه یدالله همایونفر؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران، 1375.

17. سبحانی، جعفر؛ الالهیات؛ چ6، قم: مؤسسه امام صادق (ع) ، 1384.

18. ــــــــــــــ ؛ منشور عقاید امامیه؛ قم: مؤسسه امام صادق (ع) ، 1376.

19. شکوهی یکتا، محسن؛ تعلیم و تربیت اسلامی؛ تهران: شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی، 1372.

20. شیخ صدوق، محمد بن علی؛ کتاب الخصال؛ صححه و علق علیه علی‌اکبر الغفاری؛ تهران: مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل‌البیت (ع)، 1378.

21. شیخ مفید؛ الارشاد؛ قم، مؤسسة آل‌البیت، 1412ق.

22. ــــــــــــــ ؛ اوائل المقالات؛ تصحیح دکتر مهدی محقق؛ تهران: دانشگاه تهران، [بی‌تا].

23. ــــــــــــــ ؛ تصحیح الاعتقادات الامامة؛ تحقیق حسین درگاهی؛ چ3، 1414ق.

24. طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ترجمه سیدمحدباقر موسوی همدانی؛ قم: دفتر انتشارات اسلامی، [بی‌تا].

25. طریحی، فخرالدین؛ مجمع البحرین، تحقیق سیداحمد حسینی، چ3، تهران: ‏کتابفروشی مرتضوی، 1375ش.

26. طوسی، محمد بن حسن؛ الرسائل العشر؛ تحقیق واعظ‌زاده خراسانی؛ قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1410ق.

27. عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابة فی تمییز الصحابة؛ بیروت: دارالکتب الاسلامیه، 1415ق.

28. علامه حلی؛ الباب الحادی عشر؛ تهران: دانشگاه تهران، 1365.

29. غفاری، علی اکبر؛ اح‍ادی‍ث‌ ش‍ی‍ع‍ه؛ مصحح: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1363.

30. فلسفی، محمدتقی؛ کودک؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382.

31. فیض کاشانی، مولی محسن؛ محجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء؛ مصحح: علی‌اکبر غفاری؛ قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1368.

32. ــــــــــــــ ؛ الاصول الاصلیه؛ تهران: دانشگاه تهران، 1373.

33. قزوینی، محمدکاظم؛ فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت؛ ترجمه علی کرمی؛ قم: مرتضی، 1382.

34. قمی، عباس؛ منتهی الامال؛ چ8، قم، مؤسسة انتشارات هجرت، 1373.

35. کلینی، الکافی؛ تهران: کتابفروشی علمیه اسلامیه، ترجمه و شرح فارسی شیخ محمدباقر کمره‌ای؛ انتشارات اسوه، 1362ش.

36. لویس معلوف ،المنجد فی اللغة و الاعلام، تهران،1362.

37. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ چ2، قم، کتابفروشی اسلامی، 1369.

38. مطهری، مرتضی؛ تعلیم و تربیت در اسلام؛ تهران، صدرا. 1377.

39. نیلی‌پور، مهدی؛ الفبای شخصیتی حضرت زهرا؛ چ2، اصفهان: مرکز فرهنگی شهید مدرس، 1371.

40. یوسفیان، حسن و احمدحسین شریفی؛ پژوهشی در عصمت معصومان؛ تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1377.

پی نوشت:

1.این روایت را مؤلف «جنة العاصمة»، از «کشف اللئالی» تألیف صالح بن عبدالوهاب عرندس، نقل می‌کند. همچنین در «مستدرک سفینةالبحار»، از «مجمع النورین» مرحوم فاضل مرندی نقل شده و نویسندة «ضیاءالعالمین» جد امی صاحب جواهر و نیز بحارالانوار (ج15، ص28؛ ج16، ص406؛ ج57، ص199) این روایت را آورده‌اند.

زهرا دیانتی‌پور/ مدرس مدعو دانشگاه علمی کاربردی مشهد ـ سرخس

دکتر دل‌آرا نعمتی/ استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج

منبع : فصلنامه بانوان شیعه

منبع:فارس   +

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود