کد خبر: 2156

1391/10/03 15:05

نسخه چاپی | دسته بندی: ---
0
بازدیدها: 622

در فضل او كنند به هر موضعي حسد/سيد‌ضياء مرتضوي

چکیده: آنچه واقعيتي "كمر‌شكن" شمرده شده و امير‌المؤمنين علي(ع) نيز با همين وصف از آن نام برده و شكوه كرده "تهتك و بي‌پروايي" كسي است كه لباس علم بر تن كرده و جامعه او را به عنوان "عالم" مي‌شناسد. […]

چکیده:

آنچه واقعيتي "كمر‌شكن" شمرده شده و امير‌المؤمنين علي(ع) نيز با همين وصف از آن نام برده و شكوه كرده "تهتك و بي‌پروايي" كسي است كه لباس علم بر تن كرده و جامعه او را به عنوان "عالم" مي‌شناسد. چنان كه در جايي فرمود: "پشت مرا يكي عالم متهتّك و دريده و ديگر، نادان عبادت‌پيشه شكست. جاهل با عبادت‌پيشگي خود را ميان مردم جا مي‌زند و فريب مي‌دهد و عالم با گسيختگي زبان و بي‌پروا سخن گفتن خود، آنان را فريب مي‌دهد.

1.- مي‌دانيم در متون اسلامي از كمتر موضوعي مانند "علم" ستايش شده و به اندازه "عالِم بد" نكوهش شده است. پيداست اين به جايگاه و نقش‌آفريني خوب يا بد علم و عالم بر‌مي‌گردد و به اينكه "عالم صالح" نخست خود از دانش خود بهره عملي گرفته است و مراتب شايستگي را پيموده و "عالم نا‌صالح" علم را در خدمت دنيا و خواسته‌هاي كوچك يا نادرست خود قرار داده و به رغم آشنايي با راه درست، گام در كژ‌راهه گذاشته است. اين است كه يكي فرشتگان زير پاي او بال‌هاي خود را مي‌گسترانند1 و آن را گرداگرد او مي‌گيرند2 و بر سر او سايه مي‌افكنند3 و همه چيز حتي ماهيان دريا بر جوينده چنين دانشي درود مي‌فرستند و دعا مي‌كنند4 و ديگري پس از ابليس و فرعون و نمرود، بدترين خلق خدا شمرده مي‌شود5 و يا در روايتي ديگر زيان و شرارت او بر ضعفاي فكري شيعه از سپاه يزيد "عليه اللعنه" بيشتر مي‌گردد؛ با اين استدلال كه سپاهيان يزيد جان و مال افراد را مي‌گيرند اما "عالمان سوء" مايه شك و شبهه ديني شيعيان و باعث گمراهي آنان مي‌شوند.6 يك عالم در ملكوت آسمان‌ها بزرگ شمرده مي‌شود7 و در بهشت با يك درجه اختلاف همنشين پيامبران(ع) مي‌گردد8 و ديگري چنان سقوط مي‌كند كه اهل جهنم را با بوي گند خود آزار مي‌دهد9 و پيامبر خاتم(ص) در مشاهدات معراجيه خود مي‌بيند كه چگونه لب‌ها و دهان‌هاي اين دسته عالمان با قيچي آتشين چيده مي‌شود و در آتش افكنده مي‌گردد: "گفتم:‌اي جبرائيل! اينان چه كساني‌اند؟ گفت: آن دسته از سخنرانان امت تو هستند كه مردم را به نيكي فرا مي‌خوانند و خود را فراموش مي‌كنند، در حالي كه قرآن مي‌خوانند و با قرآن سر و كار دارند".10 و اين چنين است كه آن حضرت(ص) بدترين بد را "عالمان بد" و خوب‌ترين خوب را "عالمان خوب" شمرد.11
2-در كنار شناخت عالمان صالح با اوصاف وجودي، شناخت به "ضدّ" نيز معيار كارآمدي است كه بايد در شناخت درست و ارزشگذاري عالم صالح از غير آن مورد توجه باشد. مثلاً اگر در روايت شريف نبوي آمده است "نگاه به چهره عالمان عبادت است"12 مي‌فهميم عالمي كه نگاه به چهره و سخن و رفتار و زندگي و كار او آدمي را به ياد دنيا و مظاهر آن و به ياد شيطان و كردارهاي آن مي‌اندازد، طبعا نمي‌تواند عبادت به شمار رود و اگر حضرت صادق(ع) اين سخن را تفسير كرده‌اند "مقصود عالمي است كه وقتي به او نگريستي تو را به ياد آخرت اندازد، و هر كس جز اين باشد نگاه به او مايه فتنه است"13 تأكيد بر همين حقيقت است. و يا اگر در روايات ما مرگ عالم به مثابه شكاف و خسارتي جبران‌ناپذير شمرده شده است،14 وقتي با مرگ كسي كه در لباس علم است، نه تنها جامعه اسلامي احساس خلأ و كمبود نكرد، بلكه آن را مايه آسايش فكري و روحي بيشتر خود ديد، اين نوعا نشان مي‌دهد، وي به واقع عالمي در طراز آنچه اسلام مي‌خواهد نبوده است. و يا اگر ديده شود عالمي كه در روايات ما پزشك دين شمرده شده، اما به تعبير روايتي، بيماري فكري و اخلاقي و رفتاري را به سوي خود مي‌كشد، وي خود فردي "متّهم" است و نمي‌تواند خيرخواه ديگري باشد‌15 و دانش وي، دانشي زباني است كه تنها حجت را بر وي تمام مي‌كند اما علمي كه سودمند باشد نيست كه در قلب و جان جاي دارد. 16
3- اين است كه در روايات ما برخي علوم، عين "جهل" شمرده شده و برخي عالمان در رديف "جاهلان" معرفي شده‌اند. چنان كه نقل شده جناب عمار ياسر از طرف پيامبر(ص) براي تبليغ دين سراغ قبيله‌اي فرستاده شد اما آنان از نظر فرهنگي بسي در سطحي پايين بودند كه مايه شگفتي وي شده بود. وي در گزارش وضع قبيله به پيامبر(ص) آنان را همانند شتراني وحشي معرفي كرد كه تنها همّ و غمّ آنان داشتن يك گوسفند يا شتر و رسيدگي به آن بود. اما پيامبر به حقيقتي مهم‌تر توجه داد كه نه در زندگي صحرا نشيني و دور از تمدن شهر‌نشينان بلكه ممكن است در متن اصحاب علم و فرهنگ و بر فراز منبر يا بر ميز رياست و سياست يا از پشت يك رسانه عمومي يا حتي بر كرسي تدريس وجود داشته باشد. فرمود: عمار! آيا نمي‌خواهي شگفت‌تر از اينان را به تو خبر دهم؟ آنان گروهي‌اند كه آنچه را همان مردم نمي‌دانند، مي‌دانند، اما همانند آنان ناداني مي‌ورزند!17 همين قضيه براي سعد بن ابي‌وقاص نيز اتفاق افتاد و او گزارش كرد كه من از پيش كساني آمدم كه خود و چارپايانشان يكسان بودند! و پيامبر(ص) از آن شگفتي‌سازتر را گروهي شمرد كه آنچه را آن مردم نا آگاه نمي‌دانند، مي‌دانند اما همانند آنان در عمل و رفتار خود ناداني مي‌كنند: "قومٌ عَلِموا ما جَهِلَ هؤلاء ثمّ جهلوا كَجَهلهم".18
4- مصاديق سوء رفتار، در افرادي كه خود را تزكيه نكرده‌و به وزان دانش‌افزايي خود و آوازه يافتن ميان جامعه، كسب وارستگي نكرده‌اند، فراوان است، اما در اين ميان آنچه واقعيتي "كمر‌شكن" شمرده شده و امير‌المؤمنين علي(ع) نيز با همين وصف از آن نام برده و شكوه كرده "تهتك و بي‌پروايي" كسي است كه لباس علم بر تن كرده و جامعه او را به عنوان "عالم" مي‌شناسد. چنان كه در جايي فرمود: "پشت مرا يكي عالم متهتّك و دريده و ديگر، نادان عبادت‌پيشه شكست. جاهل با عبادت‌پيشگي خود را ميان مردم جا مي‌زند و فريب مي‌دهد و عالم با گسيختگي زبان و بي‌پروا سخن گفتن خود، آنان را فريب مي‌دهد."19 همين محتوا در بيان امام صادق(ع) نيز آمده است كه "دو شخص پشت مرا شكست: عالم پرده‌در و نادان عبادت‌گر. آن به كمك دانش خود با بي‌پروايي و دريده سخن گفتن مانع مردم مي‌شود و اين به كمك عبادت خود به خاطر ناداني‌اش مانع مردم مي‌گردد."20
اين هر دو كمر‌شكن و سد راه بندگان خداوند مي‌باشند، اما از خود روايات بر مي‌آيد كسي كه بي‌اعتنا يا كم‌اعتنا به جايگاه علم و لباس عالم بي‌پروا زبان مي‌گشايد و قلم مي‌راند و با زبان‌بازي و بي‌پروايي ارزش‌هاي ديني و انساني و حدود شرعي و مرزهاي اخلاق و انصاف را زير پا مي‌گذارد، زيان او بيش از انسان ناآگاهي است كه عبادت‌گري خود را ابزار فريب اين و آن قرار داده است. و گويا به همين دليل است كه امير‌المؤمنين(ع) وقتي در روايتي ديگر همين مضمون را بيان مي‌كند، در پايان، در تاكيد بر زيان "عالم متهتّك" گفته پيامبر(ص) را خاطرنشان مي‌سازد كه فرمود: "اي علي! تباهي امّت من به دستان هر منافق دانا‌زبان است."21 انسان دو چهره زبان‌بازي كه دانش خود را نيز در خدمت زبان خود گرفته است. علامه مجلسي در شرح واژه "متهتّك" گفته است: كسي كه كم‌حياست و باكي ندارد كه درباره او پرده دري شود يا درباره ديگران به دريدگي (و بي‌حيايي) سخن بگويد.22 و مي‌دانيم پيامبر(ص) فرمود: "حياء شاخه‌اي از دين است و شخص بي‌حياء ايمان ندارد". و زبان خصوصيت ندارد؛ قلم نيز همين گونه است.
5- اگر در گذشته كه سخن يك خطيب حداكثر در فضاي يك مسجد يا يك محله كوچك مي‌پيچيد و يا نوشته او به صورت محدود رونويسي مي‌شد، بي‌پروايي در سخن و لجام گسيختگي و بي‌حيايي در تعرض به حريم فكر و شخصيت و آبرو و مرزهاي عقيده و شرع و اخلاق و مقابله با حق، امري كمر‌شكن شمرده شده است، امروز با اين گستره و تنوع و سهولت ارتباطات كه يك جمله مي‌تواند در يك لحظه به صدها ميليون انسان منتقل شود، چه بايد گفت؟
نگارنده درست به خاطر دارد كه يك بار حضرت امام‌خميني، در حسينيه جماران، خطاب به حضار كه از جمله گروهي از روحانيون و مسئولان بودند، در تاكيد بر لزوم مواظبت در گفتار خود، با اشاره به تفاوت بسيار زياد ميان سرعت نور و سرعت صوت، قريب به اين مضمون را يادآور شدند كه در دنيايي كه صداي ايشان پيش از آنكه در همين حسينيه به گوش حضار برسد، به آن سوي كره زمين رسيده است، بايد مواظب سخن گفتن خود بود.
ميان اين واقعيات و آنچه از برخي ناطقان و قلمداران و اصحاب رسانه‌هاي مجازي و مكتوب و تريبون‌هاي عمومي از جمله در باره حيثيت و جايگاه و جان و مال افراد بي‌گناه و يا حداكثر متهمي كه هنوز جرم او در دادگاه صالح ثابت نشده، سر مي‌زند، آن هم در برابر ديدگان و بيخ گوش كساني كه مسئول امنيت همه‌جانبه آحاد جامعه هستند، آيا هيچ تناسبي وجود دارد؟ آيا حداقل‌هاي نصاب يك جامعه اسلامي و متوليان اخلاق و ارزش‌هاي حاكم بر آن جامعه همين است؟ و آيا برخي نطق‌ها و نوشته‌ها و رفتارها آدمي را به ياد همين روايت شريف نمي‌اندازد كه دو شخص پشت مرا شكستند: عالم متهتك و جاهل عبادت‌پيشه؟ آيا نسبتي ميان رفتارهاي برخي از مدعيان، و اين آموزه‌هاي ديني و اخلاقي جز "تباين" كلي وجود دارد؟
6- آنچه اينك بيش از همه مايه نگراني و حتي اندوه بسياري از حوزويان و غير حوزويان است، اين است كه برخي رفتارها و گفتارها كه از سر بي‌پروايي آگاهانه يا ناآگاهانه سر مي‌زند و در نگاه بسياري به پاي همه نوشته مي‌شود، در ذهن برخي افراد جامعه كه از تاريخ بيش از هزار ساله روحانيت با آن همه پاكي و قداست و پيشينه خدمت‌گذاري و حاكميت اخلاق و ارزش‌هاي اسلامي و انساني آن، شناخت كافي ندارند، چه ابهامات و پرسش‌هايي را پديد مي‌آورد؟ و در داوري و پاي‌بندي به ارزش‌هاي ديني و شرعي و اخلاقي كه تبيين و دعوت به آن فلسفه وجودي حوزه‌هاي علوم اسلامي بوده و هست چه تاثيري مي‌گذارد؟ اگر تنها درصدي از "مسموعات" در اين باره درست باشد يا آنچه گاه خود مي‌بينيم جدي و ماندگار باشد، بايد به خاطر آن خون گريه كرد! آيا اين خود ستمي بزرگ در باره ده‌ها هزار فقيه وارسته و عالم فرهيخته و فاضل پرهيزكار و طلاب سخت‌كوش و اهل معنا و مواظب زبان و قلم و فكر خود، كه اينك در حوزه‌هاي علميه يا مراكز خدمت و مسئوليت در سراسر كشور حضور دارند، نيست كه برخي هرچند اندك با سوء استفاده از فرصت‌هاي گرانبهايي كه انقلاب اسلامي و مجاهدات و دشواري‌هاي طاقت‌فرساي دوران مبارزه در اختيار آنان گذاشته، و با تكيه بر قدرتي كه درست يا نادرست به آن رسيده‌اند و بايد در خدمت فضايل اخلاقي و حقوق آحاد جامعه باشد، مرزهاي اخلاق و شرع و انسانيت را زير پا بگذارند و پرچم دشمني و حسادت بي‌پروايي نسبت به بزرگان انقلاب و پيش‌كسوتان مبارزه و جهاد و افترا و توهين به بي‌گناهان بي‌دفاع را بر دوش كشند و در عرصه‌اي كه بايد ارزش‌هاي ديني و انساني را عرضه كرد، كالاي هتاكي و پرده‌دري و ناسزا‌گويي را عليه افراد و گروه‌هاي خدمت‌گذار براي فروش به نمايش گذارند و يا اگر پيش‌فروش كرده‌اند، تحويل دهند؛ آن هم از پشت رسانه‌ها و تريبون‌هايي كه بايد مروج اخلاق و معنويت و اخوت و همدلي و رياست‌گريزي و پشت پا زدن به دنيا و شهرت طلبي باشد؟ آيا مي‌توان پذيرفت كه اكثريت مردم به كسي يا كساني وكالت داده‌ باشند و رضايت داده‌باشند اينان از حقوق و امكانات عمومي بيت‌المال استفاده كنند كه از سوي آنان تهمت پراكني و بدزباني كنند؟!
ترديدي نيست كه اين ستمي آشكار در حق آن همه عالمان فرهيخته و روحانيان شايسته و وارسته است كه همراه با سلايق فكري و سياسي مختلف، در سراسر كشور پهناور جمهوري اسلامي ايران، در حوزه‌ها و مساجد و جمعه‌ها و جماعات و مسئوليت‌هاي مختلف حضور دارند و حرمت و حقوق و شخصيت آحاد جامعه به ويژه هم‌صنفان خود را نگه مي‌دارند و توشه علمي و توان كلامي خود را در نشر حقايق و گسترش فضايل اخلاقي و حفظ حريم انسان‌ها به كار مي‌گيرند و "كم له من نظير!"
اي كاش اين بي‌پروايي‌ها، دست‌كم به نام دين و مقدسات و از خاستگاه برخي شؤون مهم مانند علم و احساس تكليف و اداي مسئوليت و به نام مردم صورت نمي‌گرفت؛ كاش! و‌اي كاش از سوي كساني كه به باور ما مسئوليت كلي هدايت و ارشاد و مديريت فرهنگ و اخلاق جامعه را بر عهده دارند، شاهد تلاش و اهتمامي درخور در كاستن از اين وضع باشيم.
7- آنچه در نهج البلاغه شريف در وصف "پرهيزكاران" و به درخواست جناب "همّام" آمده، همه خطابه حضرت امير(ع) نيست. اين خطبه بخش قابل توجه ديگري هم دارد كه جناب كليني به نقل امام صادق(ع) و ايشان از علي(ع) آورده است. در اين نقل در وصف "مؤمن" از جمله آمده است:
"مؤمن كينه‌ورز و حسود و پرخاشگر و ناسزاگو و عيب‌جو و غيبت‌كننده و در پي مقام نيست و دشمن ريا‌كاري است... نرم‌خو مي‌باشد، در وفاداري استوار است، كم‌آزار است، اهل دروغ و تهمت و پرده‌دري نيست... در كشمكش به زيباي عمل مي‌كند، با بزرگواري برمي‌گردد، اگر خشم كند به عدالت رفتار مي‌كند، و اگر چيزي را پي‌گيري كند مدارا و همراهي مي‌كند، بي‌باكي و پرده‌دري و زور‌گويي نمي‌كند... با زير‌دست خود خشونت نمي‌‌كند و در آنچه به او مربوط نيست وارد نمي‌شود... فحّاش و بد‌زبان نيست، سبك‌سري نمي‌كند، بدون خشونت و زور‌گويي به مقصد مي‌رسد، در بذل و بخشش زياده‌روي نمي‌كند، نيرنگ‌باز و حيله‌گر نيست، در پي عيوب ديگران نمي‌باشد، كسي را ضايع نمي‌سازد، با مردم مدارا مي‌كند... پرده‌اي را نمي‌درد و سرّي را آشكار نمي‌سازد... اگر خوبي‌اي ديد بر زبان مي‌آورد و اگر بدي‌اي ديد پنهان مي‌كند، عيب را مي‌پوشاند، و حرمت ديگران را پشت سر حفظ مي‌كند و از لغزش ديگران مي‌گذرد...".24
حال ميان رفتارها و گفتارها و نوشتارها و داوري‌هاي برخي از ما و اين دست اوصاف ايماني آيا تناسبي هست؟ آيا مي‌توان پذيرفت در زماني و در حكومتي ديني كه بحمد‌الله پس از قرن‌ها به دست ارادتمندان اهل بيت(ع) شكل گرفته، نسبت به ارزش‌هايي مانند آنچه آورديم، برخي اين‌گونه بي‌توجهي يا كم‌توجهي كنند؟ ارزش‌ها و آموزه‌هايي كه اهل بيت(ع) و اصحاب آنان زير آن همه فشار و محدوديت با جان‌فشاني و مجاهدت‌هاي فراوان به دست ما رسانده‌اند. در اين صورت چگونه مي‌خواهيم الگوي عملي ملت‌ها و جوامعي باشيم كه خود را پيشرو آنان مي‌دانيم و در انديشه و ارزش‌هاي انساني و اخلاقي برتر از آنان مي‌بينيم و مي‌شماريم؟ آيا اين رفتارها مي‌تواند عمل به آن آموزه بلند حضرت صادق(ع) باشد كه فرمود: "دعوتگر مردم نه از طريق زبان‌هاي خود باشيد، تا از شما تلاش و پرهيزكاري را ببينند، كه بي‌ترديد اين كار است كه دعوتگر است."25 آيا اين دست رفتارها مي‌تواند جاذبه‌اي براي انسان‌هايي داشته باشد كه به گمان ما از كفر و شرك و بي‌ايماني در جهان معاصر به تنگ آمده و در پي الگوهاي عملي راهگشا مي‌باشند؟ به نظر مي‌رسد در اين باره اين مسئوليت متوجه كساني كه بار سنگين هدايت و ارشاد جامعه را بر دوش دارند باشد كه اين بي‌پروايان را به وظايف شرعي و اخلاقي خود متذكر شوند و بر آن تأكيد ورزند؛ شايد بي‌اثر نباشد. البته همواره بايد پشتيبان آزادي نقد و نظر و تضارب آراء براي همه بود و نبايد سوء رفتار اين فرد يا آن گروه عذري يا بهانه‌اي براي سلب و محدود ساختن اين حق گردد گه در غير اين صورت حتي نمي‌توان با همين آفت‌ها نيز به درستي مقابله كرد.
***
در حاشيه اين يادداشت مناسب مي‌نمايد يك پرسش را نيز مطرح ‌كنيم و آن اينكه:
حضرت امام‌خميني به رغم تكريم زياد و احترام ويژه‌اي كه براي شوراي نگهبان و به ويژه فقهاي محترم آن قائل بودند، تذكرات پنهان و آشكار نيز به آنان مي‌دادند. چنان كه در نامه‌اي و با نام بردن از يكي از فقهاي محترم كه نسبت ناروايي را مستقيم يا با تعبير"مي‌گويند" به يك نماينده داده بود، آن را حرام روشن و گناه بزرگ شمردند و در پايان تأكيد كردند: "همه بايد توجه كنيم كه آلت دست بازيگران سياسي نشويم. بايد سعي شود آقايان به عنوان منبري پرخاشگوي كه تا اين مرحله حاضر است پيش بود معرفي نشوند."26 حال پرسش اين است كه اگر امام‌خميني مي‌خواستند درباره برخي مناظره‌هاي انتخاباتي گذشته كه پنجاه نفر از عالمان شناخته شده حوزه نيز حرمت شكني در آن نسبت به بي‌گناهان و يا بزرگاني مانند آيت‌الله هاشمي رفسنجاني و حجت‌الاسلام و المسلمين ناطق نوري را مخالف شرع شمردند، داوري كنند و يا اگر مي‌خواستند درباره اهانت‌ها و افتراهايي كه همچنان و در ادامه همان خط تخريب و حذف، نه در گوشه و كنار، بلكه از طريق برخي رسانه‌ها و تريبون‌هاي عمومي، مطرح مي‌‎شود، داوري كنند و تذكر دهند، چه ميفرمودند؟ ايشان چه تناسبي ميان گفته‌هاي برخي ناطقان و جايي كه آن را "عصاره فضايل ملت" شمردند، ميديدند؟ اما به قول سنايي غزنوي كه در قصيده‌اي بلند شكايت خويش از روزگار را ترسيم كرده است:
آزار او كشند به عمدا به خويشتن
زان سان كه كَه كشد به سوي خويش كهربا
در فضل او كنند به هر موضعي حسد
بر نقص او دهند ز هر جانبي رضا
عاقل كه اين شنيد بداند حقيقتي
كاين حرف دشمنان و حسودان بي‌نوا
زيرا كه بي‌مطر نبود ميغ(=ابر) را خطر
چونان كه بي‌گهر نبود تيغ را بها
ايشان به نزد خلق نيابند رُتبتي
تا طبعشان بود ز همه دانشي خلا
اهل سرخس مي‌نشناسند حق من
تا رحلتي نباشد ازين جايگه مرا
مقدار آفتاب ندانند مردمان
تا نور او نگردد از آسمان جدا
آنگاه قدر او بشناسند با يقين
كايد شب و پديد شود بر فلك سُها
اما ما با اين حال و به رغم تاثير منفي اقدامات تخريبي و نوعا سازمان يافتهاي كه عليه آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در طول اين سالها صورت گرفته و ميگردد و به رغم اينكه دفاع، حقي شرعي و اخلاقي و عرفي براي ايشان و نزديكان ايشان است، آنچه بر جناب ايشان و شأن ايشان مي‌پسنديم اين است كه همچون گذشته كه ايشان حقكشي نسبت به خود را به خداوند تعالي وا گذاشتند، درخواستي براي فرصت دفاع فرستاده نميشد و كار هتاكان و طراحان به خداي احكم الحاكمين وا گذاشته ميشد. هنوز فراموش نكرده‌ايم سكوت سنگين شهيد مظلوم آيت‌الله بهشتي در برابر آن همه تهمت منافقان سبك‌سر و منحرفان و برخي عالمان ناآگاه يا متهتك را. سكوتي كه حتي مواجه با سؤال برخي از ما طلاب و نيز برخي دوستان ايشان بود، چنان كه نگارنده به نقل از جناب آقاي سيد‌علي اكبر پرورش در خاطر دارد ايشان در پاسخ به سؤال اعتراض‌گونه وي فرموده بودند: "آقاي پرورش! آيا نخوانده‌اي اين آيه را كه "اِنّ‌الله يدافِعُ عن الّذين آمنوا"؟
و از همين خاستگاه است كه بار ديگر فرازي از نامه حضرت امام خميني را كه در پي ترور آيت‌الله هاشمي رفسنجاني توسط جاهلان "متنسّك" يا شبه عالمان "متهتّك" گروهك منحرف فرقان، صادر شد، بازگو مي‌كنيم. ايشان كه براي سلامتي آقاي هاشمي پس از ترور قرباني هم كردند، در پيام خود آوردند: "مرحوم مدرس كه به امر رضاخان ترور شد از بيمارستان پيام داد به رضاخان بگوييد من زنده هستم. مدرس حالا هم زنده است. مردان تاريخ تا آخر زنده هستند. بدخواهان بايد بدانند هاشمي زنده است چون نهضت زنده است".27 "و لا تَحسَبَنَّ‌الله غافلاً عمّا يعملُ الظالمونَ اِنّما يؤخّرُهُم لِيومٍ تَشخَصُ فيه الابصارُ". صدق‌الله العلي العظيم.
1. بحارالانوار، 1/177.
2. همان، 185.
3.همان، 184.
4.همان، 173.
5. همان، 2/289.
6. همان، 88.
7. همان، 29.
8. همان، 1/184.
9. همان، 2/34.
10. وسائل الشيعه، 11/420.
11. بحارالانوار، 2/11.
12. همان، 1/195.
13. تنبيه الخواطر، ص67.
14. بحارالانوار، 2/43.
15. همان، 2/107.
16. همان، 2/33.
17. مسند بزاز، 2/268.
18. كنز‌العمال، ح9116.
19. بحارالانوار، 2/111.
20. همان 1/2.8.
21. همان، 2/106.
22.همان، 64/ 370.
23. مجموعه ورّام، 2/ 32؛ و نيز نك: بحارالانوار 68/331.
24. كافي، 2/226-230.
25. همان، 2/105.
26. صحيفه امام، 21(ضميمه)/597.
27. همان، 1/495.

 

منبع:روزنامه جمهوری اسلامی 

تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود