تازه های کتاب
تازه های انتشارات کتاب ناب
بایسته های فرهنگ
سازمان های فرهنگی
- شورای وزارت خانه های فرهنگی، گامی درجهت تحقق حکمرانی فرهنگی
- حکمرانی فرهنگی
- برنامه اصلاحات معاونت فرهنگی
- حکمرانی در شکل کلان نیاز دارد، بداند در کجا سفت و کجا منعطف باشد
- انتصاب دبیر شورای فرهنگ عمومی کشور
- نادره رضایی، معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
- فعالیتهای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در جهت اهداف انقلاب اسلامی است
مسائل نظری
حوزه علمیه
دانشگاه
- انتشار کتابهای فقهی درباره مسائل روز
- گزارشی از حضور استاد احمد مبلغی در مجمع جهانی فقه اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ظرفیتها و چالشهای استفاده از فقه در تقنین
- حجاب امری اجتماعی، با امکان قانونگذاری
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- کسانی که در اصول تابع دیگران باشند، نباید خود را مجتهد بدانند
- تمدید مهلت ارسال اثر به پنجمین دوره انتخاب کتاب برگزیده دانشگاهی
- بازسازی منابع تاریخی مفقود شیعه
- رتبهبندی علمی دانشگاهها، پژوهشگاهها و مؤسسات آموزش عالی وابسته به حوزه علمیه قم
- انتصاب ریاست نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاهها
- ۱۳ دانشگاه ایرانی در جمع هزار دانشگاه برتر دنیا
- ضرورت پردازش دادههای علمی و کتابخانهای
- دکتر محسن جوادی معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد
علمی آموزشی
علمی پژوهشی
هنر
- وضعیت فلسفه در سده اخیر حوزه علمیه قم
- فقهی که بخواهد نظریهپرداز باشد، در بستر درسهای تخصصی و پژوهشهای آزاد شکل میگیرد
- ضرورت پرداختن به مکتب فقهی و اصولی امام خمینی (ره)
- قطب فرهنگی اسلام «عقل» است
- مدیر حوزه های علمیه خواهران کشور انتخاب شد
- جامعه الزهراء س یادگاری پربرکت از حضرت امام ره
- تغییر و تحول در نظام آموزشی حوزههای علمیه
اخبار و مسائل کتاب
نقد و معرفی کتاب
- برنامه اصلاحات معاونت فرهنگی
- حکمرانی در شکل کلان نیاز دارد، بداند در کجا سفت و کجا منعطف باشد
- فعالیتهای معاونت فرهنگی وزارت ارشاد در جهت اهداف انقلاب اسلامی است
- برگزیدگان همایش بیست و پنجم کتاب سال حوزه
- صدور پروانه فعالیت کتابفروشان
- مصوبات جلسات 645 تا 647 هیات انتخاب و خرید کتاب
- علیرضا مختارپور، رئیس کتابخانه ملی و مهدی رمضانی، سرپرست نهاد کتابخانههای عمومی کشور شد
اقتصاد
اجتماعی
- باید امید آفرینی کنیم
- طرح اصلاح قیمت بنزین می توانست بهتر از این اجرا شود
- خواستار استمرار معافیت مالیاتی اصحاب فرهنگ، هنر و رسانه هستیم
- در عرصه جنگ اقتصادی، به طور قاطع دشمن را عقب می زنیم
- دولت خسته نیست
- فعالیت 11 هزار و ۹۰۰ رسانه دارای مجوز در کشور
- افرادی که نفوذ پیدا می کنند داغترین شعارهای حاکمیتی را میدهند
- وفاق ملی ضرورت تداوم انقلاب اسلامی
- ادله فقهی الزام حاکمیت به حجاب
- ثبتنام بیمه درمان تکمیلی اصحاب فرهنگ، هنر، رسانه
- مسئله اجازه همسر، نیازمند بحث فقاهتی است
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترجوادی
- بیانیه تشکر و قدردانی بیش از چهل نفر از علما وفضلای حوزه علمیه خطاب به اقای دکترصالحی
- نگاهی به اندیشه آیت الله هاشمی رفسنجانی ره
1391/05/26 19:01
تأملي در نامهاي عرفاني از حضرت امام خميني،مادر بتها بت نفس شماست
چکیده: اشاره عرفان حضرت امام خميني مشخصات و ويژگيهايي دارد كه زبانزد علما و عرفاي بزرگ اسلام ميباشد، به گونهاي كه همواره از امام خميني و ژرف نگريهاي او در عرفان نظري و رفتار و سلوك او در عرفان […]
چکیده:
اشاره
عرفان حضرت امام خميني مشخصات و ويژگيهايي دارد كه زبانزد علما و عرفاي بزرگ اسلام ميباشد، به گونهاي كه همواره از امام خميني و ژرف نگريهاي او در عرفان نظري و رفتار و سلوك او در عرفان عملي ياد كردهاند و اين مكتب عرفاني را ارج نهادهاند.
عرفان امام خميني به اين دليل از برجستگيهاي خاص برخوردار گرديده است كه از متن تعاليم اسلام و سيره و روش پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) ريشه ميگيرد و رشد ميكند و ساقه و شاخ و برگ ميدهد و ميوه ايمان راسخ و عشق سرشار و اخلاص ناب و عمل زلال ميدهد.
از ديدگاه امام خميني در ادعيه معصومين(ع) مفاهيم و ارزشهاي عرفاني موج ميزند و زيباترين معارف در اين شاخه از علوم اسلامي را بايد در بوستانهاي پرطراوت تفكرات و انديشهها و سوز و نالهها و عشق و شورهاي آن مطهران در لحظههاي مناجات با حضرت محبوب ازلي و ابدي دريافت و به تعمق در آنها پرداخت و در پرورشهاي اخلاقي و عرفاني به تجلي و عينيت در آورد.
گرايش به عرفان امام خميني راه رهايي از مكاتب عرفاني مغشوش و باطل را مسدود ميسازد و دكانهاي عرفان بازي را ميبندد و اين مهم درصورتي تحقق مييابد كه علما و عرفاي اسلام در مراكز حوزوي در كنار تحقيق و نشر جلوههاي مختلف فرهنگ و معارف اسلامي، به پژوهشهاي لازم در عرفان امام خميني كه خاستگاه اصلي آن قرآن و اسلام و سيره و ادعيه معصومين(ع) است بپردازند و آثاري دقيق و روان در شرح و تبيين آن به صورت مكتوب به نسل جوان عرضه كنند.
اين يك واقعيت غيرقابل انكار است كه پس از ايجاد انحراف در عرفان و ظهور مكتبهاي ناصحيح و فرقههاي عرفاني ناصواب و به بيراهه افتادن مفاهيم اصيل عرفاني اسلام در قرنهاي گذشته، علماي اسلام خود به صورت مستقل و با توليد آثار خاص و منطبق با تعاليم ديني به گسترش عرفان ناب اهتمام ورزيدند. بنابر اين نسل امروز بايد براي به دست آوردن عرفان صحيح از آثار علما و عرفاي اسلام بهره ببرد تا از انحراف مصون بماند.
آنچه پيش رو داريد. متن يكي از نامههاي عرفاني امام خميني است كه مطالعه آن آشنايي نسل جوان با مكتب عرفاني آن پيشواي الهي را در پي دارد. مخاطب اين نامه كه قسمت اول آن را مرور ميكنيم خانم فاطمه طباطبايي(1) ميباشد. اين نامه در 5 خرداد 1363 نوشته شده است.
* * *
بسمالله الرحمن الرحيم
فاطي كه ز من نامه عرفاني خواست
از مورچهاي تخت سليماني خواست
گويي نشنيده" ما عرفناك"(2) از آنك به
جبريل از او نفخه رحماني خواست
آخر پس از اصرار، مرا وادار كردي از آنچه قلبم ناآگاه است و از آن اجنبي هستم طوطيوار چند سطري بنويسم. و اين در حالي است كه ضعف پيري آنچه در چنته داشتم - هر چند ناچيز بود - به طاق نسيان سپرده و گرفتاريهاي ناگفتني و نانوشتني بر آن اضافه شده و كافي است كه تاريخ اين نوشتار بگويم تا معلوم شود در چه زماني براي رد نكردن تقاضاي تو شروع نمودم. شنبه 24 شعبان المعظم 1404 - 5 خرداد 1363 - خوانندگان در اين تاريخ ملاحظه كنند اوضاع جهان و ايران را.
از كجا شروع كنم؟ بهتر آن است از فطرت باشد فطرهالله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله(3) در اين جا به فطرت انسانها بسنده كرده، گرچه اين خاصه خلقت است وان منشي الا يسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم(4) همه گويند:
ما سميعيم و بصيريم و هشيم
با شما نامحرمان ما خامشيم(5)
ما نيز اكنون به عرفان فطري انسانها نظر مياندازيم و گوييم: در فطرت و خلقت، انسان امكان ندارد به غير كمال مطلق توجه كند و دل ببندد، همه جانها و دلها به سوي اويند و جز او نجويند و نخواهند جست و ثناخوان اويند و ثناي ديگري نتوانند كرد، ثناي هر چيز ثناي اوست، گرچه ثناگو تا در حجاب است گمان كند ثناي ديگري ميگويد، در تحليل عقلي كه خود حجابي است نيز چنين باشد.
آنكه كمال - هر چه باشد - ميطلبد عشق به كمال مطلق دارد نه كمال ناقص. هر كمال ناقص محدود به عدم است و فطرت از عدم تنفر دارد. طالب علم، طلب علم مطلق ميكند و عشق به علم مطلق دارد و همچنين طالب قدرت و طالب هر كمال. به فطرت، انسان عاشق كمال مطلق است و در كمالهاي ناقص آنچه ميخواهد كمال آن است نه نقص، كه فطرت از آن منزجر است، و حجابهاي ظلماني و نوراني است كه انسان را به اشتباه مياندازد. شاعران و مديحهسرايان گمان ميكنند مدح فلان امير قدرتمند يا فلان فقيه دانشمند را ميكنند، آنان مدح و ثناي قدرت و علم را ميكنند نه به طور محدود، گرچه گمان كنند محدود است. و اين فطرت امكان تبديل و تغيير ندارد لا تبديل لخلقالله ذلك الدين القيم. (6)
و تا انسان در حجاب خود است و به خود سرگرم است و خرق حجب حتي حجب نوري را نكرده، فطرتش محجوب است و خروج از اين منزل علاوه بر مجاهدات، محتاج به هدايت حق تعالي. در مناجات مبارك شعبانيه ميخواني":الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضيا نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه و تصير ارواحنا معلقه بعز قدسك. الهي و اجعلني ممن ناديته فاجابك و لا حظته فصعق لجلالك فناجيته سرا". (7)
اين كمال انقطاع، خروج از منزل خود و خودي و هرچه و هر كس، و پيوستن به او است و گسستن از غير، و هبهاي(8) الهي است به اولياي خلص پس از صعق(9) حاصل از جلال كه دنبال گوشه چشم نشان دادن او است و لا حظته الخ. و ابصار قلوب تا به ضيانظره(10) او نور نيابد، حجب نور خرق نشود و تا اين حجب باقي است، راهي به معدن عظمت نيست و ارواح تعلق به عز قدس را در نيابند و مرتبت تدلي (11) حاصل نيايد ثم دني فتدلي. (12) و ادني از اين، فناي مطلق و وصول مطلق است.
صوفي! زره عشق صفا بايد كرد
عهدي كه نمودهاي وفا بايد كرد
تا خويشتني به وصل جانان نرسي
خود را به ره دوست فنا بايد كرد
نجواي سري حق با بنده خاص خود صورت نگيرد مگر پس از صعق واند كاك جبل هستي(13) خود، رزقناالله و اياك.
دخترم! سرگرمي به علوم حتي عرفان و توحيد اگر براي انباشتن اصطلاحات است - كه هست - و براي خود اين علوم است، سالك را به مقصد نزديك نميكند كه دور ميكند العلم هو الحجاب الاكبر؛ (14) و اگر حقجويي و عشق به او انگيزه است كه بسيار نادر است، چراغ راه است و نور هدايت العلم نور يقذفهالله في قلب من يشاء(15) و براي رسيدن به گوشهاي از آن تهذيب و تطهير و تزكيه لازم است، تهذيب نفس و تطهير قلب از غير او، چه رسد به تهذيب از اخلاق ذميمه كه رهيدن از آن بسيار مجاهده ميخواهد، و چه رسد به تهذيب عمل از آنچه خلاف رضاي او - جل و علا - است، و مواظبت به اعمال صالحه از قبيل واجبات كه در رأس است و مستحبات به قدر ميسور و به قدري كه انسان را به عجب و خودخواهي دچار نكند.
دخترم! عجب و خودپسندي از غايت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است. اگر اندكي به عظمت خلقت به اندازهاي كه تاكنون بشر با همه پيشرفت علم به شمهاي از آن آگاه شده است تفكر شود، حقارت خود و همه منظومههاي شمسي و كهكشانها را ادراك ميكند و عظمت خالق آنها را اندكي ميفهمد و از عجب و خودبيني و خودپسندي خود اظهار خجلت و احساس جهالت مينمايد. در قصه حضرت سليمان نبيالله - عليه السلام - ميخوانيم آنگاه كه از وادي نمل ميگذرد: قالت نمله يا ايها النمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنكم سليمان و جنوده و هم لا يشعرون. (16) نمله، سليمان نبي با همراهانش را به عنوان لا يشعرون توصيف كند و هدهد به او ميگويد: احطت بمالم تحط به. (17) و كوردلان نطق نمله و طير را نميتوانند تحمل كنند، چه رسد به نطق ذرات وجود و آنچه در آسمانها و زمين است كه خالق آنان ميفرمايد:... الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم. (18)
انسان كه خود را محور خلقت ميبيند - هر چند انسان كامل چنين است - در نظر ساير موجودات معلوم نيست چنين باشد، و بشر رشد نيافته چنين نيست مثل الذين حملوا التوريه ثملم يحملوها كمثل الحمار. (19) اين مربوط به رشد علمي به استثناي تهذيب است و در وصف او كالانعام بل هم اضل(20) آمده است.
دخترم! پيمبران مبعوث شدند تا رشد معنوي به بشر دهند و آنان را از حجابها برهانند، افسوس كه شيطان قسم خورده به دست اذناب خود نگذاشت آنچه آنان ميخواهند تحقق يابد فبعزتك لاغويهم اجمعين. (21) ما همه خوابيم و گرفتار حجابها الناس نيام و اذا ماتوا انتبهوا. (22) گويي جهنم محيط به ما است و خدر(23) طبيعت مانع از شهود و احساس است وان جهنم لمحيطه بالكافرين. (24) و كفر مراتب بسيار دارد، خودبيني و جهانبيني و نظر به جز او نيز از مراتب آن است. نخستين سوره قرآن را اگر با تدبر و چشمي غير از اين چشمانداز حيواني بنگريم و بيحجابهاي ظلماني و نوراني به او برسيم، چشمههاي معارف به قلب سرازير شود، ولي افسوس كه از افتتاح آن نيز بيخبريم. آن را كه خبر شد خبرش باز نيامد. (25)
من قائل بيخبر و بيعمل به دخترم ميگويم در قرآن كريم اين سرچشمه فيض الهي تدبر كن هر چند صرف خواندن آن كه نامه محبوب است به شنونده محجوب آثاري دلپذير دارد، لكن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدايت ميكند افلا يتدبرون القرآنام علي قلوب اقفالها. (26) و تا اين قفل و بندها باز نگردد و به هم نريزد، از تدبر هم آنچه نتيجه است حاصل نگردد. خداوند متعال پس از قسم عظيم ميفرمايد: انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون(27) و سر حلقه آنها آنان هستند كه آيه تطهير در شانشان نازل گرديده.
تو نيز مايوس نباش، كه ياس از اقفال بزرگ است، به قدر ميسور در رفع حجب و شكستن اقفال براي رسيدن به آب زلال و سرچشمه نور كوشش كن. تا جواني در دست تو است كوشش كن در عمل و در تهذيب قلب و در شكستن اقفال و رفع حجب، كه هزاران جوان كه به افق ملكوت نزديكترند موفق ميشوند و يك پير موفق نميشود.
قيد و بندها و اقفال شيطاني اگر در جواني غفلت از آنها شود، هر روز كه از عمر بگذرد ريشهدارتر و قويتر شوند.
درختي كه اكنون گرفتست پاي
به نيروي شخصي برآيد زجاي
گرش همچنان روزگاري هلي(28)
به گردونش از بيخ بر نگسلي(29)
از مكايد بزرگ شيطان و نفس خطرناكتر از آن، آن است كه به انسان وعده اصلاح در آخر عمر و زمان پيري ميدهد و تهذيب و توبه اليالله را به تعويق مياندازد براي زماني كه درخت فساد و شجره زقوم قوي شده و اراده و قيام به تهذيب، ضعيف، بلكه مرده است.
از قرآن دور نيفتم، در اين مخاطبه بين حبيب و محبوب و مناجات بين عاشق و معشوق اسراري است كه جز او و حبيبش كسي را بر آن راه نيست و امكان راه يافتن نيز نميباشد. شايد حروف مقطع در بعض سور مثل" الم"،" ص"، "يس" از اين قبيل باشد، و بسياري از آيات كريمه كه اهل ظاهر و فلسفه و عرفان و تصوف هر يك براي خود تفسير يا تاويلي كنند نيز از همان قبيل است گرچه هر طايفه به قدر ظرفيت خود حظي دارد يا خيالي. و شمهاي از اين اسرار به وسيله اهل بيت وحي كه از سرچشمه جوشان وحي بر آنان جاري شده، به ديگران به قدر استعداد ميرسد و گويي بيشتر مناجاتها و ادعيه براي اين امر انتخاب شده است. آنچه در ادعيه و مناجات معصومين - عليهم صلواتالله و سلامه - مييابيم، در اخبار كه اكثرا به زبان عرف و عموم است كمتر يافت ميشود. ولي زبان قرآن زبان ديگري است، زباني است كه هر عالم و مفسري خود را با آن آشنا ميداند و آشنا نيست. قرآن كريم از كتبي است كه معارف آن بيسابقه است و تصور بسياري از معارف آن از تصديقش مشكلتر است. چه بسا كه با برهان فلسفي و ديد عرفاني مطلبي را بتوان ثابت كرد ولي از تصور آن عاجز بود. تصور ربط حادث به قديم كه در قرآن كريم در تعبيرات گوناگوني از آن ياد فرموده است، و كيفيت معيت حق با خلق كه بعضي گويند" معيت قيومي"(30) است كه تصور آن حتي براي آن گويندگان از معضلاتست، و ظهور حق در خلق و حضور خلقت نزد حق و اقربيت او - جل و علا - از حبل الوريد به مخلوق و مفادالله نور السموات و الارض(31) و هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن(32) و ما يكون من نجوي ثلثه(33) و اياك نعبد و اياك نستعين(34) و امثال اينها كه گمان نكنم جز بر مخاطب و به تعليم او به نزديكانش كه اهل اينگونه مسائل بودهاند، تصورش تحقق يافته باشد. و راه يافتن به روزنهاي از آن، مجاهدت مشفوع با تهذيب لازم دارد. افسوس كه عمر اين شكسته قلم گذشت و
از قيل و قال مدرسهام حاصلي نشد
جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش
و امروز از جواني كه بهار يافتن است خبري نيست و بافتههاي سابق را جز مشتي الفاظ نميبينم، و به تو و ساير جوانها كه طالب معرفتند وصيت ميكنم كه شما و همه موجودات جلوه اويند و ظهور اويند، كوشش و مجاهدت كنيد تا بارقهاي از آن را بيابيد و در آن محو شويد و از نيستي به هستي مطلق رسيد.
پس عدم گردم عدم چون ارغنون
گويدم كانا اليه راجعون(35)
دخترم! دنيا و هر چه در آن است جهنم است كه باطنش در آخر سير ظاهر شود و ماوراي دنيا تا آخر مراتب بهشت است كه در آخر سير پس از خروج از خدر طبيعت ظاهر شود و ما و شما و همه، يا حركت به سوي قعر جهنم ميكنيم يا به سوي بهشت و ملا اعلا.
(منبع: صحيفه امام، ج 18، ص 448 - 442)
بخش دوم:
امام خميني اين بخش از نامه عرفاني را به شرح بسيار زيبا و كم نظير "صراط" ميپردازند و در بخشهاي بعدي تهذيب نفس و دستيابي به اخلاق والا را با مراجعه به ادعيه و مناجات معصومين(ع) توصيه ميكنند.
يكي از موانع بزرگ براي درك و فهم "عرفان اسلامي" در ابعاد علمي و عملي، آميخته شدن مفاهيم و تعاليم و ارزشهاي مقدس آن با آموزههاي مغشوش و باطل عرفانهايي است كه پوششي از اسلام دارند و از محتوايي متضاد با اسلام برخوردار ميباشند. اين به هم آميختگي خاستگاهي چون "الفاظ مشترك" دارد و همين اشتراك در لفظ در او عرفان ناب اسلامي و عرفان ناسالم و انحرافي كساني را كه فاقد شناخت و معرفت جامع نسبت به عرفان راستين و زلال اسلامي هستند به اظهارنظرهاي خلاف و غيرواقعي درباره اين علم شريف وادار ميسازد.
موضوع دوم اين است كه وقتي سخن از عرفان اسلامي به ميان ميآيد بايد توجه داشت كه آن عرفاني مورد نظر است كه در حوزههاي علميه شخصيتهاي بزرگ اسلامي آن را همراه با فقه و كلام و حديث و از سرچشمه زلال فرهنگ قرآن و سيره و روش معصومين(ع) اخذ كردهاند. يعني نميتوان و نبايد هر جا و هر مدعي عرفان را پذيرفت و فكر و دل به او سپرد، زيرا: "اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد". آيا نميبينيم كه امروز همين مدعيان دروغين و عارفنما، چه بيراههها ايجاد كرده و چه خرافات و موهوماتي در بين نسل جوان ترويج ميكنند و به نام دين مبين و به كام دشمن در كمين، حق را باطل مينماياند و باطل را لباس حق ميپوشانند؟!
موضوع سوم اين است كه براي آشنايي با عرفان اسلامي نبايد به دور خود چرخيد و در راههاي بيمقصد گام نهاد و به يافتههاي به هم بافته عارف نمايان دل بست. راه بسيار نزديك براي دست يابي به اين هدف ادعيه و مناجاتهاي ائمه اطهار(ع) ميباشد كه عاليترين مفاهيم عرفاني را در دل خود دارند و مطمئنترين راه براي طي مراتب سير و سلوك عرفاني ميباشند. دعاي كميل، دعاي سحر، مناجات شعبانيه، مناجات المحبين و مناجات العارفين از آن جملهاند.
موضوع چهارم اين است كه عرفانهاي ظاهري و ساختگي نوعي بازي با نفس و وسوسه پذيري و رفتارگرايي نفساني است كه در مرحله اول به مسخ صاحبان چنين عرفانهاي دروغين ميپردازد و در مرحله دوم براي دامگستري بر سر راه نسل جوان تبليغ و ترويج ميگردد. حال آنكه هدف عرفان ناب اسلامي مبارزه با هواي نفس و تلاش بيوقفه براي پرورش درون و نفي رذايل اخلاقي و متجلي كردن فضايل اخلاقي در رفتار و عملكردهاي فردي و اجتماعي و سياسي ميباشد.
قمست دوم و پاياني نامه عرفاني حضرت امام خميني كه به خانم فاطمه طباطبايي (همسر مرحوم حاج احمد آقا) نوشتند پيش روي شماست. امام خميني اين بخش از نامه عرفاني را به شرح بسيار زيبا و كم نظير "صراط" ميپردازند و در بخشهاي بعدي تهذيب نفس و دستيابي به اخلاق والا را با مراجعه به ادعيه و مناجات معصومين(ع) توصيه ميكنند.
* * *
در حديث است كه روزي پيمبر اعظم - صليالله عليه و آله و سلم - در جمع صحابه نشسته بودند، ناگهان صداي مهيبي آمد، عرض شد: اين صدا چه بود؟ فرمود":سنگي از لب جهنم افتاد و پس از هفتاد سال اكنون به قعر جهنم رسيد"(36) اهل دل گفتند: در آن حال شنيديم مرد كافري كه هفتاد سال داشت اكنون درگذشت و به قعر جهنم رسيد. (37)
ما همه در صراط هستيم و صراط از متن جهنم عبور ميكند، (38) باطنش در آن عالم ظاهر ميشود. و در اين جا هر انساني صراطي مخصوص به خود دارد و در حال سير است؛ يا در صراط مستقيم كه منتهي به بهشت ميشود و بالاتر، و يا صراط منحرف از چپ يا منحرف به سوي راست كه هر دو به جهنم منتهي ميشوند. و ما از خداوند منان آرزوي صراط مستقيم ميكنيم: اهدنا الصراط المستقيم، صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم(39) كه انحراف از يك سو است و لا الضالين(40) كه انحراف از سوي ديگر. و اين حقايق در حشر به طور عيان مشهود ميشود.
صراط جهنم كه در توصيف آن از حيث دقت و حدت و ظلمت نقل گرديده است، (41) باطن صراط مستقيم در اين جهان است. چه بسيار راه دقيق و ظلماني است و چه مشكل است عبور از آن براي ما واماندگان، آنان كه بيهيچ انحراف راه را طي نمودند جزنا وهي خامده(42) گويند و هر كس به اندازه سيرش در اين صراط در آن جا نيز همين سير منعكس گردد.
غرورها و اميدهاي كاذب شيطاني را كنار گذار و كوشش در عمل و تهذيب و تربيت خود كن كه رحيل بسيار نزديك است و هر روز كه بگذرد و غافل باشي دير است. بازگو مكن كه تو خود چرا مهيا نيستي انظر الي ما قال و لا الي من قال(43) من هر چه هستم براي خود هستم و همه نيز چنين. جهنم و بهشت هر كس نتيجه اعمال او است، هر چه كشتيم درو ميكنيم.
فطرت و خلقت انسان بر استقامت و نيكي است. حب به خير سرشت انساني است، ما خود اين سرشت را به انحراف ميكشانيم و ما خود حجب را ميگسترانيم و تارها را بر خود ميتنيم.
اين شيفتگان كه در صراطند همه
جوينده چشمه حياتند همه
حق ميطلبند و خود ندانند آن را
در آب به دنبال فراتند همه
شب گذشته اسما كتب عرفاني را پرسيدي، دخترم" !در رفع حجب كوش نه در جمع كتب"، (44) گيرم كتب عرفاني و فلسفي را از بازار به منزل و از محلي به محلي انتقال دادي يا آنكه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات كردي و در مجالس و محافل آنچه در چنته داشتي عرضه كردي و حضار را فريفته معلومات خود كردي و با فريب شيطاني و نفس اماره خبيثتر از شيطان محموله خود را سنگينتر كردي و با لعبه ابليس مجلسآرا شدي و خداي نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمد كه خواهد آمد، آيا با اين محمولههاي بسيار به حجب افزودي يا از حجب كاستي؟ خداوند - عز و جل - براي بيداري علما آيه شريفه مثل الذين حملوا التوريه(45) را آورده تا بدانند انباشتن علوم - گرچه علم شرايع و توحيد باشد - از حجب نميكاهد، بلكه افزايش دهد، و از حجب صغار او را به حجب كبار ميكشاند. نميگويم از علم و عرفان و فلسفه بگريز و با جهل عمر بگذران، كه اين انحراف است، ميگويم كوشش و مجاهده كن كه انگيزه الهي و براي دوست باشد و اگر عرضه كني، براي خدا و تربيت بندگان او باشد نه براي ريا و خودنمايي كه خداي نخواسته جز علماي سوء شوي كه بوي تعفنشان اهل جهنم را بيازارد. (46)
آنان كه او را يافتند و عشق او دارند انگيزهاي جز او ندارند و با اين انگيزه همه اعمالشان الهي است، جنگ و صلح و شمشير زدن و نبرد كردن و هر چه تصور كني ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين. (47) اگر انگيزه الهي نبود گرچه فتح بزرگ از آن حاصل شود پشيزي فضيلت ندارد. گمان نشود كه مقام اوليا خصوصا وليالله اعظم - عليه و علي اولاده الصلوات و السلام - به اينجا ختم ميشود، قلم جرات ندارد كه پيش رود و بيان طاقت ندارد كه شرح دهد و با محجوبان، ما محجوبان چه گوييم و خود ما چه ميدانيم كه گوييم و آنچه هست گفتني نيست و از افق وجود ما برتر است، ولي باشد كه ياد حبيب و ذكر او در دل و جان اثري كند هر چند از آن خبري دريافت نشود، همچون عاشق بيسوادي كه به سوادنامه محبوب نظر كند و دل خوش دارد كه اين نامه محبوب است و همچون پارسي زبان پريشان عربي نداني كه قرآن كريم را خواند و چون از اوست لذت برد و حالي به او دست دهد كه هزاران بار بهتر از اديب دانشمندي است كه به اعراب و مزاياي ادبي و بلاغت و فصاحت قرآن سر خود را گرم كند، و فيلسوف و عارفي است كه به مسائل عقلي و ذوقي آن بينديشد و از محبوب غافل باشد چون مطالعه كتب فلسفي و عرفاني كه به محتواي كتاب مشغول و به گوينده آن كاري ندارد.
دخترم! موضوع فلسفه، مطلق وجود است از حق تعالي تا آخرين مراتب وجود، و موضوع علم عرفان و عرفان علمي وجود مطلق است يا بگو حق تعالي است و بحثي به جز حق تعالي و جلوه او - كه غير او نيست - ندارد. اگر كتابي يا عارفي بحث از چيزي غير حق كند نه كتاب عرفان است و نه گوينده عارف است، و اگر فيلسوفي در وجود به آنطوركه هست نظر كند و بحث نمايد نظرش الهي و بحثش عرفاني است و همه اينها غير از ذوق عرفاني است كه از بحث به دور است و غير، از آن مهجور، تا چه رسد به شهود وجداني و پس از آن نيستي در عين غرق در هستي" ادفع السراج كه شمس طالع شد". (48)
دخترم! شنيدم ميگفتي: ميترسم ايام امتحان متاسف شوم كه چرا كار نكردم در روزهاي تعطيل. اين تاسف و امثال آن هر چه هست سهل است و زودگذر، آن تاسف دائمي و ابدي است كه چون به خود آيي توجه كني كه همه چيز را ميبيني جز او و آن روز پردهها افتادني و حجابها برداشتني نيست.
اميرالمومنين در دعاي كميل عرض ميكند":فهبني يا الهي و سيدي و مولاي و ربي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك". (49) من كوردل تاكنون نتوانستم اين فقره و بعض فقرات ديگر اين دعاي شريف را به جد بخوانم بلكه آن را از زبان علي - عليه السلام - ميخوانم و ندانم آن چيست كه صبر بر آن از عذاب خدا در جهنم مشكلتر است؛ آن عذابي كه تطلع علي الافئده؟(50) گويي" عذابك" همان" نارالله"(51) است كه فواد را ميسوزاند. شايد اين عذاب فوق عذاب جهنم باشد ما كوردلان نميتوانيم اين معاني فوق فهم بشري را ادراك و تصديق كنيم، بگذار و بگذاريم آنها را براي اهلش كه بسيار كم است.
در هر حال كتب فلسفي خصوصا از فلاسفه اسلام و كتب اهل حال و عرفان هر كدام اثري دارد. اوليها، انسان را ولو به طور دورنما آشنا ميكند با ماورا طبيعت، و دوميها خصوصا بعضي از آنها چون" منازل السائرين"(52) و "مصباح الشريعه"(53) كه گويي از عارفي است كه به نام حضرت صادق - عليه السلام - به طور روايت نوشته است، دلها را مهيا ميكنند براي رسيدن به محبوب و از همه دلانگيزتر مناجات و ادعيه ائمه مسلمين است كه راهبرند به سوي مقصود نه راهنما، و دست انسان حقجو را ميگيرند و به سوي او ميبرند، افسوس و صد افسوس كه ما از آنها فرسنگها دور هستيم و مهجور.
دخترم! سعي كن اگر اهلش نيستي و نشدي، انكار مقامات عارفين و صالحين را نكني و معاندت با آنان را از وظايف ديني نشمري، بسياري از آنچه آنان گفتهاند در قرآن كريم به طور رمز و سربسته، و در ادعيه و مناجات اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ما جاهلان از آنها محروميم با آن به معارضه برخاستيم. گويند صدر المتالهين ديد در جوار حضرت معصومه - سلامالله عليها - شخصي او را لعن ميكند، پرسيد: چرا صدر را لعن ميكني؟ جواب داد: او قائل به وحدت واجب الوجود است، گفت: پس او را لعن كن! اين امر اگر قصه هم باشد حكايت از يك واقعيت دارد. واقعيت دردناكي كه من خود قصههايي را ديده يا شنيدهام كه در زمان ما بوده است.
من نميخواهم تطهير مدعيان را بكنم كه":اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد". (54) ميخواهم اصل معني و معنويت را انكار نكني، همان معنويتي كه كتاب و سنت نيز از آن ياد كردهاند و مخالفان آن يا آنها را ناديده گرفته و يا به توجيه عاميانه پرداختهاند. و من به تو توصيه ميكنم كه اول قدم، بيرون آمدن از حجاب ضخيم انكار است كه مانع هر رشد و هر قدم مثبت است. اين قدم كمال نيست، لكن راهگشاي به سوي كمال است چنانچه" يقظه" را كه در منازل سالكان اول منزل محسوب شده است(55) از منازل نتوان شمرد، بلكه مقدمه و راهگشاي منازل سالكين است. در هر صورت با روح انكار نتوان راهي به سوي معرفت يافت.
آنان كه انكار مقامات عارفان و منازل سالكان كنند، چون خودخواه و خودپسند هستند هرچه را ندانستند حمل به جهل خود نكنند و انكار آن كنند تا به خودخواهي و خودبينيشان خدشه وارد نشود" مادر بتها بت نفس شماست"(56) تا اين بت بزرگ و شيطان قوي از ميان برداشته نشود راهي به سوي او - جل و علا - نيست، و هيهات كه اين بت شكسته و اين شيطان رام گردد. از معصوم نقل شده كه: شيطاني آمن بيدي(57) از اين نقل معلوم شود كه هر كس را هر چه بزرگ مرتبت باشد شيطاني است و اولياي خدا موفق شدهاند به مهار كردن بلكه مومن نمودن آن.
ميداني شيطان با پدر بزرگ ما آدم - صفيالله - چه كرد؟ او را از جوار حق فرو كشيد و پس از وسوسه شيطان و نزديكي به شجره - كه شايد نفس باشد يا بعض مظاهر آن - فرمان اهبطوا(58) رسيد و منشاء همه فسادها و عداوتها شد، آدم - عليهالسلام - با دستگيري حق تعالي توبه كرد و خداوند او را صفي خود فرمود، من و تو نيز كه مبتلاي به شجره ابليسيه هستيم بايد توبه كنيم و از حق - جل و علا - در خلوت و جلوت بخواهيم با استغاثه كه دست گيرد به هر وسيله كه خواهد و ما را نيز به توبه رساند بلكه از اصطفا آدمي بهرهاي گيريم. و اين نتواند بود مگر با مجاهدت و ترك شجره ابليس با همه شاخهها و اوراق و ريشههاي آن كه در وجود ما منتشر و هر روز محكمتر و توسعهدارتر ميشود.
با تعلق به شجره خبيثه و شاخهها و ريشههاي آن بيشك نتوان راهي به مقصد پيدا كرد و ابليس همين تهديد را كرد و بسيار موفق بود. و جز معدودي از عبادالله صالحين و نيز اولياي مقربين - عليهم السلام - از حيلههاي شيطان و نفس خبيث مظهر ابليس كس نتواند گريزد و اگر بتواند، از همه شاخهها و ريشههاي دقيق و بسيار پيچيده او نتواند مگر با دستگيري خداوند متعال آنطور كه صفيالله را رهاند ولي ما كجا و آن استعداد براي قبول كلمات.
آيه كريمه در اين باب شايان تفكر بسيار است چه كه ميفرمايد: فتلقي آدم من ربه كلمات فتاب عليه(59) نفرموده: و القي اليه كلمات، گويي با سير اليه كلمات را دريافت نموده است گرچه اگر "القي اليه" هم بود، بيسير كمالي، قبول امكان نداشت. و بايد در آيه ديگر كه راجع به همين قضيه اشاره فرموده نيز تفكر كرد، ميفرمايد: فلما ذاقا الشجره(60) گويي ذوقي و طعمي بيشتر نبوده با اين وصف چون از مثل ابوالبشر بوده آن پيامدها را داشته. حال بايد وضع خود را بنگريم كه به تحقيق، به همه شاخهها و برگها و ريشههاي شجره پيوند خورديم.
دخترم! آفات زياد بر سر راه است. هر عضو ظاهر و باطن ما آفتها دارد كه هر يك حجابي است كه اگر از آنها نگذريم به اول قدم سلوك اليالله نرسيديم. من كه خود مبتلا هستم و جسم و جانم ملعبه شيطان است، به بعض آفات اين عضو كوچك و اين زبان سرخ كه سرسبز را به باد دهد و آنگاه كه ملعبه شيطان است و آلت دست او، جان و روح و فواد را تباه كند، اشاره ميكنم:
از اين دشمن بزرگ انسانيت و معنويت غافل مشو، گاهي كه در جلسات انس با دوستان هستي خطاهاي بزرگ اين عضو كوچك را آنقدر كه ميتواني شمارش كن و ببين با يك ساعت عمر تو كه بايد صرف جلب رضاي دوست شود چه ميكند و چه مصيبتها به بار ميآورد كه يكي از آنها غيبت برادران و خواهران است، ببين با آبروي چه اشخاصي بازي ميكني و چه اسراري را از مسلمانان روي دايره ميريزي و چه حيثياتي را خدشهدار ميكني و چه شخصيتهايي را ميشكني؟ آنگاه اين جلسه شيطاني را مقياس بگير و ملاحظه كن در يك سال در همين امر پيش پا افتاده چه كردي و در پنجاه - شصت سال ديگر چه خواهي كرد و چه مصيبتها براي خود به بار خواهي آورد، در عين حال آن را كوچك ميشماري، و اين كوچك شمردن از حيلههاي ابليس است كه خداوند به لطف خود ما را همگي از آن مصون دارد.
دخترم! نگاهي كوتاه به آنچه درباره غيبت و آزار مومنين و عيبجويي و كشف سر آنان و تهمت آنان وارد شده، دلهايي را كه مهر شيطان بر آنها نخورده ميلرزاند و زندگي را بر انسان تلخ ميكند، اينك براي علاقهاي كه به تو و احمد دارم توصيه ميكنم از آفات شيطاني خصوصا آفتهاي بسيار زبان خودداري كنيد و همت به نگهداري آن كنيد، البته در آغاز قدري مشكل است، لكن با عزم و اراده و تفكر در پيامدهاي آن آسان ميشود. از تعبير بسيار تعيير(61) كننده قرآن كريم عبرت بگير كه ميفرمايد: و لا يغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا. (62) شايد اخبار از صورت برزخيه عمل ميدهد و شايد حديثي كه از حضرت سيدالموحدين منقول است در موعظههاي بسياري كه به نوف البكالي فرموده است اشاره به همين امر باشد به حسب يك احتمال، در آن حديث است كه نوف طلب موعظه كرد از مولا و ايشان فرمودند: اجتنب الغيبه فانها ادام كلاب النار، ثم قال: يا نوف كذب من زعم انه ولد من حلال و هو ياكل لحوم الناس بالغيبه. (63) و از رسول خدا صليالله عليه و آله و سلم - نقل شده كه فرمود: و هل يكب الناس في النار يوم القيمه الا حصائد السنتهم. (64) از اين حديث و حديثهايي كه كم نيست استفاده ميشود كه جهنم صورت باطني اعمال ما است.
بارالها! ما را و اين خانمان را و خانوادههاي مربوط به ما را از آفات شيطاني نجات مرحمت فرما و ما را از كساني كه آزار مسلمانان به زبان و عمل خود نمودهاند قرار مده.
اين چند صفحه را به تقاضاي فاطي نوشتم و من خود اعتراف ميكنم كه خود نتوانستم از مكايد(65) شيطان بگريزم، اميد است فاطي كه نعمت جواني را دارد اين توفيق را پيدا كند. و السلام علي عبادالله الصالحين.
12 شهر رمضان المبارك 1404
روحالله الموسوي الخميني
(منبع: صحيفه امام، ج 18، ص 457 - 449)
* پاورقي:
1 - همسر آقاي سيداحمد خميني.
2- اشاره است به روايتي از رسولالله" صليالله عليه و آله": ما عبدناك حق عبادتك و ما عرفنا حق معرفتك. مرآه العقول 8: 146.
3- سوره روم، آيه 30: "فطرت الهي كه مردم را بر آن آفريد، آفرينش خدا را دگرگوني نيست".
4- سوره اسرا، آيه 44: "هيچ موجودي نيست جز آن كه او را به پاكي ميستايد، ولي شما تسبيحشان را نميفهميد".
5- مثنوي معنوي، دفتر سوم:433/1019.
6- سوره روم، آيه 30: "در آفرينش خدا تغييري نيست و اين است آيين استوار حق".
7- بارالها، بريدگي كامل" از متعلقات" را براي توجه به خودت ارزانيم فرما، و چشم دلهايمان را به فروغ نظر كردن به خودت روشن گردان تا ديدگان دل پردههاي نور را دريده، به معدن عظمت و جلال برسد و جانهايمان به عز قدس تو تعلق يابند.
الها، مرا در شمار آنان قرار ده كه صدايشان زدي پس پاسخت دادند و نيم نگاهي به آنان كردي پس در برابر جلال تو مدهوش شدند در نتيجه با آنان راز و نياز سري كردي. اقبال الاعمال: 687.
8- بخشش.
9- حالت بيهوشي و از خود بيخودي سالك.
10- نيمنگاه.
11- مرتبه و مقام فناي صفاتي است كه پيش از فناي ذاتي و فناي مطلق حاصل شود.
12- سوره نجم، آيه 8: "آنگاه نزديك و نزديكتر شد".
13- اشاره به مضمون آيه 143 سوره اعراف: "فلما تجلي ربه للجبل جعله دكا و خر موسي صعقا" چون پروردگارش بر كوه تجلي كرد، كوه را خرد كرد و موسي بيهوش افتاد.
14- علم خود بزرگترين حجاب است.
15- علم نوري است كه خدا در دل هر كه بخواهد ميافكند. بحارالانوار 1: 225/17.
16- سوره نمل، آيه 18: "مورچهاي گفت: اي مورچگان به خانههاي خود اندر شويد مبادا سليمان و سپاهيانش ندانسته شما را پايمال كنند".
17- سوره نمل، آيه 22: "من بر آنچه تو از آن آگاه نشدهاي آگاهي يافتم".
18- سوره اسرا، آيه 44: "هيچ موجودي نيست مگر آنكه ستايش او تسبيحگويي خداست، لكن شما تسبيح آنها را فهم نميكنيد".
19- سوره جمعه، آيه 5: "وصف حال آنان كه تحمل" علم "تورات كرده و خلاف آن عمل نمودند در مثل به درازگوش مانند".
20- سوره اعراف، آيه 179: "مانند چهارپايانند بلكه گمراهترند".
21- سوره ص، آيه 82: "به عزت تو سوگند كه همگي آنها را گمراه خواهم كرد".
22- مردم در خوابند و چون بميرند بيدار شوند. بحارالانوار4:43/18.
23- پرده، حجاب.
24- سوره توبه، آيه 49 و سوره عنكبوت، آيه 54: "همانا، جهنم فراگيرنده كافران است".
25- اين مدعيان در طلبش بيخبرانندكانرا كه خبر شد خبري بازنيامد كليات سعدي: 30، ديباچه گلستان.
26- سوره محمد، آيه 24: "آيا در قرآن انديشه و تدبر نميكنند يا بر دلهايشان قفلها است".
27- سوره واقعه، آيات 77 - 79: آن "چه بر تو خوانديم" قرآني است گرامي، در كتابي پوشيده، كه جز پاكان كس بدان دست نزند".
28- واگذاري.
29- كليات سعدي: 40، باب اول، حكايت 4.
30- يعني همه آفرينش، قائم به حق و صرف وابستگي به او هستند.
31- سوره نور، آيه 35: "خدا نور آسمانها و زمين است".
32- سوره حديد، آيه 3: "اوست اول و آخر و پيدا و پنهان".
33- سوره مجادله، آيه 7: "سه تن پنهاني راز نگويند...".
34- سوره فاتحه، آيه 5: "(پروردگارا) فقط تو را ميپرستيم و از تو ياري ميجوييم".
35- مثنوي معنوي، دفتر سوم: 576/3907.
* تا انسان در حجاب "خود" است و به خود سرگرم است، فطرتش محجوب است و خروج از اين منزل علاوه بر مجاهدات، محتاج به هدايت حق تعالي است
* سرگرمي به علوم حتي عرفان و توحيد اگر براي انباشتن اصطلاحات است، سالك را به مقصد نزديك نميكند، بلكه دور ميكند. و اگر حق جويي و عشق به او انگيزه است كه بسيار نادر است، چراغ راه و نور هدايت است
* تهذيب از اخلاق ذميمه و رهيدن از آن بسيار مجاهده ميخواهد، و تهذيب عمل از آنچه خلاف رضاي خداست و مواظبت به اعمال صالحه از قبيل واجبات و مستحبات در رأس تزكيه و تطهير قرار دارد
* در قرآن كه مخاطبه بين حبيب و محبوب و مناجات بين عاشق و معشوق است، اسرار بزرگي نهفته است و شمهاي از اين اسرار به وسيله اهل بيت(ع) و به وسيله مناجاتها و ادعيه به ديگران ميرسد
36- علم اليقين 1002:2؛ مسند احمد 37:371.
37- الفتوحات المكيه298:1؛ علم اليقين 2:967.
38- ان الصراط جسر علي متن جهنم يمر عليه الخلائق. علم اليقين 2: 967.
39 و 40 - سوره فاتحه، آيات 5-7"":پروردگارا" ما را به راه راست هدايت فرما، راه آنان كه به آنها نعمت دادي، نه راه كساني كه بر آنها خشم فرمودي و نه راه گمگشتگان".
41- بحارالانوار 8: 64 - 71. حدت: تيزي.
42- ما از جهنم عبور كرديم در حالي كه جهنم خاموش بود. علم اليقين2: 971.
43- به گفته بنگر نه به گوينده. غررالحكم و درر الكلم 44 1:394/11.
44 - تمام اين شعر جامي اينچنين است: در رفع حجب كوش نه در جمع كتباز جمع كتب نميشود رفع حجب
45 - سوره جمعه، آيه 5:" مثل كساني كه تورات به آنها داده شده و بدان عمل نميكنند مثل آن خر است كه كتابهايي را حمل ميكند".
46- اشاره است به روايتي از رسولالله - صليالله عليه و آله - كه در آن آمده است:" و ان اهل النار ليتاذون بريح العالم التار لعلمه".... اصول كافي 1:44/1.
47 - ضربتي كه علي - عليه السلام - در روز خندق - بر عمرو بن عبدود - وارد كرد برتر از عبادت جن و انس است. بحارالانوار 39:1- 2.
48- فقره آخر" حديث حقيقت" روايت شده از كميل بن زياد كه از علي - عليهالسلام - پرسيد: حقيقت چيست و چون پس از چند پرسش و پاسخ مطلب را دريافت، عرض كرد: اطفي" ادفع" السراج فقد طلع الصبح. چراغ را خاموش كن كه صبح طلوع كرد و آشكار شد. جامع الاسرار و منبع الانوار:29.
49 - اي معبودم و آقايم و مولايم و پروردگارم، گيرم كه صبر كردم بر عذابت، اما چگونه صبر كنم بر فراقت. اقبال الاعمال: 708.
50 و 51 - سوره همزه، آيه6- 7: "آتش برافروخته خدا، كه بر دلها سر بر ميكشد".
52- سوره همزه، آيه 76: "آتش برافروخته خدا، كه بر دلها سر بر ميكشد".
52- كتاب منازل السائرين كتابي است در عرفان و سير و سلوك عملي از خواجه عبدالله انصاري(396- 481). اين كتاب داراي دو شرح مهم ميباشد از ملا عبدالرزاق كاشاني و عفيف الدين تلمساني، كه هر دو به طبع رسيدهاند.
53- مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه كتابي است در معارف و مواعظ و اخلاق، مشتمل بر صد باب كه هر باب با جمله" قال الصادق عليهالسلام" شروع ميشود. درباره اعتبار و مولف آن، اقوال مختلفي ذكر شده است، جمعي از بزرگان اماميه از جمله: سيد بن طاووس، ابن فهد حلي، علامه مجلسي، شهيد ثاني، ملا محسن فيض كاشاني، كفعمي، ملا مهدي نراقي - رضوانالله تعالي عليهم - بدان رجوع و استناد كردهاند.
54- نقد صوفي نه همه صافي بيغش باشداي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد ديوان حافظ:280.
55 - شرح منازل السائرين، عبدالرزاق كاشاني: 34.
56- مادر بتها بت نفس شماستزان كه آن بت مار و اين بت اژدهاست مثنوي معنوي دفتر اول: 49.
57 - شيطان من، به دست من ايمان آورد". روايت شده كه پيغمبر اكرم - صليالله عليه و آله - فرمود":ما منكم الا و له شيطان" هر يك از شما شيطاني دارد، از حضرت پرسيدند: آيا تو نيز شيطان داري؟ فرمود":من نيز شيطان دارم لكن شيطان من، بدست من ايمان آورد". علم اليقين1: 282، كنز العمال1: 247/1243.
58 - سوره بقره، آيه 36: "فرود آييد".
59- سوره بقره، آيه 37":پس آدم از خداي خود كلماتي آموخت كه موجب پذيرفتن توبه او گرديد".
60- سوره اعراف، آيه 22: "چون از آن درخت چشيدند".
61- عيب چيزي را آشكار كردن وبدي آن را گفتن.
62- سوره حجرات، آيه 12: "غيبت يكديگر نكنيد آيا هيچ يك از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد".
63- از غيبت بپرهيز كه خورش سگهاي جهنم است، سپس فرمود: اي نوف! دروغ ميگويد كسي كه با غيبت، گوشت مردم را ميخورد و خود را حلالزاده ميداند. بحارالانوار72: 248/13.
64 - آيا روز قيامت مردمان را چيزي جز آنچه كه زبانشان درو كرده در آتش ميافكند. اصول كافي2: 115/4.
* مناجات و ادعيه ائمه مسلمين، راهبرند به سوي مقصود و دست انسان حقجو را ميگيرند و به سوي خدا ميبرند. افسوس و صدافسوس كه ما از آنها فرسنگها دور هستيم و مهجور
* سعي كن اگر اهلش نيستي و نشدي، انكار مقامات عارفين و صالحين را نكني و معاندت با آنان را از وظايف ديني نشمري، بسياري از آنچه آنان گفتهاند در قرآن كريم به طور رمز و سربسته، و در ادعيه و مناجات اهل عصمت بازتر آمده است و چون ما جاهلان از آنها محروميم با آن به معارضه برخاستيم
* آنان كه انكار مقامات عارفان و منازل سالكان كنند، چون خود خودخواه و خودپسند هستند هرچه را ندانستند حمل به جهل خود نكنند و انكار آن كنند. تا به خودخواهي و خودبيني آنان خدشه وارد نشود!
مطالب مشابه
- مقايسه عرفان كريشنامورتي با اسلام
- در آستانه سالروز رحلت بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي ايران، كتاب «طلوع خورشيد» اثري از علياكبر ذاكري
- مجموعه مقالات کنگره ملي بررسي انديشههاي فرهنگي و اجتماعي حضرت امام خميني(ره)» منتشر شد
- آيتالله مصطفوي در همايش «بررسي انديشههاي فلسفي و عرفاني امام خميني(ره): امام خميني(ره) فلسفه را به اصل ولايت پيوند دادند
- حسين غفاري، برگزيده جايزه كتاب فصل در بخش فلسفه اسلامي براي كتاب «جدال با مدعي»:مدعيانی را نقد كردم كه فلسفه را به شيوه ژورناليستی مخدوش میكنند