کد خبر: 6720

1404/08/21 20:03

نسخه چاپی
0
بازدیدها: 10

غرب و ایران مستقلّ مقتدر

سخنان دکتر علی لاریجانی در همایش «ما و غرب» […]

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سالهای اخیر با اشاره به وضعیت کنونی جهان غرب، تمدّن مادّی و غربی را در مسیر زوال و فرسایش دانسته و تأکید کردند که نشانه‌های این انحطاط به‌تدریج آشکار می‌شود؛ موضوعی که حتی اندیشمندان غربی نیز آن را تصدیق کرده‌اند. ایشان این روند را یکی از عوامل امیدبخش برای آینده تمدّن اسلامی توصیف می‌کنند: «امروز دنیای غرب در بن‌بست فکری و بن‌بست تئوریک است؛ خیلی از مسائل دنیا برایشان غیر قابل توجیه است، غیر قابل فهم است؛ با آن نگاه لیبرال‌ ـ دموکراسی که اینها داشتند نمیسازد خیلی از این چیزهایی که امروز در دنیا هست. امّا برای ما نه، برای ما همه چیز قابل حل است. نقش انسان، نقش اراده‌ی انسان، نقش توکّل به خدا، نقش حرکت تاریخ، مسئله‌ی مهدویّت و آینده‌ی قطعی اسلام، یک چیزهایی است که برای ما روشن است، برای آنها [نه]؛ ندارند، فاقدند، دستشان خالی است.» ۱۴۰۱/۰۶/۱۲ 

* همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای» آبانماه سال گذشته فعالیت خود را آغاز کرد و دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴ نشست پایانی آن با حضور اساتید، پژوهشگران و نخبگان علمی و سیاسی در مرکز همایش‌های بین‌المللی صدا و سیما برگزار شد.
دکتر علی لاریجانی، دبیر شورای امنیت ملّی، در نشست پایانی این همایش به ایراد سخن پرداخت. فراز و فرود پنج دوره تاریخی تقابل ایران و غرب، ستیز غرب با ملّت‌های مستقل و آزاد، هدف رئیس‌جمهور آمریکا از طرح شعار «صلح از طریق قدرت»، مذاکرات هسته‌ای ایران و زیاده‌خواهی غربی‌ها بعد از جنگ اخیر درباره مسئله موشکی، مسیر امروز غرب در ایجاد هرج و مرج بین‌المللی، همبستگی ملّت ایران و روایت فرماندهی رهبر انقلاب در جنگ ۱۲ روزه از جمله موضوعاتی بودند که دبیر شورای عالی امنیت ملّی آن‌ها را تبیین کرد. 
خدمت سروران گرامی سلام عرض می‌کنم و ارادت می‌ورزم، از دست‌اندرکاران همایش «ما و غرب» هم سپاسگزاری می‌کنم. در این ماه‌های اخیر، بارها شعار غرب و مخصوصاً آمریکا را شنیده‌اید که صلح را از طریق قدرت دنبال می‌کنند. فهم رابطه‌ی ما و غرب، امروز از همین شعار بهتر درک می‌شود.

زمانی غرب مدّعی بود که بر علم و بر آزادی فکر تکیه زده است، نتیجه‌اش جنگ‌های جهانی شد؛ حالا مسیر خود را به‌کلّی روشن‌تر بیان کرده‌اند که قدرت همه‌کاره‌ی مناسبات است. سعدی علیه الرّحمة چه خوش گفت: «رأیِ بی‌قوّت مکر و فسون است و قوّتِ بی‌رأی جهل و جنون.» به تعبیر سعدی، زمانه‌ی ما وارد عصر جهل و جنون شده است.

در طول تاریخ، روابط ایران و غرب به علل مختلف فرازوفرود بسیار داشت که این هم شامل جنبه‌های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی می‌شد و شاید این روابط جزو پُرنوسان‌ترین تعاملات بین‌المللی محسوب می‌شود. در یک تقسیم‌بندی کلّی، شاید بتوان این ادوار را به پنج دوره تقسیم کرد.

ابتدا دوره‌ی باستان است که ایران با حکومت هخامنشی، اشکانی و ساسانی اداره می‌شد و از تمدّنی قوی برخوردار بود. البتّه غرب هم تمدّن یونان و تمدّن روم را داشت که آن‌ها هم از جهاتی قوّت داشتند. جهانِ آن دوره این دو مرکز مهمّ قوی حکومتی را می‌شناخت و چون ایران از قدرتی عظیم برخوردار بود، غرب هیچ‌گاه زمینه‌ای برای تسلّط بر ایران نیافت؛ جنگ کردند، ولی نتوانستند تسلّط ماندگاری پیدا کنند. ایران در دوره‌ی هخامنشی با یونان باستان، هم تعامل داشت و هم برخورد نظامی. برخی مورّخین معتقدند تفکّرات ایرانی و دینی از طریق هگمتانه به سوی یونان کشیده شد. مسلّماً افلاطون در چهار قرن قبل از میلاد، در آثار خود از امپراتوری ایران سخن گفته که گاه آن را به جهتی ستوده و گاه بر آن اشکال وارد کرده؛ لذا روشن است که ارتباطات با امپراتوری ایران وجود داشت. برخی از مفسّران، گرایش افلاطون به دو عالم مثال و عالم محسوس را گرته‌برداری از دوگانگی عالم مینوی و گیتی در اندیشه‌ی زرتشت می‌دانند. هخامنشیان جنگ‌هایی نیز با یونان داشتند. این‌ها نمادی از کشمکش دو تمدّن در شرق و غرب بود. البتّه در آثار باقیمانده از متفکّران یونان، ارتباط دانشمندان با دربار امپراتوری ایران مطرح است؛ لذا ضمن این کشمکش‌ها، روابط هم وجود داشت.

در دوره‌ی ساسانیان، روابط با بیزانس یا امپراتوری روم شرقی، هم صلح‌آمیز بود و همراه با تجارت، و هم کشمکش جنگی داشتند. این دو قدرت بزرگ در دو سوی جهان دارای تمدّن بودند و با یکدیگر رقابت داشتند. در ابتدای حکومت ساسانیان ــ یعنی سال ۲۲۴ میلادی ــ تا سقوط آنان در قرن هفتم میلادی، ایرانیان چندین جنگ با بیزانس داشتند، اغلب بر سر مناطقی مثل ارمنستان، بین‌النّهرین و شام. به هر تقدیر، ساسانیان و بیزانس یکدیگر را به عنوان دو امپراتور تقریباً هم‌سنگ قبول داشتند و به رسمیّت می‌شناختند؛ لذا سفیر به دربارِ هم می‌فرستادند و گاه بین آن‌ها پیمان صلح امضا می‌شد که چند دهه دوام داشت. البتّه رقابت در تجارت داشتند و هر دو امپراتوری می‌خواستند مسیرهای تجارت شرق به غرب را تحت کنترل بگیرند؛ یعنی همین چیزی که امروز به عنوان «جنگ کریدورها» مطرح است، در آن روزگار هم به نحو دیگری مطرح بود. روابط علمی و فرهنگی هم تا حدودی داشتند، کتب علمی در دو قلمرو به زبان یکدیگر ترجمه می‌شد و در هنر، معماری، فلسفه و پزشکی مراودات علمی داشتند. البتّه مذهب بیزانس مسیحیّت بود و امپراتوری ساسانی زرتشتی. با فروغ اسلام، این دو امپراتوری تحت تأثیر آن قرار گرفتند. نکته‌ی قابل توجّه در این دوران این است که امپراتوری ایران و امپراتوری غرب گرچه با یکدیگر رقابت و گاهی ستیز داشتند، امّا ایران مستقل بود و این استقلال بر قدرت متّکی بود و این قدرت جنبه‌ی ساختاری داشت؛ یعنی نظامات حکومتی ساسانیان نظامات قوی بود. از طرفی، حکومت ساسانیان با مذهب مرتبط بود، آئین زرتشت نقش مؤیّد حکومت را داشت و همین امر به حکومت ساسانی امتداد قدرت در بین توده‌ها داده بود. لذا استقلال ساسانیان یک امر پایداری محسوب می‌شد، تا طلوع تفکّر نوین دینی که توانست این ساختار را دگرگون کند.

دوره‌ی صفویّه در قرن شانزدهم که مقارن با تحوّلات فکری و علمی در غرب بود، وضعیّت ایران و غرب نوع دیگری شد. صفویّه توانست منزلت ایران را مجدّداً به یک امپراتوری تبدیل کند که این بار متّکی بر حضور دانشمندان و علما و اندیشمندان نیز هست و این نکته‌ی مهمّ این دوران است؛ یعنی قدرت با علم همراه شد، زیرا شاه‌عبّاس صفوی بزرگان علمی را جمع کرد و اکرام نمود. از طرفی امپراتوری عثمانی با صفویّه، هم از نظر نوع قدرت و هم مذهب مختلف بود و کشمکش‌هایی با یکدیگر داشتند.

صفویّه با کشورهای اروپایی نظیر پرتغال، اسپانیا، فرانسه و انگلستان ارتباطات مختلفی برقرار کرد. این، روابط ایران و غرب در دوران پیشامدرن محسوب می‌شود که شامل جنبه‌های سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی و علمی است. در حوزه‌ی سیاسی و نظامی بین صفویّه و اروپا کشمکش نبود، بلکه نوعی همکاری بود؛ علّت این بود که اروپا نمی‌توانست در مقابل قدرت امپراتوری صفوی تسلّط‌طلبی بکند. صفویّه هیئت‌هایی به دربار اروپایی‌ها فرستاد و آن‌ها هم سفرایی در ایران داشتند، نظیر سِر آنتونی شرلی که در ایجاد روابط با صفویّه مؤثّر بود. در زمینه‌‌ی روابط اقتصادی و تجاری، ایرانِ آن زمان تولیدکننده‌ی عمده‌ی ابریشم بود و چون کمپانی هند شرقی علاقه‌مند به خرید ابریشم بود، لذا دفاتری در بندرعبّاس و اصفهان داشت. فرش، ادویه و فلزات در اروپا محبوبیّت زیادی داشتند و بخشی از تجارت آن‌ها از این نوع بود. در حوزه‌ی روابط علمی و فنّی، شاهان صفوی از خدمات اروپایی‌ها در زمینه‌ی توپ‌سازی، ساعت‌سازی، پزشکی و مهندسی استفاده کردند.

ملاحظه می‌کنید که ایران عصر صفوی با اینکه در کنار امپراتوری عثمانی بود ــ که آن هم قوی بود و اختلافاتی با صفویّه داشت ــ امّا به سه علّت کاملاً مستقل زیست. اوّلاً متّکی بر علم و دانش بود و توانست بساط تفکّر را در ایران گسترش دهد. ثانیاً متّکی بر مذهب و تفکّر دینی بود؛ یعنی شاهان صفوی افتخار می‌کردند که به آراء علمای دین توجّه دارند و همین امر، رابطه‌ی پادشاهان با توده‌‌ی مردم را برقرار می‌کرد و برای قدرت حکومت یک امتداد پایداری ایجاد می‌کرد و این همان نکته‌ای است که ابن‌خلدون با عنوان «عصبیّت» از آن نام می‌برد که جنبه‌ی پایداری حکومت است. ثالثاً از نظر نظامی هم قدرت مقتدرانه‌ای ایجاد کرد. نهایتاً، یک ایران متّکی بر علم و دین و مقتدر، امپراتوری صفوی را در مقابل غرب هم‌تراز نمود.

توجّه داشته باشید که در زمان صفوی، رشد علمی در غرب حرکت عظیمی پیدا کرد. علم به معنای «ساینس» با آراء دانشمندانی مثل دکارت، گالیله، کپلر در مسیر پیشرفت قرار گرفت و از نظر سیاسی با متفکّرانی نظیر هابز و لاک در مسیر دوران مدرن گام برداشتند؛ لذا غرب هم از قدرت پیش‌رونده برخوردار شد. امّا صفویّه از جهات دیگری ــ چه از بُعد علم، چه تقرّب دینی ــ نگاه متفاوتی داشت و بر قدرت هم متّکی بود. لذا بین ایران و غرب نوعی موازنه ایجاد شد، نه سلطه‌ی غرب بر ایران؛ یعنی عامل پایداری حکومت صفویّه استقلال فکری و اقتصادی و قدرت نظامی بود.

در دوره‌ی قاجار، نفوذ انگلستان و روسیه در امور داخلی ایران افزایش یافت و قراردادهایی مثل گلستان و ترکمانچای و امتیازاتی مانند توتون و تنباکو و دخالت‌هایی که در عصر مشروطه در دولت و مجلس داشتند، همه‌ی این‌ها نگاه سلطه‌طلبانه‌ی آنان نسبت به ایران را نشان می‌دهد. عواملی نظیر استبداد، عدم توجّه به علم، بی‌اعتنایی به رشد اقتصادی، عملاً قاجار را در برابر توسعه‌ی پُرشتاب غرب دچار ضعف نمود؛ به طوری که سفرهای اروپایی شاهان قاجار با مخارج زیاد، آنان را دچار ضعف اراده در مقابل ظواهر غرب نمود و مخصوصاً ضعف در قدرت نظامی باعث فرودستی آنان شد. اقبال لاهوری، با چند بیت، کأنّه وصف حال قاجاریّه را نشان می‌دهد:
قوّت مغرب نه از چنگ و رباب
نی ز رقص دختران بی‌حجاب
محکمیِ او نه از لادینی است
نی فروغش از خط لاتینی است
قوّت افرنگ از علم و فن است
از همین آتش چراغش روشن است
علم و فن را ای جوانِ شوخ‌وشنگ
مغز می‌باید نه ملبوس فرنگ

در دوران پهلوی، تسلّط غرب ــ به‌خصوص آمریکا و انگلیس ــ بر دربار و ساختار نیروهای مسلّح و اداره‌ی کشور علنی‌تر و عمیق‌تر شد؛ کودتای بیست‌وهشتم مرداد گوشه‌ای از این دخالت را آشکار می‌کند. اگر در دوره‌ی قاجار ایران دچار استبداد و عقب‌افتادگی بود، در دوران پهلوی دچار استبداد وابسته شد. ایران دوران پهلوی یکسره بنده‌وار از غرب تبعیّت می‌کرد. در این دوره، به‌هیچ‌وجه بحث استقلال مطرح نیست. خاطرات عَلَم ــ که وزیر دربار بود ــ وقتی مطالعه می‌شود، حالت سرشکستگی به انسان دست می‌دهد که سفرای انگلیس و آمریکا مستمرّاً با شاه جلسه می‌گذارند و دستورالعمل به او می‌دهند! با اینکه نفت منابع زیادی در دستان شاه می‌گذاشت، امّا اوّلاً سرسپردگی به آمریکا و انگلیس یک عامل ناپایداری این حکومت شد، چون همین دو کشور آن‌ها را سر کار آوردند؛ ثانیاً ستیز با دین ــ چه در دوره‌ی رضاشاه، چه در دوره‌ی محمّدرضا ــ رابطه‌ی حکومت با مردم را قطع کرد؛ ثالثاً با اینکه قدرت نظامی این دوره کم نبود، لکن به دلیل عدم استقلال و عدم توجّه به تفکّر دینی عملاً این قدرت کم‌خاصیّت شد.

در تاریخ ایران، دوران پهلوی جزو سیاه‌ترین دوران‌ها از نظر سرسپردگی است. یکی از دلایل حدوث انقلاب همین تحقیرشدگی توسّط غرب است که ملّت بزرگ ایران این امر را تاب نیاورد. ملّتی که از یک سابقه‌ی طولانی امپراتوری برخوردار بود و همین‌طور از نظر فرهنگی پُرمحتوا بود و از نظر حکومتی ساختار نظام‌مند داشت که در کلّیّتِ جهان به چنین امری مورد ستایش بود، یکباره پادشاه چنین کشوری باید اوامر چند سفیر غربی را اطاعت کند! ملّت ایران همین ملّتی بود که امروز در مقابل آمریکا و غرب ایستاده است، همین امکانات مالی بلکه بیشتر در دست حکومت بود، امکانات نظامی زیادی هم داشتند، امّا فقر استقلال و حرّیّت حکومت پهلوی ملّت را در مقابل غرب به ذلّت کشانده بود.

ایران در عصر انقلاب اسلامی یک تغییر جهت جدّی داشت و نسبت خود با غرب را معقول و سنجیده کرد؛ یعنی جهات مثبت و منفی غرب را درست فهم نمود و مناسبات خود را متناسب با منافع خود تنظیم کرد. رهبران صدر انقلاب اسلامی که غالباً افراد عقل‌گرا و اهل فلسفه بودند ــ نظیر حضرت امام، رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله شهید مطهّری، آیت‌الله شهید بهشتی و دیگران ــ منهجی را برای انقلاب ترسیم نمودند که ابعاد دقیقی داشت.

اوّلاً در تعامل با غرب از جهت علمی و فنّاوری در همه‌ی وجوه استقبال می‌کردند. این تعامل علمی در طول این چهار دهه وجود داشته، اساتید و دانشمندان به غرب رفت‌وآمد داشته‌اند و دانشگاه‌ها با یکدیگر مرتبط بوده‌اند. این وجه تعاملات علمی چون به رشد جامعه می‌انجامید، همواره مورد تأکید رهبران انقلاب اسلامی بود. البتّه گاه غرب در ارتباطات علمی و فنّاوری محدودیّت‌هایی ایجاد می‌کرد ــ چه در زمان جنگ به خاطر جنگ و چه در بحث هسته‌ای و گاه به خاطر مسائل اختلافی دیگر نظیر بحث حقوق بشر ــ امّا رشد علمی جامعه‌ی ما با گسترش دانشگاه‌ها راه خود را یافته بود و تأکید رهبران جمهوری اسلامی به توجّه نمودن به تسلّط علمی و فنّاوری، به دانشگاه‌ها تا حدّی سمت‌وسو داد. بااین‌حال، هنوز این ظرفیّت عظیم علمی در حلّ مسائل کشور و تولیدات داخلی در یک مسیر مناسب قرار نگرفته است، که البتّه اشکال در سازوکارهای داخلی ما است که مسیر همکاری نخبگان دانشگاهی با بخش‌های مختلف کشور هنوز هموار نیست.

ثانیاً رابطه‌ی تجاری ایران و غرب پس از انقلاب در سطح بالایی وجود داشت و شاید بتوان گفت اوّلین شریک تجاری ایران، غرب بود که ریشه در ساختار ارتباطات بازرگانی گذشته‌ی ایران و غرب داشت. پس از انقلاب، با همه‌ی فرازوفرودها، مبنا قطع رابطه‌ی تجاری با غرب نبود، بلکه مبنا رعایت منافع ایران بود. لذا ارتباطات تجاری ایران با شرق و کشورهای اسلامی و همسایگان نیز بیشتر شد، ولی سال‌ها همچنان غرب شریک تجاری اوّل بود، لکن این روابط با فرازوفرود همراه بود؛ مثلاً سطح روابط در دوران جنگ با قبل و بعد از آن تفاوت داشت.

یعنی رهبران ایران هیچ‌گاه عنادی با غرب نداشتند، بلکه رفتار غرب در قلمروهای سیاسی و امنیّتی و تسلّط‌طلبی آن‌ها همکاری‌ها را دچار بحران می‌کرد. وقتی غرب به جای احترام به انقلاب اسلامی دنبال مسئله‌سازی با ایران و بحران آفرینی داخلی و خارجی رفت، ملّت ایران را به عکس‌العمل کشاند. ملّتی که تازه از یوغ ستم شاه خارج شده بودند و تصمیم به ایجاد یک نظام مستقل داشتند تا ایران را آباد کنند، با حرکت تخریبی غرب مواجه شدند. توقّع آمریکا و غرب این بود که بار دیگر با شعاری دیگر استقلال ملّت ایران را سرقت کنند؛ اینجا بود که با نهیب امام مواجه شدند. گاه در داخل می‌شنویم که چرا رهبر معظّم انقلاب نسبت به آمریکا و غرب انذار می‌دهند که در مراودات خود مراقبت کنید. دلیل آن در تسلّط‌طلبی غرب است؛ وگرنه رهبر انقلاب، چه در مراودات اقتصادی و چه در تعاملات علمی، مؤیّد کار با غرب و شرق بوده‌اند. امّا وقتی آمریکا به انحاء مختلف ــ چه از طریق اقتصاد، چه فرهنگ، چه سیاست، چه آخرالامر از طریق قدرت نظامی که در این جنگ اخیر رخ نمود ــ دنبال استیلا بر ایران رفت، رهبر انقلاب با قدرت جلوی این حرکت رذیلانه ایستادند، کمااینکه ملّت بزرگ ایران هم در این جنگ با استواری در مقابل آنان قد عَلَم کردند. رهبر انقلاب و ملّت، هر دو، با ایستادگی خود استقلال کشور را صیانت نمودند.

امروز کاملاً روشن شده است که مسئله‌ی هسته‌ای بهانه‌ای بیش نبود؛ برای چه؟ برای مبارزه با ملّت ایران؛ کمااینکه پس از جنگ اخیر می‌گویند در مورد موشک هم باید بحث کنیم که بردش چقدر شود یا در مورد منطقه نقش ایران باید فلان‌طور شود! همین رویکرد نشان می‌دهد آمریکا و غرب دنبال تسلّط‌طلبی هستند؛ وگرنه به شما چه ربطی دارد که درباره‌ی برد موشک‌های ایرانی نظر می‌دهید؟ آیا شما حاضرید ما بگوییم تا وقتی اروپا چنین موشک‌ها و سلاح هسته‌ای دارد، باید آماده‌ی جنگ با ما باشد؟ دقیقاً همین جا محلّ تقاطع دو فکر است: یکی قدرت و استیلا با شرق را دنبال می‌کند ــ به دلایل مختلف که امروز نسبت به چین هم این‌گونه نگاه ریبه‌آمیز را مشاهده می‌کنیم ــ و دیگری دنبال روابط متوازن است. ایران نه تسلّط‌طلب است، نه استیلای هیچ کشوری را می‌پذیرد و زیر بار حرف‌های مفت تسلیم هم نمی‌رود.

ثالثاً تبادلات فرهنگی با غرب و شرق نیز پس از انقلاب برقرار بود، امّا توجّه رهبران نظام به مؤلّفه‌ی فایده‌مندی و تعالی‌بخشی معطوف می‌شد؛ یعنی انقلاب اسلامی هیچ‌گاه با عناصر مترقّی در فرهنگ غرب نظیر قانون‌گرایی،‌ نظم‌پذیری، توجّه به محیط زیست و نظایر آن تخالفی نداشتند، امّا محل نزاع در دو بخش بود. اوّل آنجا که غرب تبادل فرهنگی را بستری برای تهاجم فرهنگی قرار داد. دهه‌های قبل، رهبر معظّم انقلاب بر تهاجم فرهنگی غرب انذار دادند، عدّه‌ای آن را برنتافتند؛ ولی مرور زمان نشان داد که غرب دنبال جریان‌سازی فرهنگی و تسلّط فرهنگی بر دیگران است، چون هم تلقّی بیش از اندازه از فرهنگ خود دارد و دیگران را در سطح فرهنگ خود نمی‌داند و هم به دلیل تسلّط تکنولوژیک خود نوعی سیطره‌ی فکری و فرهنگی را برای خود مقدور می‌بیند که چنین استیلایی پایه‌ی تسلّط سیاسی، اقتصادی،‌ اجتماعی و امنیّتی خواهد بود. اقبال لاهوری چه نیکو این امر را در شعر خود ترسیم می‌کند:
آه از افرنگ و از آئین او
آه از اندیشه‌‌ی لادین او
علم حق را ساحری آموختند
ساحری نی کافری آموختند

امروز برخی از فلاسفه‌ی پست‌مدرن اذعان دارند که در عصر جدید غرب، بحث در حقیقت و کشف واقعیّت بی‌مورد است؛ آنچه در اجتماع مؤثّر است و لباس واقعیّت بر تن دارد روایتی است که تکنولوژی و قدرت‌ها می‌سازند؛ حتّی در علم هم که باید در بیان حقیقت بی‌طرف باشد، سلطه‌ی قدرت در آن تعیین‌کننده است. فوکو به‌جد نقش شرکت‌های چندملّیّتی و قدرت‌های اقتصادی و غیره را در شکل دادن به فکر جامعه نقش اوّلی می‌داند. حال، این امر را باید در کنار تلقّی رهبران غرب نسبت به مسلمانان و اعراب قرار داد تا افسانه‌ی استعمار دقیق‌تر کشف شود. به چند نمونه از نظرات فلاسفه‌ی منتقد سلطه‌گری غرب توجّه کنید. ژان پل سارتر، فیلسوف فرانسوی، در نقد غرب می‌گوید غرب همواره با ساکنان خاورمیانه به مثابه‌ی موجوداتی مادون انسان در سطح یک میمون تکامل‌یافته رفتار می‌کرد و از نظر غربی‌ها مردمان آنجا فقط ساکنان سرزمین‌های عربی بودند، نه مالک واقعی آن‌ها. فرانتس فانون می‌گوید استعمار نه‌تنها منابع را غارت می‌کند، بلکه ذهن و هویّت مردم را نیز استعمار می‌کند. ادوارد سعید در کتاب «شرق‌شناسی» نشان می‌دهد غرب چگونه با ساختن تصویر تحقیرآمیز از شرق، سلطه‌ی فرهنگی و سیاسی خود را توجیه می‌کند.

نکته‌ی دوّم که مورد توجّه رهبران انقلاب اسلامی در عرصه‌ی تبادل فرهنگی بود، گنجینه‌ی عظیم و ارزشمند فرهنگ ایرانی ـ اسلامی بود که در بسیاری از ساحات، بسی والاتر از فرهنگ غرب، مخصوصاً غرب امروز، مکانت دارد؛ غربی که به تعبیر هایدگر، انسان غربی را به جایی کشاند که هیچ‌گاه با پرسش‌های اساسی هستی مواجه نشود و دچار نسیان از هستی واقعی گردد؛ به تعبیر دیگر او، انسان غربی انسانی شد بی‌خانمان و از مقام سروری به واپسین درجه‌ی آدمیزاد ــ به تعبیر نیچه ــ سقوط کرد. امّا در این سوی عالم، حافظ، سعدی، مولوی، فلاسفه و عرفا فضای جدیدی ساختند که شاعر بلندآوازه‌ی آلمانی، گوته، چنان مجذوب تفکّر حافظ بود که پس از مطالعه‌ی دیوان حافظ، «دیوان غربی ـ شرقی» را نوشت که اداء احترام به حافظ کند. گوته حافظ را قرینِ روحیِ خود می‌دانست و از سبک شعری و نگاه عرفانی او تأثیرِ بسیار برد. آنه‌ماری شیمل، اسلام‌شناس آلمانی که کتاب «رومی و عشق الهی» را نوشت، معتقد است مولوی پلی میان شرق و غرب ایجاد کرد و عرفان او می‌تواند معنویّت را در دنیای مدرن احیا کند. لذا شناخت میراث فرهنگی و صیانت از آن، آن هم چنین سرمایه‌ی فرهنگی عظیمی، مسئولیّت نسل جوان امروز و فردا است. تأکید رهبر معظّم انقلاب به قلمرو فرهنگ اصیل و تکیه‌ی جامعه بدان از این رو است که حتّی خبرگان غرب بدان اذعان دارند.

نکته‌ی سوّم مسئله‌ی سلطه‌طلبی سیاسی و امنیّتی غرب است که ریشه در چند قرن اخیر دارد. رهبران انقلاب اسلامی از این ویژگی غرب متنفّر بودند و پایه‌ی انقلاب اسلامی بر برکندن این سلطه بود. شعار انقلاب اسلامی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود. «استقلال» بن‌مایه‌ی همه‌ی سیاست‌ها در جمهوری اسلامی است. اگر «استقلال» نباشد، آزادی هم نخواهد بود، فرهنگ هم استواری نخواهد داشت، اقتصاد هم راه صواب طی نمی‌کند. اگر بر منهج فکری شهید مطهّری برای جامعه قائل به حیثیّت روحی مستقل باشیم که از فطرت برخوردار است، علی‌القاعده «استقلال» یکی از فطریّات روحی جمعی جامعه می‌تواند باشد.

دوستان! در سیاست جهان معاصر، مستقل زیستن کار ساده‌ای نیست. همین کشورهایی که دم از حقوق انسان و صلح می‌زنند، به‌جد مانع اصلی زیست مستقلّ کشورها هستند. همین رئیس‌جمهور فعلی آمریکا که باافتخار از شعار «صلح از طریق قدرت» سخن می‌گوید و بدین‌گونه آمریکا را قدرت اوّل جهان می‌ستاید، دشمن اصلی استقلال کشورها است، چون متن این شعار حاوی این نکته است. بعد از جنگ جهانی، دولت‌ها به این نتیجه رسیدند که دموکراسیِ لیبرال به‌تنهایی صلح ایجاد نمی‌کند، بلکه باید یک ساختار بین‌المللی برای جلوگیری از جنگ ایجاد کرد که همین نظامات حقوقی بین‌المللی است که شکل گرفته است. آقای ترامپ اصرار دارد که این نظام‌ها را به هم بزند و قدرت را جایگزین قواعد بین‌المللی بکند. معنای این عمل ناپسند این است که دیگر قواعد عامّ بین‌المللی صلح‌ساز نیستند و قدرت صلح‌ساز است؛ پس کشورها یا باید تابع این قدرت و تسلیم او شوند ــ که دیگر مستقل نیستند ــ و یا این قدرت با آنان جنگ به راه می‌اندازد. این تفکّر اختصاص به ایشان ندارد؛ غرب، در چند قرن اخیر، همین سیاست را دنبال کرد ولی آقای ترامپ آن را علنی کرد. نتیجه‌ی این سیاست این است که هر وقت منافع آن‌ها اقتضا کند، می‌توانند علیه کشوری جنگ به راه بیندازند و حتّی آن را اشغال کنند. جنگ در عراق آیا با مجوّز شورای امنیّت بود؟ جنگ با ایران آیا مجوّزی داشت؟

این مسیر، در واقع، نوعی هرج‌ومرج بین‌المللی است. حالا برده‌ی دست‌پرورده‌ی آمریکا یعنی رژیم صهیونیستی هم همین شعار را می‌دهد. البتّه این هرج‌ومرج بین‌المللی قطعاً آنان را پشیمان می‌کند. هرج‌ومرج، چه در داخل کشورها و چه در خارج، هیچ‌گاه به ایجادکنندگان آن رحم نمی‌کند و دامن آنان را می‌گیرد. آمریکا داعش را برای ایجاد هرج‌ومرج ایجاد کرد، دامنش را گرفت ــ البتّه حالا باز مجدّداً با هم رفیق شده‌اند! ــ چنان‌که در جنگ اخیر هم چنین شد. قدرت ملّت و پایداری و صلابت نیروهای مسلّح، دشمنان را سر عقل آورد که هر‌چه سریع‌تر ماجرای جنگ را جمع‌وجور کنند. امروز هم نیروهای مسلّح بر برخی کاستی‌ها مسلّط شده‌اند و باقدرت از ملّت دفاع خواهند کرد.

توجّه کنیم هیچ‌گاه چهره‌ی رژیم صهیونیستی و آمریکا این‌قدر پلید و زشت نزد مردم دنیا معرّفی نشده بود. اقدامات اخیر آمریکا و رژیم صهیونیستی، در واقع نوعی پرده‌برداری از سرشت استعماری و پلید آنان بود. سال‌ها پیش، برژینسکی در کتاب خود شعری از یک شاعر سنگالی نقل می‌کند که در آن، نهایت انزجار ملّت‌ها از استعمار غربی را به رخ می‌کشد؛ می‌گوید «در آن روزها زمانی که تمدّن به چهره‌ی ما لگد زد، ما نمی‌دانستیم که خون ما زیباترین است؛ لاشخورها، در سایه‌ی چنگال‌های خود، بنای یادبود خون‌آلود قیمومیّت ما را ساختند.» امروز هزاران بار شرایط انزجار ملّت‌ها نسبت به آمریکا افزون شده است.

خواهران و برادران گرامی! وقتی عرصه‌ی بین‌المللی خوی جنگل به خود می‌گیرد و قدرت جای منطق را تنگ می‌کند، راهی جز آن نیست که با هم باشیم تا قوی شویم. بحث مذاکره را برای تسلیم و سلطه‌ی جدید می‌خواهند، نه مصالحه‌ی عادلانه. مگر ایران در حال مذاکره نبود که یکباره جنگ راه انداختند؟ برای رئیس‌جمهور آمریکا ننگی بالاتر از این هست که علناً می‌گوید من به ملّت ایران کلک زدم و در حین مذاکره با آن‌ها جنگ کردم؟ آمریکا و رژیم صهیونیستی با هدفی در جنگ وارد شدند که ظرف چند روز متوجّه شدند گمانه‌ی آن‌ها اشتباه بود.

در آن روزهای اوّلیّه‌ی جنگ که فشار نظامی همراه با تبلیغات وسیع برای ناامید کردن مردم طرّاحی شده بود، رهبر معظّم انقلاب با صلابت و اطمینان قلبی با مردم سخن گفت و نوید بیچارگی دشمنان را داد، صحنه‌ی جنگ را لحظه‌به‌لحظه کنترل می‌نمود، دستورات لازم را صادر می‌کرد، به طوری که تقریباً همه‌ی وقت ایشان مصروف جنگ و تأمین نیازهای مردم بود. باید پذیرفت که سه روز اوّل جنگ سه روز پُرحادثه بود، امّا طرّاحی فرماندهی کلّ قوا چنان بود که صحنه را تغییر داد؛ فرماندهی ایشان مستقیم، دقیق و استوار بود؛ با تک‌تک فرماندهان میدانی تماس داشتند و چگونگی واکنش را تدبیر می‌کردند. تدبیر ایشان همه‌ی صحنه‌ها را در بر داشت: توجّه به جنگ، به پشت جنگ، تدارکات آن، مخصوصاً نیازها و مایحتاج مردم که کاستی‌ای برای آنان ایجاد نشود؛ همه‌ی این‌ها با تدبیر ایشان راهبری شد و خداوند این مرد الهی و ملّت نستوه ایران را یاری نمود و صحنه‌ی جنگ تغییر کرد. صحنه‌ی این جنگ صحنه‌ای وسیع و پُرشتاب بود. به همین میزان، صلابت ملّت و همبستگی آن بانشاط و عزّت‌آفرین بود؛ به طوری که یکی از رهبران مهمّ منطقه گفت جهان همبستگی ملّت ایران را فهم کرد.

این بود که ملّت بزرگ ایران هویّت ایرانی و اسلامی خود را که گوهری مستور از دید اغیار بود به رخ کشاند و پرده‌ی غبارآلودِ تبلیغاتِ غربِ پُرسروصدا را درید و به سنّت قدسی خود، یاعلی‌گویان در مقابل ستم آمریکایی ـ صهیونیستی سینه سپر کرد. روزگاری هگل گفته بود تاریخ از شرق و مشخّصاً از ایران آغاز می‌شود و بر این نظر بود که اصلاً با امپراتوری ایران نخستین گام را به پهنه‌ی تاریخ می‌گذاریم. ظاهراً تاریخ در این عصر تکرار شد و با انقلاب اسلامی، ملّت ایران بار دیگر در جنگی نابرابر، حقیقت استقلال‌خواهی و هویّت ملّی خود را باارزش‌تر از آن نشان دادند که موجودات ضعیفی کوس صلح از طریق قدرت و تسلیم‌خواهی را به گوش ایرانیان برسانند. انتظار امروز ملّت ایران از سیاستمداران کشور آن است که قدر این اراده‌ی ملّی را بدانند و با مواضع و حرف‌های غیر‌ضرور، شکاف در صفوف ملّت ایجاد نکنند.

غرب و ایران مستقلّ مقتدر

 

به قول اقبال لاهوری:
پس چه باید کرد ای اقوام شرق
باز روشن می‌شود ایّام شرق

امروز غرب به جای دانایی از قدرت دم می‌زند و شرق و ایران از فکر، هویّت ملّی و استقلال؛ و قدرت واقعی این است، گرچه آمریکا مرتّب سخن از هواپیما و امکانات هوایی می‌گوید. همین نوع سخن گفتن و به نعل و به میخ زدن‌ها نشان می‌دهد دنبال شکستن اراده‌ی ملّت ایران هستند.

باز می‌گویم: ایران نه استیلاطلب است، نه استقلال خود را در معرض فروش قرار می‌دهد و حتّی اگر به قیمت رویارویی تمام شود، باقدرت جلوی وحشیگری مدرن می‌ایستد. کلید کار در تغییر رویکرد غرب نهفته است که دست از تسلّط‌طلبی بردارند؛ آنگاه شرایط عوض می‌شود، وگرنه تهدیدات آمریکا تأثیری بر اراده‌ی ملّی ایرانیان نخواهد داشت. سعدی علیه الرّحمة می‌گوید:
آن شنیدی که لاغری دانا
گفت باری به ابلهی فربه
اسبِ تازی اگر ضعیف بود
همچنان از طویله‌ای خر به

والسّلام علیکم و رحمة‌الله
منبع +
همایش «ما و غرب؛ در آراء و اندیشه‌ی حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای» آبانماه سال گذشته فعالیت خود را آغاز کرد و دوشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۴ نشست پایانی
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=61733
آن با حضور اساتید، پژوهشگران و نخبگان علمی و سیاسی در مرکز همایش‌های بین‌المللی صدا و سیما برگزار شد.
تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود