کد خبر: 5800

1390/05/25 17:45

نسخه چاپی | دسته بندی: فرهنگ و مدیریت فرهنگی / یادداشت مدیرمسئول / سازمان های فرهنگی
0
بازدیدها: 2 812

هدیه ای از استاد نجابتی به مناسبت میلاد مسعود امام حسن مجتبی علیه السلام

  همانند مناسبت های قبلی هدیه ای به مناسبت این میلاد پر برکت از استاد نجابتی دریافت داشتم که تقدیم می کنم:     هو الحمید از زلف و خط و قد و خدّ پيوسته دارد ماه من  مُشكي به عنبر برده سر، […]

 

همانند مناسبت های قبلی هدیه ای به مناسبت این میلاد پر برکت از استاد نجابتی دریافت داشتم که تقدیم می کنم:  

 

هو الحمید

از زلف و خط و قد و خدّ پيوسته دارد ماه من 

مُشكي به عنبر برده سر، سروي مرتب با سمن

از غيرت رخسار او وز حسرت گفتار او

پيچيده مه، رخ در كَلَف درمانده در قعر عدن

لعل لب و ريحان خط دُرج و دُرش مي‌پرورد

در غنچه گل، در نافه بو، در ني شكر، گل در چمن

در شهر و در بازار و كو از جلوه و از گفت ‌و گو

يعقوب دارد كو به كو صد يوسف گل پيرهن

تير خدنگ غمزه‌اش ناز و نياز عشوه‌اش

گيرد درون سينه جا، آرد برون جان از بدن

تا ديدم آن ميم دهان، چون دال قدّم شد كمان

حيرانم از تنگي آن، در آن چه سان گنجد سخن؟

نوش لبش، مهر رُخش، عِقد دُرش پيدا كند

شهد از قصب، مه بر فلك، گل در چمن، دُر در يمن

از قوّت رفتار او، از لذت گفتار او

بالد به خود سر و سهي، آرام گيرد جان به تن

عاشق به وصف روي او، هر دم دُر فشاني كند

آري ز شوق گل شود، بلبل غزل‌خوان در چمن

از عارض چون مشتري، دل را ربوده آن پري

چشمش پس از غارتگري، افكنده در چاه ذُقن

اي نطق شو گوهر فشان، اي خامه شو عنبر نشان

كن روي اميد از كسان، در نعت شاه دين حسن

شاهي كه جبريل امين، بر در گهش سايد جبين

ذاتش بود قطب زمين، نامش بود فخر زمن

شاه سرير اصطفا ، مِهر سپهر ارتضا

طوباي باغ لافتي، برهان شك و ريب و ظن

از عرش آمد بر زمين، شام و سحر روح‌الامين

تا مهد جنباند ببين، قدر و كمالش در زمن

از ضريت تيغ و سنان، در دفع خصم بد گمان

از قالب شير ژيان، بر كنده سر، افگنده تن

سبط رسول، مجتبي، نور دو چشم مرتضي

گل دسته خيرالنسا، فخر زمين، شاه زمن

شاهي كه از نصّ جلي، قدرش نمي‌ماند خفي

در جنّتش جاري بود، نهر مصفّا از لبن

بهر چراغ روضه‌اش، وز بهر شمع قبّه‌اش

نور هدي آمد ضيا، صحن فلك باشد لگن

از هيبتش، از شوكتش، از حشمتش، از صولتش

معيار ديوان قضا، سازد چو قدرش ممتحن

مستوفي جودش اگر، در بيع كالاي جهان

از مرزبان كن فكان، خواهد عطا بهر ثمن

صرّاف گنجور قضا، سازد حواله كاورد

خورشيد زر، معدن گهر، نيسان دُرَر، مرجان عدن

قوّت فزاي گلستان، راحت رسان انس و جان

خجلت فزاي بحر و كان، رونق ده سَلوي و من

از شرم مهر روي او، از گيسوي دلجوي او

شد در كلف مه بر فلك، در نافه شد مشك خُتن

ذات همايون فال او، نام طرب افزاي او

شد دافع رنج و الم، شد قالع درد و مِحن

از سوزن رنج و عنا، از تار و از پود بلا

دوزد قضا بر قامت بد خواه او هر دم كفن

شد گوشوار عرش دين، از ذات اين دُرّ ثمين

بر خاتم دولت نگين، نامش بود بي‌شك و ظن

ذاتش بود از جدّ و اب، مر آفرينش را سبب

بر صفحه هستي بود، اينشان نشان از ما و من

نخل امل را «لامعا» از حبّ‌ آل آمد ثمر

روز جزا نقد عمل، در حُبّشان شد مرتهن

حبّ نبي و عترتش، در جان و دل دارد مَقَر

حاشا گر آن جا بگذرد، گفته نبي حب‌الوطن

میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد
 
 
 
تگ های مطلب:
ارسال دیدگاه

  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent

عکس خوانده نمی شود