صفحه نخست > --- > آغاز قیام: سخنان حضرت امام حسین علیه السلام به حاکم مدینه

آغاز قیام: سخنان حضرت امام حسین علیه السلام به حاکم مدینه


11 دی 1348, 03:30. نويسنده: shams

با مرگ معاويه در نيمه ماه رجب سال 60 هجرى يزيد پسر وى به خلافت رسيد و بلافاصله طى نامه هايى كه به استانداران و فرمانداران در نقاط مختلف نوشت مرگ معاويه و جانشينى خويش را كه از دوران پدرش پيش بينى و از مردم براى او بيعت گرفته شده بود(جريان بيعت گرفتن براى يزيد كه به وسيله معاويه انجام گرفت و از بزرگترين جنايات تاريخ اسلام است ، در جلد 10 كتاب الغدير مشروحا آمده است)، به اطلاع آنان رسانيد و در ضمن ابقاى هريك از آنان در پست خويش ، دستور گرفتن بيعت مجدد از مردم را به آنها صادر نمود و نامه اى نيز به وليد بن عتبه كه از طرف معاويه مقام استاندارى مدينه رادر اختيار داشت به همان مضمون نوشت ، ولى درنامه كوچك ديگرى نيز كه به همراه همان نامه به وى ارسال داشت در بيعت گرفتن از سه شخصيت معروف كه در دوران معاويه حاضر به بيعت با يزيد نشده بودند،تاءكيد نمود :

خُذِالْحُسَيْنَ وَعَبْدَاللّهِ بْنَ عُمَر وَعَبْدَاللّه بْنَ زُبَيْر اَخْذاً شَدِيداً لَيْسَتْ فيهِ رُخْصَةٌ حَتّى يُبايِعُوا وَالسَّلامُ

در بيعت گرفتن از حسين و عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير شدت عمل به خرج بده و در اين رابطه هيچ رخصت و فرصتى به آنان مده.

وليد بن عتبه با رسيدن نامه در اول شب ، مروان بن حكم استاندار سابق معاويه را خواست و با وى درباره نامه و فرمان يزيد مشاوره نمود و او پيشنهاد كرد كه هرچه زودتر اين چند نفر را به مجلس خود دعوت كن و تا خبر مرگ معاويه در شهر منتشر نشده است از آنان براى يزيد بيعت بگير.

وليد در همين ساعت ماءمور فرستاد تا اين عده را براى طرح يك موضوع مهم و حساس به پيش خود دعوت نمايد.

هنگامى كه پيك وليد، پيغام او را به امام عليه السلام و ابن زبير ابلاغ نمود آن دو با هم در مسجد پيامبر نشسته و به گفتگو مشغول بودند. ابن زبير از اين دعوت بى موقع و شبانه به هراس افتاد ولى امام قبل از ملاقات با وليد، موضوع را به ابن زبير توضيح داد و چنين فرمود

 اَرى اَنَّ طاغِيَتَهُمْ قَدْ هَلَكَ؛ من فكر مى كنم ، طاغوت بنى اميّه (معاوية بن ابى سفيان ) به هلاكت رسيده و منظور از اين دعوت ، بيعت گرفتن براى پسر اوست. و بنابر نقل كتاب مثيرالاحزان ، امام عليه السلام در تاييد نظريه خويش اضافه نمود: زيرا من در خواب ديدم كه شعله هاى آتش از خانه معاويه بلند است و منبرش سرنگون گرديده است .

آنگاه امام عليه السلام به سى تن ازياران و نزديكترين افراد خاندانش دستور داد كه خود رامسلح كرده و به همراه آن حضرت حركت نمايند و در بيرون مجلس آماده باشند كه در صورت لزوم از آن حضرت دفاع كنند.

و همان طور كه امام عليه السلام پيش بينى مى فرمود، وليد در ضمن اين كه مرگ معاويه را به اطلاع آن حضرت رسانيد، موضوع بيعت يزيد را مطرح نمود.

امام در پاسخ وى فرمود: شخصيتى مانند من نبايد مخفيانه بيعت كند و تو نيز نبايد به چنين بيعتى راضى باشى و چون همه مردم مدينه را براى تجديد بيعت دعوت مى كنى ما نيز در صورت تصميم در آن مجلس و به همراه و هماهنگ با ساير مسلمانان بيعت مى كنيم ؛ يعنى اين بيعت نه براى رضاى خدا بلكه براى جلب توجه مردم است كه در صورت وقوع بايد علنى باشد نه مخفيانه .

وليد گفتار امام را پذيرفت و در بيعت گرفتن در آن موقع شب اصرارى از خود نشان نداد.

امام عليه السلام چون خواست از مجلس خارج گردد، مروان بن حكم نيز كه در آن مجلس حضور داشت ، با ايماء و اشاره اين نكته را به وليد تفهيم نمود كه اگر نتوانى در اين موقع شب و مجلس خلوت از حسين بيعت بگيرى ديگر نخواهى توانست او را وادار به بيعت كنى مگر خونهاى زيادى بر زمين بريزد، پس چه بهتر كه او را در اين مجلس نگهدارى تا بيعت كند و يا طبق دستور يزيد گردنش را بزنى .

امام عليه السلام با مشاهده اين عكس العمل از مروان ، او را مورد خطاب قرار داد و چنين فرمود:

يَابْنَ الزَّرْقاءِ اَنْتَ تَقْتُلُنى اَمْ هُوَ كَذِبْتَ وَاَثِمْتَ؟؛

پسر زرقا! (زرقا مادر بزرگ مروان است كه از زنان بدنام دوران خويش بود) تو مرا مى كشى يا وليد، دروغ مى گويى و گناه مى كنى ؟

آنگاه خود وليد را مورد خطاب قرار داد و چنين فرمود:

اَيُّهَا اْلاَ ميرُ اِنّا اَهْلُبَيْتِ النُّبُوَّةِ

اى امير! ماييم خاندان نبوت و معدن رسالت ،

 

وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفُ الْمَلائكَةِ

خاندان ما است كه محل آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خداست ،

 

وَمَهْبَطُ الرَّحْمَةِ بِنافَتَحَاللّه وبِنا يَخْتِمُ.

خداوند اسلام را از خاندان ما شروع و افتتاح نموده و تا آخر نيز همگام با ما خاندان به پيش خواهد برد.

 

وَيَزيدُ رَجُلٌ شارِِبُ الْخَمْرِ وَقاتِلُ النَّفْسِ الْمُحْتَرَمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ

اما يزيد، اين مردى كه تو از من توقع بيعت با او را دارى مردى است شرابخوار كه دستش به خون افراد بى گناه آلوده گرديده ، اوشخصى است كه حريم دستورات الهى را درهم شكسته و علنا و در مقابل چشم مردم مرتكب فسق و فجور مى گردد

 

وَمِثْلى لايُبايِعُ مِثْلَهُ وَلكِنْ نُصْبِحُ وَتُصْبِحُونَ

. آيا رواست شخصيتى همچون من باآن سوابق درخشان و اصالت خانوادگى ، با چنين مرد فاسد بيعت كند

 

وَنَنْظُرُ وَتَنْظُرُونَ اَيُّنا اَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَالْبَيْعَةِ

و بايد در اين زمينه شما و ما آينده را در نظر بگيريم و خواهيد ديد كه كداميك از ما سزاوار و لايق خلافت و رهبرى امت اسلامى و شايسته بيعت مردم است .

با سروصدايى كه در مجلس وليد پديد آمد و با سخن درشتى كه امام عليه السلام مروان را مورد خطاب قرار داد، همراهان امام احساس خطر نموده و گروهى از آنان وارد مجلس گرديدند و پس ازاين گفتگو كه اميد وليد را نسبت به بيعت كردن امام و هرگونه سازش در مورد پيشنهاد وى به ياس و نااميدى مبدل مى كرد، امام عليه السلام مجلس را ترك نمود.

(ارشاد مفيد، ص 200.، لهوف ، ص 19)

 

روز بعد در پاسخ مروان بن حكم

 

بنابه نقل صاحب لهوف ، صبح روز بعد، مروان بن حكم را ديد، مروان عرضه داشت :

يا اباعبداللّه ! من خيرخواه تو هستم و پيشنهادى به تو دارم كه اگر قبول كنى به خير و صلاح شماست .

امام عليه السلام فرمود:

 پيشنهاد تو چيست ؟

عرضه داشت :

همانگونه كه ديشب در مجلس وليد بن عتبه مطرح گرديد شما با يزيد بيعت كنيد كه اين كار به نفع دين و دنياى شما است .

امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:

اِنَا للّهِ وَاَنّا اِلَيْهِ راجِعُون وَعَلَى اْلا سْلامِ السَلامُ اِذا بُلِيَتِ اْلاُمَّةُ بِراعٍ مِثْل يَزيدَ وَلَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّى رَسُولَاللّه صلّى اللّه عليه و آله يَقُولُ:

اينك بايد فاتحه اسلام را خواند كه مسلمانان به فرمانروايى مانند يزيد گرفتار شده اند. آرى من از جدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:

اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى الِ ابى سُفْيان

خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است

فَاِذا رَاَيْتُمْ مَعاوِيَة عَلى مِنْبَرِى فَابْقَرُوا بَطْنَهُ وَقَدرَآهُ اَهْلُ الْمَدِينَة عَلَى الْمِنْبرِ فَلَمْ يَبْقَرُوا فَابْتَلاهُمُاللّه بِيَزِيدَ الْفاسِقِ

اگر روزى معاويه را بر بالاى منبر من ديديد بكشيد، ولى مردم مدينه او را بر منبر پيامبر ديدند و نكشتند واينك خداوند آنان را به يزيد فاسق (و بدتر از معاويه ) مبتلا و گرفتار نموده است.

( لهوف ، ص 20)


بازگشت