صفحه نخست > --- > نقد حال؛گم کردن هدف

نقد حال؛گم کردن هدف


11 دی 1348, 03:30. نويسنده: shams

این حکایت را امروز یکی از دوستان اهل تبلیغ در فضای مجازی ارسال کرده که خواندنش در این اوقات خالی ازلطف نیست


هو المقصود

از ما اصرار و از ایشان انکار

هر چه گفتیم نصیحتی، نکته ای، حرفی ....

بعد از کلی اصرار گفت: من که حرفی ندارم ولی خاطره ای برایتان نقل می کنم

تبریز منزل شخصی دعوت بودم برای تبلیغ در ماه مبارک

چند روزی گذشت دیدم این جناب میزبان لام تا کام حرفی نمی زند

برایم عجیب بود، احتمال دادم اهل دل باشد

اصرار کردم بر نصیحت و هر بار طفره می رفت و می گفت شما مبلغ هستید و ...

روز هفدهم هجدهم رندی کردم، بقچه ام را زدم زیر بغلم و گفتم یا علی، برمی گردم

ظاهرا لیاقت همصحبتی و نصیحت شنیدن ندارم و ...

آشفته شد، بعد از کمی درنگ گفت: پاشو بریم

رفتیم منطقه بزرگی که چند تا روستا داشت و او مرا برد کنار یک حمام

صدا زد: هالو هالو

ناگهان دیدم یک پیرمرد چرک و کثیف و ژنده پوش از حمام بیرون آمد

بعد از سلام و احوال پرسی گفت چه ساعتی می آیی و میروی ؟

پیرمرد گفت: هر روز قبل از اذان صبح میام و شب بعد از غروب میرم

این کار هر روز و هر سالمه

بعد جناب میزبان نگاهی به من انداخت و گفت: برگردیم

گفتم پس نصیحت ؟

گفت: نصیحت کردم، متوجه نشدی!؟

گفتم: من سخت متوجه می شوم، لطف کنید بازش کنید

گفت: این هالو که دیدش یک عمر صبح علی الطلوع تا آخر شب میاد اینجا برای این چهار پنج تا روستا آب گرم می کنه، حمام آماده می کنه

اما این وضع خودشه!

نباشه آدم یک عمر تبلیغ دین و قرآن و اهل بیت کنه، اما خودش ...
خدایا پناه بر تو


بازگشت