صفحه نخست > --- > كمالات اعلاى وجود مقدّس پيامبر اسلام صل الله علیه واله وسلم سروده ای از ایت الله سیدحسین شمس -مدظله- به مناسبت مبعث ان حضرت تقدیم می گردد.
كمالات اعلاى وجود مقدّس پيامبر اسلام صل الله علیه واله وسلم سروده ای از ایت الله سیدحسین شمس -مدظله- به مناسبت مبعث ان حضرت تقدیم می گردد.11 دی 1348, 03:30. نويسنده: shams |
كمالات اعلاى وجود مقدّس پيامبر اسلام صل الله علیه واله وسلم سروده ای از ایت الله سیدحسین شمس -مدظله- به مناسبت مبعث ان حضرت تقدیم می گردد.اوّل قوس نزول و آخر قوس صعود اسم اعظم، سرّ آدم، خطّ سرلوح وجود
غايتالغايات صنع ايزدى، اصل الاصول واجب ممكن نما گو، ليك با حفظ حدود
مظهر غيب الغيوب و عالم بى انتها كنز مخفى را نمايان، نسخه اصل وجود
يكّه تاز عرصه ميدان عشق لميزل روشن از نور وجودش، عالم غيب و شهود
دفتر ايجاد را كرده مزيّن، نام او بهر تعظيمش ملائك كرده آدم را سجود
فاش گويم گر نبودى ذات پاكش در وجود رشته نظم اتم، از يكدگر بگسسته بود
عالم خلقت بدونش قابل خلقت نبود بىوجودش هر دو عالم مى گسست از تار و پود
حكمت واجب تعالى كرده صادر بهر وى حكم أخرِج از عدم را، زانكه او بى نقص بود
زاده آدم به ظاهر، در حقيقت باب حق حلّ اين مشكل نما، كن سرّ اين را وانمود
گوهر يكتاى عالم دانمش، درّ يتيم آيت كبرى و مجلاى اتم، ثانى الوجود
مرغ عصيان پَر نزد در ساحت قدسش دمى چون كه ايزد، عصمت او را اراده كرده بود
از حرم رفتى شبانگه سوى اقصى با بُراق از حضيض آمد به اوج، آن كوكب برج وجود
قدسيان آراسته صف، با همه حفظ ادب منتظر بهر قدومش، ديدهها در راه بود
قابَ قوسين گشت معراجش و يا نزديكتر از تمام ماسوى او گوى سبقت را ربود
قاب قوسين شد مقام وصل، يا نزديكتر حبَّذا عبدي كه دربانش امين وحى بود
در مقام قرب رفتى تا كه جبريل امين لَو دَنَوْتُ أنمُلَةً لاَحتَرَقتُ گفته بود
در غُرُقگاه حق آمد، هم غُرُق را او شكست ليك با اذن خصوصى، در غُرُقگه ره نمود
شد به خلوتخانه تا ز اسرار گردد مطّلع تا شود غيب از برايش يكسره عين شهود
شد حجاب غيب يكسو، تا لقا حاصل شود گوييا فصلى ميان او و محبوبش نبود
ليك، قدرى فاصله ما بين او تا حق بماند حدّ فاصل بين امكان و وجوب، اينقدر بود
بهر ممكن، هر كمالى ممكن، او را واجد است نَزِّلونا را رعايت در حقش بايد نمود
دون حق، مافوق خلق آمد، بوَد حدّ وسط بين امكان و وجوب، در عالم غيب و شهود
دستى از حق، فيض بگرفت و به دست ديگرش از ثرى تا بر ثريّا غرق فيض حق نمود
زانكه او مجراى فيض آمد به كلّ ماسوى ديگران گشته طفيلىّ و فقط او اصل بود
زين جهت او هادى تكوينى و تشريعى است جوهر فرد است او در عالم فيض وجود
هست او افضل زِ نوح و عيسى و خضر و خليل مقتداى لوط و موسى و سليمان است و هود
اوست علم و حلم و فضل و حكمت ناب و شرف روح احسان و كرامت، معنى لطف است و جود
با حريصٌ، باخِعٌ نیز با خُلقٍ عظيم در مقام قرب با او ادنی خدا او را ستود
هست او شايسته لولاك، در نظم اَتَمّ چون بدون او نظامِ تامّ در خلقت نبود
رتق و فتق عالم امكان مسلّم باشدش از حروف عاليات او اوّل آمد در وجود
بود اعلا فردِ ممکن، صادر اوّل ز حق عقل كلّ و كلّ عقل و بىنظير است در وجود
از فروغ پرتو نور وجود انورش نورافشانىّ شمس است، اى بر او صدها درود
عبدِهِ را واجد آمد در مقام قرب حق از همه دل برگرفته، دل به ذاتش بسته بود
مقصد او در عبادت، ذات پاك لميزل چون سزاوار ستايش، ذات او دانسته بود
نى براى جنّت و يا ترس از نارش بُدى چون هواخواهى و خودخواهى سزاوارش نبود
گفت سبحان الّذي أسرى بعبده ذات حق گوئيا مدحى برايش غير از اين مدحت نبود
تا مقام بندگى گردد هويدا بر همه انتخابِ اين صفت، از بين اوصافش نمود
نيست مانندش كسى در اوج علم و فضل و حسن در جهان خلقت و در زير اين چرخ كبود
خاتم پيغمبران و رحمةً للعالمين حكمفرما در دو گيتى اوست، بىگفت و شنود
من چه گويم مدح آن كس را كه ربّالعالمين مادح و جبريل را دربانى او فخر بود
چون که او بُد رحمةً للعالمین هنگام فتح عفو بنمود او ابوسفيان و اعداء عنود
داد او را حق، یگانه گوهرى بس تابناك فاطمه دختش كه بر نسوان، سَرُ و سالار بود
احترام دخترش را مىنمود او در عمل با قيام خود براى دختِ خود، وقت ورود
نى كه چون دختش بُدی، تكريم او را مینمود بلكه اين تكريم، تعظيم كمال و علم بود
اى شه والا گهر، بادا فداى راه تو جسم و جان و مال من، باشد مرا اين ربح و سود
اى شفيع المذنبين، در واپسين گو بهر ما اُدخلوها بسلامٍ، ذلك يوم الخلود
اى شفيع المذنبين، در عرصه يوم الجزاء شو شفیع شمس،بنما رَه سوی دارالخلود بازگشت |