چکیده:
ایمیل دریافتی از استاد مسعود نجابتی
هو المحیط
شناسنامه اش چند سال از خودش بزرگتر بود اما همچنان درخت ها صدایش می زدند پارک ها اسباب بازی ها چرخ و فلک ها نمی شنید دلش هوای غزل کرده بود هوای باران احساس کرد :سنگرها تفنگ ها ورفت...حالا از شناسنامه اش خیلی بزرگتر شده است !