صفحه نخست > لینکستان (مطالب دیگران) / مطالب دیگران- چهره ها / چهره ها > امام احمد آقا را آزمایش کرده بود / گفتوگو با محمدعلی رحمانی
امام احمد آقا را آزمایش کرده بود / گفتوگو با محمدعلی رحمانی11 دی 1348, 03:30. نويسنده: shams |
چکیده: حجت الاسلام و المسلمین محمدعلی رحمانی عضو قدیمی بیت امام و اولین رییس بسیج است که با نظر امام هم به این سمت منصوب شد. وی خاطرات فراوانی از این بیت دارد و با جزئیات دقیق آنها را بیان میکند. سالگرد حاج سید احمد خمینی بهانهای شد تا به گفت وگو با او بنشینیم.
شما از چه زمانی با حاج احمد آقای خمینی در ارتباط بودید؟ من به این دلیل که قبل از تبعید امام به ترکیه در نجف اشرف بودم، از همان ابتدا که امام وارد نجف اشرف شدند با زمینههایی که از قبل فراهم شده بود ارتباط من بیشتر با بیت امام بود. ایشان چند بار به نجف آمدند؟ دو بار آمدند. یک بار اوایل که امام به نجف مشرف شده بودند و بار دوم شاید یک سال بعد و به ذهنم اینجور میآید که سال بعد وقتی رفتند مشکلاتی برای ایشان درست کردند به سبب قاچاقی آمدن و شرایط دیگر. مدتی زندان بودند و در ضمن ایشان را از حضور در دانشگاه و تیم منع کرده بودند. به همین دلیل با استعداد خاصی که داشت مشغول تحصیل علوم متداول حوزه شده بود. وقتی او به ایران برگشت آقا مصطفی گفت "اخوی این سری رفت و امیدوارم دل امام را روشن کند و ملبس بر گردند" و لذا ایشان به ایران آمدند و ملبس به لباس روحانی شدند و به جد درس میخواندند و از ابتدای ورود مسایل انقلابی را هم پیگیر میشدند تا سال51 که ایشان آمدند بیروت و دوره نظامی دیده بود. با شهید چمران دورههای چریکی، اسلحه، تاکتیک، تکنیک، آموزش سلاح کلت، نارنجک، تیربار، خوشبختانه وقتی بحث را شروع کردیم فهمیدم اساتید خوبی داشته و خوب خوانده و مستعد برای اجتهاد بود. ایشان در سالی که هم بحث بودیم نشان میداد از نظر فهم مطالب، تحلیل و تحقیق و بیان به خوبی مسلط است و خوشبختانه به توصیه امام و حاج آقا مصطفی عمل کرده بودند. خودشان فرمودند امام گفته احمد حالا که مشغول درس شدی خوب بخوان زیرا یکی از جاهایی که آدم کم میآورد، این است که خوب درس نخوانده باشد و در جمع علما نتواند صحبت کند. ما سفری را با ایشان و تعدادی از دوستانی که در زیارتگاههای عراق بودند به سامرا، بغداد و... داشتیم و آخرین اقامتگاه ما در کربلا منزل امام بود، در این سفر نیز در مقولههای اعتقادی و سیاسی، مباحث زیادی مطرح میشد و دوستانی که مطرح بودند او را محک میزدند که اطلاعاتشان در چه حد بود و من آنجا فهمیدم علاوه بر دروس حوزوی، به بقیه مفاهیم نیز مسلط است. مباحثهها چند سال طول کشید؟ ما تا اواخر سال 52 مباحثه داشتیم. بعد از آن عمیقاً آشنا شدیم و من دیدم خصوصیات بارز امام همانطور که در حاج مصطفی بود در حاج احمد آقا هم بود. تواضع ایشان مثال زدنی بود. اینکه فرزند یک مرجع تقلید بود ولی به ندرت در فرزندان مراجع برخورد کرده بودم که کسانی خصوصیات اخلاقی، دینی، تدین و تدبر فرزندان امام را داشته. احمد آقا متواضع، تیزهوش و واقعاً تحت تأثیر تربیتی امام بودند و در بحثهای سیاسی و اعتقادی جدی بود. او تنها کسی بود که در مدت زمان اقامت در عراق همه را در یک جبهه درآورد، انسجام سیاسی بین دوستان ایجاد کرد، ارتباطات خوبی با گروههای سیاسی داشتند. ایشان همه خصوصیاتی که داشتند برگرفته از امام بود. امام اطلاعات زیادی از شخصیتها زمانهای مختلف داشتند و دورانهای متعددی را سپری کرده بودند. حاج احمد آقا زمانی که به عراق آمدند مشخص شد نقش ایشان برقراری ارتباط بین گروهها و احزاب سیاسی مذهبی و حوزوی مهم است و در واقع به سبب ارتباط و اطلاعاتی که داشتند زمینههای این آشنایی را فراهم کردند و از پیامهای امام مشخص بود که نباید پیامها به صورت اعلامیه بیاید و بعد به فراموشی سپرده شود. دقیقاً با برقراری این ارتباطات، اهداف رژیم گذشته نیز خنثی میشد. بینش و نگرش سیاسی خوبی در زمینه سازماندهی دوستان در نجف داشتند. وقتی آمدند شهید محمد منتظری وارد عراق شدند و با هم سعی در برقراری ارتباط مستمر با انجمنهای دانشجویی سراسر جهان داشتند، آمریکا، اروپا، آلمان، فرانسه و .... در لبنان نیز مقری را از طریق دکتر چمران برای آموزش هماهنگ کرده بودند. شما تا چه سالی در نجف بودید؟ سال 53! چون آقا مصطفی فرمودند یک سری مسایلی است که باید زودتر به ایران بروم عازم ایران شدم، در آن زمان بدترین خفقان بر ایران حاکم بود و تعدادی از علما زندان بودند از جمله آیتالله منتظری، آیتالله ربانی شیرازی، آقای کروبی، آیتالله مهدوی کنی، آیتالله خامنهای و.. خیلیها هم تبعید بودند و من شناسایی شدم. یکبار آمدم و زود رفتم اما سری دوم ممنوع الخروج شدم. در این سفر یک چمدان بود که در آن اعلامیهها و کتابهایی برای آیتاللههاشمی، آیتالله منتظری و... تعبیه شده بود که به سختی به ایران رساندم. آخر سال 53 حاج احمد آقا برگشت به ایران. یکی از خصوصیات خوب رفتاری ایشان حفظ روابط دوستی در مسیر انقلاب بود. اما من نتوانستم برگردم. احمد آقا نامهای داد که امام گفتند: اگر میتوانی برگرد. در غیر اینصورت به قم یا مشهد برو، شما جزء امیدهای آینده ما هستید. لذا من در خراسان مستقر شدم؛ ایشان آمدند شهرستان من را ببیند. من هم برای دیدن ایشان به مشهد رفتم. ایشان برای دیدن آیتالله خامنهای، طبسی و هاشمینژاد که آنجا سران مبارزه در خراسان بودند به منزل ما رفته بودند. لیکن یکی از دوستان خوب ایشان که در اداره دارایی مشهد بود ایشان را نزد خود برده و با هم به قم رفتند و من رفتم قم. آنجا دیدم یکی از مراکز دریافت، چاپ، توزیع و انتشار اعلامیهها منزلی بود که پایهگذار آن شهید منتظری بود. ساواک فهمیده بود که ایشان سرسلسله توزیع و انتشار این اطلاعیهها است و بعد از شکنجههای زیاد هم نتوانسته بود آدرس منزل را بیابد و این قضیه به حاج احمد آقا سپرده شده بود. به من گفت اگر به قم میآیید و تمایل دارید در این مسیر بمانید به این مخفیگاه بیایید. لذا ما و بچهها آنجا مستقر شدیم و کارها به من و آیتالله واحدی نجف آبادی سپرده شد. در واقع من تا سال 55 در قم بودم و مبارزات داخلی را با الهام از امام سازماندهی میکردم. یک بار هم ایشان کتابهایی را که باید برای علمای خراسان میبردم، به من دادند که به آقای خجسته برادر خانم آقای خامنهای برسانم و من با مشقت فراوان تک تک اینها را رساندم. یک خاطره جالب را هم به یاد دارم که ایشان میگفتند من و خانم طباطبایی داشتیم از حرم میآمدیم. خانم طباطبایی گفت یکی از این مرغهای بریانی بخریم. گفتم پول ندارم! گفت من پول دارم. مرغ را خریدیم و من زیر عبا گرفتم و آمدیم. همین که از در وارد شدم گفتم زود پلهها را طی کن و مرغ را پیش مادرم ببر تا کسی سئوال نکند. تا خواستم بروم بالا امام گفت چی زیر عبایت داری؟ مگر نهار ندارید؟ گفتم حاج خانم دیدند و گرفتند. گفت میترسم عاقبت این کارهای شما من را به جهنم ببرد! یعنی به نحوی امام فرزندانشان را تربیت کردند که اهل اسراف نباشند. بعد از انقلاب من ملازم سید احمد بودم و همان ویژگیهایی که در وجود امام بود در وجود ایشان هم بود. احمد آقا چیزی از انقلاب نمیخواست و به خاطر رضای خدا و رسیدن به کشوری اسلامی فعالیت میکرد. اگر میخواست از این انقلاب بهره مالی ببرد جزء سرمایهدارها بود اما احمد آقا جز پولی که امام برای امرار معاش به او میداد از هیچ منبعی اخذ نکرد. همین طور که حاج آقا مصطفی اینطور بود و تمام عمرش را ایشان برای انقلاب گذاشت. بعد از انقلاب امام رهبر حکومت شدند و حاج احمد آقا هم رئیس بیت بودند؛ مثل آقازاده بقیه علما، ضمن آنکه ایشان کارهای پدر به عنوان و رهبر سیاسی را انجام میدادند. در آن سالها ایشان رابطه امام با سیاسیون و احزاب را چگونه تنظیم میکردند؟ حضرت امام تا به کسی اطمینان پیدا نمیکرد کاری را واگذار نمیکرد. یکی از افرادی که امام شهادت دادند به سلامتش (هم سلامت فکری و هم صائب بودن نظراتش و هم دیانت) احمد آقا بود. امام احمد آقا را آزمایش کرده بود و میدید که به خوبی از عهده وظایف بر آمده است. حاج مصطفی هم یک مجتهد والامقام و استادی بزرگ بود که تمام لحظات عمر خود را در کنار امام بود. لذا کاملاً ایشان مورد اطمینان امام بودند بعد از حاج مصطفی، حاج احمد بود که امام نسبت به ایشان اطمینان پیدا کرده بود. البته این گونه نبود که احساسات پدر و فرزندی غالب باشد بلکه در برابر مسایل فکری همیشه مؤثر در نظرات و رفتار دیگران بود و هیچگاه متأثر از نظرات دیگران نبود. معنایش این نیست که امام به رأی خود عمل میکرد. ایشان در همه طبقات افرادی را میشناخت و از همه آنها نظر میخواست و از افکار و اندیشه افراد مختلف بهره میگرفت و از جوانان بسیار استفاده میکرد و میگفت اینها ساده و خالص بودند. همه مدیران آن زمان جوان بودند، آیتا...هاشمی رفسنجانی، آیتالله خامنهای، آیتا... موسوی اردبیلی، فقیه مبارزی همچون آیت ا... منتظری، آیتا... ربانی شیرازی، آیتالله محمدی گیلانی حدود 500 مجتهد زجر کشیده، آیت ا... بهشتی و... شخصیتهای علمی و سیاسی، مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی که از زمان رضاخان مبارزه و از تجربیات ایشان استفاده میکرد. همه کسانی بودند ذخایر انقلاب بودند که امام با همه اینها در ارتباط بود و مشورت میکرد. این که میگویند حاج احمد آقا امام را کانالیزه میکردند، به چه دلیل است؟ نه اصلاً این طور نبود. اینها کسانی هستند که خودشان مریضند و این حرفها را میزدند. چون حاج احمد آقا را نمیشناسند. حاج احمد آقا بعد از بلوغ حتی یک روز از امام و فرامین او دور نبود و همیشه میگفت امام را نه به عنوان پدر بلکه به عنوان ولی میدانم. ایشان اول انقلاب مصاحبهای انجام دادند که من وابسته به هیچ حزب و جناحی نیستم. اواخر حیات امام مجمع روحانیون مبارز تأسیس شد و ایشان در تشکیل این مجمع نقش اساسی داشتند و حتی به نوعی عضو شورای مرکزی بودند. آیا این برداشت درست است؟ ایشان به سبب بیانیههای امام وقتی آقایان مجمع از امام مسئلهای را پرسیدند و از استفتاء کردند و گفتند ما با دوستانمان در برخی مسایل اختلافاتی داریم و گفتند میشود این را انتقال دهید؛ ایشان هم تنها انتقال دادند. حضرت امام برای جلوگیری از اختلافات پیامی دادند که آقا احمد در مجلس بیان کردند و حضرت امام گفتند نباید به برخی از مسایل دامن بزنیم. یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی تعبیر زشتی کردند. آن نماینده فهمید که امام ناراحت شده از احمدآقا خواستند که وقت ملاقاتی از امام بگیرد امام گفتند وقت ندارم و احمد آقا اصرار کردند که اگر شما اجازه ندهید، ایشان میگوید احمد نگذاشت و امام گفتند بگویید بیاید. احمد آقا تماس گرفتند فلان روز و این ساعت اینجا باشید. امام به آن نماینده گفت از این تهمتی که به من و احمد زدهای استغفار کن، توبه کن. در تمام عمرم کسی برای من تصمیم نگرفته است. من نظرات مشورتی را میشنوم. بررسی میکنم و تصمیم میگیرم ایشان از آقا با التماس تقاضای عفو کردند. ایشان آمد دست احمد آقا را ببوسد اما احمد آقا نگذاشت. او خواهش کرد این نوارهای ضبط شده جایی باز گو نشود و سید احمد قول داد و تنها زمانی که در بیان این مساله تحریف به وجود آمده بود پخش شد. امام تا آنجایی که میتوانستند بنویسند مینوشتند. نمونه آن نامه امام به گورباچف که امام نوشت اما آقای رسولی بازنویسی کرد و اجازات را ایشان خود مینوشتند و آنچه مربوط به مسایل مهم بود خود امام مینوشتند، مگر در موارد حاد که امام در بستر بیماری بودند، آقای رسولی و حاج احمد آقا مینوشتند و امام مهر و امضاء میکردند. سال آخر عمر امام که حال امام بد بود چطور حاج احمد آقا روی ایشان تأثیر میگذاشت؟ این مطلبی است که دشمنان جعل کردهاند. امام تا آخرین ایام عمرشان سران را میپذیرفتند. پس حاج احمد آقا یک تحلیلگر سیاسی با ذهن ورزیده بود که تشخیص میداد؟ امام رسماً نوشتند فکر صائب و دقت نظر شما در مسایل سیاسی و... گویای این مطلب است. به هر حال ما نمیگوییم امام معصوم بوده اما حضرت امام راهی را طی میکردند که به آن ایمان داشتند. من از حاج احمد آقا شنیدم روزی از امام پرسیدند آقا این گزارشهایی که از مسئولین میشنوید را قبول دارید. میگفتند من مبالغهها و دروغها را میدانم و در جلسه بعد میگویم این قسمت را اصلاح کنید. رهبری امام پیامبرگونه بود، مگر اینکه با اصول و خطوط برخورد میکرد. حاج احمد آقا نظر مشورتی میداد. مانند بقیه مسئولین، امور به مسئولین ذیربط تفویض میشد و اگر در روند کار خطایی پیش میآمد تذکر میداد. یک دفعه هم گفتند هر کدام از آقایان که تصور میکند توانایی مسئولیتی که به او واگذار شده را ندارد، استعفا ندهد حرام است. پس از این سخن یکی از وزرا پیش امام آمد و گفت: من میخواهم استعفا بدهم، اما امام قبول نکردند و گفتند بگذارید چند ماه دیگر در بخش دیگر مشغول شوید، بعد این کار را انجام دهید و به کسی اعلام نکنید تا بعدها برای شما این استعفا مشکلساز نشود و سعی کنید در این مدت در کارها خللی ایجاد نشود، امام در حفظ و نگهداری کسانی که در خط ولایت بودند کوشا و بر حرکت آنها مستمرآ توجه داشتند. زمان ائمه اطهار(ع) میبینیم درست عمل نمی کننند. وقتی به من حکم مسئول بسیج را دادند قرار بود من سفیر ایران در قطر شوم و قرار بود صبح به همراه آقای مادر شاهی سفیر قطر که برای جابجایی به تهران برای دریافت حکم پیش ریاست جمهوری برویم ساعت 10 شب حاج آقا احمد به منزل ما آمدند نشستن و گفتن من عجله دارم بنشینید باید بروم ایشان فرمود که آقا گفتند من دوست ندارم ایشان از ما فاصله بگیرند.. من به وزیر امور خارجه آقای ولایتی میگویم که به تیم تشریفات بگوید برنامه را لغو کند. رفتیم خدمت ایشان و ایشان گفتند: شما ان شاا... مسئولیت بسیج با شماست و میتوانید کارتان را از فردا در بسیج آغاز کنید و قبل از خروج تشکر کردم چون کار بسیار بزرگی بود. من و بسیاری از مسئولین آن دوران هم سن بودیم. هنگامی که مسئولیت در بسیج را پذیرفتم امام گفتند: قبل از حرکت به ایران به احمد آقا نیز گفتم از صبح که میخواهی روز را آغاز کنی به قصد عبادت بیا؛ زیرا تمام فعالیتهای تو عبادت محسوب میشود شما که به بسیج میروی بسیج را معبد خودت بدان من داشتم حرفهای ایشان را گوش میدادم آقا فکر کرد من متوجه صحبت نشدم و گفت آیا میشه کسی که در مسجد در حال نماز است به گناهی مرتکب شود خود این در مسجد بودن انسان را از خیلی از آفاتها باز میدارد و بنابراین شما هم محل کار را معبد بدانید تا شما را از بسیاری از مهالک دور کند و این سخن امام بر من تأثیر بسزایی داشت. با خود فکر کردم اگر من بروم در بسیج کار کنم چه چیزی عاید من میشود و واقعاً احمد آقا مصداق این صحبت امام بود. میکرد و از همه بالاتر در 10 سالی که در جماران بود به غیر از موارد خاص تا ساعت 4 بیدار بود ایشان بیدار میماند تا امام برای نماز شب بیدار شوند. تا امام از منزل بیرون میآمدند وضو میگرفتند. بعد به منزل میرفت و استراحت میکرد و تا 4 صبح در دفتر مینشستند و مراقب امام بود و من سعی میکردم در کنار ایشان بحث علمی داشته باشم. پرستاری حاج احمد آقا مثال زدنی بود. امام به حسن آقا گفته بودند پدر جان پدر داری را از پدرت یاد بگیر، این محبت ایشان تنها متعلق به ولی نبود بلکه حاج احمد آقا با تمام وجود برای سلامت بیت امام نیز تلاش میکردند. آیتالله خامنهای در زمان تنفیذ حکم ریاست جمهوری آیتاللههاشمی رفسنجانی در جماران که آن زمان با مدیریت حاج احمد آقا و مقام معظم رهبری(مدظله العالی) برگزار شد رهبر انقلاب بعد از برگزاری طی تقدیر نامهای گفتند: جناب حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی دامت تأییداته مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری امروز در حسینیه مطهر جماران که از شکوه معنویت و جلوه ویژه برخوردار بود و اینجانب را موظف میسازد که از جنابعالی به عنوان یادگار امام فقید و یار و یاور آن بزرگوار صمیمانه تشکر بسیار مهم است که انسان ایمان و اخلاص بالا داشته باشد تا فریب مال دنیا، عزت و احترام دنیا را نخورد. من فکر نمیکنم واقعاً از دوران معصومین، از مراجع بزرگی که داشتیم کسی خود را وقف رهبر انقلاب اسلامی کند. یا اصلاً نبود یا خیلی کم بوده است و وفادار به خط امام بوده است. امام در دوران بنیصدر گفتند شخصاً به بنی صدر بگو. از اتاق که بیرون آمد خسته بود و خواست وضو بگیرد. گفت داداش مصطفی کاش من جای تو مرده بودم. آقا گفتهاند بروم با بنی صدر صحبت کنم، اما این جامعه نمی داند که من به امر آقا میروم و روزنامهها اعلام میکنند بنی صدر این قدر اشتباه میکند، آن وقت سید احمد به ملاقات او میرود. نقش ایشان بعد از رحلت امام در روشن نگه داشتن چراغ بیت ایشان چگونه بود؟ حضرت امام از دنیا رفتند و بسیاری از مقلدین امام به تقلید خود باقی ماندند و این دفتر ملجاء مردم باقی ماند و هنوز مردم به این دفتر اعتماد دارند، به عملکرد آن نگاه میکنند، توقع به رسیدگی برخی امور دارند، یکی از درآمدهای اینجا وجوهات بود که طبق وصیت امام وجوه زیر نظر شورای مدیریت، صرف مصارف زیادی از قبیل عمرانی، بیمارستانها، مراکز درمانی و... میشد. وجوهات زیادی هم میرسید. پس از امام همه مراجع اجازه دریافت وجوهات را به شورای مدیریت داده بودند. احمد آقا میخواستند وجوهات را انتقال دهند. من به ایشان گفتم اگر شما این دفتر را تعطیل کنید، چراغ بیت امام خاموش میشود. از آخر عمر ایشان نکته خاصی را به یاد دارید؟ پس از رحلت امام، ایشان برای تثبیت نظام، انقلاب و رهبری هر آنچه در توان داشت به کار گرفت. پس از فوت امام ایشان کمتر به میهمانی میرفت زیرا ممکن بود از کسی صحبت شود و خواه ناخواه مسایلی مطرح شود که صلاح نیست. من فکر میکنم با تأثیر توصیههای امام، خود را مسئول میدانست و به طور رسمی، قانونی و شرعی سعی در آرام کردن روحی خود داشت. تنها زمانی که میدید در اصول انقلاب انحرافی اتفاق افتاده سخنرانی و بیدارگری میکرد و درسراسر عمرش کوشید تا عزتمندانه و خالصانه در کنار پدر فعالیت کند و این تلاش او سبب شد عزت مندانه، خالصانه و سربلند به پدر و اجداد طاهرینش بپیوندد.
منبع:+
بازگشت |