Deprecated: Array and string offset access syntax with curly braces is deprecated in /home/ketabenaab/public_html/engine/classes/templates.class.php on line 211 نسخه قابل چاپ > رضا امیرخانی هفت سال پیش چه گفت؟ / امیر حسین فقیهی
صفحه نخست > لینکستان (مطالب دیگران) / مطالب دیگران- سیاسی > رضا امیرخانی هفت سال پیش چه گفت؟ / امیر حسین فقیهی

رضا امیرخانی هفت سال پیش چه گفت؟ / امیر حسین فقیهی


11 دی 1348, 03:30. نويسنده: shams

چکیده:

  این که شاگردان فلان عالم درجه چندم قم را برداری و بگذاری در کلان‌شهر تهران تا فرهنگ بسازند و عظیم‌ترین بودجه‌ی فرهنگی این ملک را در اختیارشان بگذاری کم از خیانت نیست. آفت جناح راست نفوذ دائمی اعضای این فرقه‌ی به ظاهر متنسک در آن بوده است و... کاش شهردار به خود بیاید و گر نه امثال این قلم را سودای چپ و راست نیست

 

سایت الف نوشت:

روزی از استاد قرآنم پرسیدم که «آیا تعصًب خوب است؟» جواب او به من اما، معنای تعصب بود: ...شاید بتوان برای ملموس‌تر شدن مفهوم، تعصب را تندروی هم معنا کرد. آن موقع دیگر خودم فهمیدم که هیچ‌گاه نباید تعصب داشت. حتی در مسائل دینی، اعتقادی یا هر مساله‌ی دیگری. اما بعدها، عملاً معنای تعصب را در جامعه خودمان به عینه دیدم. از حشمت الله طبرزدی بگیر که از تندروهای دوران سازندگی بود تا تندروی دیگری که آن زمان با اکران «آدم برفی» مخالفت می‌کرد تا این‌که چند سال بعد، از بازیگر نقش اول همان فیلم، برای بازی در فیلم خودش دعوت می‌کند. مثال‌های کوچک و بزرگ دیگری نیز هست، اما نکته مهم‌تر از آن شاید نقطه مقابل تندروی و تعصب باشد: اعتدال و میانه‌روی. کسانی که سال‌ها حرفشان یکی بوده و نه گذر زمان آن‌ها را عوض کرده و نه تغیر دولت‌ها و جناح‌ها. کسانی که نه در زمان راست‌ها متعصبانه طرفدار چپ‌ها بوده‌اند و نه زمان چپ‌ها متعصبانه طرفدار راست‌ها! رضای امیرخانی اما هر چه که هست، از این‌گونه افراد است. هفت سال پیش حرفی زده و الان، با وجود موج انتقادهایی روانه‌اش کرده‌اند، همان حرف‌ها را بازگو می‌کند. تعجب آن‌که چرا او را جزو ساکتین می‌نامند!؟ ساکتین لقب کسانی است که پیش از این تندروی می‌کردند و هم‌اکنون که منافع خودشان را در خطر می‌بینند، از جناح دیگری طرفداری می‌کنند.

بهانه‌ی این نوشتار یکی خواندن کتاب فخیم «جانستان کابلستان» رضاست (که به نظر من یک کتاب کاملا سیاسی است) و دیگری صفحه‌ی صد کتاب «سرلوحه‌ها»ی او که سال ۸۳ نگارش شده است:
«می‌ترسم از نوشتن این بند اما چاره‌ای ندارم. هشت سال بعدی باطنا بسیار سخت‌تر از هشت سال قبلی خواهد بود. دیگر نه فرصت انتقاد به هشت سال قبلی را دارم و نه فایده بر آن مترتب می‌بینم. اما بسیار می‌ترسم از این هشت سال. بندهای پیشین را به این جهت نوشتم تا بدانی که بسیار می‌ترسم از وضعیت بعضی از نهادهای فرهنگی که با باندبازی و فرقه‌گرایی و سوء مدیریت به اصل شریعت ضربه می‌زنند... این که شاگردان فلان عالم درجه چندم قم را برداری و بگذاری در کلان‌شهر تهران تا فرهنگ بسازند و عظیم‌ترین بودجه‌ی فرهنگی این ملک را در اختیارشان بگذاری کم از خیانت نیست. آفت جناح راست نفوذ دائمی اعضای این فرقه‌ی به ظاهر متنسک در آن بوده است و... کاش شهردار به خود بیاید و گر نه امثال این قلم را سودای چپ و راست نیست...»

البته چه خوب امیرخانی نشان داد که سودای چپ و راست را ندارد و چه بد شناخته‌اند کسانی را که قاضی شده اند و برای امثال امیرخانی حکم می‌کنند. صد البته منظور این قلم شخص شخیص آقا رضا نیست، اما این که یک نفر هفت سال پیش چنین بگمارد و آن‌قدر جرأت داشته باشد که همان‌ها را نیز بنگارد، جای احسنت دارد. من نمی‌دانم چرا در تمام نوشته‌هایم باید این جمله را تکرار کنم که تمام مشکلات ما، ناشی از عمل نکردن به دستورات رهبر است. رهبری که در این روزها به خوبی نقش راه‌بر را بازی می‌کند و ما که چه بد پیرو او شده‌ایم.

 

منبع: الف 


بازگشت